جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
دوست داشتم مردم را خوشحال کنم
من و همسرم جولیا، همیشه موقع صرف شام درباره اتفاقات روزمره صحبت میکنیم؛ او از محل کارش میگوید و من هم از موضوعات جالب کارم، اما چند روزی بود که من از این صحبتها خسته شده بودم و احساس ناامیدی میکردم.
ـ امروز خانمی با تنگی نفس شدید به بخش ما آمد؛ شانس آورد که بموقع رسید، چون اگر فقط چند دقیقه دیرتر میآمد، معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد.
ده سال بود که جولیا به عنوان پرستار بخش قلب در یکی از بیمارستانهای بزرگ شهر کار میکرد و هر روز بیماران زیادی را میدید؛ کار جولیا به نفع مردم بود و زندگی آنها را تغییر میداد.
ـ تو چطور؟ امروز اتفاق خاصی نیفتاد؟
ـ نه، چیز مهمی نبود که ارزش گفتن داشته باشد.
سرم را پایین انداختم و مشغول بازی با غذایم شدم. با خودم فکر میکردم جولیا آدم مهمی است. او زندگی آدمها را تغییر میدهد و وجودش در این دنیا مفید است، اما من چه؟ من که هر روز از صبح تا غروب در کارگاهم مشغول ساخت پنجره هستم و هیچ فایدهای برای مردم ندارم.
فردای آن روز به مرکز شهر رفتم تا لوازم مورد نیاز برای ساخت پنجرهها را تهیه کنم. ما در شهر کوچکی زندگی میکنیم که اهالی آن خیلی به هنر علاقه دارند و برای همین کارهای هنری در این منطقه فروش خوبی دارد. مغازهای که من از او خرید میکردم هم پر بود از صنایع دستی و مجسمههای کوچک و بزرگ با طرحهای مختلف که البته همه هم زیبا و دوستداشتنی بود. ولی در این میان، مجسمه فرشتهها طرفداران خاص خود را داشت؛ همه مردم شهر این مجسمهها را دوست داشتند و حتما در خانهشان چند تایی از آنها پیدا میشد. با دیدن فرشتهها، فکری به ذهنم رسید؛ من هم میتوانستم فرشتههای زیبایی بسازم؛ فرشتههای منحصربهفردی که مردم را خوشحال میکرد.
شب من و جولیا در بالکن نشستیم و من درباره تصمیم جدیدم با او صحبت کردم؛ صدای جیرجیرکهای حیاط آرامش خاصی به من میداد و در نتیجه راحتتر میتوانستم نظرم را به او بگویم. جولیا همه حرفهایم را شنید و گفت: فکر میکنی میتوانی مجسمههای زیبایی بسازی؟
ـ نمیدانم، اما دوست دارم کاری انتخاب کنم که به طور مستقیم با زندگی مردم در ارتباط باشد؛ آنها را خوشحال کند و زندگیشان را به نوعی تغییر دهد.
بالاخره قرار شد در زیرزمین خانه، کارگاه جدیدی بسازیم و من هم بلافاصله کارم را شروع کردم. فروش مجسمهها هم خیلی خوب بود و مردم محلی تقریبا هر روز یکی از آنها را میخریدند.
روزها گذشت. یک روز وقتی در خانه بودم و استراحت میکردم، آگهی فروش مجسمه عتیقه گوسفندی را دیدم که با استفاده از مواد سادهای مانند پشم در آلمان ساخته شده بود. بعد از دیدن این آگهی، به فکر فرورفتم؛ ساخت مجسمه گوسفند!
وقتی با جولیا درباره طرحم صحبت کردم، با تعجب گفت: گوسفند؟ تو میخواهی مجسمه گوسفند درست کنی؟!
ـ شاید مسخره به نظر برسد. ولی احساس میکنم ساخت مجسمه گوسفندانی کوچک و معصوم برایم لذتبخش باشد.
جولیا خندید و گفت مطمئن است در این بازار هیچ رقیبی هم ندارم و راست هم میگفت؛ چون هیچ مجسمهسازی را ندیده بودم که گوسفند بسازد.
پس از چند هفته فکر و طراحی، بالاخره چند مجسمه ساختم و به فروشگاه مرکز شهر رفتم. فروشنده وقتی مرا دید، گفت: هنوز مجسمههای قبلی مانده، فعلا مجسمه نمیخواهم.
من که از کارم مطمئن بودم، به او گفتم مجسمههای جدیدم را برای فروش آوردهام و نمیخواهم فرشتهها را به او بفروشم. خانم فروشنده عینکش را زد و با دقت مجسمهها را نگاه کرد و بعد از چند سوال درباره جنس و قیمت آنها، با رضایت گوسفندان مجسمهایم را از من خرید.
فروش این مجسمهها هم خیلی خوب بود و چون این دفعه نام خودم را هم روی آنها نوشته بودم، از نظر و ایده مردم باخبر میشدم. مثلا خانمی که میگفت برای مادر مریضش این مجسمه را خریده تا او در بیمارستان کنار تختش بگذارد و مادر هم با دیدن مجسمهای متفاوت و زیبا بعد از مدتها خندیده است. وقتی فهمیدم مردم چقدر این مجسمهها را دوست دارند و از دیدن آنها خوشحال میشوند، احساس کردم به هدفم رسیدهام.
حالا بعد از سفر به ۱۱ کشور توانستهام بیش از ۶۰ نژاد مختلف گوسفند را طراحی کنم و مجسمهشان را بسازم و مجموعه مجسمههایم امروز چنان آرامشی به من میبخشد که هیچ وقت تصورش را نمیکردم.
زهره شعاع
guideposts.org
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب دولت رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم سریلانکا توماج صالحی پاکستان کارگران مجلس شورای اسلامی سید ابراهیم رئیسی
کنکور تهران سیل آتش سوزی قم هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی پلیس شهرداری تهران سلامت اصفهان
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار تورم قیمت دلار بازار خودرو بانک مرکزی ارز ایران خودرو مسکن سایپا
خانواده موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون فیلم ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال آلومینیوم اراک جام حذفی بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال
هوش مصنوعی بنیاد ملی نخبگان ربات تیک تاک ناسا فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه