چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
هدد رهبرچنین گفت آن زمان کان که عاشق شد نه اندیشید ز جان
چون به ترک جان بگوید عاشقی خواه زاهد باش، خواهی فاسقی
چون دل تو دشمن جان آمده است جان بر افشان ره به پایان آمده است
سد ره جان است، جان ایثار کن پس بر افکن دیده و دیدار کن
منطق الطیر منظومه ۴۴۵۸ بیتی که عطار نیشابوری آن را به زبان فارسی و در قالب مثنوی در قرن ششم هجری، قمری سرود، یکی از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامی به شمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جستن عرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهرعشق مینامد. طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقرکه سرانجام به نابودی میانجامد.
در حکایت منطق الطیر از گروهی مرغان سخن میرود که برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا این که پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق در مییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
با این مقدمه به سراغ نمایشی میرویم که در بروشور آن هم نوشته شده براساس منطق الطیر عطار نیشابوری. نمایشی که از همان آمدن نور در صحنه و کوبیدن چکش بر میلههای فلزی توسط عروسک و جان دهندگانی که سر بر قفس دارند گویای فضا و محتوای عارفانهاش است. انسانی که با غرق شدن در زندگی مجازی و روزمره کاری جز ساختن قفس برای خود ندارد و صحنههای دیگر هر کدام به تشریح انسانی میپردازد که به سوی معرفت گامی بر میدارد و در نهایت با یافتن کلید حقیقت از حمل سنگین قفس تن رها میشود و به رهایی همچون پر میرسد. این شرح داستان نمایشی ساده اما پیچیده از تمثیل و طی کردن دور تسلسل وار است و رسیدن به وادی هفتمی که حقیقت الهی در آن نهفته است.
نکته قابل توجه و خلاقانه این نمایش در پرداخت این سوژه است که با شرح واضح داستان هدد آگاه که گروهی از مرغان را هدایت کرد تا برای یافتن سیمرغ هفت شهر عشق را طی کنند و سی مرغی که در نهایت از هفت شهر گذشت و توانست به معرفت حقیقی این موضوع که مراد از سیمرغ خودشان است، برساند، حقیقتی که از جزئیات به کلیت میرسد و سرشار از عشق و شناخت الهی است، فرق دارد.
نمایش «باپرهای نرم بر ماه پیشانیت تاج نوزادی میبافد» این داستان را روایت نمیکند بلکه با استفاده از عناصر تئاتر عروسکی، مفهوم عارفانه و تمثیلی از این داستان را به صحنه میآورد.
در اجرای مریم معینی ما نه هددی میبینیم و نه مرغانی که به دنبال سیمرغ هفت وادی معرفت را سپری کنند. در کلیت تمثیل عارفانه، گذر از هفت وادی در این اجرا محسوس است، بیآنکه اشارهای مستقیم به حکایت هدد و مرغان دیگر شود. در واقع بدون روایت داستان تکراری منطقالطیر با زبان موسیقیایی، نشانهای و حرکتهای نمادین نمایشی، تماشاگر به وادی فرا خوانده میشود که در پایان اجرا خود نیز به سیر و سلوکی درونی میرسد.
در این اجرا کارگردان از هفت عروسک هم شکل با هفت بازیگردان استفاده میکند که هرکدام در یک بازی نمایشی به مرحلهای از مراحل کمال اشاره میکنند. عروسکهایی که در طراحی و انتخاب آنها ظرافت و خلاقیت فراوانی به کار گرفته شده است. عروسکهایی مجسمهای و با متریالی متفاوت از جنس متداول عروسکهای نمایشی، عروسکهایی بی مو، بیچشم و سفید رنگ با لباسهایی شبیه لباس سماع همه هم شکل و بدون جنسیت مشخص، نمادی از کلیت یک انسان.
عروسکهایی با قابلتهای ابزاری فراوان در حیطه ساخت تخصصی به طوری که می توان به آسانی و با استفاده از ابزارهای ساده، روند تحولات درونی و راههای مختلف سلوک را در این عروسکها نشان داد و با تغییرات ساده ظاهری در بدن این عروسکها به راحتی مفهوم نمایش را به تماشاگر منتقل کرد.
همچنین استفاده نمادین از وسایلی مانند پرمرغ، چکش، قفس و کلید به عنوان ابزاری برای بیان تمثیلهای عارفانه نمایش قابل توجه است. در صحنه اول، عروسکها قدم اول همه چکش به دست مشغول ساختن میلههای قفس هستند در حالی که بازیدهندگان عروسک یا - به تعبیر کارگردان در بروشور نمایش جان دهندگان نمایش که بر سر، قفسهایی آهنی دارند و در صحنههای بعدی نمایش با استفاده از همین ابزارهای تمثیلی است که بار دیگر سیر تحول و تغییرات سالکانه درونی نشان داده میشود به طوری که گذر از هفت وادی توسط هفت عروسک در قالب صحنههای نمایشی پر از نور و رنگ و در فضایی آمیخته با موسیقی و تصویرهای فانتزی رخ میدهد و در صحنه پایانی چکشها در حرکتی نمادین با رسیدن عروسکها به مرحله شناخت حقیقی و گذر از جهان مجازی، جای خود را به کلیدهایی برای باز کردن در قفسها میدهد.
در طراحی عروسک با خلاقیت خاصی موضوعیت نمایش مورد توجه قرار گرفته به طوری که با قرار دادن چراغهایی در سینه چپ عروسکها و روشن کردن آنها در زمان رسیدن به معرفت حقیقی میتوان به مفهوم تمثیلی: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق» رسید.
استفاده از پر نیز در این اجرا علاوه برکاربرد زیباشناسانهاش در فضاسازی نمایش، بیانگر تعاریف و معانی عارفانه در درک تصویری تماشاگر است، پرهایی که در صحنهای میتوان آنها را نمونهای از مال و ثروتی دانست که برای جمعآوری آن انسان طمع میورزد، اما با بادی میروند و در صحنه دیگر با کاربرد دیگر نشانهای میشود برای بیان آزادگی و رهایی انسانی که از جهان مادیات برای رسیدن به کمال معنوی میگذرد.
در اینجا کفش بهترین کاربرد ممکن برای نشان دادن نمادین دل بستن به دلبستگیهای دنیوی و یا دل کندن از آنهاست. گالشهای بزرگ بر پاهای کوچک عروسکها که تنها موجب ماندن و چسبیده شدن او به جهان خاکی میشود و در مرحله آخر که مرحله اصلی گذر است این کفشها از پا در آمده و بر زمین میمانند و بادبادکهای سفیدی بر شانههای عروسک بسته میشود و با روشن شدن چراغ دل او به عروج میرسد. البته به نظر من در اینجا انتخاب بادکنک سفید فارغ از وجه فانتزیش نمیتواند چندان المان خلاق و ویژهای متناسب با فضای سنگین مفهومی این نمایش باشد و شاید استفاده از آن برای ذهن، آشناییزدایی کلیشهای و سادهای باشد که با فضای سراسر خلاقیت و تمثیل این اجرا همخوان نیست.
همچنین تأکید بیش از حد کارگردان بر قفس در این اجرا به ویژه در صحنه دوم (صحنه خوردن و خوابیدن) موجب ملموس شدن این تمثیل و کشیدن ذهن به سمت کلیشهها در درک نمایشی این فضا میشود.
و آن چه که بیش از هر چیز این نمایش را به عنوان اثری خلاق و متمایز در حوزه تئاتر عارفانه تمثیلی معرفی میکند، ساختار اجرایی نمایش است که در پرداخت متن نیز این تازگی و نوگرایی مشهود است. نویسنده با استفاده از مفاهیم قابل تأمل در اشعار عطار به زبان نمایشی نویی دست یافته که از دغدغههای بشر امروز به دور نیست و میتواند حرفهای تازهای در این بازنویسی از اشعار کهن عطار در خود داشته باشد. از سوی دیگر اجرای این نمایش در قالب تئاتر عروسکی، زنده و استفاده از رابطه خالق و مخلوقی میان عروسک و عروسکگردان در جهت موضوعیت نمایش و مفاهیم عارفانه منطقالطیر، بهترین انتخاب و ایده ممکن کارگردانی بوده و میتوان با اوج آن در این اجرا، آن را اتفاق تازه و رو به رشدی برای مریم معینی دانست و به نوعی همکاری او با نسیم احمد پور به عنوان نویسندهای نواندیش و تجربهگرا موجب شده تا او در این اجرا به نمایشی چارچوبدارتر از نظر ساختمان تئاتری به نسبت دیگر اجراهایش برسد و دومین امتیاز این اجرا مانند کارهای قبلی معینی دوری از دیالوگ و استفاده نکردن از اشعار عطار در ساختار تئاتر دیالکتیک کلیشهای است و با جایگزین کردن تصویر نمایشی و فضاسازیهای تئاتری با موسیقی و عروسکها به جای زبان کلامی به درک شهودی تماشاگر از این نمایش شاعرانه و عارفانه کمک میکند. هرچند جای موسیقی زنده و تلفیقی یا طراحی صوتی و نمایشی در اوج شاعرانگی این فضا خالی است و به نظر میرسد موسیقی که برای این اجرا در نظر گرفته شده بیشتر برحسب برداشت و سلیقه شخصی بوده تا نگرش به محتوا و موضوعیت نمایش.
فروغ سجادی
منابع:
۱- منطق الطیر، عطار نیشابوری، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران بابک زنجانی مجلس شورای اسلامی مجلس چین دولت سیزدهم خلیج فارس لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان دولت حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران معلم سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی پلیس دستگیری شورای شهر تهران سلامت
خودرو بانک مرکزی دلار قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو ایران خودرو سایپا بازار خودرو مالیات تورم ارز
تلویزیون سریال سعید آقاخانی سینمای ایران سینما نون خ رسانه موسیقی تئاتر فیلم دفاع مقدس کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور رئال مادرید باشگاه استقلال لیگ برتر بایرن مونیخ فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی اینستاگرام ناسا تسلا تبلیغات اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن طول عمر بارداری خواب سلامت روان آلزایمر