پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مرحمت فرموده «فرهنگسازی» نكنید


مرحمت فرموده «فرهنگسازی» نكنید

هنوز آدم های بی فرهنگی توی این كشور زندگی می كنند كه قناعت را می شناسند, فرش زیر پایشان یا گلیم یا جاجیم یا حصیر نشانه كامل ذوق و فرهنگ بصری است, ترانه ها و لالایی هایشان پر است از مضامین «نجیب» و «شریف»

یك جوری از فرهنگسازی حرف می زند (و می زنند) كه انگار یك جور كارخانه وارداتی شكلات سازی در حومه تهران بزرگ ساخته شده! (الحق كه فرهنگ هم مثل خیلی چیزهای دیگر باید از تهران بزرگ به دیگر نقاط كشور و شاید هم به كشورهای دیگر صادر شود.) اما عاجزانه، شما را به همه مقدسات قسم می دهیم فرهنگسازی نكنید! همین قدر كه ساختید، ممنون. دست شما درد نكند.

بگذارید این «مردم عوام» با همان فردوسی و سعدی و عاشورا و علی و حسین شان فرهنگ شان را نه این كه بسازند، «دوباره» به یاد بیاورند. این قوم كهنسال از هزاران بعد عبور كرده و بی آن كه برای «ایسم»ها و مكاتب عرفانی وارداتی و تئوری های عجیب و غریبی كه حتی اسم شان را هم نمی تواند تلفظ كند، تره خرد كند، همچنان «خوب حرف می زند»، «بر مبنای اخلاق و دین» زندگی می كند، «حلال و حرام» سرش می شود، «محرم را از نامحرم» تشخیص می دهد، فرصت نمی كند (به شكر خدا) تلویزیون تماشا كند و روزنامه و مجله هم كه صدالبته نمی خواند و به همین دلایل ( و دلایلی بسیار كه شما اسم شان را هم نشنیده اید) بسیار «بافرهنگ» است. كافی است به خودمان زحمت بدهیم و سری به آن شهر كویری دور از مركز بزنیم تا ببینیم كه زنان «همچنان» شرم و حیا سرشان می شود و مردها موقع حرف زدن با آدم، نگاه شان را می دزدند و بچه ها هنوز بلدند چشمشان كه به بزرگترها می افتد، بگویند، «سلام!».

هنوز آدم های بی فرهنگی توی این كشور زندگی می كنند كه قناعت را می شناسند، فرش زیر پایشان (یا گلیم یا جاجیم یا حصیر) نشانه كامل ذوق و فرهنگ بصری است، ترانه ها و لالایی هایشان پر است از مضامین «نجیب» و «شریف». هنوز همسایه و هم محله ای و همشهری و خویشاوندی و تعصب روی «آشنا» و این جور حرف های بی معنا، برایشان معنا دارد و وقتی با شما حرف می زنند از ده تا جمله شان، نه تا «قدم تان روی چشم»، «مرحمت دارید»، «تشریف بیاورید» و این جور جملات «بی كلاسی» است. طفلك ها «پاك» یادشان رفته كه این روزها اگر از ده تا كلمه، نه تای آن «چالش»، «آلترناتیو»، «پروسه»، «همپوشانی»، «پلورالیسم» و این جور حرف ها نباشد، «اصلاً» به درد نمی خورد و باید افراد بی كلاس را انداخت به دریا، «مخصوصاً» این كه اصلاً فارسی بلد نیستند!

خدا رحمت كند رفتگان شما را، ما هم یكی از آن رفتگان درخشان «بی كلاس» داشتیم كه معتقد بود آدم «سعدی خوان» آدم بدی نمی شود. البته این دستورالعمل مال دوره ابتدایی ما نبود. بعدها كه دبیرستان رفتیم، وادارمان كرد بخش اعظم اشعار شعرای بزرگ را حفظ كنیم و معتقد بود كه برای عقل مان خوب است و حالا هم كه به دردمان نخورد، بعدها به درد می خورد. البته این بزرگوار، چندان هم به ما لطف نكرد، چون نخستین بار كه شنیدیم بزرگی به جای «درباره»، گفت «در رابطه با» چنان حالمان بد شد كه انگار یك كسی به ما دشنام داده بود! البته بعدها پوست مان كلفت شد و «سعدی»های جدید، چنان بلایی بر سر زبان فارسی آوردند كه این روزها اگر كسی با زبان فاخر فارسی حرف بزند، حال آدم «بد» می شود.

از « فرهنگسازی» به عنوان مهمترین، فاخرترین، پرمعناترین و در عین حال «پوست كلفت ترین» عنصر انتقال فرهنگ یاد می كنیم كه اگر پوست كلفت نبود، حالا ما باید زبان شاعر و نویسنده صد سال قبل مان را هم نمی فهمیدیم چه رسد به فردوسی و سعدی و باقی بزرگان.

و اما می رسیم به عنصر فرهنگی چشم نواز دیگری به نام معماری. كافی است نگاهی به جدول های «راه راه!»، درخت ها و پرنده ها و عناصر فرهنگی فلزی! دیگری از این دست كه به سرعت برق و باد به سایر شهرها صادر می شود و طرفه آن كه، ناگهان در میدان فلان شهری كه درخت خرما و ایضاً نخل تزئینی، مثل بوته از زمین سر می زند و برای بالیدن و رشد كردنش «هیچ» زحمتی لازم نیست، دو سه تا از این نخل های فلزی سبز و زرد و بنفش تهران را می بینی كه با ذوق بیننده «چه ها» كه نمی كند! مساجد تازه ساز و مصلی ها را ملاحظه بفرمایید.

با معماری درخشان دوره صفویه «مو نمی زند». همه چیز متناسب و قرینه و چشم نواز! میدان ها و خیابان ها و فروشگاه ها و برج ها و... «وغیره ها» كه جای خود را دارند. همگی نشانه ای از ذوق و شعور و رنگ آمیزی و تناسب و ملاحت ایرانی و اسلامی. اوج سادگی و بدون نشانه ای از تفاخر!

به دكوراسیون دفاتر مسئولان به هنگام مصاحبه ها دقت كنید. حیف تان نمی آید از صندلی های مقرنس! و پرده های چین و واچین!؟ و رنگ های تند و تلخ و بی تركیب كه از مجموعه شان چه تركیبی كه پدید نمی آید! در چنین دكور (ببخشید چید مان!) بسامانی، از «سادگی» و «سامان» و «سلیقه» و «ذوق» حرف زدن، یعنی اوج فرهنگسازی!

و اما پوشاك! در این یكی آن قدر كار « فرهنگسازی» مشعشع بوده كه تمام طراحان مد دنیا مانده اند كه چه! و حیف كه یادمان رفت از آنها ژورنال بسازیم و صادر كنیم.

باقی زمینه های فرهنگی هم مثنوی هفتادمن كاغذ است. همین دو سه تا برای «فرهنگسازی» از نوع «شكلات سازی» گمانم كافی باشد!

تهمینه مهربانی