چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

هم شاگردی سلام


هم شاگردی سلام

اولین روز مدرسه برای همه جزو خاطره انگیزترین روزها است و من هم از این قضیه مستثنی نبودم مادر تمام کارهای مربوط به ثبت نام را انجام داده بود و یک هفته قبل از شروع سال تحصیلی من را به مدرسه برد تا هم مسیر رفت و آمد را یاد بگیرم و هم با محیط آنجا آشنا شوم وقتی وارد مدرسه شدم نه اضطراب داشتم و نه ترسی, شاید چون دستم در دست مادر بود احساس امنیت می کردم

اولین روز مدرسه برای همه جزو خاطره انگیزترین روزها است و من هم از این قضیه مستثنی نبودم. مادر تمام کارهای مربوط به ثبت نام را انجام داده بود و یک هفته قبل از شروع سال تحصیلی من را به مدرسه برد تا هم مسیر رفت و آمد را یاد بگیرم و هم با محیط آنجا آشنا شوم. وقتی وارد مدرسه شدم نه اضطراب داشتم و نه ترسی، شاید چون دستم در دست مادر بود احساس امنیت می کردم. مادر، کلا س ها، اتاق مدیر و معاونان و آبخوری را نشانم داد و گفت که بعد از این هر مشکلی داشتم می توانم به معلمم بگویم، برای اینکه بعد از این مدرسه خانه دوم و معلم هم مادر دوم من است و مطمئنا در آنجا دوستان زیادی پیدا خواهم کرد که احساس تنهایی نکنم.

بالا خره آن یک هفته هم گذشت و روز اول مهر شد. صبح قبل از اینکه مادر صدایم کند از خواب بیدار شدم. صبحانه خوردم و برای رفتن به مدرسه آماده شدم. مادر چادرش را سرش کرده بود تا من را همراهی کند، اما من مانع او شدم و گفتم که مسیر را یاد گرفته ام و بهتر است که اجازه بدهد به تنهایی بروم. مادر هرچقدر اصرار کرد و گفت که بچه های دیگر مخصوصا کلا س اولی ها حتما با پدر و مادرشان یا حداقل با یکی از والدین شان به مدرسه می روند، من قبول نکردم و خودم به مدرسه رفتم. اما وقتی نزدیک مدرسه رسیدم و دیدم اکثر بچه ها با والدین شان آمده اند، احساس تنهایی کردم ولی بعد به خودم دلداری دادم که من بزرگ شده ام و دلیلی ندارد کسی من را تا مدرسه همراهی کند. بالا خره زنگ خورد، کلا س هرکس مشخص شد و من پشت یکی از نیمکت ها نشستم. کمی بعد یکی از همکلا سی هایم کنارم نشست. سلا م کردم و اسمم را به او گفتم. او هم جواب سلا مم را داد و خودش را معرفی کرد. بعد از این معرفی و آشنایی به او گفتم که در مدرسه هیچ کس را نمی شناسم و آیا او حاضر است با من دوست شود؟ او هم جواب داد که هیچ آشنایی در مدرسه ندارد و خلا صه اینکه دوستی من را پذیرفت. اولین زنگ تفریح خورد و من خوراکی هایم را از کیفم برداشتم تا با دوست تازه ام شریک شوم. اما همین که به حیاط رسیدیم دوستم با دیدن یکی از دانش آموزان که بزرگتر از ما بود به سرعت از من جدا شد و رفت.

اول هاج و واج مانده بودم که چرا رفت؟ شوکه شده بودم و نمی دانستم چرا دوست تازه ام من را تنها گذاشت؟ او که گفته بود مثل من تنهاست و هیچ کس را نمی شناسد. بعد از چند لحظه که به خودم آمدم بین هزار و سیصد چهارصد نفر دانش آموز، شدیدا احساس تنهایی می کردم. بالا ی پله ها ایستاده بودم و آن همه بچه را می دیدم که با هم حرف می زدند، می خندیدند و بازی می کردند، اما من تنها بودم و با اینکه تا دو ساعت قبل فکر می کردم بزرگ شده ام و به تنهایی از عهده کارهایم برمی آیم آرزو کردم که ای کاش مادر آنجا بود تا در بغلش احساس آرامش کنم.

آن روز از دست دوستم هم به شدت عصبانی بودم چون در همان ابتدای دوستی مان به من دروغ گفته بود که مثل من تنهاست و دنبال یک دوست می گردد.

یقینا لحظه ای تلخ است. احساس طرد شدن و بدون دوست بودن یکی از موضوع هایی است که اکثر افراد در مقاطعی از دوران کودکی یا نوجوانی خود با آن روبه رو می شوند. ناتوانی در دریافت پیام های مهم، در میان افرادی که محبوب نیستند عمومیت دارد. کسانی که از نظر اجتماعی مطرودند، عموما از نظر دریافت علا یم عاطفی و اجتماعی ضعیف هستند، حتی وقتی چنین علا یمی را درک می کنند، برای پاسخ دادن به آنها مجموعه ذهنی محدودی در اختیار دارند.

خطر مشخصی که این قبیل افراد را به خصوص در دوران کودکی تهدید می کند، رها کردن مدرسه است. افرادی که مطرود جامعه هستند و در کودکی نیز از طرف هم سالا ن خود به کنار رانده می شوند بین دو تا هشت برابر بیشتر از کودکانی که دوستانی دارند ممکن است ترک تحصیل کنند. البته این امر تعجب زیادی ندارد وقتی که تصور کنید فرد به طور میانگین ۳۰ ساعت در هر هفته، وقت خود را در مکانی بگذراند که کسی او را دوست ندارد، وجود دو نوع تمایل عاطفی باعث می شود که این کودکان در نهایت از جانب دیگران طرد شوند. یکی استعداد منفجر شدن از شدت خشم و استنباط خصومت کردن در جایی است که هیچ کس چنین نیتی ندارد. دوم، بزدل، مضطرب و از نظر اجتماعی خجل بودن است. اما فراتر از تمام این عوامل خلق و خویی، کودکانی که «از مرحله پرت» هستند کنار گذاشته می شوند. کسانی که خام دستی آنان مکررا افراد دیگر را ناراحت می کند. یکی از نشانه های «پرت» بودن این کودکان، در علا یم عاطفی ای نهفته است که ارسال می کنند. کمبودی که ایشان در حیطه عواطف کلیدی دارند، شانس آنان را از نظر محبوب واقع شدن کاهش می دهد. بودن با آنها خوشایند به نظر نمی رسد و نمی دانند برای ایجاد احساسی خوشایند در کودکان دیگر چه کار باید بکنند. برای مثال مشاهده کودکان غیر محبوب در هنگام بازی نشان می دهد که احتمال تقلب کردن، قهر کردن، ترک بازی هنگام باختن یا لا ف زدن و بزرگ نمایی کردن هنگام بردن، در میان این کودکان بیشتر از سایرین است. البته تمام کودکان دوست دارند در بازی برنده شوند، اما اگر آنان بازنده شوند یا برنده، می توانند واکنش عاطفی خود را به گونه ای ابراز دارند که بر ارتباط شان با دوستی که با او بازی می کردند، اثر بگذارد.

اگرچه کودکانی که به واکنش های اجتماعی پاسخی درخور نمی دهند - یعنی کسانی که همواره در امر دریافتن هیجان ها و واکنش نشان دادن به آنها با مشکل مواجهند - در نهایت کارشان به انزوای اجتماعی می رسد، این امر به یقین در مورد کودکانی که دوره ای کوتاه مطرود می شوند، صادق نیست. اما کودکانی که به طور مداوم مستثنی و طرد می شوند; در بقیه سال های مدرسه نیز با همین موقعیت دردناک مواجه خواهند بود. وقتی این کودکان به دوران بزرگسالی پا می گذارند، قرار گرفتن ایشان در حاشیه اجتماع پیامدهای بسیار زیادی برایشان به بار می آورد.

کودکان در گرما گرم ارتباط های صمیمانه و در فراز و نشیب هایی که در زمین بازی با آنها مواجه می شوند، مهارت های اجتماعی و عاطفی را می آموزند که آنها را در سراسر ارتباط های دوران زندگی خود به کار می برند، کودکانی که از این حیطه یادگیری محروم می گردند، آشکارا قابلیت های اندکی به دست می آورند.

افراد طرد شده به اضطراب شدید و نگرانی های زیاد و نیز افسردگی و احساس تنهایی دچارند. افرادی که دوستان کمی داشته اند و به طور مزمن تنها بوده اند، در مراحل بعدی زندگی بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری های جسمانی و مرگ زودرس قرار دارند.

احتمال اینکه کودکانی که از نظر اجتماعی مطرود هستند طی سال های بحرانی دبستان یک دوست صمیمی پیدا کنند به نصف می رسد و به این ترتیب آنان یکی از مهم ترین فرصت های موجود برای رشد عاطفی را از دست می دهند. داشتن حتی یک دوست، می تواند وضعیت را دگرگون کند، حتی زمانی که تمام افراد دیگر از انسان رویگردان شده باشند (و حتی زمانی که آن دوستی چندان هم استوار نباشد).

علی رغم بی کفایتی کودکان طرد شده، هنوز هم امیدی وجود دارد. یک نشانه امیدوار کننده این است که بسیاری از این کودکان، یا اکثر آنها را می توان با راهنمایی در زمینه عواطف پایه، به دایره دوستی کشانید. مثلا این کودکان باید ترغیب شوند تا زمانی که با قواعد بازی مخالفند، به جای نزاع، در پی راه حل ها و پیشنهادهای مسالمت آمیز جایگزین برآیند و به خاطر بسپارند که هنگام بازی، با کودک دیگر صحبت کنند و از او سوال کنند، به حرف های همبازی خود گوش دهند و او را نگاه کنند تا ببینند چه می کند، وقتی طرف مقابل کارش را به خوبی انجام می دهد، حرف خوشایندی بزنند، لبخند بزنند، کمک کنند یا پیشنهادها و تشویق هایی ارائه کنند و نهایتا مهارت های تازه تکامل یافته خود را در مورد کودکی به کار ببندند که می خواهند با او دوست شوند.

نویسنده : اعظم دانشجو