شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

نگاهی به مجموعه ی «حفره ها»


نگاهی به مجموعه ی «حفره ها»

شعر گروس عبدالملکیان همواره با اقبال عمومی مواجه است, تا آنجا که همین مجموعه شعرش حفره ها فروردین امسال چاپ می شود و در کمتر از یک ماه به چاپ دوم می رسد

شعر گروس عبدالملکیان همواره با اقبال عمومی مواجه است، تا آنجا که همین مجموعه شعرش (حفره‌ها) فروردین امسال چاپ می‌شود و در کمتر از یک ماه به چاپ دوم می‌رسد. در جایی که آمار کتاب و کتابخوانی بسیار پایین است، وبا وجود ۱۵ روز تعطیلات مطلق اول سال، این نکته می‌تواند جای بسی خوشحالی باشد و البته جای کمی هم شک و تردید. در این مجموعه زبان شعری گروس با مجموعه قبلی‌اش (سطرها در تاریکی...) تفاوت چندانی نمی‌کند. نحو زبان بر پایه دستورزبان رایج است و کمتر تغییری در آن دیده می‌شود. فقط گاهی ضرباهنگ تکرارها است که تلاش می‌کند علاوه بر داشتن تاکید، شعر را از خمودگی نیز نجات دهد: «سیاهکل/ سیاه‌تر از آن بود که روشن شود/ کبریت می‌کشم/ کبریت می‌کشم/ کبریت می‌کشم/ خزر، سیگارش را با آن روشن می‌کند!» (ص۶۷)، «پُک میزنم به خیابان/ پُک می‌زنم به کافه/ پُک می‌زنم به این فصل»(ص ۶۰) . در این بین شاعر تلاش کرده‌است فضای نمایشی را هم تجربه کند: در شعرهای «مادون قرمز» و «دو نقطه»، سطرهایی هستند که پررنگتر (Bold) نوشته شده‌اند و حکایت از حضور صدای «دیگری» دارند. صدای دیگری که در چرخش فضا تلاش می‌کند شعر را از روایت خطی جدا کرده و تکثر صداها را در متن به رسمیت بشناسد. اینگونه تلاش‌ها نشان می‌دهد که شاعر در پی کشف فضاها و روابط دیگر شعری است. اما با نگاهی به شعر دهه ۷۰، نمونه‌های بهتری را در شعر شاعرانی مانند علی باباچاهی، علی عبدالرضایی، مهرداد فلاح، رزا جمالی و... مشاهده می‌کنیم و حتی «پاییز در بزرگراه »محمدعلی سپانلو نمونه روایی‌تر اینگونه کارها است که شکل نمایشنامه‌یی به خود می‌گیرد. «حفره‌ها»، به زعم من، مجموعه موفقی در حیطه عمومی شعر است.

وقتی ذهن تنبل و کلاسیک ایرانی دنبال پلی برای رسیدن به نگرش‌ها و تجربه‌های جدید است، مجموعه‌هایی از این دست می‌تواند نقش همان پل را ایفا کند. مثلا همان نقشی که شعر مشیری در دهه ۵۰ داشت: زبانی ساده و عاری از دست‌انداز، رویکردی محافظه‌کارانه به پدیده‌ها و اشیا و صمیمیتی ناشی از تجربه شاعرانه -و نه جسارت- و عواملی دیگر از این دست، می‌توانند برای ذهنی که حوصله پیچیدگی و کاوش ندارد، همواره خوشایند باشد. چهار شعر اول این مجموعه موفق‌تر از کارهای دیگر است. انگار خود شاعر نیز با اذعان به این مساله ترتیب شعرها را رعایت کردهاست. چراکه رفته‌رفته از قوت کارها کم شده و در نهایت، تصنع، محسوس و قابل لمس می‌شود. نگاه کنید به شعرهای: «کلمات»، «هواس»، «دو نقطه». میزان شاعرانگی شعرها با کوتاه و بلندبودن‌شان تفاوت می‌کند. شاعر در اغلب کارهای بلند ناموفق است، چرا که سطرهای میانی بیشتر بار توضیحی شعر را به دوش می‌کشند. اما آنجا که شاعر دست از زیاده‌گویی برمی‌دارد، موفقتر است. او شکارچی خوبی است و لحظه‌های ناب شعر را میشناسد. نخستین شعر «بدون نام» او را برای نمونه ذکر می‌کنم: «باد که می‌آید/ خاک نشسته بر صندلی بلند می‌شود/ می‌چرخد در اتاق/ دراز می‌کشد کنار زن، / فکر می‌کند/ به روزهایی که لب داشت» (ص۱۳) .

هیچ رفتار و واژه‌ اضافه‌یی در شعر دیده نمی‌شود. هر کلمه به درستی در کنار کلمه دیگر می‌نشیند. شاعر نگران شعرنبودن نوشته‌اش نیست. تن به سیلان شعر می‌دهد و آن را با نگرش و تجربه‌اش بیان می‌کند. اما هر وقت که می‌خواهد دغدغه اجتماعی داشته باشد یا شاعری‌اش را به رخ بکشد، کار از دستش در می‌رود و شروع به ساختن سطرهای شاعرانه می‌کند. مانند شعرهای «دیوانگی»، «بهمن کوچک»، «پارانویا»، «مادون قرمز» و «خزر». در سال‌های اخیر نوعی از استعاره در بین شاعران رواج یافته که من آن را «استعاره مریض» می‌نامم. نوعی از اینهمانی که ریشه در «تشبیه مضمر» دارد؛ که اگر اشتباه نکنم نوع بکر و زیبای آن با شمس لنگرودی شروع شد. «نهنگی که در ساحل تقلا می‌کند/ برای دیدن هیچ‌کس نیامده است.» (ص۱۲) این جمله به تنهایی زیبا است، اما وقتی در نگاه به کل شعر، معشوق در چرخشی کلاسیک تبدیل به نهنگ می‌شود، استعاره‌یی مریض شکل می‌گیرد. نکته آخر اینکه هر مجموعه‌یی در حال گفت‌وگو با فضای ادبی جامعه است؛ کنش شاعرانه همواره در حال داد و ستد با فضای رایج بوده و واکنش شاعرانه پاسخی است به این فضا. در این میان آنکه از زیبایی‌شناسی رایج و گفتمان حاکم عبور کرده و تن به کلیشه‌های رایج ندهد، سهم بیشتری از موفقیت دارد.

این مجموعه نشان از استعداد شاعری دارد که جسارت در کارهایش مجموعه به مجموعه کمتر می‌شود. بار شاعرانگی «حفره‌ها» به دوش تجربه شاعرانه‌یی است که به واسطه شناخت ذایقه مخاطب به تولید شعر می‌پردازد. این تجربه از فقدان جسارت رنج می‌برد و نشانی از اشیا در آن دیده نمی‌شود.

علیرضا نوری

همدان