پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
خدا هیچ پدری را شرمنده خانواده اش نکند
دعای خیری است که می گویند «خدا هیچ مردی را شرمنده خانواده اش نکند.» پدرها وقتی دست و بالشان تنگ می شود و از پس دخل و خرج اهل و عیال بر نمی آیند، این دعا را در خلوت خود از ذهن می گذرانند و هر وقت که دستشان کمی باز می شود و سر حال می آیند، این سخن را جلوی زن و بچه شان به زبان می آورند که نشان دهند وضعشان از مردهای دیگر بهتر است و اوضاع رو به راه است. پدر برای مردهای دیگری که احتمالا وضعشان از آن ها بدتر است، دعا می کند تا نشان دهد مرد خانه «مرد» خانه است و به این ژست خود افتخار می کند. پدرها وقتی حس می کنند اوضاع میزان است و مشکلی برای سر بلند کردن پیش بچه ها نیست، بیشتر خودشان را مرد می بینند و حس خوشایندی از تسلط به اوضاع پیدا می کنند.
هم مهربان تر می شوند و هم کمتر بهانه می گیرند و دست اهل خانه را برای کیف کردن باز می گذارند. تمام این حرف ها مال زمانی است که بچه ها از پدرها هندوانه و زرد آلوی تازه و لباس شیک و ماشین راحت و پول توجیبی می خواهند. قدر و اندازه پدر را با این می سنجیدند که برای تامین نان شب آن ها چند مرده حلاج است و برای این که به او تکیه کنند، هفته ای چقدر توی جیب آن ها می گذارد و سر سال چند دست لباس از رفیق های هم محله ای شان جلوتر هستند. همین! اما امروز، قصه شرمندگی پدرها کمی سخت تر شده است. نان شب و توقعات رنگ وارنگ اهل خانه یک مشکل و درد است و تحویل نگرفتن بچه ها یک مشکل و درد. تحویل نگرفتن بچه هایی که امروز احساس می کنند یک سر و گردن از پدرها بیشتر می فهمند و او برایشان چیزی جز پند و اندرز و امر و نهی های زنگ زده و اعصاب تیلیت کن! ندارد، دردی دیگر است.
این درد سوزناک در دل خیلی از پدرهایی است که مجبورند «فقط» برای تامین معاش خانواده صبح تا شب زحمت بکشند و استخوان خرد کنند و دوباره این دعا را تکرار کنند که «خدا هیچ مردی را شرمنده زن و بچه اش نکند».
به ویژه پدرهایی که دیگر فراغتی برایشان نیست که خود را به «پای» بچه ها برسانند تا احساس کنند فرزندانشان همچنان به «بزرگ تری» آن ها نیاز دارند. وقتی یک پدر به فرزندش چیزی می آموزد و او را می پروراند، حس زیبا و افتخار آمیزی از «بزرگی» پیدا می کند.
تمام دل خوشی او این است که به «درد» بچه اش بخورد و وقتی پایش را می بیند که در ریسمان گره خورده تامین معاش گیر کرده است، غصه ای به اندازه بر باد رفتن تمام آرزوهای دوران جوانی بر خطوط برجسته پیشانی اش می نشیند و بعد بچه ها را تماشا می کند که دست او را ول کرده اند و بی آن که به پشت سر نگاه کنند، می روند و می روند...پدر از پیشرفت بچه ها خوشحال است. اما خوشحال تر می شد که اگر خودش آن ها را پله پله به جلو می برد.
به «دوست داشتنی» که وقتی امروز بچه ها او را به بازی نمی گیرند حسرت می خورد و هر شب با خود می گوید: «کاش می شد هیچ مردی شرمنده بچه هایش نباشد» آن وقت فقط پدرهایی خوشحال اند که بچه هایی با معرفت دارند بچه هایی که هیچ وقت پدرهایشان را گم نمی کنند، همیشه بزرگ اند.
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم محمدجواد ظریف دولت سیزدهم دولت علی باقری ترور ترامپ انتخابات پزشکیان رئیس جمهور رهبر انقلاب
هواشناسی سلامت پلیس راهور تهران قتل شهرداری تهران تب دنگی پلیس تعطیلی ادارات زلزله تیراندازی عزاداری محرم
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار واردات خودرو خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان اربعین مالیات بازنشستگان سایپا سهام عدالت
عاشورا تلویزیون فرهاد مشیری سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم صداوسیما لیلی رشیدی وزارت ارشاد
آزمون سراسری فناوری
دونالد ترامپ جو بایدن آمریکا رژیم صهیونیستی غزه ترامپ اسرائیل فلسطین جنگ غزه روسیه چین طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال تراکتور علیرضا بیرانوند سپاهان رئال مادرید باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات مهدی طارمی لیگ برتر ایران نقل و انتقالات لیگ برتر
هوش مصنوعی سرعت اینترنت تیک تاک ناسا اینترنت شیائومی اپل ربات سامسونگ
دیابت رژیم غذایی گرمازدگی کاهش وزن نوشابه خیار افسردگی صبحانه