جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا

آن که در زمانه اش غریب بود


آن که در زمانه اش غریب بود

انسان ها در طول تاریخ همواره با مردان بزرگ الهی و نوابغ معنوی عصر خویش به گونه ای ستیزه و جدال داشته و روح بلند و آسمانی ایشان را درنیافته, سخنانشان را وقعی ننهاده اند, بلکه برخی کوردلان از در عناد نیز برآمده اند و سخنان ناروا در حق آن یگانه مردان بر زبان رانده اند

انسان‌ها در طول تاریخ همواره با مردان بزرگ الهی و نوابغ معنوی عصر خویش به گونه‌ای ستیزه و جدال داشته و روح بلند و آسمانی ایشان را درنیافته، سخنانشان را وقعی ننهاده‌اند، بلکه برخی کوردلان از در عناد نیز برآمده‌اند و سخنان ناروا در حق آن یگانه مردان بر زبان رانده‌اند.

تاریخ خود گواه است که با عیسی(ع) روح الله چه کردند و قشریان چه بلایی بر سر آن یگانه آوردند یا یحیی را چنان مظلومانه کشتند، پیامبر خاتم(ص) نیز به جرم این که برانگیخته شده بود تا توحید را برپا دارد و انسان را از بندگی مادی و زخارف دنیوی برهاند و آزاد و رها در بند قید عشق حق تعالی نماید، سنگ کین بر دهان مبارکش کوفتند و بر سر مبارکش خار و خاشاک ریختند و سخنان الهی که بر زبان قدسیش جاری می گشت، قصه و فسانه دانستند و آخر تهمت جنون بر روح پرفتوحش زدند.

اما پس از اتمام دور نبوت با خاتمیت، ختم المرسلین و رحمت للعالمین محمد مصطفی که درود خدا بر او باد، دایره ولایت کلیه آغاز و در وجود ذی جود سرور فتیان عالم حضرت علی مرتضی(ع) متجلی گشت، حضرت اسدالله صاحب ولایت که از مقام حقیقت محمدیه(ص) سیراب گشته بود و شهر علم نبی را آغاز محسوب می گشت نیز در دوران حیات خاکی خویش بسیار مورد اذیت و آزار ظاهرپرستان قشری مذهب قرار گرفت و وجود مبارکش به انواع شداید روزگار رنجیده گشت. با این حال هنور اهل زمانه همروزگار حضرتش نیز نتوانستند بخوبی امام و پیشوای خویش را بشناسند، امروز نیز همین گونه است و مظلومیت علی(ع) نه برای خانه نشینی اوست، بلکه برای این است که انسان ها که باید مولا علی(ع) شناس باشند و راه رستگاری را در چهره حیدری بنگرند نه تنها نمی شناسند، بلکه طعنه و کنایه نیز دریغ نمی دارند و بعضی دیگر نیز که می گویند می شناسیم و می دانیم در وادی عمل میدان خالی می کنند و مرام علی (ع) در شداید فراموش می شود.

مردمان عصر مولا(ع) بجز تعداد انگشت شمار آن هم به قدر وسع خویش نه به قدر مولا(ع)، وی را نشناختند و اندکی پی به بواطن روحانی حضرتش بردند، اما عده کثیری نه دانستند که پیشوایشان کیست و نه خواستند بدانند و برخی نیز که کرامات و اشارات روحانی حضرتش بر ایشان مکشوف شد، بعد از گذشت زمان فراموش کردند و حمل بر افسانه نمودند، گویی علی(ع) در زمان خویش غریب بود و جز حضرت دوست آشنایی نداشت، اما گهگاه که پیمانه عشق الهی اش لبریز می گشت رشحات آن نیز بر مردم می رسید، اما کو گوش شنوایی که بشنود و کو جان آگاهی که بداند و بهره برد، آنقدر جمودت روح های بی جان مردم را خشک و منجمد کرده بود که وقتی حضرتش از شدت فیضان عشق حقیقی می فرمود که بپرسید از من قبل از این که مرا نیابید، عربی شماره موهای ریشش را پرسش نمود یا وقتی مولا(ع) به رمز و اشاره می فرمود که من به راه های آسمان بیشتر از راه های زمین آشنایم کسی به فکر فرو نرفت و روحی مشتاق پرسش از احوال آسمان های باطنی و معنوی که علی(ع) در آنها به پرواز درآمده بود، نشد.

علی بن ابی طالب(ع) در سخنان گهربارش که به عقیده عرفا فهم آنها فوق طاقت و استطاعت انسان عادی است بکرات مفاهیم بلند آسمانی را در قالب لفظ و کلمه متجلی می ساخت و چنان پر مغز می فرمود که حتی بعد از گذشت قرن ها نیز امروز کلمات همان شور و شیدایی را به همراه دارد و همان جذبه را آشکار می سازد.

اما چه سود که دعوای تقسیم بیت المال وقت برای کسب مفاهیم معنوی از ساحت علوی را ربوده بود و فکر رسیدن به حاکمیت جامعه اسلامی فرصتی برای غور در معانی ژرف روحی را برای بزرگ و کوچک باقی نگذاشته بود. ابوتراب از این رو غریب و مظلوم بود که همراهان وی با این که شخصیت والایش را می دیدند و می شناختند، اما تاب عدالتش را نمی آوردند و نزاع بر سر مال دنیا با کسی می نمودند که از دنیا برای خود بهره ای نداشت و نعلین خویش را وصله می نمود و با اندک غذایی اطعام می نمود که اگر نیازمندی نیز در آن حال سر می رسید دیگر قوتی برای خوردن خودش باقی نمی ماند، به دست خویش چاه حفر می نمود و نخلستان آباد می کرد و عرب مسافر که از راه می رسید نمی شناخت که این مرد خاکسار که مهمان سفره ساده غذای اوست خلیفه مسلمین است.

شهادت حضرت نیز که جان عاشقان و دلدادگان راستینش را اندوهناک کرده و می کند نشان از غریب بودن وجود مبارکش در عالم خاکی دارد؛ شاهد این گفتار فرمایش مکرر حضرت(ع) است مبنی بر این که مرگ در نزد ایشان شیرین ترین امور است، چرا که از بند غربت دنیا به دیار وصال و سرزمین آشنایی قدم می نهد و از زندان تن و تن دوستان می رهند و به دیدار معشوق نایل می شوند، از این رو زمانی که می داند وعده حق به دیدار محقق شده است خدا می داند چه حالی پیدا می کنند و مرغ جانشان چه به قفس تن می کوبد تا موعد موعود فرا رسد و در زندان بشکند، همین است که قاتل خویش را از خواب بیدار می کنند تا در قضای الهی کاهلی نکند و فرمان رهایی حضرت از زندان تن را به جا آورد و شقاوت خویش(منظور ابن ملجم مرادی است) را به اوج رساند و حضرت در پیشگاه احدیت حاضر می شوند و در محراب عبادت زانوی عبودیت بر زمین می گذارند تا امر الهی به وقوع پیوندد و زمانی که شمشیر بر فرق مبارک اصابت می نماید زبان مبارک جمله ای قرائت می فرماید که جان عالم و عالمیان را می گدازد (قسم به خدای کعبه که رستگار شدم)، آیا روح ایشان آنچنان آزرده از اهل دنیا بود که اینچنین فرمود یا این که شوق وصال محبوب زبانه می کشید، اما هرچه بود نشان از اندوه فراوان بود که در لحظه ای که انسان باید از شدت درد و عمق جراحت فریاد برآرد در عوض جمله ای ایراد کند که تا عالم باقی است شنودگان را حیران و مدهوش سازد و بلندای روح صاحب آن کلمات را به تصویر کشد، تصویری که هیچگاه از ذهن زمان محو نخواهد شد.

اسدالله را جامعه آن روز نشناختند، امروز نیز نمی شناسند و فردا هم نخواهند شناخت، اما این ناتوانی و تاسف در شناخت وجود مبارک حضرت بر شیعیان دشوارتر است به سبب آن که خود را متصف به صفت علوی بودن و راه علی(ع) پیمودن می دانند، اما ای کاش از کمالات حضرت ذره ای در وجود ایشان متجلی می گشت، افسوس که از مرام علی(ع)، جوانمردی حضرت، حسن معاشرت، ایثار، گذشت، جدیت و استواری و... که یکی از هزار نیز نتوان مشاهده نمود، مگر اندکی که گمنام و بی ادعا درگوشه ای خزیده و با توسل به ساحت کبریایی خداوند عالم و مدد از انفاس قدسی مولا علی(ع) زندگی چند روزه را با تمام شداید و سختی ها می گذرانند و دَم بر نمی آورند و همچون مقتدای خویش گام در آسمان ها می زنند و با اهل زمین بیگانه اند و به درگاه علوی متصل.

امیر هاشم پور