شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

صدا, صدا بود, رفتی و نموندی


صدا, صدا بود, رفتی و نموندی

هر شهری را صدایی است هر شهر بزرگی صدایی دارد که روح یک دوره یی, دوره مشخصی از زندگی و رفتار مردم آن شهر, در آن صدا, تجلی دارد

هر شهری را صدایی است. هر شهر بزرگی صدایی دارد که روح یک دوره‎یی، دوره مشخصی از زندگی و رفتار مردم آن شهر، در آن صدا، تجلی دارد.

«صدا» با حضور فراگیر خود در جامعه، می‌تواند به تنهایی گویای شرایط زندگی جامعه خودش باشد؛ نحوه توسعه را بیان کند یا بازگوکننده عصر تاریخی و اجتماعی و فرهنگی آن شود.

و اما «صدا» در فضای شهری، به خصوص در کلانشهرها و شهرهای بزرگ، دارای ویژگی‌هایی است که بشر در طول حیاتش بر کره خاکی، آن را تجربه نکرده است. درعین حال قاطی شدن صداها در کلانشهرها، صدای تازه‌یی را به وجود آورده که معرف هویت شهری و بازتابی از زندگی اجتماعی تازه بشر است. خیابان‌ها، صدای ترافیک، کافه‌ها و رستوران‌ها، کارخانه‌های صنعتی حاشیه شهرها، همهمه انسان‌ها وسایل نقلیه جدید و در نتیجه صداهای تازه، بوق، تکنولوژی‌های جدید ساخت و ساز و صداهای نو و نیز موسیقی در فضای عمومی، در مترو، در خیابان، در کنارصدای کهنه طبیعت و... هزارتوی بی‌مانندی از اصوات را به وجود آورده که خودش تبدیل به صدای یگانه‌یی شده است.

صدای تهران در مقایسه با سایر کلانشهرها، صدایی متفاوت و منحصر به فرد است. در این شهر، همه اصوات کلانشهرهای صنعتی، درکنار نشانه‌های فرهنگی باقیمانده از سنت گذشته آن مانند صدای دستفروش‌ها، اذان، آواز دوره‌گردها، همهمه بازار سنتی و... به «صدای تهران» ویژگی متمایز بخشیده است. صدایی که به دلیل تغییرات آنی و سرعت بسیار زیاد تحولات اجتماعی در ایران امروز و به خصوص در تهران، البته با سرعت نور تغییر می‌کند!پرسه‌زن شهری ما، به فضاهای عمومی شهر سرک می‌کشد و مسیری را از تجریش تا محله‌های قدیمی پیچ شمیران طی می‌کند... پس در این پرسه زنی گوش‌هایت را لازم نیست تیز کنی، لازم نیست دقت کنی، فقط کافی است کمی حواست جمع باشد آن وقت صداها را می‌شنوی. صدای محیط زندگی‌ات را، صدای شهر را... گوش کن:

● دزد

صدای پا می‌آید روی پشت بام. می‌ترسم. فکر می‌کنم دزدی دارد روی پشت‌بام راه می‌رود. سرم را می‌برم زیر پتو. تا صبح بیدار می‌مانم و در خیالم ماجراهایی می‌سازم و در صفحه حوادث روزنامه‌ها، ماجرای دزدی و جنایتی را می‌خوانم که خودم و خانواده‌ام قربانیان آن هستیم و گریه هم می‌کنم. فردا صبح همسایه واحد روبه‌رویی تعریف می‌کند که همسرش بیمار است و گاهی بی‌خوابی به سرش می‌زند، برای همین می‌رود پشت بام و قدم می‌زند تا خوابش بگیرد... حالا این‌روزها به جای اینکه اعتراض کنم که خوابم نمی‌برد، هروقت صدای پایش را می‌شنوم آرام می‌شوم، انگار که او بیدار است تا از ما مراقبت کند و برایش دعا می‌کنم که راحت‌تر بخوابد... به این می‌گویند همزیستی مسالمت‌آمیز!

● بوووووق

بوق فقط صدا نیست. فرهنگ است. شکل دارد، مدل دارد، شخصیت دارد برای خودش. گوش کن: بوق بوق بوق

این کاروان ماشین عروس نیست که بخشی از زندگی شبانه ما شده. کاروان عروسی با صدای جیغ همراه است. اینجا صدای داد می‌آید. دو تا راننده که هنوز تصادف نکرده‌اند با هم دعوایشان شده. اول کلی بوق زدند و حالا از ماشین پایین آمده‌اند. از پنجره که نگاه می‌کنی، می‌بینی مردم دارند جمع می‌شوند. صدای بوق‌های دیگری هم می‌آید این‌بار زیر پنجره، عابری ایستاده و هر ماشینی که رد می‌شود برای او بوق می‌زند.

● صدای نیمه شب

دم‌دم‌های سحر که هوا، هوای نیمه‌شب است و سرما در اوج و سکوت تهران هم در اوج. صدای خش‌خشی به گوش می‌آید که هم آن را دوست دارم و هم بی‌نهایت برای تولید‌کننده‌اش نگران می‌شوم. صدای جاروی رفتگر را شنیده‌اید؟ اگر ساعت سه یا چهار صبح بیدار شدید تا آبی بنوشید لطفا به این صدا گوش کنید و خودتان را جای او تصور کنید در نا‌امنی و تاریکی، زباله‌هایی را جارو می‌کند که ما و همشهریان ما بی‌توجه به خیابان‌ها می‌ریزیم.

● امان از دزدگیرها

دزدان محترم، لطفا از دزدی ماشین‌ها دست‌بردارید تا دیگر هیچ دزدگیری روی ماشینی نصب نشود. آخر این دزدگیرها که فقط شما را نمی‌گیرند. اگر گربه‌یی روی ماشین بپرد، اگر باد شدید بیاید، اگر کامیونی از کنار خیابان رد شود و... صدای دزدگیر ماشین جدید همسایه در‌می‌آید. وقت و بی‌وقت حتی در نیمه شب هی تکرار می‌شود و دیر از صدا می‌افتد. و ما هی منتظر شنیدن اعتراض کسی می‌مانیم. این صدایی است که آرزو داریم در نیمه شب بشنویم و صدایی نمی‌آید، جز صدای اعتراض خودمان که آن هم از وقتی بالش را روی گوش‌هایمان گذاشته‌ایم قطع شده.

● محله خوب

در محله ما همه ساختمان‌ها را دارند از نو می‌سازند. خانه‌های ویلایی یک به یک آوار می‌شوند و آپارتمان‌های بلند به جای آنها سر برمی‌آورند. در کوچه ما چند تا ساختمان را خراب کرده‌اند. چند شب تا صبح خاک‌برداری کردند و کلی کامیون آمد و رفت. شب‌های خاک‌برداری اتاق‌های سمت چپ را تخلیه کردیم چون احتمال می‌رفت ساختمان ما هم فرو بریزد. آنها از ما خواستند در اتاق‌هایی که با همسایه، دیوار مشترک دارد نخوابیم. بعد یک شب با صدای وحشتناکی از خواب پریدیم! صدای خالی کردن آهن بود. شب‌های بعد دوباره این صدا آمد و ما باز هم ترسیدیم. همه این کارها را شب انجام می‌دادند. بعد نوبت ماشین سیمان رسید که از صبح تا شب پشت پنجره ما بود و بعد هم سنگ‌برها که سرظهر کارشان شروع می‌شد و... ما در این نوسازی نقش مهمی داریم. این بود انشای من درباره همکاری!

● مترو

اینجا زیر‌زمین خبری از ترافیک و بوق نیست گرچه راننده یکی از قطارها یک بار در ایستگاه چنان بوقی زد که نصف عمر همه ‌کسانی که بیرون از قطار ایستاده بودند، از جمله بنده تمام شد. اما بجز صدای رسیدن قطار و ترمزهایی که گاه جیغ می‌کشند و صدای دستفروش‌ها دیگر صدایی نیست، مگر تلفن همراهی زنگ بخورد و مکالمه‌ای آغاز شود یا مسافری که کنار شما نشسته هندزفری در گوش داشته باشد و شما تمام راه، صدای ویز‌ویز گوش بدهید یا... حالا رسیده‌اید بیرون مترو، مسافرکش‌های شخصی بیخ گوش‌تان داد می‌زنند و شما از کنار آنها رد می‌شوید تا گوش‌تان با صدای خیابان آشنا شود.

● صدای باد

این یک رویای زیباست. صدای وزش باد در کوچه آن هم در این هوای آلوده و نابود شهر تهران، صدای به هم خوردن برگ‌ها، زوزه باد از درز پنجره‌ و... چه نیمه‌شب زیبایی می‌شد اگر درهایی باز نبودند که هی به هم بخورند، اگر وسایل توی بالکن‌ها مرتب چیده شده بودند، اگر روی پشت‌بام‌ها این همه وسیله، انبار نشده بود که با هر بادی حرکت کنند و صداهای عجیب تولید کنند، اگر...

● دیگر

صداهای دیگری هم هست و در پس‌زمینه همه این صداها، صدای ماشین و ترافیک می‌آید... درپس صدای دلنشین باران، پشت صدای گنجشک‌ها و قمری‌ها و در متن صدای کلاغ‌ها که خبر خوش می‌آورند، صدای ماشین هم می‌آید. این است صدای زندگی در شهر. ماشین‌ها نمی‌گذارند این صداها را بشنوید، مگر اینکه نیمه‌شب باشد! تازه اگر در محله شما ساختمان‌هایی را خراب نکرده باشند تا آپارتمان‌های نو بسازند، اگر صدای دزدگیر ماشینی نیاید، اگر...

پریسا محمد‌علیان