جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

طلعت جاوید


طلعت جاوید

شخصیت برجسته و ممتاز امام خمینی بخشی جدایی ناپذیر از جریان انقلاب اسلامی و پیامدهای آن در کلیه ی مقاطع بود

شخصیت‏برجسته و ممتاز امام خمینی بخشی جدایی ناپذیر از جریان انقلاب اسلامی و پیامدهای آن در کلیه‏ی مقاطع بود . البته در هر انقلابی می‏توان این نقش را در شخصیت رهبری آن نهضت که در بسیج توده‏ها و هدایت آنها تا به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای انقلاب نقش موثری دارد، یافت . اما ویژگیهای منحصر بفردی که در شخصیت امام خمینی وجود داشت، از او رهبری متفاوت با سایر رهبران دنیا ساخته بود .

"تاثیر شخصیت‏حضرت امام در انقلاب اسلامی بیش از نقش یک رهبری بوده است . بی‏شک صداقت، صراحت، شجاعت، سازش‏ناپذیری، از جان گذشتگی، صلابت و قاطعیت، عشق به اسلام، مقام عرفانی، وارستگی، شخصیتهای والای علمی و فقاهتی و سادگی معنادار زندگی امام در ارائه این الگوی رهبری موثر بوده است . ولی آنچه که مهمتر از این شاخصهای برجسته، امام را به عنوان اسوه رهبری قرار داده و به وی نقشی برتر از یک رهبر انقلاب بخشیده این است که او را آیینه تمام نمای فرهنگ و ویت‏خود که تحقیر شده بود، دیدند . "۱

بدون تردید اگر نقش آگاه کننده و هدایتگر امام در بسیج و قیام یکپارچه‏ی مردم علیه حکومت‏شاهنشاهی نبود، یا اصلا شورشی اساسی در قالب براندازی نظام پهلوی صورت نمی‏گرفت و یا به شورشی گذرا و از بین رونده محدود می‏شد . بنابراین، یکی از مهمترین تاثیرات امام در رهبری انقلاب اسلامی مردم ایران را باید در جهت‏دهی شورش و قیام مردم به سمت انقلابی پویا با هدف سرنگونی رژیم و برپایی نظام جمهوری اسلامی دانست . به تعبیر حامد الگار، مجموعه‏ی رویدادهایی که انقلاب اسلامی ایران را شکل بخشید، به شخص امام خمینی مربوط می‏شود . شخصیت جامع و کامل او در قالب رهبری مذهبی - سیاسی مورد قبول و پذیرش همه‏ی گروههای مذهبی و غیرمذهبی بود و به استثنای مجاهدین خلق، همه‏ی گروههای اسلامی پشت‏سر ایشان قرار داشتند .

"به دلیل از هم پاشیدگی تشکیلاتی و سازمانی از یک سو و مشکلات بینشی و علامت‏سوالهایی که پیرامون تفکرات آنها بالاخص پس از سال ۱۳۵۴ بوجود آمده بود از سویی دیگر، آنان به هیچ وجه در موقعیتی نبودند که بتوانند جایی در رهبری نهضت پیدا کنند .

چپ نیز در مجموع رهبری امام را پذیرفته بود . هم بقایای حزب توده و هم چپ جدید (چپ بعد از حزب توده، چریکهای فدایی و غیره) به امام به عنوان رهبری ضد امپریالیست می‏نگریستند که در راس نهضتی انقلابی که با بورژوازی کمپرادور به پیکار برخاسته بود قرار داشت . ملیون نیز اگرچه ترجیح می‏دادند که امام بیشتر به روی ایران تاکید کند تا اسلام و تا حدودی از مخالفت و تعارض امام با قانون اساسی ناخشنود بودند، اما رهبری ایشان را عملا پذیرفته بودند و بالاخره برای طیف گسترده‏ای از روشنفکران امام رهبری ضد استبداد، ملی و معتقد به آزادی تلقی می‏شد . "۲

موضوع رهبری امام نه فقط از سوی همه‏ی احزاب مبارز چپ و راست و اسلامی و غیراسلامی مورد پذیرش قرار گرفت، بلکه پس از شروع نهضت، مورد استقبال میلیونها نفر از مردم ایران اعم از زن و مرد، پیر و جوان واقع شد و همگی به فاصله چند ماه بعد از شروع نهضت، او را به عنوان رهبر بزرگ نهضت اسلامی مردم به رسمیت‏شناخته و به دیده‏ی پیشوای مبارزه با استبداد سلطنت پهلوی نگریستند .

"برای نیروهای مذهبی، امام رهبری بالقوه و بالفعل بود . برای نیروهای سیاسی غیر مذهبی، امام رهبری ملی و دامپریالیست‏بود . برای روشنفکران او رهبری ضد دیکتاتوری و استبداد بود و بالاخره برای میلیونها زن و مرد عادی ایرانی، در نتیجه تصویری که از شاه و رژیمش بوجود آمده بود، او رهبری مردی و محبوب بود . نتیجتا رهبری امام صرفا به یک صنف یا یک قشر یا یک گروه محدود نمی‏گردید . بلکه عملا طیف گسترده‏ای از مردم که در میان آنها همگی لایه‏های اجتماعی به چشم می‏خوردند پشت‏سر ایشان قرار گرفتند . "۳

اینکه امام خمینی توانسته بود توجه همه‏ی گروههای مختلف را به خود جلب کند و به عنوان رهبری بی‏رقیب در عرصه سیاسی کشور ظاهر شود، ناشی از اعمال سیاستهای صحیح، اخذ تصمیمات بموقع و ویژگیهای اخلاقی منحصر بفردی بود که در کمتر کسی یافت می‏شد . او حق بزرگی در پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی داشت و بدون تردید بخش عمده‏ای از حرکت موفقیت‏آمیز نهضت اسلامی مرهون رهبری صحیح و فداکاریهای بی‏دریغ ایشان بود . رهبری که سالها برای به تحقق رساندن آرمانهای متعالی‏اش از همه چیز خود گذشت و از بذل جان نیز دریغ نداشت تا اینکه سرانجام توانست کشتی متلاطم انقلاب را به ساحل نجات رسانده و ملت‏ستمدیده‏ی ایران را پس از قرنها تلاش از زیر یوغ استبداد رهایی بخشد و سروری و عزت از دست رفته را دوباره به آنها بازگرداند .

در اینجا به بررسی برخی از ویژگیهای اخلاقی و اجتماعی امام خمینی که تاثیر بسزایی در موفقیت ایشان و جلب اعتماد ملت‏بزرگ ایران در مسیر سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی داشت می‏پردازیم . ویژگیهایی که نام بزرگ او را در صفحات درخشان تاریخ ثبت کرد و همردیف رهبران بزرگی همچون لنین، کاسترو، گاندی و نهرو قرار داد . ۴

● استقلال رای و اراده‏ی راسخ

نقش امام خمینی در انقلاب اسلامی صرفا الهام‏بخش توصیه‏های اخلاقی و رهبری نمادین علیه رژیم نبود که به بیان پاره‏ای توصیه‏ها اکتفا کند و وظیفه‏ی خود را انجام یافته تلقی نماید، بلکه رهبری عملی انقلاب و هدایت مردم را در دست داشت و در راه تحقق آرمانهای خود هرگز قدمی عقب نگذاشت . او توصیه‏های دوستان را به گوش جان می‏شنید و از نظرات صایب آنها استقبال می‏کرد، اما تصمیم‏نهایی را خودش می‏گرفت و تا پایان هم بر روی آن ایستادگی می‏کرد .

"گرچه گاهی اوقات توصیه‏های اشخاص داخل ایران را در زمینه جزئیات استراتژی می‏پذیرفت، اما کلیه تصمیمات اساسی را خودش می‏گرفت . با اصراری آمرانه بر انحلال رژیم سلطنتی و بنیانگذاری یک حکومت اسلامی کلیه مدافعان و طرفداران سازش با شاه را ساکت کرد . بدون پافشاری امام و بدون قابلیت او در حفظ و وفاداری و اطاعت توده‏های مردم ایران، آنچه به یک انقلاب پیروزمند ختم شد، می‏توانست‏به عنوان مورد دیگری از تقابل میان نیروهای مخالف و دولت‏بدون اخذ نتیجه‏ای قطعی به بایگانی تاریخ ایران سپرده شود . "۵

یک شخص هرقدر هم بزرگ باشد، اگر در اخذ تصمیمات خود متزلزل نشان دهد و تحت تاثیر آرای دیگران باشد، هرگز نمی‏تواند در انجام مسئولیت‏خود موفق بوده و پیروانش را به راه صحیح رهنمون کند و امام خمینی چنین بود که هرگز تحت تاثیر آرا و نظرات دیگران قرار نمی‏گرفت و زمام اختیار خود را بدست دیگران نمی‏داد . هرچند، از دیدگاههای مختلف افراد آگاهی می‏یافت و به نظرات صحیح آنها توجه می‏نمود، اما در نهایت آنچه را که خودش درست می‏دانست عمل می‏کرد و تصمیم‏گیرنده‏ی واقعی، خود او بود . از زمانیکه امام قدم به عرصه‏ی مبارزات سیاسی نهاد تا زمانیکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، خیلی‏ها تلاش کردند با نزدیک شدن به ایشان، تغییری در مواضع وی نسبت‏به رژیم ایجاد کنند، ولی هرگز موفق نشدند . زیرا او فقط به آرمانهای متعالی خود و به تصمیماتی که می‏توانست تحقق آنها را آسانتر و نزدیکتر سازد، فکر می‏کرد و در این راه کمترین تزلزلی به خود راه نمی‏داد .

"درباره قاطعیت و جسارت و اراده تزلزل‏ناپذیر امام، که درست در نقطه مقابل ضعف و بی‏تصمیمی و عدم قاطعیت‏شاه قرار اشت‏باید گفت که بدون وجود شخصیتی چون امام در مقابل رهبری انقلاب یا این انقلاب به ثمر نمی‏رسید و یا با سازش در جهت اصول قانون اساسی در مشروطه و محدودیت اختیارات مقام سلطنت می‏انجامید . تنها قاطعیت امام و پافشاری ایشان در سرنگونی شاه بود که انقلاب را تا این مرحله پیش راند و به عمر نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران خاتمه داد . "۶

شخصیت‏بزرگ امام بگونه‏ای بود که وقتی تصمیم به انجام کاری می‏گرفت، هیچکس و هیچ چیز نمی‏توانست او را از هدفش باز دارد و در راه تحقق آن ایجاد خلل نماید . دوست و دشمن که بخوبی می‏دانستند "اگر خمینی را دار هم بزنند با رژیم تفاهم نخواهد کرد"۷، بیشتر در صدد تعدیل کردن مواضع او بودند تا منصرف نمودن او از راهی که برگزیده است .

"من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست‏بگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم ... باید این مملکت را از این گرفتاری‏ها نجات داد . "۸

برخورد قاطع ایشان با حوادث مختلف و عدم سازش در راه تحقق اهداف مبارزه، تلاش بسیاری از مخالفان، میانه‏روها و لیبرالها را برای مجاب ساختن او به اتخاذ سیاستهای معتدلتر و به اصطلاح، گام به گام خنثی کرد . امام در نخستین دوره از تاریخ مبارزات خود همواره سعی داشت‏شاه را ملزم به اجرای قانون اساسی کند . اما وقتی از این امر نا امید شد کمر همت‏به حذف او از صحنه‏ی سیاست‏بست و اعلام کرد"شاه باید برود" و بجای آن حکومتی که مورد خواست مردم است‏بر سر کار آید . او هیچگاه از این سخن خود برنگشت و تردیدی به خود راه نداد تا اینکه سرانجام همان شد که او از روز نخست‏خواسته بود .

"ما می‏گوییم شما آقا بیائید به قانون عمل کنید، می‏گذاریم قانون را زمین، شما یک نماینده‏ای بفرستید، قانون اساسی را می‏گذاریم زمین، شما که می‏گویید ما قانونی هستیم، دمکرات هستیم، شما که می‏گویید ما جلو رفته هستیم، مترقی هستیم، این قانون اساسی ماست، می‏گذاریم زمین، به قانون اساسی عمل کنید، اگر ما حرفی زدیم . به این متمم قانون اساسی شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این و رفع کردن اسارت ملتها، شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید . "۹

امام خمینی از آغاز ورود به صحنه‏ی سیاست تا پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ همواره بر روی سه شعار اصلی پای فشرد و نسبت‏به آنها ذره‏ای کوتاه نیامد: ۱ - صیانت از اسلام ; ۲ - مخالفت‏با شاه; ۳ - مخالفت‏با اسراییل . او در ابتدا شیوه‏ی "نصیحت" را پیشه ساخت تا شاید از این طریق بتواند شاه را به رعایت دستورات دینی و یا اجرای قانون اساسی و سوگندی که به هنگام رسیدن به سلطنت‏برای صیانت و حمایت از حقوق مردم و اسلام یاد کرده بود، وادارد . اما وقتیکه آن را بحال شاه مفید ندانست و او را سرمست از باده‏ی غرور یافت، برای جلوگیری از موفقیت رژیم در اعمال سیاست اسلام‏زدایی، مرحله‏ی دوم مبارزات خود را آغاز کرد و با زیر سوال بردن مشروعیت و قدرت سلطنت، هر نوع محافظه‏کاری و تقیه را کنار گذاشت و هدف اساسی حملات خود را به عامل اصلی فساد یعنی سلطنت و شخص شاه نشانه گرفت . او بوضوح اعلام کرد که از نظر پیغمبر اسلام (ص) کلمه‏ی "ملک الملوک" منفورترین القاب نزد خداست و اسلام اصولا با سلطنت مخالف است . سلطنت‏یکی از شرم آورترین و ننگین‏ترین مظاهر ارتجاعی است . ۱۰

امام از طریق مبارزه‏ی منفی و تضعیف رژیم بوسیله نفی مشروعیت و مقبولیت آن و بسیج هرچه بیشتر و آگاهانه‏تر مردم نسبت‏به عملکرد رژیم در طول چندین سال حاکمیت‏شاه، موجبات تزلزل آن را فراهم آورد و تا آخر نیز بر روی سخن خود ایستاد و به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم راضی نشد .

"پیرمردی که در نوفل لوشاتو اقامت گزیده بود، به چیزی کمتر از سرنگونی شاه رضایت نمی‏داد و هر روزی هم که می‏گذشت، عزمش برای رسیدن به هدف راسخ‏تر و قدرت نفوذ و کلامش بر مردم افزونتر می‏شد . "۱۱

این هدف از سوی بسیاری گروههای مبارز چپ و راست و مسلمان و غیر مسلمان دور از دسترس و فوق‏العاده، بلند پروازانه بود . با عظمتی که شاه و دستگاه سلطنتش در نظر آنها یافته بود، چنین آرمانی را بیشتر شبیه به یک رویا می‏دانست تا واقعیت . اما امام که مرکز ثقل فساد را بخوبی شناخته بود، راه نجات مردم و کشور را تنها در نابودی حکومت می‏دانست . لذا انگشت اشارت را به سمت‏شاه نشانه گرفت و توده‏های مردم را برای نابودی او بسیج کرد . او رهبری نبود که فقط به بیان شعارهای بلند و توصیه‏های اخلاقی اکتفا کند، بلکه لوازم سخنان خود را می‏دانست و با اصراری آمرانه آنقدر بر طبل مخالفت‏با رژیم کوفت تا سخنش به گوش شاه رسید و او را مجبور به عکس‏العمل کرد و در این راه از چیزی واهمه نداشت و همه‏ی خطرات احتمالی را به جان خریده بود .

"من از آن آدمهایی نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود . من راه می‏افتم دنبالش، اگر من خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می‏کند که یک حرفی بزنم، می‏زنم و دنبالش راه می‏افتم و از هیچ چیزی نمی‏ترسم بحمدالله تعالی" . ۱۲

هدف بلند مدت امام را دو چیز تشکیل می‏داد: یکی سرنگونی حکومت ۲۵۰۰ ساله‏ی شاهنشاهی که به عنوان کانون اصلی فساد در جامعه شناخته شده بود و دیگری برقراری حکومت اسلامی و این دو از جمله اصولی بودند که کلیه‏ی مدافعان و طرفداران سازش و سیاست گام به گام را ساکت کرد و آنها را مجبور ساخت از میان این دو راه یکی را برگزینند: یا با اهداف متعالی نهضت همراهی کنند و یا از صحنه‏ی مبارزه کنار روند . زیرا با وجود حکومتی فاسد، نیل به کمترین خواسته‏ها امری محال و غیر ممکن بود .

"امروز چطور می‏توانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عده‏ای خائن و حرامخوار و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سرنیزه ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده‏اند و نمی‏گذارند از حداقل نعمت‏ها استفاده کنند . وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند . "۱۳

جهت‏گیری مبارزات امام از همان آغاز، شکل رادیکال و غیرسازشکارانه‏ای داشت و این روش نه تنها مورد پذیرش رژیم نبود، بلکه مورد پذیرش بسیاری از رجال و گروههای سیاسی موجود نیز قرار نداشت . حتی بسیاری از علمای بزرگ حوزه‏های علمیه از این روش نگران بودند و ادامه‏ی آن را به صلاح خود و حوزه‏های علمیه نمی‏دانستند . از اینرو مایل بودند که اگر قرار است‏سخنی در مخالفت‏با رژیم گفته شود، طوری باشد که به شخص شاه اهانت نشود و او مورد حملات مستقیم قرار نگیرد، بلکه در مخالفت‏با اطرافیان شاه، ناخرسندی خود را از عملکرد رژیم اعلام دارند . ولی زمانیکه امام از روش نصیحت نتیجه نگرفت و از تاثیر آن در شخص شاه نا امید شد، مخالفت‏خود را مستقیم و بی‏پرده متوجه شخص اول کشور کرد و آنچه را لازم تشخیص داد، بدون ترس بیان نمود و با صدور فتوای تاریخی‏اش مبنی بر تحریم تقیه و اظهار حقایق واجب"ولو بلغ ما بلغ" چهره‏ی بارز سیاسی خود را به عنوان رهبری ناراضی آشکار کرد و با قاطعیت کامل مسیر خود را از دیگران جدا ساخت .

"سازش ناپذیری و قاطعیت در برابر حیله‏های پیچیده جهانی که هر کدام از آنها قادر است‏به آرامی یک رهبر انقلابی را به سازش بکشاند و چهره او را بی‏اعتبار سازد، نیازند هوش، نبوغ و شم تیز سیاسی است . در التهاب یک انقلاب، نیروهای انقلابی از بیم و دلهره اینکه آنچه تاکنون بدست آورده‏ند، ممکن است‏با اندکی لجاجت و سازش ناپذیری و در اثر توطئه‏های دشمن و مداخله پارامترهای پیش‏بینی نشده ناگهان از دست‏برود، در نقطه‏ای به سازش می‏رسند تا آنچه بدست آمده را حفظ کنند، ولی امام خمینی با وجود آنکه این خطر خیلی هم ملموس بود تسلیم نشد، زیرا به نیروی مردم ایمان داشت . با آنان صادقانه برخورد می‏کرد و به اصولی معتقد بود که به هیچ قیمتی بر سر آنها مصالحه نمی‏کرد . "۱۴

آنچه در یک تحلیل ساده می‏توان گفت این است که اساس قاطعیت، استحکام اراده و سازش ناپذیری امام ریشه در دو مسئله مهم داشت: اول اعتماد و توکل به قدرت بیکران خدا و دوم اتکا به نیروی عظیم مردم . توکل به خدا و عمل به وظیفه‏۱۵ از جمله عواملی بودند که میان امام و سایر رهبران ساسی دنیا فرق می‏گذاشت و او را متمایز از سیاستهای سازشکارانه‏ی سیاستمداران بزرگ می‏کرد و در واقع رمز پیروزی انقلاب در همین بود . یعنی پافشاری امام بر تحقق آرمانهای متعالی اسلام و قابلیت او در حفظ اعتماد مردم منجر به پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی شد و یقینا بدون آنها نتایج‏سالها تلاش و مبارزه‏ی مردم بدون اخذ نتیجه‏ای مثبت‏به هدر می‏رفت .

در پیروزی انقلاب اسلامی ایران عوامل زیادی دخالت داشتند و هر یک به سهم خود در سرنگونی رژیم موثر بودند، ولی دو عامل بیش از سایر عوامل در پیروزی نقش داشتند: یکی اراده‏ی مستحکم و تزلزل‏ناپذیر امام و دیگر عنصر دین (اسلام) . داشتن مواضعی روشن درباره‏ی حکومت، قانون اساسی ، اسراییل و ... و نیز عدم سازش بر سر آنها از سال ۴۲ تا ۵۷ یعنی از وقتی که امام در تاریخ مبارزات مردم ایران محور حرکتهای انقلابی قرار گرفت تا هنگامیکه این حرکتها منجر به پیروزی شد، ثبات و همسانی کاملی را در رفتار و گفتار ایشان می‏بینیم . اگرچه گاهی ممکن است در جزییات و مواضع غیر استراتژیک او تغییراتی دیده شود که البته آنهم به دلیل تغییر شکل مبارزه به مقتضای شرایط مکانی و زمانی خاص بوده است .

● عمل به وظیفه

شیوه‏ی مبارزاتی امام و نحوه‏ی ورود او به عالم سیاست اندکی با دیگران فرق داشت . زیرا او از ابتدا هدفش را نه فقط شکست دشمن و نیل به خواسته‏های خود و مردم، بلکه انجام وظیفه‏ی الهی قرار داد . این اصلی بسیار مهم است که انگیزه‏ی انسان از انجام یک عمل چه باشد: مقام، ثروت، شهرت، خدمت و یا انجام وظیفه‏ی شرعی . تعیین اهداف، تاثیر زیادی در انتخاب روش دارند زیرا روشها به تناسب آنها تغییر می‏کنند . اگر کسی هدف خود را نیل به جنبه‏های مادی و زمینی قرار دهد، مثلا هدفش رسیدن به قدرت باشد، اگر به آنچه می‏خواسته دست نیابد، در خود احساس نوعی شکست می‏کند و تمام زحماتش را هدر یافته می‏بیند . اما اگر هدف او امر متعالی‏تری باشد، یعنی تلاشش نه فقط رسیدن به مطامع دنیوی، بلکه جلب رضایت‏خدا و عمل به وظیفه باشد، آنوقت است که دیگر مفهوم شکست از قاموس زندگی او رخت‏برمی‏بندد و شکست ظاهری نیز نوعی موفقیت تلقی می‏گردد . زیرا در اینجا معیار سنجش نه فقط نتیجه‏ی عمل، بلکه "انگیزه"ی آن است و اوست که میزان موفقیت‏یا شکست را تعیین می‏کند . اگر کاری از روی حس انجام وظیفه صورت گیرد، این عمل فی‏نفسه یک ارزش و موفقیت تلقی می‏شود، هرچند نتیجه‏ی مثبتی عاید آن نگردد و اگر به پیروزی ختم شود موفقیت، مضاعف است . بنابراین در هر دو فرض، عمل صورت گرفته قرین موفقیت‏خواهد بود و هرگز رخت‏شکست‏بر اندام او پوشانده نخواهد شد و امام خمینی در همه‏ی مراحل زندگی بویژه حیات سیاسی خود چنین بود و فقط به ادای تکلیف و انجام وظیفه می‏اندیشید . او مخالفت‏با شاه را نه یک عمل سیاسی، بلکه یک وظیفه‏ی دینی می‏دانست و برخود احساس تکلیف می‏کرد که باید در مقابل ظلم ظالمان و جور جایران بایستد، بر بی‏عدالتی‏ها و پرخوری‏های آنها بانگ برآورد و لذت حرامخواری را به کامشان تلخ کند .

"امروز وظیفه ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می‏باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست‏خائنین به اسلام را قطع نمائیم و جلوی اغراض و مطامع آنها را بگیریم . "۱۶

امام خود را مامور به تکلیف می‏دانست و نه مامور به نتیجه . یعنی آنچه مربوط به انسان می‏شود عبارت است از تلاش و مبارزه تا سرحد ممکن . اما اینکه این تلاشها لزوما همراه با موفقیت‏باشند چنین نیست، بلکه گاهی به دلایلی که علتش بر ما نامعلوم است، همراه با ناکامیهای متوالی است . اما این باعث نمی‏شود که انسان از انجام وظایف خود غافل شود و به بهانه‏ی اینکه ممکن است‏به نتیجه‏ی دلخواه نرسد، از زیر بار مسئولیت‏شانه خالی کند . انسانها به انجام تکلیف مامور شده‏اند، نه به حصول نتیجه . زیرا تعیین نتیجه با خداست و انجام وظیفه با انسان . بر همین اساس، ایشان در طول حیات مبارزاتی خود همواره از سیاست‏بازیها و حسابگریهای سیاستمداران که برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله‏ای کمک می‏گیرند، پرهیز داشت و هرگز بدان دامن نزد . انجام دستورات خدا و پیامبر اکرم (ص) مهمترین هدف او بود و این، تحمل هر دشواری را آسان و کار را بر دشمنان سخت می‏کرد .

"زمانی بعضی از دوستان من که در پاریس به ملاقات امام خمینی می‏رفتند از ایشان سوال می‏کردند: آیا فکر نمی‏کنید این خطر وجود دارد که ادامه این خونریزی و قربانی دادن‏ها در دلهای مردم یاس و دلسردی ایجاد کند بطوریکه اصل نهضت از دست‏برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگه دارید و بترتیبی درصدد اصلاح موقتی رژیم موجود برآئید؟ آیت الله خمینی در پاسخ همینقدر می‏گفتند که وظیفه ما عمل به احکام الهی است و این دیگر بعهده خداست که نتیجه اعمال ما را در زمان حیات ما یا پس از آن محقق نماید . "۱۷

برای امام خمینی حیات، شهادت، شکست و پیروزی یکسان بود و او هرگز به عنوان امری جدی به آنها فکر نمی‏کرد . البته نه اینکه ایشان شکست را بر پیروزی و شهادت را بر حیات ترجیح می‏داد، بلکه اساسا به چیزی ورای آنها می‏اندیشید و آن عبارت بود از عمل کردن به مسئولیتی که خدا از او خواسته است و می‏بایست از عهده‏ی انجامش برآید . امام مبارزه با رژیم را یک تکلیف و وظیفه‏ای همچون نماز و روزه می‏دانست و هرگز حاضر نبود بر سر آن سازش و مصالحه‏ای به نفع رژیم صورت گیرد هر چند هزینه‏ی سنگینی برای او داشته باشد .

"من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مامورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگویی‏ها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم کرد . من به خواست‏خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم، کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می‏کنم . "۱۸

از نظر امام مبارزه با ظلم و تلاش برای امحای آن نه فقط یک تکلیف تلقی می‏شود، بلکه لطفی است که خدا در حق بعضی از بندگان کرده و از آنان خواسته است قیام به عدل کنند و راه را برای اجرای احکام نورانی اسلام هموار نمایند . یک چنین تفکری دیگر نمی‏تواند به نتیجه‏ی کار بیاندیشد و اعمال را با ترازوی سود و زیان بسنجد زیرا این امر نه در اختیار بشر، بلکه در حیطه‏ی اختیار خداوند است .

"یکی از دوستان ایرانی من که برای دیدن آیت الله خمینی به پاریس رفته بود از ایشان سوال کرده بود: آیا فکر می‏کنید راهی که در پیش دارید عاقلانه است؟ اگر ارتش دست‏به کشتار و قتل عام مردم بزند چه خواهد شد؟ آیام مردم دیر یا زود خسته و مایوس و دلسرد نخواهند شد؟ و ایشان بسادگی پاسخ داده بودند که این وظیفه ماست که به این شکل مبارزه کنیم، نتیجه کار در حیطه اختیار خداوند است . "۱۹

توصیه‏ی امام به همه‏ی دوستان و پیروان نهضت این بود که ا ز انجام تکالیف الهی غفلت نکنند، زیرا تنها این عامل است که می‏تواند باعث تقویت روحیه‏ی مبارزان و ضعف رژیم شده و پایه‏های حکومت‏شاه را متزلزل کند . رژیم پهلوی در برخورد با مخالفان خود از دو عامل "تهدید" و "تطمیع" بطور گسترده‏ای استفاده می‏کرد که البته تا حدودی هم موفق بود . اما آنچه می‏توانست این سیاست دیرینه را خنثی کند و آن را به نقطه‏ی قوت مخالفان تبدیل نماید، نگرش "لطفی" و "تکلیفی" به قضیه بود و این که توفیق مبارزه با رژیم آنهم از نوع دینی‏اش نصیب هرکسی نمی‏شود . پس باید قدر این توفیق را دانست و از آن بگونه‏ای که مورد رضایت‏خداست‏بهره برد .

"ما در اینجا که هستیم از قبل خدای تبارک و تعالی ماموریت داریم . ما تا در این حیات دنیوی هستیم، تا در اینجا هستیم، ماموریتها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این ماموریتها باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه . تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می‏کنیم تکالیفی است، همه‏اش الطاف است چه تکالیف فردی که برای هر نفری هست‏برای تربیت او، برای تکمیل او، برای اینکه غیر از این راه، راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی هست که بدون این راه نمی‏شود به آن درجات رسید و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم، در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع . "۲۰

احساس تکلیف و عمل به وظیفه چیزی نبود که رژیم بتواند با بی‏تفاوتی از کنارش عبور کند، زیرا با وجود آن، نه امکان به سازش کشاندن امام وجود داشت و نه به سازش کشاندن پیروان او . به همین خاطر رژیم این اندیشه را از خود دور کرده بود که بتواند با امام از در سازش وارد شود . از اینرو بیش از هر چیز به فکر جدا کردن او از مردم افتاد تا شاید از این طریق بتواند مانع رسیدن پیام او به مردم شود لذا بالاجبار دست‏به تبعید امام به ترکیه زد تا با فاصله انداختن میان آنها، موج مخالفتهای ایجاد شده را مهار کند و برای مدت کوتاهی هم که شده بر اوضاع کشور مسلط گردد .

● مردم‏گرایی

هر انقلابی بر حسب ذات و ماهیت‏خود بر قشر خاصی از مردم بیش از سایرین تکیه دارد . مثلا یک انقلاب "کارگری" بیشتر مخاطبان خود را کارگران و یک انقلاب"فرهنگی" بیشتر مخاطبان خود را فرهنگیان می‏داند . امام انقلاب اسلامئ ایران چطور؟ چه بخشی بیش از سایرین، مخاطبان اصلی انقلاب را تشکیل می‏داد؟

پیش از پرداختن به این سوال بیان یک مطلب لازم است و آن اینکه به اعتقاد اندیشمندان سیاسی یکی از موانع بسیار مهم بروز یک انقلاب، عدم همراهی آن از سوی مردم است . بسیج همگانی مردم و به صحنه‏ی مبارزه کشاندن آنها کار ساده‏ای نیست و از عهدی کسی بر نمی‏آید و این امر، یکی از دلایل کمبود انقلابها در دنیاست . زیرا همه یا اکثر مردم خواسته‏های خود را کمتر در قالب خواسته‏های رهبران نهضت‏ها دیده‏اند، به همین دلیل راضی به همراهی کردن انقلابها نیستند .

"بسیج‏سیاسی جمعیت کار دشواری است و در هر شرایطی نیز نمی‏توان مردم را به جنبش درآورد . در واقع قلت انقلابات تا اندازه بسیاری نتیجه این دشواری است . انقلابیون اغلب درباره شرایط بسیج‏ساده‏انگارند، اما هیچگاه پیدایش انقلابیون به معنای وقوع انقلاب نیست . انقلاب نیازمند شرایطی است که ایجاد آن خارج از توان انقلابیون است . "۲۱

از ویژگیهای انقلاب اسلامی و رهبر کبیر آن، مردمگرایی و به تعبیر امروزی، مردم‏سالاری دینی بود . مخاطبان اصلی امام و انقلاب را نه قشر و طبقه‏ای خاص، بلکه همه‏ی مردم تشکیل می‏دادند و این به دلیل روابط عمیق عاطفی متقابلی بود که میان مردم و امام وجود داشت . استراتژی اصلی امام در طول پانزده سال مبارزه یعنی از سال ۴۲ تا بهمن ۵۷، اعتماد به توده‏های مردم و اطمینان به قدرت خارق‏العاده‏ی آنها بود . در جامعه‏ی دینی اصالت‏با خواست و اراده‏ی مردم است و نظر آنان عامل اصلی و تعیین کننده نوع و مسیر حکومت می‏باشد . امام خمینی به این اصل اعتقاد راسخ داشت که در حکومت اسلامی "میزان، رای ملت است" و بدون نظر مردم هیچ حکومتی وجهه‏ی شرعی و قانونی ندارد; زیرا حکومت در خدمت مردم است و آنان هستند که به میل خود می‏توانند نوع آن را تعیین کنند . این امر نه فقط در تعیین نوع حکومت، بلکه در تعیین شخص حاکم نیز صادق است . حاکم آن کسی است که اولا مورد وثوق مردم باشد، ثانیا با رای اکثریت‏بر مسند قدرت تکیه زده باشد و بدون این شرایط احدی نمی‏تواند خود را بر مردم تحمیل کند و زمام امور را بدست گیرد .

امام با تمام وجود به این خواست و اراده‏ی مردم معتقد بود و در عمل نیز به آن احترام می‏گذاشت . اما از یک مسئله نیز غافل نبود و آن عبارت بود از آگاه ساختن مردم نسبت‏به حوادث و رخدادهای اجتماعی و وظیفه‏ای که آنها در قبال حکومت‏برعهده دارند . اگر مردم با آگاهی و اختیار خود چیزی را انتخاب کنند، همان، ملاک عمل است و بر دیگر افراد جامعه واجب است که آن را بپذیرند و به رسمیت‏بشناسند . یک امر خوب، هرچند هم که خوب باشد، تا مورد قبول مردم قرار نگیرد، رسمیت نداشته و جواز عمل نمی‏یابد . همه باید در مقابل خواست و اراده‏ی مردم تمکین کنند و به آن احترام گذارند، هرچند آن را نپذیرند و خود رای و نظر دیگری داشته باشند . البته این عقیده هرگز بدان معنا نیست که آنچه مردم می‏خواهند، کاملا درست‏بوده و احتمال خطا در آن راه ندارد، بلکه بدان معناست که مردم صاحب حقند و از حقوق اولیه آنهاست که برای خود و سرنوشت کشورشان تصمیم گیرند .

اکنون که خواست و نظر مردم تا این اندازه اهمیت دارد و موجبات قوام نظامی سیاسی را فراهم می‏آورد، از وظایف روحانیان و روشنفکران دینی است که آن را با عنصر "آگاهی" عجین کنند و با ارتقا بخشیدن به آن، میزان خطاپذیری مردم را کاهش دهند . شیوه‏ی مبارزاتی امام از آغاز تا پایان، مبتنی بر حرکت آگاهانه‏ی مردم و مشارکت آنها در فعالیتهای سیاسی - اجتماعی بود و در اینکار اولین وظیفه‏ی قشر فهمیده و تحصیل کرده‏ی جامعه را، آگاهی دادن به مردم از اوضاع اسفباری که رژیم برای آنها فراهم آورده بود، می‏دانست .

ایشان در نامه‏ای خطاب به اتحادیه‏ی انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا مهمترین وظیفه‏ی آنان در شناخت اسلام و شناساندن احکام نورانی آن به مردم دانسته و از جوانان روحانی و دانشجو می‏خواهد در راه معرفت اسلام علوی و تمایز آن از اسلام اموی لحظه‏ای درنگ نکنند و تا بیداری ملتها از پای ننشینند .

"چشم امیدم به جوانان روحانی و دانشگاهی مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، مطالعات و تحقیقات وسیع و دامنه‏داری را در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانی نورانی قرآن آغاز نمایند، اسلام واقعی را بشناسند و بشناسانند، ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام پیغمبر خدا و اولیا او را از اسلام ساختگی امثال معاویه و حکومتهای غاصب و سایر دولتهای دست نشانده استعمار که از تلویزیونها و رادیوها و وزارتخانه‏ها به خورد مردم می‏دهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند این اسلامی که دولتهای دست نشانده از آن دم می‏زنند و کنفرانس به اصطلاح وحدت اسلامی تشکیل می‏دهند، اسلام ساخته و پرداخته سلاطین اموی و عباسی می‏باشد . "۲۲

روشنگریهای امام و بدنبال آن، تلاش روشنفکران دینی در تبیین خیانتهای رژیم علیه مردم و اعتقادات مذهبی آنها سبب شد آگاهی مردم نسبت‏به عملکرد رژیم روزبروز افزایش یابد و اسلام به عنوان مکتبی انقلابی و رهایی‏بخش در عرصه‏ی سیاست و اجتماع خودنمایی کند و نقش اصلی خود را در بسیج و قیام توده‏ها ایفا نماید . بدین ترتیب، پل ارتباطی میان امام و مردم برقرار شد و در کوتاه‏ترین زمان ممکن تعمیق و گسترش یافت . او با ساده‏ترین زبان با مردم سخن می‏گفت و از کلامی بسیار روان و قابل فهم برخوردار بود و توانست‏با جلب اعتماد آنها پیچیده‏ترین مسایل سیاسی - اجتماعی را بدون کمترین ابهام مطرح کند .

امام با ارایه‏ای جاذبه‏های اسلام در قالب دو اصل بسیار مهم "آزادی" و "استقلال" توجه مردم را بسوی اسلام جلب کرد و با نفوذ در اعماق قلوب انسانهای دوستدار دین و کشور، زمینه را برای بازگشت عزت و اعتبار از دست رفته‏ی مردم فراهم نمود . او برخلاف گروههای سیاسی موجود که هرکدام مخاطبان خاص خود را داشتند، همه‏ی مردم را مخاطبان خود می‏دانست نه قشر و طبقه‏ای خاص را . او به قدرت عظیم مردم و ظرفیت‏بالای آنها برای ایجاد تغییرات و سرنگونی رژیم اعتقاد داشت و با وجود آنها، خود را بی‏نیاز از هر قدرت دیگری احساس می‏کرد . امام هیچگاه از متن جامعه (در نظر و عمل) جدا نشد . مشکلات مردم را از نزدیک احساس می‏کرد و خود را فردی از آحاد مردم می‏دانست . او مانند مردم سخن می‏گفت و زندگی‏اش همسطح زندگی مردم و بلکه به مراتب پایین‏تر از آنها بود . پیوند میان امام و مردم پیوندی عمیق و ناگسستنی بود و مردم هیچگونه فاصله‏ای میان خود و او احساس نمی‏کردند . کلام او را کلام خود و آرمانهای او را آرمانهای خود می‏دانستند و حاضر بودند که در این راه جان خویش را تقدیم کنند . امام از این امر بخوبی آگاه بود که در قلوب میلیونها انسان عاشق جای دارد . به همین خاطر سطح توقعات و انتظاراتش را بالا برد و به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم و استقرار حکومت اسلامی راضی نشد .

"قائل شدن نقش و اعتبار حتی برای پایین‏ترین سطوح جامعه از جاذبه‏های قابل توجه رهبری امام در گرایش توده‏های مردم به انقلاب بود . بر مبنای همین اعتقاد به مردم، امام در چارچوب مبارزات خود، هیچگاه دل به قدرتهای خارجی نبست، بلکه از همان ابتدا جهتگیری نظام را که نفی وابستگی به هر قدرت خارجی بود، با حرف و عمل خود تثبیت کرد . "۲۳

امام در استراتژی مبارزاتی خود هیچگاه از مردم جدا نشد و امیدی به قدرتهای خارجی نداشت او فقط به قدرت خدا و مردم اتکال ورزید و در همه‏ی مراحل زندگی بر آنها تکیه کرد . اما در این میان، بیش از هر چیز بر توانایی و قدرت طبقه‏ی جوان تاکید نمود . جوانانی که هنوز سستی ایام پیری را درک نکرده‏اند و اشتیاق فراوانی به بروز خلاقیتها و توانایی‏های خود دارند، می‏توانند موجبات بیداری ملتها را فراهم کنند و با انواع شعر، نثر، خطابه و کتاب به جامعه آگاهی بخشند . یقینا از میان آنهاست که مردم یا مردانی بلند همت و غیرتمند می‏توانند قیام کنند و به اوضاع نکبت‏بار رژیم پایان بخشند . ۲۴به اعتقاد امام رنج از سلطه و نفوذ بیگانگان و احساس تنفر از غارت و چپاول سرمایه‏های ملی در نزد جوانان بیش از سایرین وجود دارد و آنها به علت داشتن طینتی پاکتر و تعلقاتی کمتر، از احساسات سالمتری برخوردارند که با هدایت صحیح آنها می‏توان در مقابل هر نوع انحراف و کجروی رژیم ایستاد و با حذف نفوذ قدرتهای خارجی، کشور را در مسیر پیشرفت و ترقی هدایت نمود .

کاظم بازافکن

پی‏نوشتها:

۱ . انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص‏۲۷، نشر کتاب سیاسی (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی)، چاپ دوم، ۱۳۶۸ .

۲ . مقدمه‏ای بر انقلاب اسلامی، صادق زیبا کلام، ص‏۱۲۱، انتشارات روزنه، چاپ سوم، بهار ۱۳۷۸ .

۳ . همان .

۴ . دراینجا منظور نه مقایسه‏ی ارزشی، بلکه مقایسه به جهت‏شهرتی است که هریک از اینها دارند . یعنی اگر بخواهیم چند تن از رهبران بزرگ و شهیر دنیا را نام ببریم، بی‏شک امام خمینی نیز یکی از آنها خواهد بود .

۵ . سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه‏ی عباس مخبر، ص‏۳۲۳، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۵

۶ . داستان انقلاب، محمود طلوعی، ص‏۶۳۸، نشر علم، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۰ .

۷ . صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۶۵ .

۸ . همان .

۹ . همان، ص‏۶۹ .

۱۰ . ر . ک: آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ص‏۱۳۶; انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، مترجمان: مرتضی اسعدی، حسن چیذری، انتشارات قلم، ۱۳۶۰ .

۱۱ . سقوط شاه، فریدون هویدا، ص‏۶۳، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ .

۱۲ . صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۷۲ .

۱۳ . ولایت فقیه یا حکومت اسلامی، امام خمینی، ص‏۳۵، ناس [بی‏تا] .

۱۴ . بررسی انقلاب ایران، ع . باقی، ج‏۱، صص‏۴۸۴ و ۴۸۵، نشر تفکر، زمستان ۱۳۷۰ .

۱۵ . این مطلب را در آینده توضیح بیشتری خواهیم داد .

۱۶ . صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۳۸ .

۱۷ . انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، ص‏۱۴۷ .

۱۸ صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۴۰ .

۱۹ . انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، ص‏۷۴ .

۲۰ . صحیفه نور، ج‏۱، ص ۲۵۷ .

۲۱ . انقلاب و بسیج‏سیاسی، حسین بشیریه، ص‏۹۵، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ .

۲۲ . صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۱۹۵ .

۲۳ . رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، جمیله کدیور، ص‏۶۲، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۷۴ .

۲۴ . ر . ک: صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۱۴۹ .



همچنین مشاهده کنید