شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شکستن طلسم دلبری های بیدل


شکستن طلسم دلبری های بیدل

نقد و معرفی کتاب تازه «گزیده غزلیات بیدل»

گزیده‌ غزلیات بیدل» تازه ترین کار تألیفی محمد کاظم کاظمی شاعر و محقق افغانستانی است که به تازگی توسط انتشارات عرفان در تهران به چاپ رسیده است.

این گزیده که ۴۷۰ غزل از مجموع ۲۹۰۰ غزلِ ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی را دربرگرفته است، در ۸۰۷ صفحه در پائیز امسال به بازار کتاب آمد و مشتاقان بیدل و از جمله خود جناب کاظمی را خوشحال کرد. خوشحالی خود مولف را به این جهت گفتم که از انس و الفت دیرین و نیز عشق امروزینشان به جناب بیدل آگاهم. بی‌گمان کاظمی از دوران نوجوانی چنین آرمانی را در سر می‌پرورانده است که روزی بتواند گزیده‌ دلخواهی را از کار شاعر آرمانی اش فراهم آورد، اینک با چاپ این کتاب این آرزو را برآورده می‌بیند. شاهد عینی مدعای من می‌تواند کتاب «از چیدن رنگ» باشد که کاظمی آن را در روزگار جوانی به همراه دو نفر از دوستان ایرانی اش انجام داده بود. کتابی که کماً و کیفا با گزیده غزلیات بیدل، تفاوت داشت.

با مرگ نادر افشار و با به سرانجام رسیدن ایلغارهای گاه و بیگاه ایشان به هند، ایران چشمش را برای مدت طولانی‌ای بر همسایگان شرقی‌اش بست و در عوض کم کم به سمت غرب که دنیای فراخ‌تر و پر آب و رنگ‌تری از آن سر بلند می‌کرد، دوخت. این تغییر جهت تقریبا همه ساحات را فرا می‌گرفت، از جمله ساحت فرهنگ، هنر و ادب را. دیگر گذشته بود زمانی که انوشیروان برای به دست آوردن کتابی‌چون «پنچا تنتر» یا همان کلیله و دمنه برزویه طبیب، داناترین مرد دستگاه خودش را در هیات ناشناخته به هند می‌فرستاد تا تعدادی حکایت را مانند اسرار علمی به ایران بیاورد. اینک روزگاری بود که ناصر‌الدین شاه خود به فرانسه می‌رفت و سینما توگراف را با خود به ارمغان می‌آورد. قبله آمال جهانگردان و تاجران این مملکت دیگر جاده ابریشم و کاروان حلّه بردن تا ختا و ختن نبود. شاعران و نویسندگان به جای سفرهای دور و دراز به هند و چین و حکایت کردن از عجایب آن سامان.

بتی دیدم از عاج در سومنات

مرصّع چو در جاهلیت منات

به غرب سفر می‌کردند. به جای ترجمه آثاری چون کلیله و دمنه، سه تفنگدار ترجمه می‌‌شد. به هر حال ذوق زمانه عوض شده بود و جبر تاریخ حوالت دیگری برای مردمان این سامان رقم می‌زد. دامنه این فراموشی تا به آنجا کشیده شد که گذشته از دهلی و کشمیر و لاهور، بلخ و بخارا و سمرقند و غزنین نیز از یاد رفت. این‌گونه بود که مردم این سرزمین حتی سبک هندی را نیز که سوغات اصفهانیان و هراتیان به هند بود و در آن ولایت بالیده بود و بزرگان بسیاری را در دامان خودش پرورده بود، به چشم بیگانه می‌دیدند و شاعرانی چون بیدل و کلیم را نمی‌فهمیدند و یا نادیده می‌انگاشتند.

● حضور بیدل در ایران

وقتی اندک اندک غبار غرب زدگی فرونشست و زمزمه‌های بازگشت به خویشتن بلند شد، چند تن از آنان که زنجیرشان سبک‌تر بود، به جهد خود درودی گفته و آرام آرام از این کوه و کتل بیگانگی بالا رفتند و سراغ گمشدگانی چون بیدل را گرفتند. ماجرای این فراموشی و بیگانگی در شکوائیه غریبی‌از مهدی اخوان ثالث در موخرهٔ بسیار خواندنی کتاب «از این اوستا»آمده است.از شاعران فکر می‌کنم نخست سهراب سپهری بود که در شعرهایش به جای ترسیم اساطیر و اسامی غربیان، نسیمی از تفکر شرق، آن هم از دریچه زبان و خیال بیدل وزیده بود.

بعدها بزرگانی چون علی معلم و یوسفعلی میرشکاک و حسن حسینی بودند که ارادت‌شان را به بیدل آشکار کردند و از منتقدان هم استاد شفیعی‌کدکنی بود که با چاپ کتاب شاعر آینه‌ها از سیمای بیدل ابهام‌زدایی کرد. اما چیزی که بود، این بود که این بزرگان همگی از بیدل و سبک هندی چنان با حزم و احتیاط حرف زدند که انگار دارند شاعری با زبانی منقرض شده را معرفی می‌کنند. اما هرچه بود به برکت تلاش همین جماعت بود که جناب بیدل در ایران معرفی شد و دیوانش به چاپ رسید و حتی چاپ‌های متعدد به خود دید. اما با وجود این هنوز که هنوز است زبان بیدل برای شاعران و ناقدان این سامان یک معماست.

من روزی از یکی از شاعران معروف ایرانی شنیدم که می‌گفت: بیدل چون زبان فارسی خوب نمی‌دانسته لذا به جای اینکه مثلا بگوید من حیرت کرده‌ام می‌گوید: «حیرت دمیده‌ام» درست مثل زبان‌ندانی که به راننده تاکسی به جای اینکه بگوید «مرا این کنارها پیاده کن.» بگوید: «مرا این گوشه پرتاب کن.» اما خوشبختانه چند سال بعد از همین شاعر باز شنیدم که می‌گفت با تفحصّات بسیار دریافته‌ام که بیدل اصالتا از ایران بوده است. بلی، می‌گفتم که زبان بیدل هنوز در ایران یک معماست و بسیار ضروری می‌نماید که کسی یا کسانی که آشنایی‌شان با بیدل مانند من به بزرگسالی‌ام بر نمی‌گردد و حکایتی دیرینه است قدم در این وادی نهند و گوشه‌هایی از این معما را بگشایند. شاعران بزرگ، قبل از آنکه فهمیده شوند قبول عام می‌یابند و بعدها که این بعدها شاید قرن‌ها نیز به طول بکشد کم کم فهمیده می‌شوند. شاعران متوسط همزمان با فهمیده شدن مورد قبول تعدادی هم قرار می‌گیرند ولی شاعران ضعیف فهم می‌شوند اما هیچ‌گاه مورد قبول قرار نمی‌گیرند.

عبدالقادر بیدل، بی‌شک شاعر بزرگی است. شهرت روزافزون بیدل از روزگار خودش آغاز شده و تا به امروز ادامه یافته است. ولی فهمیدنش متاسفانه تا امروز نیز چنان‌که باید و شاید رخ نداده است، حتی در کشورهایی که شعر بیدل شب و روز در آوازهایشان زمزمه می‌شود و بزرگانشان داعیه بیدل‌شناسی دارند. شاهد من، گذشته از حجم اندک و کارآمد تالیفات بیدل‌شناسان، ادعا‌های عجیب و غریبی‌است که برخی از آنها درباره جهان‌بینی بیدل کرده و می‌کنند.(۱)

● بدایع ولطایف بیدل

آشنایان امر واقفند که امروزه بر سر راه فهم شاعران بزرگ سه مانع می‌تواند وجود داشته باشد. اول تجربیات بدیع و افکار بلندشان (در افرادی مانند مولانا و فردوسی)، دوم، بدایع و لطایف زبانی و بیانی (در کار نوابغی چون حافظ و نظامی و بیدل) و سوم حجم انبوه آثار این بزرگان که از حوصله تنگ مردمان روزگار ما بیرون است. البته مشکل چهارمی هم گاه هست که مربوط می‌شود به کاربرد‌ اصطلاحات خاص از علوم و فنون رایج زمان شاعر که برای خوانندها ناآشنا و غریب می‌نماید، چنان که در قصاید خاقانی می‌بینیم. اما در این میان بیدل از آن دست شاعرانی است که کارهایش در هر سه بخش و به یک معنی در هر چهار بخش کم و بیش دچار ابهامات و گره‌هایی بوده است. هم بدایع و لطایف زبانی مخصوص خودش را دارد، هم به نسبت شاعران قبل از خودش منظومه فکری متفاوتی را آورده است و هم حجم عظیم آثارش برای جوانان این روزگار مشکل ساز است و به همین نسبت از زبان متفاوتی نیز برخوردار است. به قول خودش:

بیدل سخنم کارگه حشر معانی است

چون غلغله صور قیامت کلماتم

شعر بیدل، پری‌رویی است که به آسانی صورت پیش کسی نمی‌گشاید، اما اگر طلسم دلبری‌هایش شکست و توفیق دیدارش نصیب کسی شد، بی‌شک حریفان دیگرش را به سادگی از میدان به‌در خواهد برد. این حالت او بی‌شباهت به اطوار و افکار مرشد و مقتدای بزرگش، شیخ اکبر محی‌الدین‌ عربی ‌نیست. کسانی که با زبان نگارش‌های شیخ آشنایی دارند گفته‌اند که بیان ایشان نیز آنچنان وهم‌انگیز، پیچ در پیچ و در عین حال جذاب است که خواننده مشتاق در عین گیجی مجذوب‌وار نمی‌تواند از آن دل بکند. بیان تشابه بیانی و تقارب فکری میان این دو بزرگ البته مجال دیگری می‌طلبد و کسانی دیگری را. حال سخن در این است که از چه راه می‌توان این زیبای به ظاهر عبوس را به تمکین واداشت. حقیقت این است که رمزگشایی شعر بیدل، ربط چندانی به عالم و عامی بودن مخاطبش ندارد. یعنی این زبان از خواننده‌اش اطلاعات تاریخی، کلامی، و نجومی‌ بالایی را نمی‌طلبد. رازش گذشته از ذوق کشفی بالا، عبارت است از کشف یک سلسله تداعی‌ها و نسبت‌های ظریف بین‌الاشیا که می‌توان با ممارست و مصاحبت بسیار و نیز قرار گرفتن در محیط فرهنگی مشابه شاعران را به دست آورد. همان چیزی که مولف این کتاب یعنی جناب محمدکاظم کاظمی به آن مسلح است. سال‌ها همدلی و همزبانی کاظمی با بیدل و قرابت فرهنگی میان دو کشور افغانستان و هند، دست او را گرفته و آهسته آهسته به ۹ توی این آینه خانه حیرت برده و چشمانش را بر روی راز و رمزهای آن گشوده است.

● گره گشایی کاظمی از بیدل

محمدکاظم کاظمی با این پشتوانه علمی و عملی در «گزیده غزلیات بیدل» متعهد تسهیل این امور است. می‌توان گفت که مولف در این گزیده قصد داشته حداقل برای سه مشکل از مشکلات چهارگانه مذکور کلید‌هایی را فراهم آورد. ایشان در آغاز یک گزید‌ه خوب فراهم آورده است، گزینش و ویرایش ۴۷۰ غزل از میان ۲۹۰۰ غزل بیدل. در قدم بعدی حدود هزار و پانصد بیت از این غزل‌ها را ابهام‌زدایی و به قول خودش «گره‌گشایی» کرده است و سرانجام با ترتیب واژه‌نامه‌ای تفصیلی تلاش کرده است ابهامات زبانی و نماد‌های بیانی بیدل را مرتفع سازد. اما بخش چهارم که فهم جهان‌بینی و اندیشه باشد خب کار دیگری است و طبیعتاً از یک گزیده شعر انتظار برآوردن آن نمی‌رود، ولی این‌قدر هست که این کار خود قدم بزرگی در راه رفع آن مشکل نیز خواهد بود. در یک گزینش ادبی، دو چیز مهم است؛ یکی ذوق و سلیقه گزینشگر که باید دید گلچین از باغ متن اصلی چه گل‌هایی را با چه رنگ و بویی بر‌چیده است. دوم ارزش‌های افزوده‌ای که همراه این دسته گل‌ها می‌کند، از قبیل مقدمه و توضیحات و حواشی و باقی فضایلی که گزیده‌های خوب روزگار ما به آنها آراسته‌اند.

درباره بخش اول کار جناب کاظمی، گذشته از اذعان به ذوق سلیم ایشان این قدر می‌توان گفت که ملاک ایشان که عبارت از در نظر گرفتن طیف بیشتری از خوانندگان باشد قابل قبول است. به عبارتی مولف در این گزینش تنها سلیقه و ذوق خودش را ملاک قرار نداده، بلکه خواننده را نیز در آن شرکت داده است، زیرا استبداد نظر در اعمال سلیقه شخصی، گزیده را محدود می‌کند و این محدودیت همان‌طور که نمی‌تواند تمامیت جنبه‌های کار یک شاعر را نشان بدهد نمی‌تواند نظر مخاطبان متفاوت را نیز جلب نماید. اما با وجود این، کار گزینش در شعر نمی‌تواند خالی از دخالت سلیقه باشد و بری از اما و اگر. اینکه آیا نمی‌شد کمتر و بیشتر از این تعداد را انتخاب کرد؟ و یا اینکه تعدادی از این غزل‌ها را با غزل‌های دیگری بدل کرد؟ حتما جای چون و چرا دارد. در این قسمت حداقل چیزی که به ذهن من می‌رسد این است که می‌شد در بعضی موارد از غزل‌های مشابه‌ کاست و جایش را به غزل‌های نادر داد ولو که در ارزش‌گذاری ادبی‌ شأن فروتری هم می‌داشتند.

اما باز چنان‌که خود مولف نیز در مقدمه کتاب به درستی به دشواری انتخاب از کار بیدل اشاره کرده است، نمی‌توانم این حکم را قطعی بدانم. اما در بخش دوم، توضیحات مولف بسیار راهگشا و کافی است، به طوری که می‌توان گفت کار از حوصله پاورقی‌نویسی معمولی بیرون است و با نوعی شرح پهلو می‌زند. در سنت کلاسیک ما به این نوع کارها، شرح ـ البته نه شرح مفهومی ـ و تا حدودی حاشیه‌نویسی می‌گفته‌اند که با پاورقی‌نویسی ‌امروز فرق دارد.

به گمان من این گزیده می‌توانست در روی جلد خود گذشته از نام کتاب و نام مؤلف توضیحات دیگری از قبیل‌: «با مقدمه و شرح و تحشیه‌...» یا چیزی از این قبیل نیز داشته باشد که شاید مولف با حجب علمی‌ خود از آن چشم پوشیده است. این کار گذشته از جنبه حقوقی به خریدار در انتخاب درست و سریع کمک می‌کرد. اما با وجود این شاید بتوان گفت که شرح بعضی از ابیات از قبیل توضیح واضحات است و بعضی از ابیات نیز که می‌توانسته توضیحی به همراه داشته باشد خالی از توضیح است. مانند بیت دوم از غزل ۱۸۳:

بعد از اینم بی‌دماغ یأس نتوان زیستن

دستگاه عیش جاوید من اکنون می‌رسد

که نویسنده در توضیح آن آورده ‌است: «در جلددوم کلیات کابل به جای «نتوان زیستن»؛ «نتوان یافتن» آمده است که درست‌تر به نظر می‌رسد» اما در هردو صورت ربط معنایی دو مصرع دچار اشکال است و نیاز به توضیح داشت. و نیز مؤلف دلیل ترجیح خودش را بیان نکرده است و نوعی ترجیح بلامرجح از کار در آمده است.

در بخش توضیحات و گره‌گشایی‌ها نکته قابل عرض دیگر این‌که تمام توجه مولف معطوف به کار خود بیدل بوده به اصطلاح معروف شرح بیدل با بیدل را پیشه نموده است ولی می‌توانست و خوب بود اگر از شاعران بزرگ زبان فارسی و یا حداقل از شاعران سبک هندی نیز مویداتی می‌آورد. در این کتاب چنان وانمود می‌شود که شاعر در یک جزیره متروک شعر گفته است و در لفظ و معنی ابداع تمام کرده است. در قسمت واژه‌نامه نیز می‌شد دقت‌های بیشتری مبذول داشت.

به عنوان نمونه در صفحه ۷۴۳ ذیل واژه «امکان» این‌گونه آمده است: «امکان جهان هستی، دنیای مادی. این معنی ظاهراً از اصطلاح فلسفی ممکن الوجود گرفته شده است...» ممکن است مولف بگوید این معنی مورد نظر بیدل بوده است ولی این توهم می‌رود که معنی این واژه‌ها همین‌هاست. که در آن صورت درست نیست. امکان حالتی میان واجب و ممتنع است. صفت است و اسم نیست و جهان هستی و یا مادی از مصادق امکان است نه معانی آن.

و از ممکن‌الوجود هم گرفته نشده است. بلکه ممکن‌الوجود به امکان بر می‌گردد. در مقدمه کتاب‌ها معمولا سنت بر این است که بعد از اطلاعات اولیه به اندیشه و سبک و مقام شعری شاعر می‌پردازند و معرفی آثار را که کار فرعی‌‌تری است به آخر وا می‌گذراند تا رشته سخن در نوشته گسسته نگردد ولی نویسنده این ترتیب را مراعات نکرده است و لذا یک بحث نسبتا فرعی از قبیل نسخه‌شناسی، یک بحث اصلی را قطع کرده است. شکل و ظاهر کار بسیار آراسته و زیباست.

مهمترین حسن آن گذشته از کم‌غلط بودن انتخاب فونت‌های مناسب و زیباست که به خواننده نوعی آسایش روانی و لذت بصری را هدیه می‌کند. خلاصه کلام اینکه برای جناب کاظمی آرزوی موفقیت بیشتر دارم و می‌دانم که این انتقادات که باز به قول خود حضرت بیدل از قبیل «جهد اهل فضل» است از دریای فضایل کتاب ایشان چیزی کم نمی‌کند.

پاورقی:

۱. مانند کارهای بسیاری از بیدل‌شناسان روسی و یا تحصیلکردگان آنجا. از دوستی شنیدم که یکی از این محققین گفته بود بیدل به مبدأ معتقد بود اما به معاد نه.

سیدابوطالب مظفری



همچنین مشاهده کنید