دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

چه آموزه هایی می توانیم از حکومت استبدادی اتوکراسی داشته باشیم


چه آموزه هایی می توانیم از حکومت استبدادی اتوکراسی داشته باشیم

حکومت های استبدادی حکومت های بدی هستند اما گاهی اوقات به لحاظ اقتصادی عملکرد موفقیت آمیزی دارند تحلیل تجربی, چگونگی نهادی کردن دولت های خوب را در مفهومی وسیع تر در اختیارمان قرار می دهند

حکومت های استبدادی حکومت های بدی هستند اما گاهی اوقات به لحاظ اقتصادی عملکرد موفقیت آمیزی دارند. تحلیل تجربی، چگونگی نهادی کردن دولت های خوب را در مفهومی وسیع تر در اختیارمان قرار می دهند.یکی از برجسته ترین پدیده های اقتصادی ۲۰ سال گذشته رشد و توسعه چین کمونیستی است. نرخ رشد ۱۰ درصدی سالانه درآمد سرانه، چین را به یکی از بزرگ ترین افت هایی در فقر مطلق هدایت کرد که دنیا با آن مواجه بود هر چند چین بسیاری از جنبه های بازار را پذیرفته است اما با بسیاری از جنبه های دموکراسی مخالفت علنی می کنند.از طرفی تصور دیگری نسبت به حکومت استبدادی با توجه به تجربه اخیر به دست آمده در زیمبابوه وجود دارد.

به نظر می رسد حاکم مستبد (رابرت موگابه) در زیمبابوه در راس هرج و مرج های اقتصادی بوده و با خونسردی تمام بر مسند خود تکیه زده است و این در حالی است که میلیون ها نفر در زیمبابوه در فقر و گرسنگی دست و پا می زنند. در این شرایط هیچ راهی برای خلاص شدن از رهبری چون موگابه وجود ندارد که با تقلب انتخابات را برگزار کرده و مخالفان را برای ماندن خود بر سر قدرت سرکوب کرده است. این نمونه ای از شکست دولت در مقیاسی وسیع است. نگاهی مختصر به داده های مربوط به رشد در حکومت های دموکراسی و استبدادی نشان می دهد که چین و زیمبابوه نمونه های متفاوتی از تجربه توسعه اقتصادی در بین حکومت های استبدادی در دوره بعد از جنگ هستند.

تفاوت در نرخ های رشد اقتصادی بین حکومت های استبدادی بسیار اساسی تر از دموکراسی هاست. این موضوع در نمودار یک نمایش داده شده است که در آن، توزیع عملکرد رشد حکومت های استبدادی و دموکراسی برای پنج سال یا بیشتر اعتبار دارد. حکومت های استبدادی موفق که از حکومت های دموکراسی عملکرد بهتری دارند در راس توزیع هستند و همچنین حکومت هایی که عملکرد ضعیف تری داشته اند در نقاط پایین این توزیع هستند. می توان گفت این موضوع واضح است که ما انواع مختلفی از حکومت ها را در زیر عنوان نسبتاً بزرگ «استبدادی» مانند حکومت های دیکتاتوری نظامی و دموکرات های سابقی که بعد از رسیدن به قدرت یا انتخابات را متوقف کرده اند یا انتخابات صوری برگزار می کنند، جای می دهیم. رویکرد ما در پاسخ به این سوال متمرکز بر این موضوع است که نهادهای سیاسی چگونه رهبران سیاسی را مسوول کرده یا چگونه ابقای رهبران سیاسی در کشور را وابسته به عملکرد سیاسی آنها می کنند. این موضوع سابقه طولانی در اقتصاد سیاسی دارد. علاوه بر این نقش اساسی که انتخابات های دموکراتیک منظم بازی می کنند، ایجاد ارتباط میان عملکرد مثبت دولت و ارسال بازخوردهایی از این عملکرد برای انتخاب اولیای امور است و بدین ترتیب در این نوع از حکومت، دولت برای ادامه در دست داشتن قدرت تابع عملکرد خود خواهد بود؛ ارتباطی که در حکومت های استبدادی وجود ندارد. برای مثال سلاطین مستبد برای بر سر قدرت ماندن بر گروه های کلیدی و اصلی تکیه می زنند. این گروه ها می توانند تشکیلات حزبی، ارتش یا گروه هایی از متحدین باشند. هر گونه اقدام هماهنگ شده توسط این گروه ها ممکن است به عزل شدن حاکم مطلق بینجامد. ما در ادامه این گروه را با نام «گزینگران» به عنوان متضاد «انتخابگران» در حکومت های دموکراسی مورد خطاب قرار می دهیم. وقتی انتخاباتی در کار نباشد این موضوع مهم است که این گروه ها با چه انگیزه ای از حاکمی که سیاست های مناسبی پایه گذاری کرده حمایت می کنند.

شهروندان این جامعه با خود این فکر را می کنند که این گروه ها مسلماً از پیشرفت اقتصادی نفع می برند اما احتمالاً آنها از داشتن قدرت سیاسی منافع بسیاری را به دست می آورند که تنها در همبستگی با حاکم مقتدر امکان دارد. اگر خلع ید کردن حاکم منافع مادی آنها را تهدید کند، ممکن است دیگر رفتاری در این زمینه انجام ندهند. در نتیجه می توان این پیش بینی را کرد که انگیزه گزینگران قدرتمند و مطمئن، وابسته به عملکرد حاکمان آنها خواهد بود و در صورت مطلوب نبودن عملکرد آنها ممکن است آنها را از راس امور به پایین بکشند و خلع یدشان کنند. گزینگرانی که در راس قدرت بودن شان ارتباط تنگاتنگی با در راس بودن حاکم دارد، این انگیزه را دارند که از سیاست های نادرست حاکم خود حمایت کنند. پس برای از قدرت پایین کشیدن حاکمان مطلق، گزینگران باید به اندازه کافی قدرت داشته باشند تا در مقابل هر فشاری برای سرکوب مقاومت کنند.

تاریخچه حکومت استبدادی سرشار از حاکمان مستبدی است که نزدیک ترین متحدان شان را از صحنه روزگار محو می کنند. پس این مساله که محافل خصوصی این حاکمان حیرت انگیز ترین تهدید در برابر آنهاست، نباید تعجب کسی را برانگیزاند.بر مبنای این منطق همچنین مشخص می شود که چرا دموکراسی ها همیشه به نتایج خوبی از سیاست های شان دست نمی یابند. پاسخگو بودن موثر دموکراتیک مستلزم این امر است که مسائل برجسته ای که در هر انتخابات به وجود می آید، مسائلی باشد که منفعت عمومی را افزایش دهد. پاسخگو بودن دموکراتیک ممکن است هنگامی که دسته بندی های خاص، بیشتر از منافع عمومی نتیجه انتخابات را تعیین می کند، از میان برود. عراق امروزی یکی از مصادیق این موضوع است. استبدادهایی که در امر پاسخگویی موفق بوده اند، می توانند به کار خود در چنین شرایط محیطی تا زمانی ادامه دهند که حزب یا دسته مشخصی علاوه بر توانایی ماندن در راس قدرت، امکان تادیب رهبران بد را هم داشته باشد. منطق این مبحث سه چیز را پیشنهاد می کند که ما باید در واقعیت آنها را مشاهده کنیم. در ابتدا ما باید دریابیم حکومت های استبدادی موفق آنهایی هستند که گزینگران بتوانند عملکردهای ضعیف رهبران شان را کنترل کنند.

در چین کمونیستی حدود ۲۰ نفر از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست جزء گزینگران هستند. زمانی که هوجین تائو در سال ۲۰۰۲ در رقابت بر سر دبیرکلی، جیانگ زًمین را شکست داد، بنابر گزارش های رسیده جیانگ تلاش بسیار زیادی کرد تا هم قطاران خود در کمیته مرکزی حزب کمونیست را متقاعد کند تا به او اجازه دهند در راس قدرت باقی بماند اما او احتمالاً به خاطر اینکه گزینگران از افزایش نابرابر درآمدها در چین به خاطر قوانین مصوبش ابراز نگرانی می کردند، شکست خورد. مثال دیگر در این زمینه به اقتصاد برزیل (معجزه برزیل) در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ بر می گردد که دیکتاتوری نظامی در آن زمان در برزیل حکمفرما بود. نیروهای مسلح که گزینگران دیکتاتوری نظامی وقت بودند، اغلب کسانی را در راس امور قرار می دادند که ارتش به واسطه آنها می توانست متحد و نظام مند باشد. این توالی در سال ۱۹۶۷ به بر سرکار آمدن رئیس جمهوری منتج شد که رئیس جمهور اسبق از آمدن او در دولت پرمدعایش ممانعت می کرد. یکی از دلایل بر هم خوردن این توالی ناراضی بودن نیروهای مسلح از سیاست های اقتصادی دولت سابق بود و به دلیل وجود همین سیستم، اقتصاد برزیل با بهره مندی از مدیریت خوب اقتصادی دولت جدید خیز برداشت. دوم، اگر دیدگاه ما در مورد حکومت های استبدادی مستبد درست باشد، باید به این نتیجه برسیم که حکومت های استبدادی که رشد بالایی دارند، تغییر در رهبری بیشتری نیز نسبت به حکومت های استبدادی با رشد پایین دارند. این موضوع در مقام بررسی به نتیجه مطلوبی نایل می شود. احتمال عوض شدن رهبر در سال های داده شده در حکومت های استبدادی با رشد بالا ۱۳ درصد و با رشد پایین ۷ درصد است.در نهایت ما زمانی می توانیم به «تجربه های طبیعی» دست یابیم که رهبران سیاسی برای پی بردن به اتفاقات مهم جان خود را از دست می دهند. ما باید بر این موضوع واقف شویم که حکومت های استبدادی موفق آنهایی هستند که مرگ اتفاقی حاکمان آنها موجب تحلیل رفتن نیروی گزینگران نبوده است؛ هرچند حکومت های استبدادی که عملکرد ضعیفی داشته اند، شاهد تغییر در روند روابط و ضوابط میان گزینگران و اشراف خواهند بود.

یکی از مثال ها در این زمینه ناتوانی دیکتاتور پرتغالی، الیورا سالازار در سال ۱۹۶۸ است. در زمان حکومت سالازار پرتغال شاهد توسعه سریع اقتصادی بود. جانشین او یعنی مارچلو کاتانو توسط ارتش و غیرنظامیان متحد که حامیان سالازار بودند، انتخاب شد. سپس کاتانو توانست تا سال ۱۹۷۴ بدون اینکه نرخ رشد اقتصادی را کاهش دهد، بر سر قدرت بماند. این ثبات در رژیم مشابهی بعد از مرگ دیکتاتور ارتش تایلند، سریت تانارات در سال ۱۹۶۳ نیز دیده شده که در دوران حکومت او اقتصاد تایلند خیز برداشت. از طرف دیگر به دنبال مرگ احمد سکو توره، دیکتاتور غیرنظامی گینه در غرب آفریقا در سال ۱۹۸۴ کودتای نظامی موجب سرنگونی رژیم وقت شد. اقتصاد گینه در زمان حکومت سکو توره دوران نزول و سختی را به دلیل سیاست های نادرست سکوتوره سپری می کرد اما احتمالاً گزینگران قبل از مرگ سکوتوره مسلماً به این نتیجه رسیده بودند که سرنگونی حکومت سکو توره موجب سلب قدرت از آنها می شود. شاید گزینگران امروزی زیمبابوه نیز همین ترس را داشته باشند.هدف از این تحقیق بحث و مشاجره بر سر حکومت استبدادی نیست اما در این تحقیق درس های مفیدی برای دولت های خوبی که نهادسازی می کنند در مفهومی وسیع نهفته است. برای واضح تر شدن بحث تجربه اخیر انگلستان را در نظر بگیرید که در آن گوردون براون بدون برگزاری هیچ انتخاباتی جانشین تونی بلر شد. گزینگران در این مورد سرکردگان حزب کارگر بودند و انگیزه آنها بر سر کار گماردن بهترین رهبری بود که می توانستند پیدا کنند، آنها بر همین مبنا گوردون براون را انتخاب کردند. این مطلب موید آن است که حتی در حکومت های دموکراسی رشد یافته، خیلی اوقات انتخابات عمومی جوابگو نیست. البته در انگلستان همواره نخست وزیر با رای مردم حکم خود را دریافت می کند. هر چند نقش ریاست حزب در انتخابات غیر قابل انکار بوده و از مشخصه های مجلس نمایندگان است. تحلیل های ما در مورد حکومت های استبدادی موفق نشان می دهد که در نبود انتخابات آزاد، مسوولیت و پاسخگو بودن نزدیکان حکومت بسیار با اهمیت تر از حد انتظار است. این موضوع یکی از چالش های حکومت های دموکراسی تک حزبی مثل دوران حاضر در آفریقای جنوبی است. درسی که می توان از حکومت های استبدادی موفق گرفت، این است که حمایت از دولت های خوبی که پاسخگویی موثری دارند نیازمند ترتیبات نهادی متناسب با تکالیف است که در مورد هر کشور باید مورد مطالعه قرار گیرد. تلاش برای ساختن دولت های کارآمدی که در جهت تمایلات بخش اعظمی از مردم حرکت می کنند، نیازمند واقف بودن بر این امر و همچنین شناخت خصیصه های نهادی ای است که برای هر مقام و مسوولیتی مورد نیاز است.

تیم بسلی، ماسا کوداماتسو

ترجمه: علی اصغر قائمی نیا

پروفسور اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه LSE انگلستان

استادیار دانشگاه استکهلم