یکشنبه, ۳ فروردین, ۱۴۰۴ / 23 March, 2025
روایت دگردیسی دریا

شیرکو بیکس (شیرکو بی که س) شاعر بزرگ معاصر کردعراقی. (زاده دوم ماه مه ۱۹۴۰سلیمانیه، مرگ در چهارم اوت ۲۰۱۳ در سوئد)پدرش فایق بیکس از شاعران بزرگ کرد بود. شیرکو به خاطر مشکلات سیاسی راه غربت در پیش گرفت و از سال ۱۹۸۷تا۱۹۹۲ در سوئد زندگی کرد و پس از آن دوباره به کردستان عراق بازگشت.او در سال ۱۹۶۸ اولین مجموعه شعرش را به نام مهتاب شعر منتشر کرد.دیگر مجموعههای او عبارتند از: از دو سرو کوهی، عقاب، رود، سپیده دم، آفات، کرکس، عطشم را شعله فرومینشاند، دره پروانهها، صلیب، مار و روز شمار یک شاعر، سایه و آزادی، نام برد که به زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، سوئدی، عربی و... ترجمه و چاپ شدهاند. در ایران نیز در مجموعههایی از او همچون منظومه بلند دره پروانه (دهربهندی پهپووله) و آزادی، این واژه بیآبرو و گزینه شعر«سلیمانیه و سپیده دم جهان» از او به فارسی ترجمه شده است .شیرکو در سال ۱۹۸۸ از سوی انجمن قلم سوئد، برنده جایزه توخولسکی (Tucholsky-Preis) شد.در مورد شیرکو با سید علی صالحی شاعر آشنای هم عصرمان که در ترجمه کتابهای شیرکو تلاش بسیار کرد به گفتوگو نشستیم که از نظر میگذرانید.
میدانیم شیرکو بیکس شاعر نامدار کرد از دوستان قدیمی شما بود، هم در ترجمه شعرهای شما به کردی، مترجمان اقلیم را تشویق کرد. (خودش فارسی نمیدانست) و هم شما در ایران مجموعه درخوری از شعر ایشان را به یاری مترجمان کرد (شما هم کردی نمیدانید) به فارسی منتشر کردید. شیرکو از چه جایگاهی برخوردار بود و در شعر کردی چه کرد که رد قلم او همچنان ماندگار است؟ منتقدین اوچه میگویند؟
شعر پیشرو- به معنای عبور از آستانه کهنسال شعر کلاسیک- در اقلیم کردستان، سرنوشتی مشابه شعر مدرن ما داشته و دارد. با این تفاوت که بنا به دلایلی حدود سه دهه بعد از تولد «افسانه نیما» شعر نو از سوی گوران بزرگ بنا نهاده شده، گوران کاملا با جریان شعر نیمایی آشنا بود و جالب اینجاست که شیرکو بیکس، با پرهیز از اوزان گورانی، مسیر شعرکردی را به سوی آزادی مطلق هدایت کرد. در واقع شیرکو معمار شعر سپید در زبان مادری خود است. یادآوری میکنم که شیرکو، عبدا... پیشو، لطیف هلمت، رفیق صابر و تنی چند از نسل صابر، توانستند وسعت ویژهای به شعر مدرن کردی ببخشند. تاثیرگذاری شیرکو از دوسو، موجب جهشهای تازه در فرم و ساخت و شکل و شیوه شعر شد. نخست شاعرانی که از او پیروی کردند تا خود به استقلال و کیش کلام خویش رسیدند و سپس عدهای معدود که سرمخالفت با معنایی به نام شعر بیکس برداشتند. این مخالفین نقش بیشتری در توسعه جهان شیرکو داشتهاند. در واقع این چند نفر گاه به گاهی، چون آن نبوغ لازم برای عبور از شیرکورا نداشتند، آمدند و جسته و گریخته مدعی شدند که شیرکو کهنه شده و خود را تکرار میکند. تهمت ارزان و بیهزینهای که معمولا آدمهای غیرخلاق و غیراخلاقی علیه غولها به کار میگیرند. سرودن منظومه دره پروانه تنها از عهده نابغهای مثل شیرکو برمیآید. شیرکو شاعر یک طیف و طایفه و قشر وطبقه خاص نبود. شاعر مردم بود، جوابگوی تاریخ بود، شیرکو به من گفت: «آرزوی من این است که یک منتقد کرد، از بالا و با دانش مسلط، شعر مرا آنالیز کند، اصلا لت و پاره کند. غرزدن نقد نیست.». شیرکو... آمده بود تا تنها شاعر روشنفکران نباشد. شاعر سیاسی نباشد، شاعر تغزلی و ... نباشد. شیرکو شاعر همه شمول و همه جانبه و همه جنبه بود، شاعر مردمی هم نبود بلکه شاعر مردم بود. محبوب خاص و عام. بیشتر مخالفین او، مشکل حزبی داشتند. سالها پیش در اروپا، با یکی از اهل قلم شهره اقلیم، درباره شیرکو بحث داشتیم، دیدم با نوعی لجاجت حرفهای حاضر نیست دست از انکار شیرکو بردارد (اوج رقابتهای حزبی...). سرآخر گفت: رفته زیر سایه مام جلال..! ای دریغ! البته گفتم این رقابتهای غیر برادرانه... به سود همان سیدالرئیس لعنتی( لقب صدام حسین) است و بس. به این نکته هم اشاره کنم که محبوبیت شیرکو بیکس صرفا برای نمود رخسار سیاسی و مبارزاتی و تحمل رنجها و تبعیدها نیست. شیرکو تنها در مقام شاعر ملی کرد و شاعر بزرگ عراق از جایگاه ویژهای میان مردم برخورد است.
این ترسیم چهره عمومی شاعری در اندازه بیکس کرد بود. دوستی میان شاعران ملتها جالب است، مثل دوستی نرودا و لورکا، دوستی آنرده برتون و ناظم حکمت و شما نزدیک بودید به شیرکو. چهره درونی و خصوصیات ناگفتهاش چه بود؟ او نیز پرمایه و پرکار بود. درست است؟!
جنس وجودی بیکس، کرانه ناپذیری بود. انگار بعضیها( انگشتشمار) هم از نخست «اقیانوس» به دنیا میآیند. شیرکو از این سلسله منحصر به فرد بود. هزار و یک دست برای نوشتن داشت، درست مثل ناظم حکمت، مثل یانیس ریتسوس. این سلسله یعنی «جوهرکار»! شیرکو میگفت: «در ایام تبعید به جنوب عراق پی دمپایی بودم بروم دنبال کاری، نفهمدیم کی با ذغال دیوار خانه را غرق شعر کردم، کارم یادم رفت». فوران بیوقفه واژهها..! این عطیه عظیمی است که قسمت هر کسی نمیشود. شیرکو بیکس از ۱۷ سالگی (چاپ اولین دفتر- مهتاب شعر) تا ۷۲ سالگی
-موسم الوداع- یعنی طی ۵۵ سال کار نوشتن، در هیچ شرایطی تن به نومیدی، خنثی زدگی، رکود، تکرار و خستگی نداد. پایانناپذیر مینمود، ذهن جوشان مهار ناپذیر همین است. ستاره بیافول که ظلمت هیچ شبی چشمهایش را نبوسید. میدانید چه میراثی در پی گذاشته است؟! هفت هزار صفحه شعر، نمایشنامه، ترجمه و...(سوای مصاحبههای همه سویه او). چه درکمیت و چه در کیفیت، شیرکو یک پدیده بود، در بعضی مسائل ما هرگز نمیتوانستیم کنار یکدیگر بایستیم، اما با این وصف برادر بودیم. آدمیزادی اقیانوسوار که به شدت عاشق زحمتکشان بود، برادر مبارزان بود، همدل اهل تعهد و چنان عاطفی که تو گویی همان کودک هفت ساله در سلیمانیه فقیر است که پی نان برای مادر و خواهران خویش است. یکبار در دفتر خودش در سلیمانیه هم اشک در چشم داشت هم لبخندش محو نمیشد. تند تند زد روی میز: «مادرم هشتاد سال دارد، مثل شیر سوار هواپیما شد، تو آسمان است، میرود آمریکا پیش خواهرم. چقدر رنج کشید این زن...!» شیرکو میگفت: «هر وقت مادرم خواب میدید، میدانستم دارد از دلتنگی دق میکند!» و یک جمله، یک عبارت محشر داشت؛ اولین بار، در همین «دربند» تهران، سایه کوه گفت: «ماشاعران...سراسر این سیاره و سراسر تاریخ، از یک خانواده خاص هستیم. همه مثل هم!» کودکی و معصومیت خاصی داشت. از هر نوع خشونت بیزار بود، شاعر صلح بود؛ شاعر آزادی که عجیب... تو گویی به هر چیزی که نگاه میکرد، شعری در آن مییافت و هزار شکار و هزار کشف. مثل نرودا که از سنگهای لب دریا هم نمیگذشت. شاعران خلاق این جهانی که «سوبژه» را برای اهل آه و ناله باز گذاشتند. واقعیت در شعر این شاعر بزرگ خود «شعر» بود و شعر؛ عین «واقعیت». با آن که شعر شیرکو، اساسا شعر «شهری» و «تکنو» نیست اما در همین جهان پاستورال و شبانی وبیحصر و بیاستثنا «ابژه» نقش اصلی را به عهده دارد. در یک کلام او یکی از بزرگترین راویهای رویای انسان معاصر است. انسانی که زباناش در شهر به بند درآمده اما ذهناش همچنان درگیر دنیای روستا و شرایط شبانی است.
در مقام قیاس، شیرکو بیکس به کدام یک از شاعران معاصر ما نزدیک است یا مشابهت دارد؟
شنیده و خواندهام که او را با احمد شاملوی ما مقایسه میکنند. صرف اینکه شیرکو متعهد بوده، شیرکو شعر سپید را بنا نهاده، شیرکو انسان دوست است، نمیشود با زور و ضرب او را به شاملو چسباند. این چه مرضی است که باید یکی شبیه دیگر باشد؟! چیزی نمانده است که یک عده مدعی شوند شیرکو ذاتا تحت تاثیر شاملو بوده است. این پرت و پلاها و گروکشی کلماتی، به درد انسان خردمند نمیخورد. شیرکو تا دو سال پیش از وفات، شعرهای شاملو را نخوانده بود. پراکنده و شفاهی چند تا در سوئد و چند تا در سلیمانیه شنید و باقی داستان را میدانید. صرف دوستیها... یعنی قرض و نان و فلان...؟! شاملو البته از سالها پیشتر با شعر شیرکو آشنا شده بود. جوینده بود و با حوصله، آواره و تبعید هم نبود. شنیدم یکی از این شبکههای غیربومی میگفت: «نگاه کنید! بوی شاملو میدهد و جای پژوهش دارد؟!» خب طبیعی است که آن یک شعر شیرکو بوی زبان شاملو میدهد، چون شاملو در ترجمه، همه را به خودش نزدیک میکرد، چه لورکا و چه شیرکو! حتی مارگوت بیگل هم شاملویی شده است! اما از حیث روحیه و درک روابط اشیا و طبیعت، اتفاقا شیرکو به قول خودش به خانواده منوچهر آتشی نزدیکتر است. شیرکو به صورت دقیق، مکتوب و مدون تقریبا دوسه سال پایان عمر با ترجمه شعر شاملو آشنا -به مفهوم حرفهای آن- شد. سلام و علیک و رفت و آمدهای دهه هفتاد خورشیدی، صرفا دیدار دو شاعر بزرگ بود و هم به یاری مترجم -در لحظه و سردستی- شعری از دو سو به ترجمان، همین وبس!
بیکس از شما چه آثاری را خوانده بود؟ بعد از شیرکو کدام شاعران را تایید میکنید؟
نخستین بار شعر بلند «گزارش به نازاده گان» را اواخردهه شصت و اوایل دهه هفتاد خورشیدی در سوئد خواندند، پیغام فرستادند، استقبال کرده بودند، البته ترجمه درخشان «به رژ ئاکرهیی» تاثیرش را گذاشته بود. این منظومه در سوئد در مجله «َون» منتشر شده بود و به مرور همه آثاری که ازمن به کردی درمیآمد -بهویژه در رسانهها- دور از چشمش نمیماندند. کتاب کامل «نامهها» را نیز به کردی خوانده بود: همین دهه اخیر! حقیقتا فقدان این شاعر جهانی، جبران ناپذیر است، اما این معنای این نیست که اقلیم بیخورشید مانده است، هلمت، پیشو، صابر، کژال احمد و بسیاری از شاعران جوانتر مثل پیربال، ئاکرهای و ...هستند و به راه خود ادامه میدهند.
علاقه شما در این راه... و انگیزهها، ضرورتها؟ چراییها؟!
من و این شاعران یک سرچشمه مشترک داریم: «گفتمان و مقال زاگرس». ما از آنها جدا نیستیم، آنها از ما جدا نیستند. من هرگز فکر نمیکنم شیرکو مثل اکتاویوپاز یا حتی اورهان ولی متعلق به کشور دیگری است و البته علاقه شخصی و ذوق فردی و همین دوستیهای بیحرف و بیحدیث.....
ترجمه کدام مترجمین کرد را معرفی میکنید(به فارسی) که بیشتر با شعر کردی آشنا شویم؟
حیف شد، ترجمههای ناصر سینا اگر دهه هفتاد منتشر میشد، تاثیرگذار میبود. نشد! اما مترجمانی مثل مریوان حلبچهای، فریاد شیری، امید جلیلیان، محمد رئوف مرادی، کریم مجاور... و چند تن دیگر که حضور ذهن ندارم الان!
و از فارسی به کردی؟
اخیرا بهرژئاکرهای دو مجموعه از شاملو ترجمه کرده است. کردی نمیدانم که قضاوت کنم. پیشتر مریوان حلبچهای نیز ترجمههایی داشته است از فارسی به کردی. کم نیستند، کار میکنند. بیخبر نیستم از این امور اما دلم میخواست از بختیارعلی بیشتر به فارسی ترجمه شود. تلفنی( دیدار) داشتیم، اما هنوز ملاقاتی پیش نیامده است. آثار پیربال هم در حال معرفی است، کسانی مثل ئاکرهای که بر زبان و ادبیات هر دوسو(فارسی و کردی) تسلط دارند، باید بیشتر کار کنند. ما به این همسفرگی فرهنگی نیاز داریم. بهرژ در حال ترجمه کاری اساسی از فروغ است. در اربیل و سلیمانیه، فعالیتهای فرهنگی و ادبی به صورت جدی و وسیع در جریان است. جالب اینجاست که همزمان کردهای اقلیم، روی ادبیات ترک و عرب کار میکنند. به موازات بازسازی و سازندگیهای همه جانبه در کردستان، ساختمان ادبیات و هنر نیز در حال برآمدن است. هر کردی که به دنیا میآید، خود به خود در جوار زبان عرب است یا ترک یا فارس و این مزیت و امتیاز بزرگی برای تعامل فرهنگی در منطقه است. خوشبختانه در حوزه مدنیت و اندیشه و ادبیات، رابطهای عمیق و تاریخی و خللناپذیر با ما ساکنان ایران دارند.
با یاد شیرکو بیکس شروع کردیم، اما به هنر و ادبیات کردستان کشیده شد. شما اولین بار است که ترکیب گفتمان زاگرس را به کار گرفتهاید؟
بله، یعنی ظرفی به وسعت تاریخ که یگانگی ما را توجیه میکند.
جز روح شعر، به مشترکات اقوام ساکن این رشتهکوه اشاره میکنید؟
نهتنها مشترکات، بلکه عینیات مشابه؛ لباس، رفتار، آیینها، مناسک، ترانهها، لالاییها، رزمها، شادمانیها، مراثی و مجموعهای از این داشتهها که ریشه در تاریخ مادها دارند. گویش بختیاری یکی از پهلوهای گم شده و تنها مانده زبان کردی است. در سلیمانیه گاه یادم میرفت که جایی بجز زادرود خود هستم. یکبار در بازار سلیمانیه به مادر بزرگی گفتم اجازه بدهد سربند سیاه و بزرگ او را بو کنم. به هر زحمتی که بود او را متوجه کردم. عین سربند مادربزرگ خودم بود به مرغاب زاگرس. بوی ایل و زندگی و شعر میداد. ما در زبان کردی آنقدر کلمه مشترک داریم که نیازی به مترجم نیست: سلوک واژهها و سهم همسایه.
چند سال است که دفتر شعر «سلیمانیه و سپیدهدم جهان» بازسرایی شعرهای شیرکو بیکس نایاب است. چرا تجدید چاپش نمیکنید؟
عادت ندارم که از ناشرم بخواهم فلان کتابم را تجدید چاپ کند. سه هزار و سیصد نسخه چاپ اول همان سال نخست نایاب شد. من فقط مسئول سرودنام. امور فنی و کاری از عهده من خارج است.
معمولا بعد از مرگ هر هنرمند تاثیرگذاری، نشانههایی برای او بنا میکنند؛ مثل مجسمه، جایزه، بنیاد و ... شما برای شیرکو و برای مسئولان اقلیم کردستان پیشنهادی ندارید؟
خودشان خلاق و عاقل و مستعدند. شیرکو خود بنیاد داشت. در آخرین دیدار گفت: روی مقوله سینما و حقوق زنان کار خواهم کرد و این بنیاد راهگشاست. (در حال ساخت بود، اواسط دهه هشتاد) حتی آن زمان راجع به تشکیل دپارتمان ترجمه نیز صحبت کرد، از آرزوهایش گفت و شکلگیری یک جایزه اساسی در سیطره ادبیات (سوای جوایزی مثل گلاویژ و...). حتما مسئولان فرهنگی چه در اربیل و چه در سلیمانیه، جایزه ادبی شیرکو بیکس را بنیان خواهند گذاشت. اما امیدوارم که کار جدی و جهانی باشد نه محدود و انجام وظیفه و کمجان، جایزهای نه با هزار دست و هزار پاره و پخش و پلا، بلکه مهم، معتبر و مقتدر و حمایتکننده. این اعتبار در وجود و واژههای شیرکو بود. سیاستگذاری درست و رهبری و مهندسی و تبلیغات جهانی میتواند به این جایزه ارزش بدهد. مثلا داوران چنین جایزهای باید از کارشناسان حرفهای در منطقه خاورمیانه باشند، عاری از هرگونه نگرش ایدئولوژیک، با وجهی مالی که مثلا کمتر از جایزه کنکورد نباشد. آن هم فقط در رشته ادبیات نه هزار شاخه دیگر.
شیرکو شاعر عاشقانهها هم هست و هم از همه عناصر گذشته در گذشته است، زبانی صدیق و بیریا و نزدیک به مردم دارد. ارزیابی شما چیست؟
شما خودتان به راحتی همه چیز را در همین سوال گفتهاید. با شما موافقم. بهتر است اضافه کنم که شیرکو حقیقتا یکی از داستان سرایان جهان انسان معاصر است. روایت درونی شعر برای او یعنی خود شعر. این مطالبه تاریخی مردم در حوزه شعر است. ما شرقیها اولاد روایت و در عین حال ضد روایت هستیم. ضد روایت ما هم خود روایت است. رویاهای ما در غیاب روایت تعریف نمیشوند. در استراتژی نهان مانده این گونه ادبی شیرکو یک مهندس خارقالعاده است. مهندس جهان وطنی که تنها برای انسان ترانه میگوید... و البته اول برای انسان کُرد.
در شهر شعر شیرکو، به راستی انسان، انسان جهان وطن است. هم بر محمل متنی به نام تبعید و عشق و زندگی. با من موافق هستید؟
دیکتاتورها هزاران نفر را میکشند -مثلا در واقعه انفال به دست صدام- و تعداد اندکی هم میگریزند و تبعید میشود. گاهی چند نفر از این جان به در بردگان به جای همه شهدا و آرمانهای شریفشان، سخن میگویند. شیرکوهمین مسیر مومنانه را طی کرد که شاعر مردم شد. شیرکو یکی از همین بیرقها بود که رنج و تبعید، او را به عشق و امید و آزادی رساند. البته در پناه معجزهای به نام آگاهی.
بررسی شعر بیکس، بدون بررسی تاریخ ملت کرد امر محالی است. نظر جنابعالی چیست؟
باید امری بدیهی باشد. شاعران بزرگ، مورخان، پیشگویان، سفیران و برگزیدگان تاریخ، مردم و زماناند. جز این باشد که شما فرمودید، طرف شاعر نیست؛ کارگر واژههاست. انسان بیتفاوت اصلا یا به دنیا نیامده یا مرده است. شیرکو فانوسبان آزادی مردم بود، پدیدهای به نام تاریخ کُرد معاصر زیرمجموعه جهان شعری شیرکو است.
شعر امروز کردستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ و بعد از شیرکو...؟!
راه ادامه دارد. حتما پیشروتر، حتما روشنتر. اوایل دهه شصت که با شعر مدرن کردی(خاصه اقلیم) آشنا شدم حیرت کردم. بیخبرمان گذاشته بودند اما ناگهان دیدم قدرت شاعران مثلا آمریکای لاتین همین بغل گوش خودمان است. من در شرایطی سخت که میتوانست هزینه روی دستم بگذارد، شعر اقلیم را در وهله اول به جهان رسانههای داخلی معرفی کردم. بعضی از مترجمین امروز شعر کُردی، در آن زمان بین هفت تا ده سال بیش نداشتند. به خودم گفتم: شک ندارم که مترجمین بزرگی در این حوزه اعلام وجود خواهند کرد، که بیشتر در دهه هشتاد و اواسط آن به این سو، نتیجه زحمت خود را منتشر کردند. جریان پرقدرت شعر مدرن کردستان(اقلیم) بعد از شیرکو به راه تکاملی خود ادامه خواهد داد. بیخبر از شاعران جوان نیستم. شعر جریانی زنده است که میماند و مسیر طبیعی خود را طی میکند. وابسته به چند شاعر نامدار در یک مقطع نیست که خلأ آنها خسران بیاورد. مثلا شاملوی ما مرد، آیا شعر هم مرد!؟ ابدا! پرقدرتتر ظهور کرده است. تنها آفتی که میتواند شعر اقلیم را تهدید کند، بیانگیزهگی در دوره رفاه و امنیت است. رفاه و امنیت حق همه انسانهاست.
شاعران و علاقهمندانی به من گفتهاند شیرکو بیکس شاعر بزرگی است، اما ترجمهها چیزی را نشان نمیداد تا مجموعه «سلیمانیه و سپیده دم جهان» به همت شما و سه مترجم همراه منتشر شد. شاعری مثل فرشته ساری گفته است با خواندن این مجموعه مطمئن شدم بیکس شاعر بزرگی است. شما در این دفتر چه کردید که چهره غول آسای شیرکو را در شعر نمایان کردید؟
کار خاصی نکردم. با انگیزه، با عشق و ایمان به نفس کار، کلمههای شریف شیرکو را باز سرودم. ترجمه و بازسرایی، وظیفه فنی نیست، عین اعتقاد و آرمان است و خودت نیز باید شاعر باشی تا در انتقال امانت حرفهایترین مسیر را انتخاب کنی. در بازسرایی شعرهای محمود درویش (همراه مترجم و دوستم جاهد جهان شاهی) هم به همین شیوه کار کردم: دفتر «آخرین قطار» درویش زنده اما بیمار بود. دوست عربم(اهوازی) در اروپا این دفتر را برد و فارسی مرا دوباره به عربی برای درویش خواند. درویش پیغام داد که انگار من این شعرها را خودم دوباره به فارسی سرودهام. در مورد شعرهای روایتگر دریا و دگردیسی انسان و جهان، یعنی کلام شیرکو هم همین کار را کردم.
محمد مهدیپور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست