پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

دیدگاه هایی درباره سرشت آدمی


دیدگاه هایی درباره سرشت آدمی

نوشتار حاضر ترجمه فصل اول کتاب Ideas of Human Nature تالیف راجر تریگ است که توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «دیدگاه هایی درباره سرشت آدمی » در دست چاپ است

نوشتار حاضر ترجمه فصل اول کتاب Ideas of Human Nature تالیف راجر تریگ است که توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «دیدگاه هایی درباره سرشت آدمی » در دست چاپ است.

این کتاب به شرح آرا و اندیشه های دوازده تن از متنفذترین متفکران غربی در زمینه سرشت آدمی می پردازد. آرای افلاطون ، ارسطو،آکوینی ، لاک ، هابز، هیوم ، کانت ، داروین ، فروید، نیچه ، ویتگنشتاین و نیز برخی از پست مدرن ها در این مجموعه جمع آوری شده است.

مسائل مورد بررسی این کتاب ، مسائل فلسفی ماندگاری همچون مساله جسم ذهن ، حیات پس از مرگ ، نفس ، عقل ، جبر و اختیار رابطه فرد و جامعه و مساله نسبی گرایی است.

اما سرشت آدمی یکی از مهمترین مباحثی است که در عصر فروپاشی ایسم ها و مکاتب ، جای خالی خود را نشان می دهد. به قول دکتر شریعتی ماقبل از بوجود آوردن هر تمدنی باید بدانیم انسان و سرشت او چیست و اگر تصویر روشنی از آن نداشته باشیم نمی توانیم هیچ قانون و دستورالعملی را درباره آدمی وضع نموده و اجرای آن را از مردم انتظار داشته باشیم.

آرای افلاطون در زمینه سرشت آدمی موضوع فصل اول کتاب مذکور است که در پی می آید. فلسفه جدید غرب و مبانی علم جدید، در حوزه یونانی مدیترانه شرقی در قرن ششم قبل از میلاد، آغاز شد. نخستین فیلسوفان (یونان) در پی یافتن واقعیتی فراتر از تنوع وتغیر بی پایان عالمی که در آن زندگی می کنیم ، بودند، در حالی که همه چیز را متشکل از مثلا آب ، هوا، آتش یا ترکیبی از اینها می دانستند. آنها نشان دادند که قانع نیستند به نمود ظاهری اشیا اعتماد کنند، بلکه سرشت واقعی اشیا ممکن است غیرآشکار باشد. اما تصور می کردند که ماهیت انسان نیز موضوع همان نوع تبیینی است که در باره جهان طبیعت صادق است.

به طور مثال ، روحی که به انسان حیات داد، به عنوان نفخه و لذا هوا یا حتی آتش تلقی می شد. شاید سزاوار نباشد که این گونه فیلسوفان را ماده گرا بخوانیم ؛ هر چند آنها معتقد بودند که فقط آنچه از ماده ساخته شده است ، وجود دارد. (در آن عصر) معنا و مفهوم امر غیر مادی ، هنوز بسط نیافته بود. با وجود این ، تاکید و تمرکز بر تبیین مادی ، محلی برای بحث درباره غایت نمی گذاشت.

(در نظر آنان) هر چیزی ، حتی حیات انسانی ، معلول مجموعه ای از علل و عوامل مکانیکی بود. حتی وقتی که آناکساگوراس یکی از فیلسوفان قبل از سقراط در باره وجود نفس به عنوان منشادگرگونی ها و تغییرات سخن می گفت ، صراحتا در قالب اصطلاحات مادی بدان اشاره کرد. البته آن ظریف تر و بسیطتر از سایر اشیا (مادی) بود. افلاطون و ارسطو بعدا این نظریه را نقد کردند ؛ دقیقا به دلیل آن که بر اساس آن نظریه ، نفس منبع هیچ غایتی به حساب نمی آید. با پیشرفت تفکرات فلسفی ، این مطلب بیشتر روشن شد که برای کشف حقیقت عالم ، نمی توان به حواس تکیه کرد. اصحاب ذره(قائلان به وجود ذرات صغار لایتجزی = اتم) که اعتقاد داشتند هر چیزی از اتم های لایتجزی و فضای خالی بین آنها تشکیل شده است ، تعلیم می دادند که تنها ذرات و فضای خالی میان آنها واقعی است.

حتی طعم ، دما و رنگ چیزی نیست جز حاصل قرارداد یا قانون.

این بی اعتمادی به حواس ، آدمیان را به این سوال کشاند که آیا حقیقتی وجود دارد. هیچ انگاری ، یعنی این اعتقاد محکوم به شکست که هیچ چیز حقیقت ندارد. در طول قرن پنجم قبل از میلاد، تمایز بین آنچه در طبیعت به عنوان واقعیت یا فیسیس (که واژه فیزیک از آن گرفته شده است) تحقق داشت و آنچه به عنوان رسم یا قرارداد تلقی می شد ، روبه افزایش گذاشت.

در آن زمان ، یونانیان از تنوع گسترده ای که بین آداب و سنن مکانهای مختلف وجود داشت ، کاملا آگاه بودند. هرچه تماس آنها با غیر یونانیان نظیر ایرانیان و مصریان بیشتر می شد، واضح تر می گشت که آداب و سنن محصول خلاقیت انسانهاست و از سرزمینی تا سرزمین دیگر تفاوت دارد. آنچه قبلا به عنوان بخشی ثابت از زندگی انسانی فرض می شد، حتی اختیاری به نظر می رسید ؛ (یعنی) بسته به این بود که کجا زندگی می کردند. مورخ(شهیر)یونانی ، هرودوت ، هم توجه را به تنوع طرق مختلف زندگی جلب می کرد و هم به این واقعیت که هر جامعه ای می پندارد بهترین نوع سنت ها را واجد است.

وی این حکایت را نقل می کند که چطور پادشاه ایرانی ، داریوش ، از یونانیان دربارش می پرسد که با چه قیمتی آنان می پذیرند که اجساد پدرانشان را بخورند. یونانیان اعتراض کردند که آنها هرگز چنین عملی را انجام نمی دهند. اما هنگامی که وی مردمانی را از هند احضار کرد که عادت داشتند اجساد والدین خود را بخورند و از آنان سوال کرد آنها چقدر می گیرند تا اجساد والدین خود را بسوزانند، آنها شدیدا ناراحت شدند و از پادشاه خواستند که درباره آن مطلب سخنی نگوید. سپس هرودوت این گفته را با لحنی موافق نقل می کند که قانون حاکم بر همه چیز است.

بین دولتشهرهای مختلف یونانی ، تنوع قابل ملاحظه ای از لحاظ آداب و سنت ها وجود داشت.

به طور مثال می توان گفت ورزش زنان به صورت برهنه در دولت نظامی گرایانه اسپارت مجاز بود، ولی در جای دیگر نه.

آگاهی به چنین تنوعاتی در فرهنگ می تواند غالبانگران کننده باشد، چنان که در آتن قرن پنجم قبل از میلاد چنین بود. معلمان حرفه ای که اصطلاحا «سوفیست» نامیده می شدند، به جای پرداختن به بحثهای نظری گسترده مورد علاقه یونانیان ، آموزش مهارت های عملی نظیر خطابه و علوم بلاغی را مورد تاکید قرار دادند. در این میان نسبی گرایی به عنوان آموزه ای مطلوب درآمد. افراطی ترین شکل نسبی گرایی بدین معنا بود که هر آنچه شخص درباره اشیا و امور حکم می کند، برای خود او حق و صواب است ؛ اما هنگامی که تمایز بین طبیعت و قانون را لحاظ می کردند، این اصل موجه تر به نظر می رسید. قانون یا قرارداد می توانست اعتبار صرفا محلی داشته باشد. مثلا درست همان گونه که امروزه رانندگی در سمت چپ در انگلستان درست و در ایالات متحده خلاف است ، به همین نحو حتی اصول و قواعد اخلاقی هم می توانست تنها تابع زمان و مکان خاص باشد. چیزی که در اسپارت درست بود، ممکن بود در آتن ناصواب باشد. بر این اساس ، به طور کلی شیوه و طریق خاص زندگی آدمیان می تواند صرفا برگرفته از نظام و قواعد خاص سیاسی باشد، نه این که مبنایی در نظم طبیعی عالم داشته باشد. به عبارت دیگر، از این دیدگاه هیچ غایت نهایی در زندگانی وجود ندارد و هر غایت مفروض ممکن است از نوعی توهم ناشی شده باشد. برخی از یونانیان تصور می کردند قوانین زندگی آنها از سوی خدایان مقرر شده است ، اما گسترش شکاکیت این معنا را داشت که سوفیست ها با بهره برداری از تمایز بین طبیعت و قانون ، از ترک قراردادها سخن گفتند. یعنی این که ما عملا باید از تمایلات طبیعی خود پیروی کنیم ، هر چه را خواستیم انجام دهیم ؛ بدون این که نسبت به قیود اخلاقی دغدغه ای داشته باشیم.

روشن بود چنین تاکیدی که بر اعتبار و حجیت احکام و برداشت های فردی (شخصی) می شد ، می توانست تنها در یک نظام مردم سالارانه دموکراتیک قابل تحقق باشد. آتن محل ظهور و بروز نظرات بود و یک شهروند برخوردار از استعداد مردم بسرعت می توانست به موقعیت ممتازی دست یابد. اگر کسی می توانست گروهی از شهروندان را از طریق خطابه تحت تاثیر قراردهد، آن گاه می توانست کنترل شهر آتن را نیز به دست گیرد. مثل همه گردهمایی های بزرگ ، یک خطیب توانا قادر بود به سرعت احساسات و هیجانات توده وسیعی از مردم را تحت تاثیر قراردهد. تصمیمات احکام صادره در محاکم شتابزده صادر می شد و سپس مایه تاسف می گشت.

در پایان قرن پنجم پیش از میلاد، دموکراسی آتن به شکست انجامید. در آن روزگار عوامفریبان مردمان را به گمراهی می کشاندند ، زیرا خود از هرگونه حکمت حقیقی بی بهره بودند. این برداشت افلاطون از آن وضعیت بود. او به رای العین زوال و انحطاط دموکراسی آتن و در پی آن شکست در برابر اسپارت و همچنین محکومیت استاد محبوبش سقراط را به مرگ به اتهام انحراف جوانان در سال ۳۹۹ ق م و به دست همان دموکراسی دیده بود. تعجبی ندارد که کل اندیشه افلاطون درواقع واکنشی بود در مقابل این نظریه که هر کس باید به اعتبار احکام شخصی خود تکیه کند. وی اندیشه هایش را به صورت محاوره نگاشت و قهرمان اصلی غالب محاوراتش ، سقراط بود، ولی تشخیص این که افلاطون در محاورات اولیه اش تا چه حد به گزارش افکار سقراط تاریخی اقدام کرده ، دشوار است.

در محاورات بعدی موخر است که بتدریج موضع اصلی او نمایان می شود. محاورات اولیه عمدتا با مسائل و پرسشهایی همچون ماهیت فضیلت یا قداست سروکار دارد؛ در حالی که محاورات دوره میانی و به عنوان نمونه جمهوری دیدگاه ها و نظریاتی را در بردارد که معمولا به افلاطون منسوب است.

راجر تریگ

مترجم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.