یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

چه کسی می‌خواهد نوروز نباشد؟


شاید عجیب باشد، اما در ایران عده‌ای هستند که در اعماق دلشان می‌خواهند نوروز نباشد! اشتباه نکنید، آنها بنیادگرا نیستند، خشک مذهب و متحجر هم نیستند. از گروهی سخن می‌گویم که هم …

شاید عجیب باشد، اما در ایران عده‌ای هستند که در اعماق دلشان می‌خواهند نوروز نباشد! اشتباه نکنید، آنها بنیادگرا نیستند، خشک مذهب و متحجر هم نیستند. از گروهی سخن می‌گویم که هم قدرت سیاسی دارند و هم قدرت اقتصادی و هم قدرت علمی و فرهنگی، اما شمارشان اندک و ناچیز است. مجموعه‌ای الیگارشیک(الیگارشی حکومت جمعی از اشراف ونخبگان برمردم است) که از اتحاد همه مؤلفه‌های نخبه مدرن علیه ملت ایران و هویت ایرانی شکل گرفته است. در واقع تا قبل از فروپاشی شوروی امکان اتحاد آنها فراهم نبود، زیرا نخبگان مدرن در حوزه فرهنگ تحت تأثیر حضور قدرتمند نگرش‌های مارکسیستی و چپ‌گرا نه‌تنها توانایی هرگونه ائتلاف با اشراف و سرمایه‌داران را از دست داده بودند، بلکه نوک پیکان هرگونه کنش سیاسی - اجتماعی آنها در تقابل با نخبگان اقتصادی بود. در چنین شرایطی، قدرت سیاسی جریان مدرن در ایران میان نگرش‌های لیبرال و چپ‌گرا تقسیم می‌شد و امکان تمرکز نمی‌یافت: به‌طور خلاصه ائتلاف غرب‌گرایان علیه ملت و ملیت ایران امکان وقوع خود را از دست داده بود.

پس از فروپاشی شوروی و استحاله جریان روشنفکری ایران از چپ به راست امکان چنین اتحادی فراهم شد. طبقه متوسط جامعه که قوه ناطقه هر جامعه‌ای است، عمدتاً به راست چرخیدند و از طریق بسط گفتمان و نحوه زندگی امریکایی زمینه پیدایش الیگارشی تازه‌ای را به‌وجود آوردند: سرمایه‌داران، عالمان علوم غربی (و‌بویژه علوم‌انسانی) و طبقه‌ای از سیاستمداران (ائتلافی از نیروهای سابقاً انقلابی یعنی سوسیالیست که حالا دچار «واقع‌گرایی» شده بودند، به علاوه سیاستمداران طرفدار تکنوکراسی). این ائتلاف قدرتمند در ذات خود در تقابل با ماهیت جمهور ایرانیان است.

پیشروترین نگرش‌های جامعه‌شناسانه - انسان‌شناسانه انسان را چه در حیث جمعی و چه در حیث فردی به واسطه اسطوره‌هایی که در زندگی او حضور دارند، بررسی خواهد کرد. از این منظر آنچه بر سر مردم ایران سایه انداخته، حقیقت کربلا و قهرمانان آن مانند امام حسین‌(ع) و ابوالفضل است و نیز علی‌(ع) و حضرت محمد‌(ص) و پس از آنها اسطوره‌های باستانی چون رستم و کوروش و داریوش و...

جامعه ایرانی این اسطوره‌ها را دائماً بازسازی می‌کند، چنان‌که پدیدار تختی، پوریای ولی و حتی برخی چهره‌های سینمای عامه‌پسند ایران در ذهن ایرانیان زیر سایه بلند کسانی چون علی‌(ع) و حضرت ابوالفضل‌العباس و رستم بازسازی شده و حتی هویتی دیگر یافته است. در چنین وضعی انگاره واقع‌گرایانه دانشگاه‌های ایران با آنچه در قلب مردمان جریان دارد، در تضادی است که گهگاه سر بر می‌آورد و برخی اوقات بحرانی می‌شود، به این واسطه است که آکادمی در ایران علاوه بر تأثیرات مثبتش، همواره نحوه زندگی و نیز گفتمان ایرانی را به چالش کشیده است. از این جهت اکنون به وضع دشواری و در عین حال امیدوار‌کننده‌ای رسیده‌ایم، شکاف میان قاطبه مردم مسلمان ایران با بخشی از طبقه متوسط جامعه‌اش (که به ائتلاف ضد‌مردمی مذکور پیوسته است) از جامعه ایران قلبی ساخته که با ضربانی ایرانی می‌نوازد و دهانی ساخته که اندکی به زبان ما و عمدتاً به زبان آنگلوساکسون‌ها (و مشخصاً لهجه امریکایی) سخن می‌گوید. گویی دهان ما علیه قلب‌مان شوریده است. این اتفاق جدیدی نیست. جامعه ایرانی قریب ۲۰۰ سال است که درگیر این ماجراست، اما خودآگاهی تفصیلی ما از آنچه در حال وقوع است، بسیار تازه و معاصر است. ما با هسته مرکزی مشکلاتمان روبه‌رو شده‌ایم و این بسیار امیدوار‌کننده است.

گذر پیروزمندانه ما از این نبردِ تازه اگر روی دهد، تا حد زیادی به معنای بشارت «فردایی دیگر» است. فردایی که روشنی آن تنها از جهت گذر جامعه ایران از بحران مواجهه با مدرنیته نیست، بلکه به علاوه ممکن است به معنای الهام‌بخشی قلب مسلمانان ایران برای همه کسانی باشد که از بحران مواجهه با مدرنیته رنج می‌برند. چنین راهی نه با حذف سخت‌افزاری علوم و اساتید علوم انسانی از دانشگاه‌ها، بلکه از طریق ظهور نمونه‌های تازه‌ای از این علوم میسر است که نه در ضدیت با قلب ایرانی، بلکه ذیل آهنگ آن است. کسانی که پیشرفت علمی، نظامی و سیاسی ایران را در دهه‌های اخیر ندیده‌اند، در این‌باره هم امیدی ندارند، اما شخصاً صدای گام‌های یک علوم‌انسانی جدید را می‌شنوم، صدای گام‌هایش تکمیل‌کننده ضرباهنگ قلب همه ایرانیان است: همهمه اقتدار هخامنشیان و عرفای خراسانی و شهیدان جهادهای مقدسمان همگی در این ضرباهنگ شنیده می‌شود.نوروزمی‌آید...