یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

كاپیتان


برای پیروزی در فوتبال و موفقیت به مدیریت خوب نیازمندیم مدیری كه توانایی هماهنگ كردن خواستهای یك گروه برای نیل به هدف را داشته باشد

در یك تیم فوتبال مدیریت در سه طبقه تقسیم می شود. مدیر تیم، مربی و كاپیتان كه بارها در مورد مدیریت و مربیگری به تفضیل نوشته شده است. اما كمتر به نقش كاپیتان پرداخته شده و مورد بررسی قرار گرفته است، در حالی كه كاپیتان چه در داخل میدان و چه خارج از آن، یك مدیر و مربی است و در موفقیت یك تیم نقش بسزایی دارد. در طول تاریخ نیز تیم هایی كه كاپیتان مقتدر و مدیری داشتند، بسیار موفق تر عمل كردند، مثل آلمان ۷۴ با بكن باوئر، آرژانتین با مارادونا، هلند با كرایف و در همین ایران در زمان كاپیتانی پرویز قلیچ خانی، علی پروین، احمد رضا عابدزاده و بخصوص علی دایی. می توان برای یك كاپیتان خوب ویژگیهای بسیاری برشمرد كه اولویت اول داوطلب شدن اوست و مسائل دیگر مانند توانایی فنی، توانایی ذهنی، قدرت تصور، داشتن شهامت، اعتماد به نفس و تعادل و...

كاپیتان باید زبان گویای تیم باشد. این كار به نفع بازیكنان و باشگاه است. چرا كه گذشته از همه مسائل، منافع بازیكنان و باشگاه ها امری مهم و حیاتی است. كاپیتان و بازیكنان باید به یكدیگر افتخار كنند، الزامی ندارد كه معیار انتخاب سرگروه فقط تلاش و بازی برتر باشد. هرچند كه در نهایت ملاك اكثر باشگاهها برای انتخاب همین است. البته اگر بازی كاپیتان الگوی دیگر بازیكنان قرار گیرد و از لحاظ فنی بهتر از بقیه باشد شرایط مهمی فراهم شده اما این احتمال وجود دارد كه او از نظر بدنی در حدی نباشد كه بتواند از این منظر، از تمام رقبایش برتر نشان دهد، پس ممكن است فردی بتواند یك كاپیتان عالی باشد اما بهترین بازیكن تیمش نباشد. مثل كارلوس آلبرتو در تیم برزیل ۷۰ در حضور نفراتی مانند پله و جرزینهو و یا كاپیتانی كافو با وجود رونالدو- می توان او را به دلیل توان ذهنی اش انتخاب كرد، لذا قابل درك است وقتی یك كاپیتان حاكم بر تمام شرایط بازی نشد شایستگی اش را برای حفظ این مقام از دست بدهد.منطقی ترین شرط برای كاپیتان این است كه او پر از حس عزت و عظمت باشد. او باید باهوش ترین فرد گروه و در عین حال مورد احترام مدیریت باشگاه و بازیكنان باشد.

كاپیتان نباید مستبد باشد و به طور قطع باید در بین بازیكنان تحت نظرش جوی توأم با علاقه و محبت ایجاد كند. او می تواند- وباید بتواند- نزد هم تیمی هایش برود، صحبت كند، حرفهایشان را گوش دهد و حتی وظیفه سخنگویی را انجام دهد. نمی دانم شاید در بعضی از زمانها كاپیتان بی قید و بی تعصب در زمین بهتر از چند مدعی در باندهای مختلف است چرا كه هیچ چیز فاجعه آمیز تر از تداخل اختیارات و مسئولیتها آن هم در شرایط بحرانی یك بازی نیست. كاپیتان باید تنها كنترل كننده جو تیم باشد و هیچ كس نباید به خود اجازه دهد كه به این حق او تجاوز كند. من به مشورت مربی با كاپیتان و كاپیتان با بازیكنان اعتقاد دارم. نتیجه مشورت خارج از این دو حالت نخواهد بود، یعنی این نظرخواهی یا به نتیجه ای مستدل منتهی می شود و یا برعكس كه در این صورت چیزی از دست نمی رود و حداقل، مسایل از زاویه ای متفاوت از دیدگاه شخصی مورد بررسی قرار می گیرد. اگر كمی به فوتبال عمیق تر نگاه كنیم، لایه های زیادی در آن می بینیم. اگر علم فوتبال را بررسی كنیم- كه بسیار اعجاب برانگیز تر از آن است كه اغلب مردم فكر می كنند- می توانیم مسایل پنهانی را ردیابی كنیم كه خارج از محدوده دید تماشاگران است. كاپیتان باید با نگاه منتقدانه ای بازی را تماشا كند. اگر كاپیتان قدرت رهبری داشته باشد و حركت تیمی را به دقت تحت نظر داشته باشد می تواند جریان بازی را عوض كند. در این مورد می توان از مارادونا به عنوان یك ابركاپیتان نام برد. در كتاب سالیانه فوتبال در سال ،۱۹۸۷ مارادونا می نویسد: «بازی با انگلستان در جام جهانی مكزیك شرایط خاصی داشت. جنگ فالكلند و رقابت دیرینه ما با آنها، از نظر فیزیكی نیز انگلیسیها برتر بودند. بیلاردو به من وظیفه داده بود تا در محوطه جریمه حریف میان دو مدافع میانی آنها بازی كنیم اما پس از چند دقیقه من با تغییر نحوه استقرارم حتی بازیكنان خود را نیز گیج كردم، شاید اگر كاپیتان نبودم با واكنشی مواجه می شدم، اما روح تیمی ما فوق العاده بود. آمدم و جلوی مدافعان خودمان بازی كردم و سعی كردم از كناره ها حركت كنم. فكر می كنم اگر آن روز پاسارلا كاپیتان بود همان وسط بازی سرم داد می زد.

در جریان بازی صدای تماشاگران و حتی نیمكت ذخیره ها را می شنیدیم كه می گفتند دیه گو چه كار می كنی، اما آن روز من وظیفه رهبری ام را انجام دادم و انگلستان را شكست دادیم.»

كاپیتان اگر دارای تحصیلات بالایی باشد فوق العاده است. فوتبال كنونی علم است و كاپیتانی كه فوتبال را از هر دو زاویه تهاجم و تدافع مورد مطالعه قرار دهد حتی اگر پست بازی اش مغایرت داشته باشد همیشه موفق است. به طور طبیعی بازیكنان طراز اول در هر لحظه بهترین حركت ممكن را انجام می دهند. چرا كه زیر نظر گرفتن نحوه جریان بازی، جزیی از علم فوتبالی است كه باید بیاموزند.

البته وحی منزل نیست كه تمام دستور العملهای داخل زمین را كاپیتان صادر كند، بلكه همه بازیكنان در حالی كه به راهنمایی های او توجه دارند، می توانند مبتكر سیستم و نظمی جدید باشند و به سرعت ایده خود را به دیگر بازیكنان نیز منتقل كنند.

وظیفه مهم دیگر كاپیتان بهبود روابط تماشاگران و بازیكنان داخل میدان است كه گاهی به شدت تیره می شود. قضاوت تماشاگران در مورد بازیكنان ناشی از برداشت شغلی و اغلب احساسی است، در اینجاست كه كاپیتان باید احاطه خود بر مسایل حاشیه ای را نشان دهد و با عكس العمل های مداوم، رفتار تند و احساسی تماشاگران را خنثی كند.

او باید از بازیكنانی كه مورد اهانت قرار گرفته حمایت كند و فضای پر تشنج به وجود آمده را تلطیف نماید. كاپیتان باید در هر موقعیت ممكن، رفتاری تشویق آمیز و دلگرم كننده داشته باشد. همچنین در مورد روحیات و خصوصیات بازیكنانش مطالعه كند و اطلاعات لازم را به دست آورد.

پیچیدگی كار كاپیتان در همین جاست. او با ده نفری سر و كار دارد كه هر كدام خصوصیاتی متفاوت دارند. اگر چه ورود به كنه شخصیت بازیكنی عجول و یا نترس كمی ساده است اما هدایت بازیكنان عصبی، عبوس و یا گوشه گیر مشكل و دشوار است؛ هر چند بازی فوتبال تا حدودی شخصیت افراد را نشان می دهد. «جان دوی» مفسر معروف انگلیسی می گوید: اگر بازیكنی به توپ بچسبد و میل به بازی گروهی نداشته باشد، می توان فهمید كه او در خارج از زمین فردی خودخواه است و برعكس اگر با بازیكنی روبه رو شویم كه به دیگران شانس زیادی برای بازی و یا تصاحب توپ می دهد، معلوم است كه در اجتماع از روابط خوبی با افراد بهره می برد. به هر حال بازیكنان هر خصوصیتی كه داشته باشند، مربی باید مدیریتش را طوری اعمال كند كه بهترین بازی را از آنها بگیرد. چرا كه ما انسانیم و تابع خصوصیات خود هستیم. گاهی اوقات انسان می تواند بر خشم خود غلبه كند ولی اغلب این طور نیست.

با تمام این تفاصیل اعتقاد ندارید كه نقش كاپیتان در یك تیم كمتر از یك مربی نیست و در واقع كاپیتان یك یك دیپلمات در میدان است.

پایان سال های رویایی

بدون شك چند سالی است كه كاپیتانی بزرگ در فوتبال متولد نشده است و كاپیتان های برترین تیم های جهان _ ازجمله برزیل قهرمان جهان و یونان قهرمان اروپا _ نسبت به گذشته و مقایسه با خودشان در وضعیت متوسطی قرار دارند. در واقع در عصر متوسط ها قرار داریم آن هم در زمانی كه غول های بزرگ با بازوبند پهنی در دست چپ به میدان می رفتند. اگر آن بزرگان چنان احساسی را در وجود تماشاگران به وجود می آوردند، كاپیتان های امروزی شوقی را ایجاد نمی كنند.

امروز آنچه موجب برانگیختگی تماشاگران كشورهایی مثل برزیل، آرژانتین، هلند، آلمان و... می شود، احساس نوستالژیك آنان به ستاره هایی مانند سوكراتی، ماردونا، كرایف، بكن باوئر و... است و احساس هایشان را ناگزیرند به گذشته ارجاع دهند؛ به سال های رویایی فوتبال.

شاید در ادبیات و سینما نیز این گونه باشد، مدت هاست كه ستاره بزرگی دیده نمی شود و برای لذت بردن از حال ناگزیریم از احساس نوستالوژیك گذشته در فوتبال، در سینما و در ادبیات هم مدد بگیریم.

در عصر فوتبال متوسط و سینمای متوسط در پی ادبیات متوسط كاپیتان های میانمایه و متوسط نیز از راه رسیده اند. در اروپا می گویند آنچه بیشتر باعث ضعف شده است رنگ باختگی احساس های ملی و قومی است. حالا آنها نگران آینده اند، در جهانی كه مرز فاصله های متضاد با یكدیگر نزدیك شده اند، احساسات ملی و اعتبار نمایندگی یك ملت چگونه می تواند دوام بیاورد، آن هم در جهانی كه آدم ها و سلیقه هایشان متكثر شده است.

در این عصر و در عصری كه سرگروه خاص وجود ندارد می توان به دنبال فوتبال شورانگیز بود. اگر قهرمانان نباشند آدم متوسط حضوری پررنگ خواهد داشت؟ و آیا آدم های متوسط قهرمانان این عصر هستند و یا آدم های متوسط هرگز قهرمان نمی شوند و اهالی فوتبال برای چشیدن مزه احساس و غرور و افتخار باید دست به دامن گذشته شوند؟

بزرگترین كاپیتان تمام دوران

ساعت ۱۰ شب، سوم ژوئن ۱۹۴۳ «خوان پرون» افسر ارتش آرژانتین خطاب به مردم اعلام كرد: «افتخار بدون فداكاری به دست نمی آید...» او و هجده افسر گروه افسران متحد برای سرنگون كردن دولت كاستیو فرمان كودتا دادند، بدین ترتیب، چهارم ژوئن ۱۹۴۳ به «روز انقلاب» تبدیل شد. پرون دو سال كوشید تا زمام جنبش را به دست گرفت و بعدها با محبوب ترین هنرپیشه سینما (اواپرون) «اوا دوآرته» ازدواج كرد و دوران پرشكوهی را آغاز كرد. اما هنگامی كه «اواپرون» از بیماری سرطان درگذشت، ضربه محكمی به پرون وارد آمد. «اوا» از خود پرون محبوب تربود. آرژانتین می گریست در خانه ها عكس پرون دیده نمی شد اما عكس «اوا» در قاب به دیوار آویخته بود.

بعد از آن سال ها دیگر در آرژانتین «پرونی» ظهور كرد و محبوبی چون «اواپرون» در هنر سینما معرفی نشد. تمام این عقده ها جمع شد تا سال ۱۹۸۶ و ظهور پدیده ای نه در زمینه سیاسی، اقتصادی، هنر و ادبیات و این بار در میدان ورزش و فوتبال.

قهرمان كوتاه قدی با موهای مجعد به جهان معرفی شد. «آرماندو دیه گو مارادونا» برای نجات آبروی آرژانتین لباس راه راه كشورش را پوشید و بازوبند رهبری را بر بازو بست. او نه پشتوانه ژنرال ها را داشت و نه حمایت آمریكا و انگلستان را؛ او به جنگ انگلستان آمده بود تا احساسات سركوب شده و تحقیرآمیز را از دل مردم كشورش بشوید و به آنها افتخار ببخشد.او بزرگترین كاپیتان تمام دوران است.



همچنین مشاهده کنید