شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

به خاطر یک مشت پول کثیف


به خاطر یک مشت پول کثیف

نگاهی به فیلم کیفر

اکنون کارنامه حسن فتحی با ساختن کیفر در مرحله ای قرار گرفت که می توان نسبت به سینمای او قضاوت کرد و آن را مورد ارزشیابی قرار داد . او در این وادی گام به گام رو به جلو می رود و آثارش واجد عناصر و مولفه های شده است که می توان امضای فتحی را زیر پای اثرش تشخیص داد و مثلا گفت که او یک کارگردان مولف است. حتی این عناصر را می توان در سریالهای تلویزیونی او نیز ردیابی کرد و به ویژگی های مشترکی رسید .

دغدغه های او درباره مناسبات انسانی و روابط درونی، قصه گویی و روایت داستانی جذاب، ادبیات گفتاری و دیالوگ پردازی های فاخرو خلق شخصیت هایی که در ذهن می ماند. کیفر هرچند بهترین کار او نیست اما نقطه تعادل کارنامه فتحی به حساب می آید که همه این عناصر به شکل منطقی و پخته تری درآنها گنجانده شده است. بدون شک مهمترین امتیاز کیفر در داستان پردازی و سویه قصه گوی آنست. همان ضعفی که سینمای ایران سالهاست که از آن رنج می کشد . کیفر بیش از هر چیز قصه دارد و این قصه را به درستی روایت می کند . هرچند که نوعی پیچیدگی در ساختار روایی و البته شخصیت پردازی آن وجود دارد که ممکن است مخاطب عام را گیج یا خسته کند به ویژه در نیمه اول فیلم که مقدمات معمایی و تعلیق آفرین داستان روایت می شود اما در نیمه دوم که به رازگشایی این تعلیق ها می پردازد بخشی از سنگینی و پیچیدگی اثر کاسته می شود. پیچیدگی قصه در منظر نخست شاید به پیچیدگی شخصیت های قصه برمی گردد که آنهم برساخته پیچیدگی موقعیت آنهاست.

انسانهایی که به جبر محیط اجتماعی بی رحم و غیر اخلاقی، از وجوه انسانی خود فاصله می گیرند و حتی احساسات و عواطف و تعهدات خانوادگی و زناشویی نیز در چنبره این ساختار نابهنجار، به تباهی و گمراهی کشیده می شود. لایه پنهان این مناسبات سیاه و پلشتی های شهر که در کل فیلم حضور پررنگ داشته و نشانه شناسی شده است در سکانس رویارویی سیامک و زن برادرش ( مریلا زارعی) برون فکنی می شود و پیام اصلی قصه را بازنمایی می کند . اینکه انگیزه و دلیل همه رفتارهای شخصیت های قصه حتی آنهایی که به ظاهر شمایلی موجه دارند به خاطر پول شکل گرفته و خارج از این گفتمان شوم نیست .

همه چیز به خاطر یک مشت پول کثیفی انجام می شود که حتی حکم برادری و غیرت و ناموس را هم به پای منافع و مصالح خویش قربانی می کند. همه جا ملتهب است و همه چیز در معرض پلشتی و تباهی. نه اعتمادی بین آدمیان و نه اعتقادی در زیست – جهان آنان نمی توان پیدا کرد . درست به همین دلیل است که یک خشونت یا خشم ملتهب در اتمسفر داستان وجود دارد که در اینجا از ساحت پنهان جامعه سر برآورده و خود را عریان تر کرده است. در جامعه ای که بد بودن و خبیث ماندن به اجبار بر آدمی تحمیل می شود و گویی انسان نه اراده که اجازه بازگشت به خویشتن و بریدن از گذشته سیاه خود را ندارد . ابی بن بست نمونه ای از این افراد است که جامعه و دیگران فرصت نوسازی و بازگشت به راه راست را هم از او می گیرد و همواره او را با گذشته اش مورد قضاوت قرار داده و رفتار می کند.

او اصلا فرصت آنرا پیدا نمی کند که با عشق به یک زن ژاپنی یا صدای ساز سیامک خود را بار دیگر پیدا کرده و توبه و تصفیه کند.او در جبر ابی بن بست می ماند تا هرگز جمال بودن را تجربه نکند. همه شخصیت های داستان به نوعی در معرض قضاوت ناعادلانه دیگران ، خود را تعریف می کنند و زیر سایه سنگین همین داوری ها ، هویت و حریت خود را از دست می دهند سیامک خود مصداق بارز همین شرایط است اگرچه تلاش می کند تا در یک مقاومت قهرمان گونه، این جبر را بشکند و از زیر یوق این قضاوت های ویران کننده قرار نگیرد. معلوم نیست که او نیز بعدها قربانی قضاوت ناعادلانه اسمال چارلی شود که بعد از آزادی از زندان هوای انتقام گرفتن به سرش بزند.

کیفر فیلم تلخی است نه صرفا به این دلیل که قصه ای تراژدیک را روایت می کند که این شرایط در ساختاری کمیک هم تلخ و گزنده بود.شکسته شدن شیشه توسط اسمال چارلی در کارخانه شیشه سازی صرف نمادی از شکسته شدن ایرانیانی نیست که در دهه ۷۰ به ژاپن می رفتند صدای شکست ارزشهای انسانی و هنجارهای اخلاقی است که به خاطر پول از غیرت ورزی و ناموس پرستی دست برمی دارد یا به همسر و خانواده خیانت می کند یا ... قهرمان بودن در این شرایط همان اخلاقی زیستن است که راه دشوار و پرخطری در مسیرش دارد همان راهی که سیامک را تا سرحد کشته شدن می کشاند.

وقتی فیلمی واجد یک قصه منسجم و ساختار داستانی مستحکمی است از ریتم و ضرب آهنگی خوبی هم برخوردار است هرچند که پیچیدگی این موقعیت و قصه به ویژه در میانه های فیلم تا حدی به کندی ریتم دامن زده و ممکن است برای مخاطب عام ملال انگیز باشد. مصطفی زمانی اگرچه بازی قابل قبولی از خود به نمایش می گذارد و تلاش می کند تا از سایه نقش یوسف بیرون بیاد اما تصویری از یک قهرمان که در ذهن بماند و ماندگار شود را ارائه نمی دهد. امیر جعفری نیز که سرنوشت حرفه ایش با حسن فتحی تغییر کرده با هر فیلم جدید به پختگی بیشتری می رسد. مریلا زارعی نیز نشان داد شایسته تقدیر از جشنواره فیلم فجر بود. کاش سکانس پایانی فیلم به گون دیگری رقم می خورد یا مریلا زارهی شال خود را به گردن زن ژاپنی نمی انداخت و سکانس های آیین و جشن ژاپنی حذف می شد تا کیفر فیلم یکدست تر و کم نقض تری می شد. فتحی در اینجا سعی کرده از دیالوگهای فاخر و حاتمی وار خود دوری کند و کنترل بیشتری بر گفتار فیلم داشته باشد.

کیفر بار دیگر ثابت کرد که سینمای ایران چقدر از فقدان قصه های خوب رنج می برد و اگر فیلمی دارای قصه باشد و آنها را به شیوه درست روایت کند سینمای ایران مخاطبان خود را از دست نخواهد داد. کیفر هم قصه دارد، همه روی شخصیت های قصه کار کرده و هم روایت جذابی از این قصه صورت می گیرد. اما کیفر هنوز فیلم کامل فتحی نیست و هنوز قابلیت های وی در فیلمسازی به شکوفایی کامل نرسیده است. با تماشای کیفر بازهم توقع ما از حسن فتحی بیشتر می شود تا فیلم بعدی او بهتر از این فیلم باشد.

منبع: سینما پرس

سیدرضا صائمی