یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

روشنفکران دینی تئوری ساز, روشنفکران دینی ساختارساز


روشنفکران دینی تئوری ساز, روشنفکران دینی ساختارساز

جریان روشنفکری دینی در ایران در مقایسه با روشنفکران عرفی یا سکولار, لائیک, چپ و مارکسیست جریان سازتر بوده است

جریان روشنفکری دینی در ایران در مقایسه با روشنفکران عرفی یا سکولار، لائیک، چپ و مارکسیست جریان سازتر بوده است. اگرچه جریان روشنفکری سکولار که همیشه با هیمنه می آید و بسیار پرتئوری اما بی ریشه هستند اما روشنفکری دینی ریشه دارند ولی ضعیف و تحت تاثیر جریانات سکولار هستند و این مساله سبب شده است در بسیاری از مواقع چون کشتی بی لنگر، کج و معوج بشود.

در یکصد ساله اخیر جنبش روشنفکری مذهبی در ایران به شدت تحت تاثیر پارادایم های جهانی بوده است. یک زمان به سمت سوسیالیسم افتاده، روزی دیگر به سمت لیبرالیسم و روزی دیگر به سمت مشی غالب چریکی و روز دیگر به سمت مشی پارلمانی و امروز به طرف نئولیبرالیسم و حقوق بشر غش کرده است.

اما این رویکردهای متفاوت و دورانی هیچ کدام شان غلط نبوده ولی مرز میان غش کردن و ایستادن و تعامل برقرار کردن روشن است. در جنبش روشنفکری دینی ایران مهدی بازرگان و علی شریعتی با گفتمان های دوران خود تعامل برقرار کردند و در دوران اخیر و در گفتمان لیبرال دموکراسی هواداران دکتر شریعتی و نوگرایان دینی مرعوب و مغلوب نئولیبرالیسم نشده بلکه در تعاملی مثبت قرار گرفتند. سکولارها در ایران به دلایلی در حاشیه اند ولی موثرند و جنبش روشنفکری دینی را تحت تاثیر قرار می دهند اما نقش بنیادی و محوری روشنفکری دینی در ایران مثل سایر کشورهای مسلمان که روشنفکری دینی در آنجا قوی بوده موجب شده است بنیادگرایی مذهبی ضعیف تر عمل کند.

لذا این جریان روشنفکری دینی نیست که بنیادگرایی مذهبی را رشد داده بلکه این سکولارهای ناموفق بوده اند که بنیادگرایی را به خصوص در کشورهای مسلمان تحت حاکمیت آنان رشد داده اند. آیا در عربستان سعودی جریان روشنفکری دینی وجود دارد که بنیادگرایی با زاد و ولد بی وقفه در آنجا به وجود آمده است. مقایسه بین الجزایر و مصر نشان می دهد که روشنفکران دینی در اولی ضعیف و در دومی قوی بوده است.

برآمد بنیادگرایی در الجزایر چه فجایعی به وجود آورد و این با مصر مقایسه شود. در هر کشوری که روشنفکران دینی اش قوی بوده مرحله گذار به دموکراسی یک مقدار راحت تر رخ داده است که باید بر روی این قضیه تامل کرد. هر جا که روشنفکران به ظاهر عرفی و دولت های سکولار و شبه مدرن حاکم شده اند مانند کمونیست ها در افغانستان جامعه سنتی و قبایلی و عقب افتاده سودای سوسیالیسم راه انداختند که نتیجه آن بنیادگرایی با قدرت بیشتر و خشن تر است. اما چرا اسلامگراهای نوگرا در ترکیه از ما موفق تر بوده اند و از دل یک نظام لائیک و آلوده به مرض کودتاهای ادواری، طبقه حاکم دولت و قدرت و مجلس را تسخیر می کنند. دلیل اصلی این موضوع این است که روشنفکران دینی ایرانی معمولاً آرمانگرا و نظریه پرداز و ایده پرداز هستند اما روشنفکران دینی ترکیه نظریات قوی تئوریک ندارند ولی بوروکرات اند و به همین دلیل ساختارسازند و این نکته کلیدی بحث است.

● اما چرا ترک ها جلو افتادند؟

آنها توان ساختارسازی و سازماندهی داشتند. امروز روشنفکران دینی ترکیه با وجودی که تئوری کمتری نسبت به روشنفکری دینی ایران دارند ولی توانسته اند راه دموکراسی را باز و ارزش های دینی را با خود حمل کنند.

حل این دو ماحصل متفاوت جریان ایرانی با جریان ترکی در چیست؟ روشنفکران دینی ایرانی عمر بنیادگرایی را کوتاه و خشونت آن را هم کم کرده اما قادر به ایجاد ساختار نشده اند. تجربه دوران اصلاحات از ۷۶ تا ۸۴ اوج اقتدار و محبوبیت روشنفکری دینی ایران به خصوص نحله کیان و دکتر سروش بود که با در دست داشتن دو قوه مجریه و مقننه به پایان غم انگیز رسید. واضح باید گفت که در یکصد سال اخیر جریان روشنفکری دینی نه از خرس دموکراسی، نه از غول سوسیالیسم و نه از مجسمه ابوالهول مشروطه خواهی نتوانست چیزی در خور زحمات و هزینه های پرداختی خود به دست بیاورد که این به ضعف این جریان برمی گردد.

جریان روشنفکری دینی نسبت به رقیب سکولار و عرفی خود که بی ریشه است اما قوی می آید و عین برق و باد همه جا را می گیرد و با نهضت ترجمه ای که به راه انداخته از فوکویاما تا دریدا و از چپ و راست مدرن تا پست مدرن دوران فکری ایجاد کرده اما در سطح حرکت می کند، پر دستاوردتر است. این جریان نسبت به رقیب سکولار و عرفی پردستاورد اما نسبت به حریف کم دستاورد است. در نتیجه توان سازگاری با محیط سیاسی و اجتماعی خود را ندارد و قدرت همچنان در دستان حریف است. برای حل این بحران عظیم و باشکست جریان روشنفکری دینی باید یک اتفاق بنیادی در جامعه ایران شکل بگیرد اما این اتفاق بنیادی در جامعه ما شکل نگرفته است.

به قولی این اتفاق بنیادین وقتی شکل می گیرد که ما حتماً باید جریانی از انباشت ثروت، تجربه و شخصیت داشته باشیم اما وقتی هفت میلیون نفر مهاجرت می کنند ما چگونه می توانیم انباشت تجربه به دست بیاوریم، وقتی سرمایه ها به دبی و شیخ نشین ها می روند دیگر انباشت ثروت نداریم.

در خصوص فرار مغزها ما ایرانی ها تقریباً در جهان داریم به مقام اولی می رسیم. این مغزها نیروهای نوساز ایران هستند که پروژه و پروسه مدرنیته بر دوش این طبقه است. ما مرزها را باز گذاشتیم و ناخواسته کمک کرده ایم که این فرار تسهیل شود.

ما اگر سه عنصر انباشت ثروت، تجربه و شخصیت را بتوانیم کنار هم قرار دهیم آن وقت می توانیم بگوییم که اتفاق بنیادی در جامعه ایران افتاده است که جامعه بعد از این مرحله به گذشته خود برگشت نمی کند. روشنفکری دینی ساختارساز ترکیه توانسته در شکل گیری این اتفاقات بنیادی نقش محوری ایفا کند. تاسیس صدها نهاد مدنی، انجام هزاران پروژه عمرانی و اقتصادی بدون فساد و حزبی شدن و صنفی شدن انسان های مخاطب آنان و محترم شدن آنان و انباشت ثروت در ترکیه با موفقیت طی شده است.

حزب عدالت و توسعه ترکیه سالم ترین و پاک ترین دولتمردان را به ساختار قدرت فرستاد. روند رشد اقتصادی سیر صعودی گرفته تورم تا حد زیادی کنترل شده، دستمزدهای طبقات فرودست چون کارگران دو برابر نشده و فساد سیاسی - اقتصادی قابل مشاهده نیست. این دستاوردها را مقایسه کنید با حزب خانم تانسو چیللر که نماینده نظامیان بازنشسته بود که برخی از صنایع و عموماً کنترل کاباره ها در دست آنان بود.

اما در کشور ما این سه اتفاق بنیادی رخ نداده است و تا این اتفاق بنیادین رخ ندهد و روشنفکری دینی ایران دستاورد ملموسی نداشته باشد همچنان متزلزل و در حاشیه خواهد بود. روشنفکری دینی ایران حامل اندیشه آزادی و عدالت در یکصد ساله اخیر بوده است اما نتوانسته این آرمان ها را راهبردی و اجرایی کند لذا فرمول مناسبی نیافته است.

بحث آزادی مساله بنیادی جامعه ایران بوده ولی برای حل آن یک تئوری معقول عملی در ایران تدارک دیده نشده است. در دوران اصلاحات که روشنفکران دینی و بخشی که دو اهرم قدرت مجریه و مقننه را در دست داشتند این نزاع که آیا دموکراسی با اسلام سازگار است یا سازگار نیست درگرفت. در حالی که دعوای اصلی این بود که روشنفکران دینی و مترجمین سیاسی آرای آنان در جبهه اصلاحات زورشان کم بود.

میلیون ها نفر در این مملکت هم مسلمان و هم طرفدار دموکراسی هستند ولی توان که همان سازمان، نهاد و تشکیلات و ثروت انباشته است را ندارند، در نتیجه قدرت هم ندارند. نمی توان صرفاً با آرای پوپر و تطبیق با لیبرالیسم و تبلیغ تفردی منفعت طلب و تبلیغ دین خصوصی مشکل بنیادی آزادی - اقتدارگرایی را حل کرد.

غش کردن به سمت لیبرالیسم با تصور اینکه ایران سوئد است و زدودن انگیزه های ایمانی برای تلاش و ایستادگی بر آرمان عدالت و آزادی چیزی باقی نمی گذارد بلکه فقط بی اعتمادی و غلتیدن به سمت یک نوع ماکیاولیسم سیاسی نتیجه آن خواهد بود.مصدق در بن بست استراتژی گرفتار شد اما بر روی ایدئولوژی خود ایستاد. اگر مصدق به خارج می رفت دیگر اسطوره نبود. مصدق اگر مصدق شد برای مقاومت ایدئولوژیک اش بود چرا که گفت من از حقوق ملت دفاع می کنم و به چپ هم نغلتید و در احمدآباد هم کار خاصی نکرد.

لذا در بن بست استراتژی، اصلاح طلبان باید روشن کنند که آیا اعتبار و خوشنامی و انباشت شخصیت حفظ شده یا خیر. زدن پایه های هویتی مذهبی که با انگیزه پیشبرد بسیاری از پروژه های پیشرفت و ترقی است جامعه ما را سکولار نمی کند بلکه به بی هویتی دامن می زند. بی هویتی نشان دهنده سکولار شدن مردم نیست و مشکل جامعه سکولار نشدن نیست بلکه بی هویت شدن است. نماز نخواندن و روزه نگرفتن بعضاً با سکولاریسم یکی فرض می شود که این خود تحقیر سکولاریسم است.

روشنفکران دینی مستقر شده در ساختار قدرت در دوران اصلاحات هیچ وقت به طور اساسی به اقتصاد نپرداختند و تئوری تولید ارائه نکردند. هیچ وقت بوروکراسی اداری شان را اصلاح نکردند. برای اینکه جامعه سالم باشد باید الگوهای آن جامعه سالم باشد.

خلاصه کلام اینکه دوران هشت ساله اصلاح طلبی تجربه بزرگی بود. فعلاً این جنبش به پایان راه خود رسیده است اما این بدان مفهوم نیست که جامعه ایران در آینده وارد فاز جدید دیگری نخواهد شد. حرکت دموکراسی سازی در ایران متوقف نشده و در اشکال دیگری ادامه پیدا خواهد کرد. دموکراسی سازی می تواند به صورت نهادی هم دنبال شود. در این مسیر تجربه روشنفکران ترکیه ذخیره شده و سوژه بسیار جذابی برای هم صنفان ایرانی اش می تواند باشد.

حمید آصفی



همچنین مشاهده کنید