چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کدام کارسازتر است: دیپلماسی یا زور؟


کدام کارسازتر است: دیپلماسی یا زور؟

بزرگترین موفقیت های سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی کدام است؟

بزرگترین موفقیت های سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی کدام است؟ منظورم این است که به نظر شما موفق ترین مسائلی که امریکا بعد از این جنگ در آن نقش داشته چیست؟ در پاسخ به این سوال چند واقعه را به یاد می آورم.

۱. طرح مارشال

طرح مارشال یک موفقیت درخشان بود.این طرح شروع به بازیابی اقتصاد در هم فروپاشیده اروپا و نوعی نشان حسن نیت آمریکا نسبت به دشمنان قبلی مانند آلمان و ایتالیا بود. این طرح در دفع خطر کمونیسم بعد از جنگ دوم جهانی کمک بسزایی کرد. مارشال طرح دوراندیشانه و مبتکرانه ای بود که با مهارت تمام به اجرا درآمد.

۲. برتون وود،موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت GATT، سازمان تجارت جهانی WTO

اداره و مدیریت اقتصاد جهانی تا جنگ جهانی دوم چندان کارآمد نبود. موافقت های سازمانی و نهادی بعد از جنگ جهانی دوم نقش مهمی در کاهش موانع تجارت و سرمایه گذاری ایفا و باعث رشد و شکوفایی اقتصاد جهانی شد.اگر این سازمان ها نبودند ما اینک شاید خیلی فقیر بودیم و آمریکا در گسترش این سازمان ها نقش بسزایی داشت.

۳. رژیِم عدم گسترش سلاح های هسته ای

NPT و ترتیبات مرتبط با آن گرچه مانع گسترش سلاحهای هسته ای نیست اما نقش عمده ای در کاهش زبانه های جاه طلبی کشور های خواستار سلاح های هسته ای ایفا می کند.اگر این سازمان نبود از دهه ۱۹۶۰ تا سال ۲۰۰۰ میزان سلاح های هسته ای جهان ۴۰ برابر می شد.

۴. گشایش باب ارتباطات با چین در سال ۱۹۷۲

طرح نیکسون در مورد آب کردن یخ روابط چین و آمریکا رویدادی مهم در دیپلماسی مدرن و طرح استاتژیک بسیار هوشمندانه ای بود.این طرح باعث ایجاد فشارهای خارجی بر شوروی شد و خروج آمریکا از ویتنام را تسهیل کرد و پایه و اساس روابط بعدی آمریکا و چین را فراهم نمود. درست است که چین دردهه های آینده رقیبی بزرگی برای آمریکا خواهد بود اما هنوز هم باید گفت این تصمیم در زمان خود بهترین بود.

۵. پیمان صلح اسرائیل و مصر

بین سالهای ۱۹۴۸ تا۱۹۷۳ بین مصری ها و اسرائیلی ها ۵ جنگ رخ داد. اما بعد از این پیمان جنگ ها پایان یافت و این نشان می دهد که چظور میانجیگری آمریکا توسط رهبران ماهر و سرسختی که ترسی از اعمال فشار بر دو طرف نداشتند موثر بود.

۶. اتحاد دو آلمان

سقوط امپراطوری ها همیشه با دردسر همراه است. همانطور که وقتی شوروی فروپاشید در کشورهای تحت سلطه آن درگیری هایی رخ داد. در مورد آلمان هم این چشم انداز وجود داشت که بعد از فروپاشی درگیری هایی رخ دهد اما با هدایت هوشیارانه جرج بش پدر نتیجه این اتفاق کاملا میمون و مبارک بود.

البته موارد دیگری هم از موفقیت های آمریکا مانند ناتو، پیمان دیتون و جنگ اول خلیج فارس هم وجود دارد.

حال یک سوال وجود دارد. چه چیزی در بین همه این موفقیت ها مشترک است. پاسخ این است: به کارگیری دیپلماسی خلاقانه، درست در زمانی که زور نمی توانست کارساز باشد. این شیوه کاملا با آنچه امروز آمریکا در پیش گرفته است در تضاد است. امروز آمریکا تمایل دارد که هر مشکلی را با اقدامات سخت مانند( حملات هواپیماهای بدون سرنشین،عملیات ویژه، اقدامات پنهانی،بمباران و تهاجم همه جانبه) حل کند. توجه دارید که همه اقداماتی که از طریق نظامی انجام شده است ناموفق بوده است؟ در هندوچین،عراق و افغانستان ما شکست خوردیم.

راه حل نظامی برای زمانی است که دیپلماسی بی نتیجه باشد اما در سالهای اخیر دولت آمریکا عادت کرده است که اول تیر شلیک کند و بعد صحبت و مذاکره کند. اگر به اختلافاتی که بر سرمذاکره کردن آمریکا با ایران و یا آغاز جنگ با این کشور است دقت کنید به خوبی خواهید فهمید که چقدر این روزها ارزش مذاکره در آمریکا کم و تمایل به استفاده از قدرت نظامی زیاد شده است.

مطمئنا قدرت و فشار نظامی می تواند کلید موفقیت دیپلماسی باشد. جرج کنان در این مورد می گوید:نمی دانید که وقتی کمی اجبار ملایم در پس زمینه دیپلماسی وجود داشته باشد چقدر آن را موفق و لذت بخش می کند.

به کلمات دقت کنید : اجبار ملایم و دیپلماسی. او به اجبار ملایم تاکید دارد و دیپلماسی نه به منفجر کردن همه چیز.

سخن آخر اینکه باید به یاد داشت که مهمترین موفقیت های آمریکا ناشی از دیپلماسی قدرتمند بوده است نه قدرت نظامی. داشتن یک چماق، خوب است اما صحبت کردن از آن بهتر و موثرتر است. اگر کشوری زمانی از این چماق زیاد استفاده کرد باید بداند که این نشان از این واقعیت دارد که سیاست خارجی اش دیگر راه به جایی ندارد.

نویسنده:Stephen Walt

مترجم:آرین پورقدیری

منبع: سایت اصفهان امروز