جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

آسیب شناسی پروژه مدرنیته در جهان سوم


آسیب شناسی پروژه مدرنیته در جهان سوم

اولین و مهمترین خاصیت نظریه مدرنیته به تأئید و تصریح اکثر منتقدان ایجاد شفافیت بیشتر و از میان برداشتن ابهام در مناسبات گذشته است البته بدون در نظر گرفتن این موضوع که در واقع تا چه حد به این موضوع نزدیک می شود

اولین و مهمترین خاصیت نظریه مدرنیته به تأئید و تصریح اکثر منتقدان ایجاد شفافیت بیشتر و از میان برداشتن ابهام در مناسبات گذشته است (البته بدون در نظر گرفتن این موضوع که در واقع تا چه‌ حد به این موضوع نزدیک می‌شود) و درست در همین نکته است که اولین تعارضات با محیط فرهنگی در جهان سوم آغاز می‌شود. به‌خصوص در کشورهائی که دارای سابقه تاریخی و هویت فرهنگی ریشه‌دار و طولانی در منطقه خود یا در جهان می‌باشند این آسیب شدیدتر خود را نمایش می‌دهد، از آن‌جائی‌ که اکثر فرهنگ‌های باسابقه در کشورهای جهان سوم هنوز قسمت اعظم خصوصیات پیچیده و رازآلود مناسبات درونی خود را حفظ کرده‌اند به‌شدت در مقابل این شفاف‌سازی که به وسیله عقل انسانی با تعریف غریبش صورت می‌گیرد از خود مقاومت نشان می‌دهند و در مقابل این ماجراجوئی به‌زعم این فرهنگ‌ها عقل خرد (کوچک) انسان کاملاً در موضع دفاعی قرار می‌گیرند. معمولاً این پدیده در بین برخی از روشن‌فکران جهان سومی به‌صورت بازگشت سرسختانه به سنت‌های فرهنگی و ... ظاهر می‌شود. علت عمده این قضیه را باید در دیدگاه‌های فرهنگی ـ تاریخی در این کشورها دانست که در اکثر اوقات ایجاد شفافیت و حل و گشایش مسائل اساسی انسانی را نه برعهده خود انسان که از جانب عقلی برتر (با اتصال به نیروئی ماورائی) می‌داند و به‌همین دلیل در مقابل چون و چرای عقل ابزاری از خود عکس‌العمل‌ منفی نشان می‌دهند و بدین صورت مقدار زیادی انرژی که می‌تواند صرف حرکت‌های مثبت در هر یک از حوزه‌های گفته شده شود صرف ترمیم یا تشدید چنین آسیبی خواهد شد و در نهایت به هدر خواهد رفت.

تجربه یک قرن گذشته نشان داده است هر زمان که در یک حوزهٔ فرهنگی (کشور) تکلیف دربارهٔ پذیرش یا عدم پذیرش یا حتی جذب و دفع برخی از بخش‌های پروژه مدرنیته کاملاً روشن بوده است نتایج مثبت این تصمیمات در مدت کوتاهی در تمام جهات خود را ظاهر کرده است و برعکس در جاهائی که این وضعیت مشخص نبوده بیشترین نیرو صرف تثبیت وضعیت شده است. از دیگر خصوصیات تمدن مدرن، نوزائی و اصالت دادن به آن است (که به‌خصوص در حوزه هنرها و فعالیت‌های فکری نمود بیشتری دارد) این نگرش نیز در اکثر اوقات در تضاد با نگرش فلسفی مستقر در جهان سوم قرار می‌گیرد. معمولاً در جهان سوم جائی که حضور فرهنگ‌های بسیار ریشه‌دار و تاریخی پررنگ است خصلت‌های ایستا و بدون تحرک ظاهری این نوع فرهنگ‌ها باعث می‌شود در مقابل هر نوع حرکت نو نوعی نیروی کند کننده وارد عمل شود و کل حرکت را اگر نتواند کاملاً متوقف کند دست‌کم کُند کُنَد. حال اگر این حرکت نو خود اصالت دادن به نوزائی به‌طور کلی باشد شدیدترین مقاومت‌ها ظاهر می‌شود چراکه در غیر این‌صورت نوزائی تقدیس شده خیلی سریع بساط فرهنگ مستقر را برخواهد چید. از آن‌جائی که در این حوزه‌ها فلسفهٔ تغییرات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی بر اساس تغییرات کند و بطئی است، مقاومت در برابر این حرکت نو آسان‌تر انجام می‌شود که با طرح این پرسش که آیا صرف نو بودن پدیده‌ای، دلیل خوبی برای درست بودن آن است؟ در حقیقت اصل موضوع را متوقف نماید.

این پدیده را می‌توان به‌صورت تفاوت در دیدگاهی هندسی ـ فلسفی میان این دو تمدن نشان داد به این صورت که حرکت یا پیشرفتدر تمدن مدرن به‌گونه‌ای خطی ظاهر می‌شود در حالی‌که پیشرفت در فرهنگ‌ها و تمدن‌های قدیمی‌تر در ساده‌ترین حالت به‌صورت دوایری هم مرکز و گسترش یابنده (با ایستائی بسیار بیشتر) در می‌آید. به‌دلیل همین تفاوت دیدگاه فلسفی مقاومت فرهنگ پذیرنده به‌صورت یک جدال فلسفی در می‌آید و باعث بسیج تقریباً تمام نیروی فکری موجود در آن حوزهٔ فرهنگی خواهد شد که این نیز از آسیب‌های موجود در پذیرش و جذب تمدن مدرن در کشورهای جهان سوم است. نحوه نگرش به زیست‌بوم نیز در این دو تمدن یکی دیگر از تفاوت‌های اساسی است (البته این موضوع کاملاً تابع نگاه هر دو تمدن به جایگاه انسان در جهان هستی و تعریف ارتباط او با محیط اطرافش است). در تمدن مدرن در حقیقت انسان و رابطه او با هر چیز دیگر جایگاه آن چیز یا موضوع را مشخص می‌کند در واقع به انسان جایگاهی محوری داده شده است که اجازه می‌دهد تمام مسائل دیگر در پرتو محوریت انسان قابل تعریف باشند مثلاً نوع رابطه انسان با طبیعت در تمدن مدرن نمونه بسیار خوبی از این نگرش انسان‌محور است. در حقیقت وجود طبیعت در رابطه با انسان معنی می‌یابد و این معنی یافتن بیشتر در راستای استفاده به‌صورت مواد اولیه و یک منبع مصرفی است. از آن‌جائی که در فرهنگ‌ها و تمدن‌های غیر مدرن این ارتباط انسان‌محور نیست (و حتی در بعضی از آنها با گونه‌ای از تقدس مثلاً در برخورد با طبیعت همراه است) بنابراین ورود این تلقی جدید از رابطه انسان با محیط اطراف و جهان هستی به‌خصوص در دوران گذار (به‌دلیل این‌که هنوز هیچ‌یک از دیدگاه‌ها موفق به مستقر شدن نشده است) آسیب‌های جدی هم از دیدگاه انسانی و هم از دیدگاه محیطی ایجاد می‌کند. نحوه ارتباطات انسانی نیز از قاعده پیشین پیروی می‌کند و دوگانگی در برقراری ارتباط سنتی ـ مدرن تبدیل به یکی از آسیب‌های شایع در این حوزه‌های فرهنگی می‌شود. اگرچه این پدیده به شکل‌های متفاوت در غرب نیز در زمان به‌وجود آمدن تمدن مدرن وجود داشته است اما در تمدن‌های دیگر به‌دلیل همان مقاومت گفته شده و عکس‌العمل دفاعی فرهنگی که باعث می‌شود هر چیز مربوط به تمدن قبل لزوماً خوب تلقی شود، این آسیب نیز مانند موارد قبلی می‌تواند به یک آسیب حاد و طولانی مدت تبدیل شود.

معمولاً این آسیب در کشورهای جهان سوم به‌صورت دوگانگی در نحوه زندگی و برقراری ارتباط انسانی طبقات متوسط اجتماع (به‌علت خصلت بینابینی این طبقات چه به لحاظ اقتصادی چه به لحاظ فرهنگی) و هم‌چنین سردرگمی شدید طبقات پائین و روستائی ظاهر می‌شود. به‌دلیل همین مقاومت‌ها و نیز به‌دلیل این‌که در قرن گذشته این تمدن (مدرن) از طرف دنیای غرب به‌عنوان تمدن برتر و موفق در حل مسائل انسانی ارائه شده است در اکثر کشورهای جهان سوم ورود تمدن مدرن به‌صورت یک هدف سیاسی وبرای نوعی سلطه‌جوئی قدرت‌های غربی بر جهان سوم در آمد. به‌همین علت در بیشتر موارد همراه با دیکتاتوری و نوعی سرکوب برای پذیرش اجباری تمدن مدرن ـ آن‌هم بیشتر در شکل، نه محتوا ـ بوده است همین موضوع باعث شده که حال پس از گذشت تقریباً یک قرن این موضوع در وجدان تاریخی بخشی از ملت‌های جهان سوم به‌صورت یک واقعه دردناک باقی بماند (به ویژه اگر استقرار تمدن مدرن با ناکامی همراه بوده باشد). و همین موضوع باعث گرایش به بازگشت به مظاهر و محتوای تمدن گذشته در کشورهای جهان سوم در سال‌های آخر قرن بیستم شد. مانند تمام چیزهای وارداتی در جهان سوم تمدن مدرن هم پس از ساخت و احتمالاً تکمیل در کشورهای دیگر وارد شد و این اتفاق هم چند آسیب ویژه همراه خود داشت:

۱) این‌که فرهنگ پذیرنده همواره به‌عنوان موضوعی وارداتی به آن نگاه می‌کند.

۲) این‌که فرهنگ پذیرنده به‌عنوان دنباله‌رو تا مدت بسیار زیادی و شاید هم برای همیشه مصرف‌کننده فکر باقی می‌ماند و اکثر اوقات تفکر فلسفی را در زمانی‌که دیگر کهنه است یا در نزد تولیدکنندگان مردود شناخته می‌شود دریافت می‌کند و بی‌چون و چرا می‌پذیرد و برای مدتی طولانی تحت سلطه قدرت‌مند فرهنگی قرار می‌گیرد.

۳) این‌که به‌دلیل مقاومت ذاتی در مقابل این تمدن وارداتی حتی در صورتی‌که در نهایت تمدن مدرن را بپذیرید، آن‌قدر از نظر فکری انرژی خود را از دست داده که نمی‌تواند به‌عنوان یک تولید کننده تفکر در دنیای مدرن جائی برای خود دست و پا کند.

و بالاخره

۴) این‌که بر اثر همین موارد گفته شده به‌نوعی عقده حقارت در برابر تولید کنندگان تمدن مدرن گرفتار می‌آید.

آسیب‌های دیگر نیز در فرآیند برخورد میان یک کشور جهان سوم با تمدن مدرن ممکن است پدیدار شوند که به اندازه مواردی که گفته شد اهمیت نداشته باشند به‌همین دلیل از اشاره به آنها خودداری شده است. موضوع تمدن مدرن و اینکه آیا اصولاً می‌توان قائل به‌وجود چنین تمدنی شد یا خیر و اگر می‌توان، آیا تمدن مدرن بر انواع دیگر تمدن که تاکنون بر روی زمین ظاهر شده‌اند برتری خاصی دارد یا خیر و هم‌چنین نسبت میان کشورهای جهان سوم و تمدن مدرن و نحوه پذیرش یا عکس‌العمل این کشورها به این تمدن از پرسش‌های بسیار مهم و حیاتی قرن بیستم و شاید حتی قرن بیست‌ویکم به‌خصوص برای اندیشمندان این کشورها است به‌همین دلیل تلاش زیادی را در همه جنبه‌ها برای پیدا کردن رهیافتی به پاسخ این سئوالات مشاهده می‌کنیم از این‌روست که نوشتار حاضر می‌کوشد به بخشی از این سئوالات پاسخ دهد یا روشن‌گر برخی مسائل موجود در راه برخورد با تمدن مدرن باشد. در این نوشتار پیشاپیش فرض شده است که تمدن مدرن موضوعیت دارد و مدرنیته یکی از دستاوردهای مهم بشری در قرون گذشته است و به موضوع نحوه برخورد کشورهای جهان سوم با تمدن مدرن پرداخته شده است آن هم از این نظر که آسیب‌شناسی انتقال تمدن مدرن را مورد بررسی قرار می‌دهد.

▪ توضیحات:

۱) در نوشتار حاضر همه‌جا به‌عنوان مرسوم در گفتمان سیاسی قرن بیستم و به‌عنوان اشاره به جغرافیای اقتصادی خاص به‌کار رفته است هر چند که خود این لغت تا حدودی حاصل تعریف میان نسبت کشورها و تمدن مدرن است.

۲) مباحث گفته شده از لحاظ تاریخی بیشتر به قرن بیستم مربوط هستند اما ممکن است برخی از موارد گفته شده برای قرن حاضر نیز قابل استفاده باشند.

روزنامهٔ نیم‌ نگاه (شیراز)

آروین صداقت کیش