یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هنوز خبری نیست


هنوز خبری نیست

یک فنجان چای با فیلمهای بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر

بیست و ششمین جشنواره بین المللی فیلم فجر، دومین روز نمایش فیلمهایش را درحالی پشت سر گذاشت که در همه ساعات اکران تعداد خیلی کمی تماشاگر داشت. درحالی که بیشتر فیلمهای این روز تنها یک سوم ظرفیت سالن تماشاگر داشتند. شاید مهمترین دلیل عدم استقبال از جشنواره تقسیم بندی نمایش فیلمها در دو قسمت باشد که سینماها براساس این تقسیم بندی در پنج روز نخست تنها شاهد اکران فیلمهای خارجی هستند.

جشنواره فیلم فجر دومین روز برگزاری اش را در سکوت و آرامشی نسبی پشت سرگذاشت و این درحالی بود که دو فیلم ایرانی هم در برنامه نمایش حضور داشتند.

● صلیب خود را بر دوش می کشیم (جزیره- پاول لونگین)

فیلم روسی «جزیره» نخستین فیلم روز دوم جشنواره بود که با تأخیر زیادی در سینما صحرا به روی پرده رفت. «جزیره» با کارگردانی «پاول لونگین» نگاه ویژه ای به مذهب دارد و ضمن انتخاب مضمونی کاملاً مذهبی، فضا، روایت و ریتمی هماهنگ با موضوع را نیز مورد استفاده قرار می دهد. داستان از سال ۱۹۴۲ و دوران جنگ آلمان و روسیه آغاز می شود. ناخدا و سرباز روسی در جنگ به اسارت آلمانها در می آیند و سرباز در ازای حفظ جان خود مجبور می شود ناخدا را با گلوله مورد هدف قرار دهد. ۳۴سال بعد همان سرباز (آناتولی) درحالی که تبدیل به پیرمردی رنجور شده در یک صومعه ارتدوکسی زندگی می کند و با تحمل سختیها و رنجها تاوان گناهش را در دنیا پس می دهد.

فیلم روسی براساس این دیدگاه تولید شده که دنیا بستر تحمل رنج گناهان برای پاک شدن و آمادگی برای مردن است. آناتولی یک گناه انجام داده و بقیه زندگی اش را رنج می کشد تا پاک شود. زیباترین سکانس فیلم آنجاست که قهرمان داستان پس از خلاصی از گناه در تابوت می خوابد و به کشیش دیگر نصیحت می کند که از بار گناهانش بکاهد و با تحمل سختیها آنها را سبک کند.

در صحنه بعد کشیش درحالی که صلیبی را به سختی بر دوش می کشد، برای انجام مراسم آناتولی آماده می شود و پایان بخش فیلم هم قرار گرفتن قایق کوچک حامل تابوت و صلیب بر روی آب است... .

لونگین در «جزیره» با انتخاب فضاهای تاریک و پرداخت کند و تأخیری روایت و همچنین قرار دادن صوت و صداهای دلخراش و هولناک، جهانی سخت و رنج آور را برای قهرمانش به وجود می آورد که نمایش ریاضتهای او را با تأثیری دو چندان در ذهن مخاطب تکمیل می کند.

نکته جالب اینکه «جزیره» بدون دارا بودن مؤلفه های جذاب سازی سینمای جهان در تمام لحظات قادر به درگیرسازی مخاطب با روایت داستانش است. دیگر آن که این فیلم مذهبی با پایان قابل پیش بینی اش درباره موضوع مورد نظر حکم نهایی را صادر می کند و اجازه تحلیل مفاهیم را به تماشاگر نمی دهد. فیلم لونگین حکم قطعی را درباره گناه، دنیا و ابدیت صادر می کند و بیانگر این جمله معروف است که: «هرکسی صلیب خود را بر دوش می کشد».

● روایت مدرن رویدادها (خیلی خوب، متشکرم- امانوئل کائو)

آلکس یک حسابدار ساکن پاریس با اشتباهی کوچک، بعد از روشن کردن سیگار در سالن مترو پاریس باعث به وجود آمدن اتفاقاتی می شود که یکی، پس از دیگری دامنه ای وسیعتر پیدا می کنند و در پایان زندگی آرام او را به جهنمی از اتفاقات و حوادث مبدل می سازند.

این موضوع اگرچه ممکن است به واسطه فلسفه ساده ای که مطرح می کند ارزشهای محتوایی قابل تأملی داشته باشد، اما در زمینه پرداخت روایت و پیشرفت داستان آنقدر کم جان و خسته کننده است که قادر نیست تماشاگر را به دیدن و تعقیب کردن رویدادهای داستانی ترغیب نماید. یا شاید بتوان این گونه برداشت کرد که تأثیر روایت مدرن فیلم فرانسوی قادر به جذب مخاطب ایرانی نیست.

طبیعتاً مناسبات اجتماعی و فردی «آلکس» را نمی توان با آنچه در مورد مخاطب ایرانی وجود دارد قیاس کرد؛ از طرفی «خیلی خوب، متشکرم» کاملاً مبتنی بر رابطه فرد با خود و جامعه است. در واقع شبکه ارتباطی مناسبات روایت و داستان فیلم را تعریف می کند و این مناسبات چون برای ما تعریف نشده اند، به اندازه کافی هم برایمان جذابیت ندارند.

فیلم «امانوئل کائو» با همه قوتها و قدرتهایی که در پردازش تکنیکی اش دارد، نمی تواند مخاطب را با مجموعه حوادث اش درگیر کند. این فیلم را باید در گروه آثار مدرن و براساس مؤلفه های سبک مورد ارزیابی قرار دارد.

● لحن غریب اروپایی (میروش- ماریوس هولست)

سینمای اروپا همواره لحن روایی مخصوص به خود را دارد. روایتی که قصه را در خود به همراه دارد و بیشتر متکی به خود است تا ساختار داستان! درواقع این علاقه به روایت هم هست که حرکت روایی را براساس سوژه آغاز می کند و با افزودن جزییات مختلف بسط و گسترش داده و به پایان می رساند.

«میروش» نوجوان کوزوویی به امید پیدا کردن پدرش که چند سال پیش تر برای کار خانواده را ترک کرده- به نروژ می رود و بدون اینکه خودش را معرفی کند در رستوران پدر مشغول کار می شود. رابطه کار پدر میروش با مافیا، قهرمان نوجوان داستان را وادار به مبارزه ای کودکانه با آنها می کند و این مبارزه حوادث تکاندهنده بعدی را به دنبال می آورد.

فیلم «ماریوس هولست» فضای غریبی از ارتباط میان پدر و فرزند را روایت می کند که به واسطه حوادث و رویدادهای خشن و تندش تماشاگر را به شدت تکان می دهد و متأثر می سازد. وقوع همین حوادث نیز نوع ارتباط میان میروش و پدر را در محدوده ای خاص به تصویر می کشد.

این ارتباط که براساس شبکه ارتباطات دوران مدرن اروپا تعریف پذیر است، از طرفی کمرنگ شدن نقش خانواده در این جوامع را نشان می دهد و از طرف دیگر آسیب پذیری فردیت را در برابر اجتماعی موجود به نمایش می گذارد.

ضرباهنگ و ریتم روایت به تناسب فراز و فرود حوادث در میان رویدادهای خانوادگی و اجتماعی کاملاً جذب کننده و گیراست؛ هرچند که خود رویدادها و اتفاقات غیرقابل پیش بینی و تکاندهنده بیشتر از روایت و ریتم درگیر کننده آن جذابیت ایجاد می کنند.

«انریکو لوورسو» بازیگر کم سن و سال نروژی فیلم در نقش «میروش» ستاره این اثر متفاوت سینمایی است. لوورسو با چهره آرام و روحیه سرکش و جسورانه اش بخش اعظم جذابیت روایت را به خود اختصاص داده است و از مهمترین عوامل موفقیت روند متناسب اجرای ساختار روایی تصویر به شمار می رود. «میروش» اگرچه طرح داستانی تازه و جدیدی ندارد، اما به لحاظ پرداخت رویدادها و حوادث و رعایت جزییات از آثار مشابه اش جدا می شود.

● وصل ناممکن اسطوره ها(هامون و دریا- ابراهیم فروزش)

سینما به اندازه تمام ماجراهای عاشقانه ای که در دنیا اتفاق می افتد، می تواند سوژه عاشقانه داستانی را دستمایه کارش قرار دهد. منتها انتخاب سوژه زمانی می تواند نتیجه قابل قبولی درپی داشته باشد که با پرداخت تازه و نویی کاربرد پیدا کند و به اجرا درآید.

«ابراهیم فروزش» در «هامون و دریا» موضوعی کلیشه ای از یک داستان عاشقانه تکراری را دستمایه کارش قرار داده است. «هامون» نوازنده بی چیز تار در روستایی در جنوب خراسان عاشق دختری به نام «دریا» شده و می خواهد با او ازدواج کند.

اما دریا خواستگاران مناسبتری دارد و به همین جهت مادر و برادرش را سد راه رسیدن به هامون می بیند. «هامون» در پی آزار و اذیت برادر «دریا» برای کار از روستا خارج می شود و در مراجعت «دریا» را بیمار می یابد. او یک بار دیگر سفری سندبادی را برای یافتن داروی بهبود «دریا» آغاز می کند و با موفقیت به روستا بر می گردد.

دو اسطوره مهم و بزرگ «دریا» و «کویر» در فیلم «ابراهیم فروزش» تبدیل به دو شخصیت داستانی «دریا» و «هامون» شده اند. تمایل به حرکت در ساختار داستان نیز براساس تمایل به نزدیکی هامون (خشکی) به دریا (آب) ترسیم شده و براساس قوانین اسطوره ای این عشق هیچ گاه به وصال نخواهد انجامید.

فروزش با درنظر گرفتن نقش و اهمیت اسطوره ها، راهکار داستانی خوبی را انتخاب کرده و در نمایش همنشینی آب و کویر و کارکرد عناصری چون رودخانه، بیابان، خاک، زن، آفتاب و... نیز موفق بوده است؛ اما مهمترین اشکال فیلم او را باید در فرم و شکل اجرایی اثر جستجو کرد، همچنان که به طور کلی برخی ویژگیهای فرعی معنایی در این فیلم یک گام جلوتر از عناصر ساختاری داستان هستند.

دو پارگی مهمترین کاستی داستان «هامون و دریا»ست. در پاره نخست «هامون» پس از تحمل سختیهای فراوان در مورد معشوق راهی سفری کاری می شود و در سفر دوم برای اثبات عشق سفری تکاملی را آغاز می کند. این دوپاره روایی اگرچه در کلیت، می توانند استمرار و انسجام داشته باشند، اما با توجه به نوع پردازش داستان بیشتر مستقل از هم دیده می شوند. درواقع این دو پاره دارای دو قصه مستقلند که حتی انگیزه و ارزش و کیفیت آنها نیز دربخش اول و بخش دوم فیلم با هم متفاوت است.

به کارگیری مناسب موسیقی در همنشینی با روایت داستان، انطباق تماتیک نوع موسیقی و لحن مضمون داستان و تکیه بر ویژگیهای سنتی و بومی موسیقی را باید از محاسن کار فروزش دانست، چراکه موسیقی در بسیاری از فصول (و آنجاها که موسیقی سنتی- تار - است) در جهت افزایش کیفیت و تأثیر روایت داستان قرار گرفته است.

● سیاه مثل مرگ (وقت مردن- دورو تاکدیر افسکا)

فیلم لهستانی «وقت مردن» قصه آماده شدن یک پیرزن تنها برای فرا رسیدن لحظه مرگ است. داستان به همین سادگی تنها انتظار و آخرین لحظات زندگی قهرمان را تا رسیدن به وقت مردن روایت می کند.

بازهم مطابق آنچه که در آثار معنایی و روحانی اروپای شرق انتظار داریم، روایت، محور حرکت قصه است و قصه در خط روایی فیلم تحلیل شده است. به همین دلیل تماشاگر در طول مدت زمان مشاهده فیلم تنها شاهد رویدادهای جزیی و کوچک زندگی قهرمان است.

این سوژه و طرح داستان تا به حال بارها و بارها موضوع فیلمهای زیادی قرار گرفته است، اما در هر یک از این آثار قهرمان، انگیزه ها و رفتار و همچنین تفکر و دیدگاه او برای قرار گرفتن در معرض رویداد پر از جذابیت و رمز و راز مرگ، متفاوت است.

پیرزن بامزه و شیرین فیلم تاکدیرافسکا، با همه کارهای ساده و عجیب و غریبی که انجام می دهد و به واسطه نوع شخصیتی که دارد، این فیلم را صرفنظر از موضوع کلیشه ای آن با پرداختی نو، ارایه کرده است. تصاویر بسته و نماهای نزدیک همراه با تصویر سیاه و سفید فیلم قدرت تأثیرگذاری مفاهیم و محتوای اثر با ذهن تماشاگر را نیز افزایش داده است.

● کنعان به کارگردانی «مانی حقیقی» آخرین فیلم برنامه روز دوم جشنواره بود که به دلیل آماده نبودن نسخه قابل پخش آن در سینما جای خود را با فیلم دیگر ایرانی، «در میان ابرها» به کارگردانی «سید روح ا... حجازی» عوض کرد. «درمیان ابرها» که قرار بود در اولین سئانس پنجمین روز جشنواره به نمایش گذاشته شود، روز دوم به اکران در آمد.

مهدی نصیری



همچنین مشاهده کنید