پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
زن در تاریخ و سیاست
برای جامعه ما تا سالهای آینده هر چه در این باب گفتگو شود جا دارد و به اهمیت مسئله هر کس از زاویهای مینگرد چون زن نیمی از خلقت است و اساسا خلقت از او منشأ میگیرد.
امروز سنجش رشد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی معیارها و متدهای خاصی دارد و یکی از نشانهها و معیارها سنجش میزان رشد آزادیهای اجتماعی در یک جامعه، میزان وجود آزادی زنان و رشد آنان و موقعیت حقوقی آنها است و به همین دلیل برای این موضوع ارج بسیار قائلم و دعوت دوستان را پذیرفتم. البته موضوع پیشنهاد شده «زن در عرصه تاریخ و سیاست» است که با همه حسن خود این عیب را دارد که موضوعی به وسعت تاریخ و سیاست است به ویژه که زنان در دورههای مختلف در قبایل و جوامع مختلف موقعیتهای گوناگونی داشتهاند و با آمدن و رفتن سلسلههای مختلف در قبایل و جوامع مختلف موقعیتهای گوناگونی داشتهاند و با آمدن و رفتن دولتها در یک جامعه هم وضع آنان تغییر میکرد; اما اگر علی الاجمال بخواهم از زن در عرصه تاریخ مغرب زمین و مشرق زمین بگویم به رئوس مطالب میپردازم و بیش از آن هم بضاعت ندارم.
در دورهای که هنوز گستردگی، تنوع، پیچیدگی و مذاهب گوناگون و نیز تمدن به وجود نیامده بود، زن در جوامع مختلف شرایط خاص خویش را داشت.
در جوامع نخستین و در گلههای انسان ابتدایی که آنها از لاشه حیوانات و برگ و میوه درختان خود را سیر میکردند، زن و مرد هیچ امتیازی نسبت به یکدیگر نداشتند. مانند گله زندگی میکردند و شکار حیوانات مشترکا انجام میگرفت. کمی که پیشرفته شدند و ماهیگیری را هم آموختند همچنان کارها به صورت دسته جمعی بود و هنوز تقسیم کاری به وجود نیامده بود. در روابط جنسی قاعده و نظمی وجود نداشت و هر زن به همه مردان و هر مرد به همه زنان تعلق داشت و در چنین جامعه بسیطی که کمون اولیه (به تعبیر مارکسیستها) و امت واحده نخستین (به تعبیر قرآن) نامیده میشود حسد (از احساساتی که بعدا پیدا شد) و فکر زنای با محارم وجود نداشت و خواهر و برادر با یکدیگر زن و شوهر بودند. البته امروزه نیز هم در میان بعضی قبائل آلاسکا، شیلی و هندوستان روابط جنسی والدین و خواهر و برادران آزاد است. با انتقال از عصر کهن سنگی دیرین به عصر کهن سنگی نوین که انسان اولیه از چوب و استخوان و سنگ و چخماق ابزار میسازد، شکار زیاد میشود و یکجانشینی آغاز میگردد و بردهداری را همراه میآورد زیرا در جنگ قبائل اسیران را میکشتند و میخوردند یا به کار میکشیدند.
با پیدایش کشاورزی که با کشف فلز رونقی پیدا کرد، زندگی متحول شد. از مهمترین اثرات کشف کشاورزی و آغاز دوران کشاورزی پیدایش حس مالکیت و طبقات بود که کم کم به همین دلیل در روابط جنسی زن و مرد محدودیتهایی پیدا شد.
با کشف فلز به ویژه گاو آهن و خیش، کشاورزی و به دنبال آن دامداری گسترش یافت و در نتیجه به مقام و موقعیت زن ضربه سختی وارد شد زیرا تا پیش از آن، زنان هم مانند مردان روی زمین کار میکردند و از لحاظ کار و بردباری و شجاعت و چاره اندیشی دست کمی از مردان نداشتند و چون به دلیل بچهداری و زایمان در خانه میماندند اداره خانه و قبیله هم به عهده آنان افتاده بود و زنان، شوهران متعدد داشتند اما پس از کشف فلز و افزایش راندمان و سرعت کار کسی میباید به این کارها بپردازد که تمام وقت و همه جانبه در آن شرکت کند و به همین دلیل زن دیگر نمیتوانست پا به پای مرد تولید کند و از طرفی گاو آهن که وسیله خیش زدن شده بود نیروی عضلانی بیشتری میخواست که زنان به خاطر ضعفهای ادواری ناشی از عادت ماهانه و نیز دوران بارداری نمیتوانستند.
از هنگامی هم که استفاده از حیوانات برای خیش زدن و بارکشی شناخته شد، بارکشی که در تقسیم کار اجتماعی مختص زنان بود از آنها گرفته شد. با کشف فلز، شغل جدید و صنف جدیدی به نام آهنگران پیدا شدند که خود به خود برخی از کارهای فنی زنان را در خانه، از آن پس آنها انجام میدادند و دوران مادرسالاری (که البته یک فرضیه است) خاتمه مییابد.
در دوران کشاورزی که هزاران سال طول میکشد موقعیت زن در جوامع و قبایل مختلف بسیار متفاوت است و مذاهب و آیینهایی که به وجود میآیند و نقش زیربنایی را در جامعه بازی میکنند در شکلدهی آن تعیین کنندهاند. پیدایش حس مالکیت به زنان هم تعمیم مییابد و مردان، زنان را محصور میکنند و همان طور که مال بیشتر داشتن فخر است، زن بیشتر داشتن هم فخر به شمار میآید. همچنین بعضی آداب و رسوم مانند اینکه در بعضی قبایل رابطه با زنان شیرده ممنوع است و مدت شیردادن گاهی تا دو سال میرسد سبب میشود که چند زنگیری به وجود آید.
وقتی قحطی به وجود میآید و زمین محصول نمیدهد چون زن را سمبل باروری میدیدند و در هنگام وضع حمل مشاهده میکردند که جریان خلقت از جسم و خون سرچشمه میگیرد مراسمی را به وسیله زنان برای از بین بردن قطحی اجرا میکردند و کم کم جادوگری به وجود آمد که مختص زنان شد. همچنین به دلیل آنکه از راز دستگاه تناسلی آگاه نبودند و گمان میکردند در رحم زنان ارواح خلاقی مسکن دارند که موجب باروری میشوند در بعضی جوامع به آن رنگ خدایی میدادند و پرستش میکردند.
در جوامع قدیمی که نظام تولید آن کشاورزی بود گاه زنان مقام بالایی مییافتند و به همین روی در افسانههای قدیمی از زنان مقتدری سخن رفته است. برای مثال بلقیس که سالها بر سرزمین سبا که قسمتی از سرزمین یمن در روزگاران قدیم بود فرمان میراند و یا سمیرامیس ملکه آشور و بابل که در اساطیر از او به عنوان زنی شجاع، زیبا و جنگجو و دانا نام برده میشود و یا در پادشاهان ایرانی از زنی به اسم هما یا آزادچهر نام برده شده است. در آن زمان برخی از زنان در طبقه اشراف قرار داشتند و مقتدر بودند و در برخی جوامع به قدرت سیاسی یا روحانی میرسیدند. در طبقات پایین جامعه نیز زنان همراه مردان در تولید شرکت داشتند که البته این هم بستگی به وضع جغرافیایی منطقه سکونت آنها داشت. در مناطق پر آب که زراعت و کشاورزی رونق داشت و نیازمند نیروی کار بیشتری در کارهای خانه نقش داشتند. در این زمان زن موجودی ناقص عقل و ضعیف و ترسو تلقی نمیشد و در دلاوری مانند مردان بود چنانکه در شاهنامه فردوسی از زنان نامدار و شیرزن و زن چارهگر و چارهجوی و تیزهوش فراوان سخن رفته است.
در عصر هخامنشی در طبقه اشراف، محصور شدن زن در خانه و حجاب، علامت نجابت و عفت است و زن مانند طبقات زحمتکش جامعه کار نمیکند و به همین دلیل سخت وابسته و مملوک است و چادر و چاقچور رسم میشود. در حقیقت آن پوشش و انزوا، سنت اشراف بود ولی زن در طبقات پایین چون در کار گلهداری و کشاورزی و خانه داری و تولید به نحوی سهیم است و از خانه بیرون میرود و این کار عادی و هنجار است زن در پرده نیست و از آزادی بیشتری برخوردار است.
این وضع تا زمان اشکانیان و ساسانیان هم ادامه دارد و چون نظام فئودالی متمرکز به تدریج شکل میگیرد و استثمار زمینداران بزرگ از دهقانان رواج مییابد زنان علاوه بر موقعیت اجتماعی خود در دام آداب و رسومی جدید هم میافتند مانند اینکه به عنوان یک رسم عادی و محترم، دختری که میخواهد ازدواج کند نخست به خانه خان و کدخدا میرود. در زمان ساسانی موقعیت زن به جایی میرسد که مرد قبل از اینکه شوهرش باشد مالک او به عنوان یک کالاست و عندالزوم میتواند او را کرایه بدهد (حتی بدون رضایت زن) و این وضع جامعه ایرانی قبل از اسلام است.
شاید ریشه اینکه پس از اسلام در فقه نیز نکاح را در کتاب بیع آوردهاند و زن به عنوان یک کالا موضوع بیع و معامله قرار گرفته همین فرهنگ بازمانده از پیش از اسلام باشد که با منطق قرآن درباره انسان ناسازگار است. به هر حال پیش از اسلام زنان وسیله زینت و بازیچه جنسی مردان میشوند به طوری که فرهنگ حرمسراداری که یکی از زشتترین یادگارهای تاریخ به ویژه تاریخ ایران است به وجود میآید و بهرام گور صدها زن و دختر را در حرم خود گرد میآورد که فردوسی شاعر ایرانی در اشعارش او را بسیار ذم و نکوهش میکند. و یا به نوشته طبری، خسرو پرویز غیر از دخترانی که خدمتکار و خنیاگر و مطرب او بودند سه هزار زن داشت و بعد از اسلام هم در پادشاهان ایران به ویژه از زمان صفویه که امپراطوری ایرانی را احیأ میکنند این رسم باقی است.
پس زنان ایرانی در عهد ساسانیان پستترین منزلت اجتماعی را دارند و نام بردن چند زن استثنایی از طبقه اشراف مانند پوراندخت و آذرمیدخت که طبق قوانین سلطنتی که سلطنت نباید خارج از خانواده شاهی برود و در صورت نبودن ولیعهد چارهای نیست جز آن که برای حفظ سلطنت در خانواده شاهی قدرت را به زن بدهند و به علت نبودن جانشین مرد این زنها مدت کوتاهی بر تخت لرزان شاهی تکیه زدند نباید موجب اشتباه شود.
در روم باستان و یونان پیش از علم و تمدن قدیم، مرد حق کشتن همسر را هم داشت که در بعضی از روستاهای ما امروزه هنوز این حق پابرجاست و نمونه هایی از آن را اطلاع دارم. با پیشرفت و ترقی جامعه و رونق کشاورزی، زن اندکی در داخل خانه کسب قدرت کرد و بزرگترین افتخارش شوهرداری و خانه داری و کار کردن بود. اما آزادی مردان، زنان هرزهای را به وجود آورد و این غده چنان گسترش پیدا کرد که تمدن یونان را نابود کرد و پس از آن تمدن روم نیز به وجود آمد که تمدن روم نیز به خاطر رواج هرزگی و رسمی شدن آن فرو ریخت (یکی از علل درونی فروپاشی تمدن روم) چون دیگر زنان و مردانی نبودند که پایبند ازدواج باشند، هرزگی رسم بود و خانواده وجود نداشت، فرزند داری و تربیت فرزند بیمفهوم بودو در این صورت دیگر کار و تولید و حفظ جامعه و همه چیز از بین میرود و یک تمدن فرو میریزد. چون کار به اینجا رسید مردان فقط در فکر لحظهای خوشی و هوساند و زنان به سادگی فریب میخورند و به سادگی فریب میدهند (مثل کودک فریب میخورند و مثل شیطان فریب میدهند)
▪ زن پس از اسلام:
دوران اعراب پیش از اسلام را با عنوان «عصر جاهلیت» یکسره بدنام میکنند در حالیکه منظور از جاهلیت، جهل به توحید و رسوم واپسگرای آن زمان بود. برخلاف تصورات مطلق گرایانه منفی که وجود دارد پیش از اسلام زن در محیط عرب موقعیت ممتازی داشت، در جنگها شرکت میکرد و در تجارت و بازرگانی فعال بود. حضرت خدیجه یکی از زنان بازرگان عرب بود که چون در آن زمان زن مانند مرد وارد میدان جنگ میشد و کار اقتصادی هم میکرد از استقلال برخوردار بود به طوری که زنها پیشنهاد ازدواج به مردان میدادند چنانکه حضرت خدیجه خودش پیشنهاد ازدواج به حضرت محمد (ص) داد. زنان با مردان هم نشنین میشدند و رسم و حجاب و جدایی زن و مرد مفهومی نداشت اما مادامی که زنی در عقد مرد عرب بود تعصب ویژه و خشنی نسبت به همسر خود داشت. برخی مردان به هنگام سفر با شورتک فلزی قفلدار اندام زن را قفل میکردند. موضوع زنده به گور کردن دختران هم یک رسم شایع نبوده و مدت کوتاهی قبل از اسلام در میان بعضی قبائل بدوی صحرانشین معمول شده بود که علت اقتصادی (فقر) هم داشت چنانکه قرآن میگوید: فرزندان خود را از ترس بیچیزی نکشید ما روزی آنها را میدهیم و کشتن فرزندان خطای بزرگی است.
علتهای فرعی زنده به گور کردن دختران نیز این بود که چون تعصب داشتند میترسیدند در جنگها دختر به دست دشمن بیفتد و کنیز شود و این پدیده اختصاص به عربستان ندارد بلکه در جوامع دیگری که فقر و بیغذایی و قحطی بود این پدیده وجود داشت است. با ظهور اسلام هم زن موقعیت خود را دارد و در جنگها شرکت میکند. قرآن کریم نیز استقلال اقتصادی زن را به رسمیت میشناسد (حکم تأییدی) و میگوید: النسأ نصیب مما اکتسبن. زنان مالک دسترنج خویش هستند. اما پس از اسلام از طرفی به خاطر رشد شهرنشینی که شهرها تبدیل به مرکز ثقل سیاسی و کاخنشینی و تجارت میشد و بردهداری رونق یافت و از طرفی به دلیل تاثیر فرهنگ ایرانی بر اعراب که بر ایران مسلط شدند موقعیت زن تحویل مییابد. تعصبات عرب زمینه روحی را آماده کرده بود و رسم ساسانیان در پردهنشین کردن زن و پس از آن نیز سیستم حرمسراداری در اعراب رواج یافت. مثلا در مراسم حج طبق آیین اسلام، زن و مرد به صورت مختلط طواف را انجام میدادند اما اشعار شعرای بیبند و بار که حاکی از سوء استفادههایی از آمیزش بود باعث میشود خالد قسری حاکم مکه دستور دهد زنان و مردان جدا جدا طواف کنند که البته این حکم پایدار نماند. متقابلا اسلام هم در فرهنگ ایرانی تاثیراتی گذاشت. از لحاظ اجتماعی، زن ایرانی (و حتی در سایر جوامع) در این زمان بیشتر به خانهداری و نخریسی و قالیبافی و نساجی و حلاجی و کشاورزی اشتغال داشت و در افزایش درآمد خانواده میکوشید اما در کارهای اجتماعی و سیاسی شرکت نداشت و همین مسئله دیدگاهی را درباره زن به وجود آورد و میخواست همین واقعیت تحمیل شده را تبدیل به قانون کند که زن چون ضعیف است و بیتدبیر این گونه است.
غزالی که سخنش تصویری از عقاید حاکم بر اجتماع آن زمان است در کیمیای سعادت میگوید: «زنان را از ضعف و عورت آفریدهاند. داروی ضعف ایشان خاموش بودن است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندان کردن است» غزالی در عصر غزنویان زندگی میکرد که بسیار متعصب بودند. اما سلجوقیان که پس از آنها به قدرت رسیدند چون آن تعصبات را نداشتند و دارای قدرت روحانی هم بودند موقعیت زن متفاوت شد و زنها از آزادی بیشتری برخوردار بودند به طوری که مهستی گنجوی از شاعران مشهور عصر سلجوقی بدون حجاب و رعایت آداب و سنن اجتماعی ایرانی این آزادی را دارد که به رسم حجاب و حرمسراداری و عدم تناسب سنی ازدواج زن و مرد و... بتازد و در دربار سلطان سنجر هم مقام و احترامی بیابد. با روی کار آمدن صفویان و رواج تمایلات و تعصبات مذهبی، موقعیت زن باز دستخوش تحول گردید و به تبع احیای سلطنت شاهنشاهی بزرگ ایران حرمسرا احیا میشود و زنان شهری و اشرافکاری جز رفتن به مجالس روضهخانی و رفع نیاز شوهران و پنهان شدن زیر حجاب ندارند اما در روستاها زنان به خاطر کوشش مشترک در افزایش درآمد خانواده اگر چه از قیدهای نظام فئودالی آزاد نبودند اما مانند زن شهری در چادر و چاقچور نبودند و عکسها و نقاشیهای بازمانده از آن دوران گواه این امر است. عدم قدرت مالی این مردم روستایی برای گرفتن زن بیشتر یا خریدن غلام و کنیز که کارهای خانه را انجام دهد موجب میشد مردان به زنانشان مدیونتر باشند و زن از برابری بیشتری با مرد برخوردار باشد. البته در این زمانها نیز تک چهرههایی از زنان شاعر یا سیاستمدار پیدا میشوند که به خاطر وابستگی به دربار یا اشراف رشد کردهاند و مجال عرض اندام یافتهاند و در بررسی موقعیت زن نمیتوان آنها را تعمیم داد.
انقلاب صنعتی و مقتضیات آن رقابتهای شدیدی برای دستیابی به مواد خام و بازار مصرف میان کشورهای صنعتی بوجود آورد و اروپا را تبدیل به جهنم کرد که جنگهای ناپلئون و قبل و بعد از آن حدود بیش از نیم قرن اروپا را درگیر جنگ و کشتار کرد و مهاجرتها افزایش یافت.
حاصل آن جنگ جهانی اول بود. در شعلههای جنگ جهانی اول ده میلیون نفر سوختند و زیر توپ و تانک و گلوله نابود شدند هنوز زخم عمیق این جنگ ترمیم نشده بود که ۲۰ سال بعد جنگ دوم (در سال ۱۹۴۱) آغاز شد و این بار ۴۰ میلیون نفر دیگر کشته شده و میلیونها نفر دیگر معلول و ناقصالعضو گردیدند در حالی که جمعیت جهان کمی بیش از نصف جمعیت امروز جهان بود. میلیونها زن بیسرپرست شدند و از طرفی چون عده مردها کم شده بود و کارخانهها کارگر کافی نداشتند بخصوص که دوران بازسازی را آغاز کرده بودند سیاستمداران و اقتصاددانان اندیشیدند که نیمی دیگر از نیروی جامعه را باید آزاد کنند و به نیروی فعال جامعه بیفزایند.
البته علاوه بر کارکردن زنها در کارخانهها، کامجویی هم استفاده دیگر صاحبان کار بود. مزد کمی به زنان داده میشد و به دلیل نیاز زنان به کار و فزونی عرضه نیروی کار به بازار و کم شدن تقاضا و نیز به بهانه اینکه زنان ضعف ادواری دارند و بارداری و... بر مشکلات زندگی زنان افزوده میشد و آنان باید اعتراض میکردند چون دیگر چیزی برای آنها نمانده بود. نه خانواده و کانون گرم عاطفه و مادری و فرزندی، نه جان و سلامتی و نه پاکدامنی. لذا پس از جنگ جهانی دوم موج اعتصابات عمومی زنان آغاز شد و دست به تظاهرات زدند و سخنرانیها کردند و به تدریج آموختند که برای ساختن افکار عمومی و اعمال فشار باید از سلاح روزنامهنگاری استفاده کرد. سپس به این نتیجه رسیدند که باید حقوق به دست آمده تضمین شود و پایدار بماند یعنی قانونی شود و مقام قانونی زن بهبود یابد پس برای ریشه کردن ستم به زنان و تضمین حقوق آنان باید زنان به مراکز قانونگذاری راه یابند. نخست خواستار دادن حق رای به زنان شدند (به عنوان انتخابکننده) و چندی بعد هم خواستار حق رای بعنوان انتخاب شونده شدند این رویدادها نشان میدهند ارتقای حقوق زنان در پروسه آزمون و خطا و تجربه و نیاز حاصل شده است.
برای تضمین این مقام، زن باید میتوانست از حقوق خویش دفاع کند و باید تحصیلات عالی پیدا میکرد و باید همدوش مردان پستهای اداری را میگرفت. دیگر زن متعلق به خانه نبود. متعلق به همه جا بود، حقوق مساوی با مرد میخواست، در کارخانه، اداره، دانشگاه، جامعه، کاخ جوانان و حتی کلیسا، این اختلاط و آمیزش شدید همه جا نمایان شد، روی مجلهها، ورقهای پاسور، کتابها، سینماها، بروشورهای تبلیغاتی و... و آنها که از مدتها پیش خدا را برداشته بودند همه چیز مباح شده بود فلسفههای جدید و معاصر هم به آن وجهه علمی میداد.
فلسفه سارتر، فلسفه فروید و... البته در این پرتگاه اخلاقی کسانی هم برخاستند و فریادهای مشفقانه سردادند مانند آلکسیس کارل. ویل دورانت در جلد اول مبانی فلسفه در نقد اخلاق حاکم بر غرب سخنان جالب و شگفتی دارد. او میگوید: «فرهنگ امروز ما بسیار سطحی و علم و دانش ما بیعمق است از نظر ابزار غنی از نظر اغراض فقیریم. در عهد قدیم روابط جنسی را با ازدواج مهار میکردند ولی امروز با اختراع داروهای ضد بارداری و فراوان شدن آنها اخلاق ما تا به این حد تغییر کرده و دیگر مقام پدری و فرزندی وجود ندارد... عفت و پاکدامنی که یک فضیلت انسانی به شمار میرفت مورد استهزأ قرار گرفت... روابط نامشروع قبل از ازدواج یک امر بسیار عادی و معمولی شد... و آن حادثههای ناگوار و آن هوسبازیهای نامشروع و آن چموشیهای ابلهانه که بعد از ازدواج از ما سر میزند، در اغلب افراد، نتیجه عادتهای پیش از ازدواج است.»
عماد الدین باقی
۱. اسرأ -۳۳.
۲. کیمیای سعادت، چاپ دوم، ص ۲۴۹ ـ ۲۴۸.