سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

درباره رمان «شماس شامی»


درباره رمان «شماس شامی»

در مقابل رمان های بسیاری که سال گذشته در چارچوب معقول و محافظه کارانه ماندن در وضعیت معلوم و تجربه شده چاپ شد، خواندن رمانی که حتی اندکی بوی جاه طلبی دارد، ابتدا خشنودمان می …

در مقابل رمان های بسیاری که سال گذشته در چارچوب معقول و محافظه کارانه ماندن در وضعیت معلوم و تجربه شده چاپ شد، خواندن رمانی که حتی اندکی بوی جاه طلبی دارد، ابتدا خشنودمان می کند بعد متوقع.

رمان های دسته اول با آدم های محدود، فضاهای آشنا، حرف و حدیث های بارها گفته شده، میل مفرط به ذهنی گرایی، ضمن برانگیختن آسان حس همذات پنداری خواننده و ضمن داشتن امکان دستیابی به جهانی فراتر از جهان ترسیم شده در ابعاد محدود فضای قصه از طریق نقب هایی که نویسنده می کوشد با یاری بسط همان امکانات ناچیز به آن دست یابد، اما فاقد جاه طلبی هستند که داستان نویسی ما بی شک بدون رو کردن به آن، امکان ارتقا و بهبود وضعیت کنونی اش را از دست می دهد.

رمان های دسته دوم و از جمله رمان «شماس شامی» یا «دو قدم آن ور خط» نوشته احمد پوری با دور شدن از وضعیت های تجربه شده و آدم های آشنا، قدم اول را برای دستیابی به جهانی تازه برداشته اند. اما انگار طور لرزانی خارج از فضا و مکان شناخته شده روی همان چند پله اول ایستاده اند و نمی دانند با امکانات تازه و دست و پاگیر و زیادی که خودشان را به میان آنها پرتاب کرده اند، چه کنند.

«شماس شامی» آغاز چشمگیری دارد. خواننده هر چند اندکی به یاد «نام گل سرخ» نوشته امبرتو اکو می افتد اما با امیدواری زیاد و نادیده گرفتن آن حس آشنا، وارد قصه یی می شود که نویسنده اش با مجموعه داستان «گوساله سرگردان» توانایی هایش را به او ثابت کرده. راوی خادم جالوت فرستاده امپراتور روم در شهر شام است و حکایتش به وقایع سال ۶۱ هجری و دربار یزید مربوط می شود. داستان درباره گم شدن جالوت است و اندک اندک به واقعه عاشورا مرتبط می شود.

امکانات تازه نویسنده حضور پررنگ رومی ها در جامه اسقف، راهب، سفیر، بازرس امپراتور و خادمان آنها به اضافه فضاهای تازه یی مثل دیر و قصر جالوت است و مهم ترین امکان او برای پیشبرد داستان، نگاه بیرونی راوی به فضاها و اشخاص آشناست. توقع مان این است که داستان پر از خرده روایت های تازه و ناشنیده یی باشد که واقعه کشتار آن سال را از نگاه انسان های دیگر به شکلی ناآشنا برایمان بازگویی کند. توقع داریم مکان ها و اشخاص با جزییات زیاد و تازه و فراتر از تصاویر محقر تلویزیونی بازسازی شوند.

یک تصویر بدیع و زنده از قصر یزید می خواهیم؛ تصویری فراتر از دکورهای تخته سه لایی و پًرپًری، فراتر از پرده های منگوله دار و جامه هایی که از جنس همان پرده ها هستند، یزیدی بدون گریم هنرپیشه آشنا و همیشه حاضر در صحنه و جشنی بدون حرکات ناموزون و ساختگی. طعم اطعمه ها و رنگ و بوی اشربه ها را می خواهیم، صدای موسیقی شان را و حالت نگاه شان و هر چه را که تاکنون ندیده ایم. توقع زیادی است؟

راوی حق داشته روایتش را بر گم شدن سرورش جالوت متمرکز کند اما تمرکز بی پیرایه و برساخته از حوادث کلی، دیالوگ های قطعی و فضاهای کلان از چند چیز بی بهره می ماند؛ ایجاد حس همراهی در خواننده، رنگ آمیزی فضاها طوری که ملموس و به یادماندنی شوند، تولید حس های چندگانه و متناقض، ارائه راه حل های متنوع و حدس و گمان هایی برای مساله یعنی گم شدن جالوت، انحراف از مسیر اصلی و سرکشی به برخی بیراهه ها برای بسط دادن موضوع اصلی و زیاد کردن اهمیت آن برای خواننده که در بهترین شکلش باعث ایجاد تحول و بسط آگاهی راوی نیز می شود.

با همه اینها نویسنده به امکانات تازه یی که خود پیش روی خود گذاشته، وقع زیادی نمی نهد و راه صاف و مستقیم اش را برای دستیابی به هدف اولیه ادامه می دهد، حتی امکانی که در صفحات پایانی مثل درخششی امیدوار کننده در قالب پیراهن یحیی صحنه را روشن می کند، به کورسویی رنگ می بازد و پیش از آنکه امیدواری مان برای افتادن در مسیری تازه شکل بگیرد، پت پت کنان خاموش می شود. عصبانی از این همه وظیفه شناسی راوی، این همه یک کلام بودنش و وجود این همه چیزی که می توانست لااقل برای دو فصل، یک فصل ذهنش را معطوف شان کند و نکرد کتاب را به پایان می بریم. انگار که گفتنی ها زیادی داشت ولی به ما نگفت. حیف،

فرشته احمدی



همچنین مشاهده کنید