جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گذار ازفضای دو قطبی اصولگرایی اصلا ح طلبی


گذار ازفضای دو قطبی اصولگرایی اصلا ح طلبی

تا قبل از انحلال حزب جمهوری اسلامی نیروهای انقلاب به مثابه ید واحده در مقابل رقبا در سیاست داخلی رقابت می کردند

تا قبل از انحلال حزب جمهوری اسلامی نیروهای انقلاب به مثابه ید واحده در مقابل رقبا در سیاست داخلی رقابت می‌‌کردند. رقباهم نوعا دو طیف چپ مارکسیسم و نیروهای لیبرال بودند. اگر سخنرانی‌های شهید بهشتی و سایر نیروهای انقلاب را مورد مطالعه قرار دهید می‌بینید که این دو گروه را همواره مورد حمله قرار می‌دهند و در تلاش اند تا هویت خود را در تقابل با آن دو گروه تعریف کنند ،یکی لیبرال‌ها و دیگری سوسیالیست‌ها یا مارکسیست‌ها هستند. یکی از دلایل انحلال ‌این حزب وجود دو جریان در درون آن بود که اگر چه هر دو نیروهای خط امام(ه) و اسلامگرا بودند اما یک گروه اسلامگراهای متجدد و گروه دیگر اسلامگراهای متعادل یا سنتی بودند. گروه مقابل هر دو اینها اسلامگراهای متحجر بود، وبه همان اندازه در مقابل آنان منافقین، لیبرال‌ها، مارکسیست‌ها و امثالهم بودند.خیلی طول نکشید که این دو جریان درون حزب به عنوان نیروهای چپ و راست معروف شدند. گروه‌های چپ در حوزه اقتصاد معتقد به اقتصاد دولتی بودند اما گروه‌های راست به اقتصاد بازار اعتقاد داشتند.

نیروهای چپ طرفدار مدارس خصوصی نبودند اما نیروی راست موافق مدارسی مثل مفید، علوی و البرز بودند. نیروهای چپ می‌گفتند به نام انقلاب زمین‌های زمین‌داران بزرگ را باید مصادره کرد اما راستی‌ها می‌گفتند انقلاب به مصادره زمین‌ها مشروعیت نمی‌دهد.لذا از درون حزب جمهوری اسلامی عده‌ای به رهبری نخست‌وزیر مهندس موسوی به چپ معروف شدند و عده‌ای منتسب به رئیس جمهور وقت یعنی مقام معظم رهبری به راست معروف شدند. جامعه روحانیت مبارز دو دسته‌ شد و از دل آن مجمع روحانیون مبارز بیرون آمد که چپ شدند. جامعه اسلامی مهندسین راست، انجمن اسلامی مهندسین چپ، جامعه اسلامی دانشجویان راست، دفتر تحکیم وحدت و انجمن اسلامی دانشجویان چپ، بنیاد شهید و بنیاد ۱۵ خرداد در دست عده‌ای و بنیاد مستضعفان در دست عده‌ای دیگر. لذا یک فضای چپ و راست در کشور شکل گرفت. این فضا آن قدر قوی و غلیظ شده بود که در سال ۱۳۷۴ عصر ما نشریه سازمان مجاهدین انقلاب مقاله‌ای منتشر کرد و جریان چپ و راست را به دو دسته چپ سنتی و مدرن و راست را به مدرن و سنتی تقسیم نمود و نوشت که مجاهدین انقلاب چپ سنتی هستند و چپ مدرن را جمعیت دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی معرفی کرد.راست مدرن را کارگزاران نامید و راست سنتی را موتلفه، جامعه روحانیت و جامعه اسلامی مهندسین عنوان کرد.

مجاهدین انقلاب خود را سردمدار چپ سنتی می‌دانستند و به هیچ وجه ائتلاف را هم جایز نمی‌دانستند. در فاصله سال‌های ۱۳۷۴ تا ۷۶ یک فضای راست‌گرایی نه به معنای راست‌گرایی سنتی در بدنه نیروهای اسلامگرای متجدد رخ می‌دهد.جالب است همان نیروها در چرخش ایدئولوژیک از چپ سنتی به راست لیبرال نقل مکان می‌کنند.آنچه در گذشته این نیروها انجام داده بودند به پشتوانه تفکر چپ بود، لذا با چرخش به سمت راست لیبرال نمی‌توانستند اعمال گذشته خود را توجیه کنند بلکه این تفکر جدید اعمال جدیدی را می‌طلبید. لذا آن فضایی که در سال ۷۶ تا ۸۴ در ایران رخ می‌دهد از همین چرخش ایدئولوژیک و اقتضائات آن ناشی می‌شود. نیروهای چپ گذشته در سمت راست نیروهای راست قرار می‌گیرند. در ایران سال‌های ۷۶ تا ۸۴ رقابت میان چپ و راست به معنای گذشته آن نیست بلکه رقابت میان راست و راست است. البته آنها که به راست راست نقل مکان کرده بودند چون نمی‌‌خواستند خود را راست بنامند خود را اصلاح‌طلب معرفی کردند. چون آنها خود را اصلاح‌طلب نامیده بودند نمی‌توانستند رقیب خود را راست بنامند لذا اصطلاحاتی همچون محافظه‌کار را برای رقیب برگزیدند. زیرا حرفی که آنها می‌زدند مربوط به تفکر راست بود. علت اینکه اصلاحات دچار بحران هویت می‌‌شود و نمی‌‌تواند تعریف دقیقی از خود ارائه بدهد همین است. ریزش در جریان چپ ، رویش‌هایی در جریان راست سابق را به دنبال دارد که به اصولگرایان معروف می‌شوند. اما چون چپی های نقل مکان کرده به راست رفقای راست به حساب نمی آمدند لذا اسلامگرایان سنتی برای تمایز خود از اصلاح‌طلب‌ها که راست شده بودند نام اصولگرایی را برگزیدند.به نظر من در شرایط فعلی کشور دوران تقسیم‌بندی گروه‌ها به اصولگرا و اصلاح‌طلب به سر رسیده است. هم اکنون ما دچار نوعی فقر مفهومی هستیم.

همان گونه که فضای چپ و راست در گذشته جوابگوی واقعیت آن زمان نبود فضای دو قطبی اصلاح طلب -اصول گرا نیز دیگر پاسخگوی واقعیت‌های بیرونی نیست. بایستی عناوین جدیدی خلق کرد. زیرا امروز برخی از اصلاح‌طلب‌ها خود را اصلاح‌طلب نمی‌دانند و نمی‌دانند که چه نامی را برای خود برگزینند. عده‌ای هم که می‌گویند اصلاح‌طلب هستند، حرف و عملشان نشان می‌دهد که اصلاح‌طلب نیستند. امروزنمی‌توانیم آقای کروبی را اصلاح‌طلب بنامیم بلکه او یک اصولگرا است . در جبهه اصلاحات بحران هویت موج می‌زند و در جبهه اصولگرایی هم یک صدا حاکم نیست بلکه سلایق مختلفی بروز پیدا کرده است. لذا ما امروز شاهد همگرایی‌ها و واگرایی‌های جدید هستیم. یکی از اتفاقاتی که باید رخ دهد شکل‌گیری یکسری عناوین جدید است که باید برای موجودات و متولدین جدید برگزید. مخلوقات جدید در فضای سیاسی ایران با عناوین گذشته قابل معرفی نیستند.این وضعیت برای ما هم می‌تواند خطر باشد و هم می‌تواند نوعی فرصت به شمار آید. از یک جهت این اتفاقات نشان از پویایی و بالندگی جامعه ایران دارد. جامعه ایرانی ایستا نیست بلکه در حال تحرک است. اما اگر این تحرک و پویایی ساماندهی و مدیریت نشود مشکل‌ساز خواهد شد. لازم است که نظام انتخاباتی در ایران به سمت و سوئی حرکت کند که به گروه‌ها و دستجات سیاسی در ایران قوام و دوام بخشد.

تحولات سیاسی در کشور ما از تحولات سیاسی در سطح بین‌الملل بی‌تاثیر نیست. سیاست‌ جهانی هم در حال تحول است. یکی از دلایلی که چپ‌های سابق درایران به سمت راست حرکت کردند این بود که چپ به لحاظ بین‌المللی با فروپاشی شوروی فروریخت و در ایران بعد ازجنگ هم شرایط سیاسی یک شرایط باز سیاسی شد. شرایط جهانی و داخلی باعث این تغییر رویه شد و چپ را به حاشیه راند.اما امروز راست بین‌المللی با بحران‌های به وجود آمده دچار بحران شده و این بحران‌ راست بین‌المللی در شرایط سیاسی ایران هم تاثیرگذار خواهد بود و ریزش ورویش‌هایی را در پی خواهد داشت. ما هم اکنون در ایران در حال گذراندن دوران انتقال هستیم. دوران انتقال از فضای دوقطبی اصولگرایی - اصلاح‌طلبی به یک فضای جدید. این فضای جدید باید مدیریت شود تا مفهوم‌سازی و تقسیم‌بندی‌های جدیدی به درستی رخ دهد.در غیر این صورت ما با نوعی آشفتگی سیاسی رو به رو خواهیم شد.به همین دلیل در تحلیل این موضوع می بایست حساب برخی احزاب ساخته شرایط انتخابات و روی کار آمدن یک دولت را از رویش های طبیعی جدا کنیم.چیزی که در گذشته آن را تجربه کرده ایم.تبارشناسی پیدایی احزاب در سده اخیر در ایران نشان می‌دهد، غالبا احزاب در ایران متاثر از فضای آرمانی و خاص و یا با محوریت شخصیت‌ها جرقه زده‌اند و پس از انقضای آن شرایط و یا انفعال سیاسی رهبران احزاب، به سرعت عمر و دوره احزاب نیز سپری و در بهار خود، دستخوش خزان می‌شدند و این چرخه پیوسته در طلوع و غروب احزاب در ایران تکرار شده است. در آستانه هر انتخاباتی جمعی با انگیزه حضور در انتخابات و رقابت‌ها، نامی را برای خود برمی‌گزینند و زیر لوای آن عنوان فعالیت می‌کنند و به دنبال کسب موقعیت و قدرت هستند، این احزاب و کارکرد آنها فصلی است که غالبا جوانمرگ می‌شوند و مانا و پایا نمی‌مانند، این امر تا حدود زیادی به انتظارات زودرس از یک سو و عدم توسعه یافتگی سیاسی و مدیریت صحیح از سوی دیگر برمی‌گردد.

رویش های طبیعی در فضای سیاسی کشور را نباید یک تهدید فرض کرد.بلکه این پدیده خبر از پویایی و نشاط سیاسی در ایران دارد و نشان میدهد برخی احزاب و تشکل های سیاسی با حفظ اصول، خود را با شرایط جامعه و مطالبات جدید وفق می دهند تا بتوانند در صحنه سیاسی کشور به حیات خود ادامه دهند.

ترجمه - نیلوفر قدیری



همچنین مشاهده کنید