شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سرداری از آذربایجان


سرداری از آذربایجان

مردان مشروطه را باید به دو دسته تقسیم کرد مردانی که دارای پایگاه مردمی بودند و مردانی که پایگاه مردمی نداشتند اما در انقلاب مشروطه نقش داشتند

مردان مشروطه را باید به دو دسته تقسیم کرد مردانی که دارای پایگاه مردمی بودند و مردانی که پایگاه مردمی نداشتند اما در انقلاب مشروطه نقش داشتند.

در اصل دسته دوم کسانی بودند که عده‌ای خاص را به دنبال خود داشتند اما این عده خاص جزو توده مردم نبودند بلکه عده‌ای معدود بودند که به عنوان جمعیت اصلی و سرنوشت ساز مشروطه مطرح نبودند اما دسته اول کسانی بودند که توده عظیم مردم را به دنبال خود داشتند توده عظیمی که حتی جان خود را در راه اهداف مشروطه نیز فدا کردند در این بین از دسته اول رهبران مردمی که پایگاه مردمی عظیمی داشتند می‌توان به ستار خان اشاره کرد مردی که در خطه آذربایجان و با مردم غیور آن دیار آنچنان فدا کاری در راه آرمانش کرد که تا وقتی نام ایران و ایرانی در جهان وجود دارد از فدا کاری‌های او و یارانش یاد خواهد شد.

ستارخان پیش از مشروطیت از لوطیان تبریز بود. لوطیان تبریز از قدیم طبقه خاصی را تشکیل میدادند و اخلاق و عادات بخصوصی داشتند. با حکومت و ماموران دولت همیشه مخالفت می‌نمودند، چنانکه در عصر شاه طهماسب صفوی عده‌ای از آنان در عصیان طغیان نمودند و به مجازات رسیدند.

ستارخان از اهالی ارسباران ساکن تبریز، در سال ۱۲۸۴ قمری متولد شد. او مردی عامی و کاملا بیسواد و لوطی مشرب بود. مدتی هم کدخدای محله امیرخیز تبریز شد. وی در فرقه شیخیه بوده، به ثقه‌الاسلام پیشوای شیخی‌های آذربایجان ارادت بسیار داشت.

ستارخان بنابر عادت لوطی گری یک بار با مامورین مظفرالدین میرزا ولیعهد و حاکم آذربایجان درگیر شد و به زندان افتاد اما از زندان گریخت و برای امرار معاش اقدام به راهزنی کرد. در این مدت نیز چند بار به زندان افتاد اما سرانجام به خدمت ژاندارمری درآمد و با لیاقتی که از خود نشان داد به تهران آمده و به صف تفنگداران ویژه مظفرالدین شاه وارد شد. اما پس از چندی به تبریز بازگشت و به شغل دلالی اسب و دیگر چارپایان پرداخت. مدتی نیز به عتبات رفت و با توبه از گذشته‌اش به تبریز بازگشت.

ادوارد براون در کتاب انقلاب ایران می‌نویسد: ایستادگی‌ها و مقاومت در نبردهای مختلف، او را به اوج آسمان برد و اگر در این صحنه‌ها از پای درمی آمد بی‌شک نام پرافتخاری در صفحه تاریخ به جای می‌گذاشت. ولی کامیابی، او را بر باد داد.آخرین نشانه‌های ستارخان دلیر در مقابله با صمدخان شجاع‌الدوله دیده شد. زمانی که صمدخان به شهر حمله‌ور شد و در حال پیروزی بود ستارخان به جمع مدافعان پیوست و شکست را به پیروزی کشاند. کردار وی پس از رفع محاصره تبریز به رسوایی گرایید.

مسئولیت شورش شاهسون‌ها که سرکردگانش برای انقیاد و اطاعت به اردبیل آمده بودند به عهده اوست. ستارخان به آنان ناسزا گفت و آنان را رنجاند تا آنان به سپاه رحیم خان بپیوندند. سردار ملی آن شهر بینوا را ترک کرد و به تبریز گریخت. در تبریز نیز مشروطه خواهان را از خود خشمناک کرد و خدمات او را به فراموشی کشاند. مخبرالسلطنه در مورد او می‌گوید:اگر ستارخان سواد داشت و آن گرفتاری را نداشت مردی بود که به کار مملکت می‌خورد.

ستارخان همراه باقر خان در سال ۱۳۲۸ قمری تحت فشار روس‌ها و به دعوت تلگرافی آخوند خراسانی وارد تهران شد و مورد استقبال شدید قرار گرفت. سردار ملی در جریانات سیاسی به سمت اعتدالیون متمایل شد. مدتی بعد نزاع بین اعتدالیون و دموکرات‌ها بالا گرفت که دولت مجبور شد با کسب اجازه از مجلس هر دو گروه را خلع سلاح کند. عده‌ای از اعتدالیون از جمله ستارخان حاضر به خلع سلاح نشدند. در نهایت او در جریان محاصره محل اقامتش در تهران تیر خورده و تسلیم شد.

ستارخان باگذشت، راستگو و ساده دل بود اما از آن جهت که معنی مشروطه را نمی‌دانست پس از موفقیت مشروطه حاضر به اطاعت از قانون مصوب مجلس و تسلیم اسلحه نشد. با این حال فداکاری‌های او باعث ادامه مقاومت تبریز شد و همین مقاومت تبریز، سلطنت محمدعلی شاه را متزلزل کرد.



همچنین مشاهده کنید