پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
پیشگویی, قدرت رو به زوال علم
در تاریخ و بیشتر از آن، در داستانها آمده که کریستف کلمب هنگامی که به سواحل آمریکای لاتین گام نهاد در چنگ بومیان رنگینپوست آنجا گرفتار آمد. او و همراهانش در معرض خطر جدی بودند.
بومیان تصمیم داشتند آنها را طی یک مراسم مذهبی بکشند، اما کریستف کلمب که دریانورد قابلی بود و همچون همه دریانوردان دیگر دانش بالایی در زمینه نجوم داشت، توانست زمان یک کسوف قریبالوقوع را پیشبینی کرده و با آن نه تنها خود و همقطارانش را نجات دهد، بلکه احترام و ثروت قابل توجهی را هم از همان بومیان کسب کرد! الان به راستی و ناراستی این قصه کاری ندارم. آنچه که در این داستان مهم جلوه میکند توجه به قدرت نهفته در پیشبینی رفتار طبیعت است.
کریستف کلمب و بسیاری از دانایان همعصر او این قدرت نهفته را درک کرده بودند. برای همین دانایی و آموختن پیشبینی رفتار طبیعت همواره در تاریخ بشریت به شکلی موروثی، قبیلهای یا طبقهای ارائه میشده است. مثلا کاهنان مصری که قدرت بسیار زیادی در دربار فراعنه داشتند، قدرتشان را فقط و فقط از این راه کسب کرده بودند یا در دوران قرون وسطی کلیسائیان نیز همین کار را میکردند.
پیشبینی رفتار طبیعت همواره در طول تاریخ بشریت مکتوب (از زمان دیوارنگاشتههای لاسکو تاکنون) مهمترین رفتار و کنش انسان در برابر طبیعت بوده است. آنها در ابتدا مقهور طبیعت بودهاند و تلاش برای غلبه بر آن از اهداف اصلی انسان بوده است. برای این غلبه کردن لازمترین رفتار شناخت آن بوده است و برای همین انسان با شیوههای مختلف اعم از داستان و اسطورهپردازی، اوراد و رازونیازهای بدوی، مدلسازی و در نهایت تئوری ساختن تلاش کرده سیطره خود را بر طبیعت افزایش دهد.
هنگامی که یک کاهن یا شمن بدوی آفریقای جنوب صحرا بیماری را در میان نهاده و به گرد او رقصان میچرخد و شعرها و داستانهای کهن خود را میخواند تا روح بیمارش از تن او جدا شود، مدعی است که راز دنیا را میداند و میتواند رفتار او را درک کند. هنگامی یکی از هموطنان پیر جنوبیمان در بوشهر و روستاهای اطراف آن مراسم زار را برای شفای یک بیمار برگزار میکند تا بادها و (هوا)های ناپاک از بدن بیمارش بیرون آید هم همین گونه است. از سوی دیگر وقتی انسان باستانی بالا آمدن عقرب و پایین رفتن شکارچی و سگهای همراه او در آسمان شامگاه تابستان را میبیند و برای آن افسانهتراشی میکند نیز همین اتفاق رخ میدهد. آنها با این افسانههای زیبا تلاش میکردند تا بخشی از رفتار طبیعت را که درک کرده بودند برای دیگران بازنمایی کنند.
مدتها بعد هنگامی که بطلمیوس مدل زمین مرکزش را ارائه میکرد، همین اتفاق رخ داد. او با زبانی دیگر توانست رفتار بخش بزرگی از طبیعت را ببیند و برایش مدلی طراحی کند تا هم آن را درک کرده و هم آن را برای دیگران بازنمایی کند. او زمین را در مرکز عالم نهاد و توانست براساس مدلهای ریاضی و هندسی پیچیدهاش رفتار طبیعت را پیشبینیپذیر کند.
وقتی او مدلش را میساخت تصور میکرد همه آنچه که دیده را میتواند در نظام آسمانیاش بسازد و البته او این کار را کرد و وقتی نتایجی که از مدل او به دست آمد حتی فراتر از تصور او عمل کرد به درستی مدلی که برای رفتار طبیعت ساخته بود ایمان آورد. مدل او حتی میتوانست پرنور شدن مریخ را در زمان حرکت رجوعی توضیح دهد. چیزی که بطلمیوس حتی به آن فکر هم نکرده بود. اما با ظهور تلسکوپ در اوایل قرن ۱۷ رفتارهای جدیدی از دنیا سر میزد که بطلمیوس و همفکرانش هرگز با آن روبهرو نشده بودند. سیاره زهره شکلهای هلالی مختلفی از خودش بروز میداد.
بر اساس مدل بطلمیوس این پدیده قابل توجیه نبود. کپلر و کپرنیک و گالیله و بسیاری دیگر بودند که بار بطلمیوس را به دوش بکشند. آنها مدلی جدید برای توصیف رفتار طبیعت پپیش کشیدند. زمین مرکزی برچیده شد و نظامی مبتنی بر مرکزیت خورشید طراحی شد. باز هم همان داستان همیشگی مدلها و پیشبینیها. اکنون نظام طبیعت بیش از هر زمان دیگری قابل پیشبینی به نظر میآمد.
با ظهور غولی به نام نیوتن، مدلهای توصیف طبیعت بیش از پیش جهانشمول شدند. آنقدر قدرتمندی حاصل از پیشبینی رفتار دنیا اصحاب علم و دانش را سرمست کرده بود که لاپلاس با استناد به مدلهای نیوتن ادعای عجیبی را مطرح کرد: مشخصات مکانی عالم را در ابتدای آفرینش به من بدهید تا زمان قیامت را برایتان محاسبه کنم.
چنین ادعاهایی در دنیای دانش و علم کم نیستند. قبلا گفتم که توان پیشبینی رفتارهای طبیعت بیاندازه قدرتزاست. داستان طراحی نظامها و الگوهای طبیعت از قرن ۱۹ به بعد سرعت عجیبی یافت. نسبیت اینشتین، قوانین وراثت مندل و تئوری تکامل داروین سهگانهای بودند که هر یک گوشهای از رازهای طبیعت را برملا میکردند و آن را از هاله نامکشوف خود بیرون میکشیدند.
دنیا سرشار از شور و هیجان قابل پیشبینی شدن رفتارهای طبیعت بود. در این میان رشد تکنولوژی نیز بر این سرمستی انسانها میافزود. دنیا از آن انسانها شده بود و به نظر میآمد که طبیعت به تمام معنی رام شده باشد. سدسازی رواج یافت تا رودها و بارشهای طبیعت رام شوند. کشاورزی صنعتی راه افتاد تا توان باروری زمین تحت کنترل ما باشد، انقلاب ژنتیکی سبز به راه افتاد تا زمین بیش از آنچه که در تمام تاریخ بشریت محصول به بار آورده بود برایمان زادآوری کند. همه اینها در سایه انقلاب صنعتی و علمی ممکن میشد و طیبعت همچنان رازهای بیشتری از خودش را نشان میداد.
وجه مشترک و غالب همه این داستان و همه آن داستانها که اینجا نوشته نشد همان اصالت پیشبینیپذیر کردن رفتارهای طبیعت است. آدمها برای این کار لازم داشتند تا ساز و کار دنیا را کمی ساده کنند. آن را از ابزارها و روشها و رفتارهای زینتی! پاک کنند تا اصل قضیه خودش را نشان دهد و برای این کار از روشی به نام درشت دانهکردن استفاده کردند. مثلا هنگامیکه درباره حرکت یک سیاره نظر میدهند برای سادگی هرچه بیشتر کار کل سیاره را به مثابه نقطهای فرض میکنند که دارای جرم مشخصی است و تمام رفتارهای این نقطه را (که اکنون بررسیاش بسیار ساده شده است) بررسی میکنند. پس از این (در صورت نیاز) میتوانند شناسههای دیگری همچون شعاع را وارد بررسیهای خود بکنند یا مثلا هنگامی که درباره رفتار جمعیتی از یک گونه خاص موجودات زنده صحبت به میان میآید، آن جمعیت را فقط مجموعهای از دانهها با رفتارهای ساده فرض میکنند.
مدل جمعیتشناسی آن را طراحی میکنند و پس از آن (در صورت نیاز) گزینههای دیگر را روی این مدل ساده شده سوار میکنند. این روشش را امروزه مهمترین و در برخی موارد بهترین و به عبارت تندروهای شیوههای علمی، تنها راه بررسی طبیعت میدانند. شاید این گفتهها را چندان هم بیربط نباید دانست. چون اکنون در آستانه قرن ۱۴ خورشیدی و ابتدای قرن۲۱ میلادی، بخش بزرگی از دانایی بشری با همین شیوه کسب شده است. و به نظر میآید که روشی مناسب برای تعیین و پیشبینی طبیعت یافتهایم روشی که به ما اجازه میدهد رفتارهای طبیعت را درک کنیم و از آن مهمتر آن را از قبل قابل انتظار کنیم و به واسطه این پیشگوییها، صاحب قدرت و مکنت شویم. اما درست در میانه این سرمستی قدرت حاصل از پیشبینی و کنترل رفتارهای دنیا، طبیعت ناگهان روی دیگر سکه را به ما نشان میدهد: بارانی که همه هواشناسان ادعای قابل پیشبینی بودنشان را میکنند به آن میبالند و شروع به بارش میکنند.
میبارند و میبارند آنچنان که کنترل از دست همه خارج میشود و سیلی میشود که نیمی از کشور پاکستان را دربرمیگیرد... یا همین الگوهای قابل پیشبینی عاجز میمانند از تعیین دمای بالا در شمال روسیه. آنچنان که گندمزارها آتش میگیرند. یا در حالی که علم همه دنیای ما را فرا گرفته و به قدرت حاصل آن مینازیم، آتشفشانی خفته ناگهان سر باز میکند و میغرد... آیا طبیعت از ما پیشی گرفته؟ آیا روش ما اشتباه بوده؟ آیا اساسا علم قابلیت پیشبینی را برای ما تولید نمیکند؟ یا شاید ایراد کار جای دیگری است؟
محمد رضا نوروزی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست