شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

خورشید من بر آی


خورشید من بر آی

دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است جان را هوای ز قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده‏ام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی‏رسد که دل از سینه بر کنم باری علاج شکر …

دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است جان را هوای ز قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده‏ام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی‏رسد که دل از سینه بر کنم باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه ترست ز گیسوی سرکشت خورشید من بر آی که وقت دمیدن است

سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است

بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی‏کنم تقدیر غصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا روزی «امین‏»(۱) سزا لب حسرت گزیدن است

پی‌نوشت:

۱- تخلص شعری مقام معظم رهبری.

"آیهٔ الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای"