جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
سلوک و شهود, لازمه مسیر حقیقت
![سلوک و شهود, لازمه مسیر حقیقت](/web/imgs/16/152/yeous1.jpeg)
شیخ شهابالدین سهروردی، بنیانگذار یکی از ۳ مکتب مهم و اصلی در فلسفه اسلامی است. در مکتب اشراق که سهروردی پایهگذار آن است، شهود و سلوک عرفانی نیز همراه عقل فلسفی از طریق رسیدن به حقیقت است و در مسیر حقیقت سلوک و شهود عرفانی اهمیت بیشتری نسبت به استدلال عقلانی دارد. علامه طباطبایی در کتاب شیعه، سهروردی را چنین معرفی میکند: «شهابالدین سهروردی، شیخ اشراق ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیرک، ملقب به شهابالدین سهروردی و به شیخ اشراق، از مشاهیر فلاسفه اسلامی است که در فقه و اصول ید طولانی داشت و شاعر خوبی هم بود. تالیفات زیادی دارد که از آن جمله است: التنقیحات هیاکل النور، شرح الاشارات، مبدأ و معاد، المطارحات، التلویحات، حکمةالاشراق، رسالة فی اعتقاد الحکماء، رسالة قصة الغربة الغربیة. شیخ اشراق مدتی به حلب رفت و در آنجا متهم به بیدینی و زندقه شد! و همان جا در سال ۵۸۷ هـ. کشته شد.» (شیعه ۱-۳۹۰)
علامه طباطبایی، سهروردی را از معدود کسانی میداند که در جمع بین روش فلاسفه و روش عرفا گام برداشت، گامی که سر او را بر باد داد و البته فرجام این گام و رسیدن آن به مقصد نهایی، توسط ملاصدرای شیرازی محقق شد:
«در قرن ششم نیز فلسفه اشراق را شیخ سهروردی تنقیح نمود و به همین جرم نیز به اشاره سلطان صلاحالدین ایوبی کشته و دیگر پس از آن داستان فلسفه از میان اکثریت برچیده شد و فیلسوفی نامی به وجود نیامد، جز اینکه در قرن هفتم در اندلس که در حاشیه ممالک اسلامی واقع بود، ابنرشد اندلسی به وجود آمد و در تنقیح فلسفه کوشید. پیش از صدرالمتالهین نیز دانشمندانی مانند شیخ سهروردی مولف حکمهالاشراق از فلاسفه قرن ششم و شمسالدین محمد ترکه از فلاسفه قرن هشتم هجری قدمهای موثری در این راه [آشتی ظاهر دین، عرفان و فلسفه] برداشتهاند، ولی موفقیت کامل نصیب صدرالمتالهین شد.» (شیعه، ۹۵ـ۹۲)
● مکتب اشراق
امروزه در فلسفه اسلامی، جریان غالب متعلق به مکتب صدرایی است که سعی در جمع بین عرفان و عقل دارد، اما پیش از ملاصدرا، ۲ مکتب مشایی و اشراقی رقیب یکدیگر محسوب میشدند. نماینده اصلی مکتب مشایی، ابنسینا و نماینده اصلی مکتب اشراق، سهروردی دانسته شده است. استاد شهید مطهری در جلد اول کتاب کلیات علوم اسلامی (منطق و فلسفه) در بیان تقابل بین دو مکتب مشاء و اشراق مینویسد: «فلاسفه اسلامی به ۲ دسته تقسیم میشوند. فلاسفه اشراق و فلاسفه مشاء. سردسته فلاسفه اشراقی اسلامی، شیخ شهابالدین سهروردی از علمای قرن ششم است و سردسته فلاسفه مشاء اسلامی، شیخالرئیس ابوعلی بن سینا به شمار میرود. اشراقیان پیرو افلاطون و مشائیان پیرو ارسطو به شمار میروند.» (کلیات علوم اسلامی، ۱۶۶)
سپس ایشان در تبیین روش اشراق میافزایند که متفکرین این مکتب برای تحقیق در مسائل فلسفی، تنها استدلال عقلانی را کافی نمیدانند و سلوک قلبی و مجاهدت نفس و تصفیه آن را نیز ضروری و لازم میشمارند. به باور شهید مطهری لفظ اشراق به معنای تابش نور، بخوبی برای افاده روش اشراقیون رساست.شهید مطهری عنوان اشراق را برای مکتبی که سهروردی پایهگذار آن است، به خود سهروردی منتسب میکند و مینویسد: «اشراق بود که این کلمه را بر سر زبانها انداخت و هم او بود که در مقدمه کتاب حکمه الاشراق، گروهی از حکمای قدیم، از جمله فیثاغورس و افلاطون را طرفدار حکمت ذوقی و اشراقی خواند و از افلاطون به عنوان (رئیس اشراقیون ) یاد کرد.» (همان، ۹-۱۶۸)
● افلاطون، تمثیل غار و مکتب اشراقی سهروردی
اما چرا سهروردی افلاطون را جزو فلاسفه اشراقی قلمداد میکند؟ به نظر میرسد پاسخ این است که عناصر اصلی اندیشه افلاطون بیشتر به دیدگاه اشراقی نزدیک است تا دیدگاه مشائی. افلاطون در کتاب «جمهوری» از قول سقراط تمثیلی ذکر میکند که حاوی نکات بسیار زیادی است که به اندیشه اشراقی نزدیکند. افلاطون در جمهوری از قول سقراط افرادی را روایت میکند که همیشه و از ابتدای تولد در یک غار زندانی بودند. این افراد با زنجیر به نحوی بسته شدهاند که فقط دیوار انتهای غار را میبینند و دریچه ورودی غار پشت این زندانیان است. همچنین سطحی که این زندانیان روی آن نشانده شدهاند از سطح دریچه ورودی غار پایینتر است.
بیرون دریچه غار آتشی روشن است به نحوی که نور آن به درون زندان میتابد. در داخل غار و پشت زندانیان افرادی همیشه در رفت و آمدند و اشیایی را حمل میکنند. این زندانیان دربند به نحوی با زنجیر بسته شدهاند که حتی نمیتوانند گردن خود را به راست و چپ بگردانند و فقط میتوانند دیوار انتهای غار را ببینند. سایه اشیایی که افراد پشت سر زندانیان حمل میکنند، حاصل از نور آتش بیرون غار است که روی دیوار انتهای غار میتابد، بنابراین این زندانیان از ابتدای تولد فقط سایه این اجسام را دیدهاند.حال این زندانیان چگونه انسانهایی هستند؟ آیا جز به امور این سایهها به چیز دیگری هم میتوانند بیندیشند؟ مسلما همه آنها به این سایهها و اتفاقاتی که بین این سایهها رخ میدهد میاندیشند، اما آیا همه حقایق همین سایههاست.
افلاطون با این مثال، انسانهای موجود در این دنیا را به این زندانیان درون غار تشبیه میکند و بر این اساس تلویحا این پیام را به مخاطب خود انتقال میدهد که اگر ما انسانی درون این جهان صرفا به حقایق مادی و این جهانی اکتفا و بسنده کنیم، همچون زندانیانی هستیم که سایههای روی دیوار غار را حقیقت نهایی میدانند.
این دیدگاه افلاطون بسیار به دیدگاه اشراقی نزدیک است، چراکه در مکتب اشراق نیز فرد متفکر و فیلسوف، خود باید دست به کار شود و راه سلوک را طی کند و حقایق راستین را خود ببیند و البته این راه بدون مراقبه نفس و دل کندن از لذایذ زودگذر این جهانی (=سایهها) میسر نمیشود.
منابع:
۱ ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه
۲ ـ مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ج۱
![](/imgs/no-img-200.png)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست