جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

یادی از شامیرزا مرادی, مروارید اقیانوس ها


یادی از شامیرزا مرادی, مروارید اقیانوس ها

نخستین بار در زمستان سال ۱۳۷۲ منزل یکی از آشنایان در محله آریاشهر تهران او را دیدم ظاهراً برای اجرا در یک کشور خارجی به همراه پسرش شاهرضا به تهران آمده بود تا به پرواز برسد

نخستین بار در زمستان سال ۱۳۷۲ منزل یکی از آشنایان در محله آریاشهر تهران او را دیدم. ظاهراً برای اجرا در یک کشور خارجی به همراه پسرش شاهرضا به تهران آمده بود تا به پرواز برسد.

وقتی فامیلمان گفت او شامیرزا مرادی است، فوری لقب مروارید اقیانوس ها به ذهنم خطور کرد که در مطبوعات آن زمان بازتاب داشت. با خود گفتم چگونه یک پیرمرد تکیده و سیه چرده می تواند مروارید اقیانوس ها باشد.

این گذشت تا اینکه در تابستان سال بعد با کمک دوستی به نام حبیب الله اسماعیلی که در روزنامه همشهری قلم و در دانشگاه ما فقط قدم می زد! کانون موسیقی دانشگاه صنعتی امیر کبیر (پلی تکنیک تهران) را پایه ریزی کردیم.

انتخاب عنوان و نوشتن شرح وظایف این تشکل دانشجویی را او به انجام رساند و برنامه ریزی برای نخستین حرکت عملی این جمع نو پا را من بر عهده گرفتم. پیشنهاد این بود که گام اول را با موسیقی محلی ایران آغاز کنیم. در نهایت با نظر علی اصغر بیانی نوازنده نام آشنای دوتار و سه تار، دو نفر انتخاب شدند، عبدا... سرور احمدی از تربت جام و شامیرزا مرادی از لرستان.

عنوان برنامه را نوای کهن گذاشتیم. انتخابش خیلی آگاهانه نبود. همیجوری فکر کردیم نوای کهن باشد بهتر است. سرانجام پاییز ۱۳۷۳ از راه رسید و وعده دیدار دو چهره ممتاز از موسیقی محلی ایران تحقق یافت. ابتدا سرور احمدی هنر نمایی کرد و بعد نوبت شامیرزا رسید که خیلی هم دیر به جمع دانشجویان پیوست.

اتوبوس مربوطه، هنرمندان ما را از درود به تهران با تأخیر و کلی کوفتگی آورده بود. وقتی دوباره دیدمش، بار دیگر عنوان مروارید اقیانوس ها در ذهنم تداعی شد. اما تصویری واقعی از این عنوان نداشتم. فوری لباس محلی لری برتن کرد و به اتفاق پسرش از میان جمعیت به روی صحنه رفت. از نگاه دانشجویان مشتاق پیدا بود که آنها نیز همانند من چیزی از این موسیقی و مجری مربوطه اش نمی دانستند و در واقع منتظر اجرایی شبیه به سایر کنسرت های موسیقی ایرانی بودند.

وقتی صدای سحرانگیز سرنا از لابلای ریتم آرام و موقر دهل سرک کشید، چشمان مشتاق جمعیت، دیدنی بود. خود من با آنکه از کودکی با نوای سرنا و بیشتر کرنا مأنوس بودم، حال دیگری داشتم. لحن سرنای لرستان و مشخصاً شامیرزا مرادی خیلی با شنیده های قبلی من تفاوت داشت. آغازش با نغمه ای در شور و دشتی بود.

براحتی می شد لحن موسیقی دستگاهی را در برخی لحظات شنید. گویا شامیرزا با علم به موسیقی دستگاهی عمداً چنین گردش هایی می کرد. اما وقتی به ناگهان سر از سه گاه درآورد، مانند مجنون ها شدیم! اصولاً در مخیله ما دورگردانی ناگهانی از شور به سه گاه نمی گنجید. فقط همان کلیشه های ردیف دستگاهی را شنیده بودیم.

پس از پایان برنامه مشتاقانه به دورش حلقه زدیم و هر کس چیزی می پرسید. مانند آدم هایی که فکر می کنند خیلی چیز بلدند، پرسیدم آیا با دستگاه های موسیقی ایرانی آشنا هستی؟! گفت: بله، اول شور زدم که دقیقاً مال لرستان نبود ولی در ادامه نغمه های لری می زدم. مقداری هم سه گاه نواختم که در الان موسیقی لرستان شناخته شده است.

از ریتم های دو چهارم و سه چهارم شهری پرسیدم، گفت: ما با اینها کاری نداریم. اول سنگین سماع نواختم، بعد سه پا و دست آخر هم دوپا.

با این جواب حسابمان برابر شد. واژه های او نیز برای من تازگی داشت. با خط کش ریتم های شناخته شده شهری به دنبال اندازه گیری چیزهایی بودم که دقیقاً نمی شناختم. دست آخر هم دلم را خوش کردم که منظور شامیرزا از دوپا، همان دوچهارم شهری است. بعداً فهمیدم به طور اتفاقی درست خیال کردم!

شامیرزا مرادی نوازنده ای بود که علاوه بر حفظ اصالت های موسیقی لرستان، این اجازه را به خود می داد تا از برخی الحان خارج از حوزه موسیقی لری، در نواخته هایش استفاده کند. منتهی تبحر و تسلط وی بر ساز سرنا و همچنین موسیقی منطقه خود، مانع از آن بود که سر از ناکجا آباد در بیاورد.

او نغمات غیر لری را با چنان مهارتی در لابلای آهنگ های لری می نواخت که شنونده، در مجموع لری می شنید. البته به زبان امروزی ها، نغمه ها را سرهم بندی نمی کرد. می توان گفت به معنی کلمه تلفیقی از نغمات اصیل زادگاهش با الحانی از فرهنگ های همجوار ارائه می داد. برای نمونه در اثر کوهسار با آهنگسازی علی اکبر شکارچی، بخشی از موسیقی همسایگان بختیاری خود را هم نواخته است.

بعد از اجرای سال ۷۳ در دانشگاه دیگر ندیدمش، تا اینکه سال ۷۷ خبر فوتش را در روزنامه ایران خواندم. به نظرم خیلی زود رفت.

با وجود کهولت سن هنوز هم می توانست نسل جدید غالباً نا آشنا با این نوع موسیقی را مسحور سازد، همان کاری که در فستیوال آوینیون با فرانسوی ها کرد. دو سال پیش در تابستان ۸۴ پسرش شاهرضا را در جشنواره موسیقی آیینی نیاوران دیدم. به همراه نوازنده دهل که دامادشان بود، برای لحظاتی یاد پدر را با سرنای به ارث رسیده از او زنده کرد.

خوب می زد ولی نغمات شامیرزا در گوشم لانه کرده بودند و می گفتند این شامیرزا نیست. پذیرفتم که او دیگر نیست و شاید هیچ وقت نظیرش نیاید. همینطور پذیرفتم این سرنوشت رقت بار موسیقی های کهن ایران زمین است که همگی به نوبت مقهور جهانی شدن می شوند!

http://hooshang-samani.blogfa.com



همچنین مشاهده کنید