سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

کتابِ «تاریخ ارمنیان» اثر غازار پاربتسی



      کتابِ «تاریخ ارمنیان» اثر غازار پاربتسی
گارون سرکیسیان

غازار پاربتسی (Ghazar Parbetsi) (لازار پاربی) مورخ ارمنی سده پنجم میلادی است. در حدود سال 440م در روستای پاربی ارمنستان زاده شد، از این رو به پاربتسی (اهل پاربی) مشهور شد. او از میان مردم عادی برخاسته بود زیرا نامی ساده بدون تعلق به دودمانی اشرافی داشته است، با این حال، بنا به عللی که بر ما معلوم نیست با دودمان مامیگونیان، که سپه‌سالاران ارمنستان بودند، پیوند نزدیکی داشته و دوران کودکی‌اش را در میان آنان سپری کرده و نزد آنان تعلیم یافته است.

در حدود سال‌های 465-466م به کسوت روحانیت درآمد و برای تحصیل به روم شرقی رفت. در آن جا زبان یونانی و زبان‌های دیگر آموخت و با آثار برجسته اندیشوران باستان آشنا شد، سپس به میهن بازگشت و در ناحیه شیراک در میان اعضای دودمان کامساراکان زندگی کرد. سال‌ها به تعلیم و تربیت پرداخت و پس از آن که واهان مامیگونیان دوست دوران کودکی‌اش به فرمان بلاش ساسانی به مرزبانی ارمنستان گماشته شد (سال 485م) از سوی واهان به تولیت صومعه واغارشاباد گماشته شد. غازار چندی بعد به سبب رفتار خصمانه برخی از قشریون میهن را ترک کرد و به شهر آمید (دیاربکر کنونی) رفت. از آن جا نامه‌ای به واهان مامیگونیان نوشت و از رنجی که برده بود به تفصیل سخن گفت. این نامه که به «نامه به واهان مامیگونیان» معروف است سند ارزشمندی است، و برای آگاهی از زندگینامه غازار و شناخت اوضاع و احوال اجتماعی آن زمان اهمیت به سزا دارد. واهان با خواندن این نامه غازار را به ارمنستان فراخواند و از وی خواست تاریخ ارمنستان آن دوره را بنگارد. غازار نیز با شور و شوق تمام دست به کار شد و تاریخ ارمنستان را از زمان تقسیم آن به دو بخش ایرانی و رومی (سال 387م) آغاز کرد. کتاب «تاریخ ارمنیان» اثر غازار پاربتسی از جایی آغاز می‌شود که پاوستوس بوزند، دیگر مورخ ارمنی آن سده، کتابش را پایان داده بود. نگارش این کتاب چند سال طول کشید و در اواخر سده پنجم یا اوایل سده ششم میلادی به پایان رسید. خود غازار اندکی بعد درگذشت.

کتاب «تاریخ ارمنیان» دارای یک پیشگفتار و سه بخش است و به 100 باب یا فصل تقسیم می‏شود. کتاب شرح رویدادهای سال‏های 387-485م ارمنستان است که ارتباط نزدیکی با تاریخ ایران دارد و مطالب فراوانی از ایران در زمان شاپور سوم، بهرام چهارم، یزدگرد یکم، بهرام پنجم (بهرام گور)، و به‏خصوص یزدگرد دوم و پیروز (فیروز) ساسانی ارائه می‏دهد. از این نظر، اثر غازار پاربتسی منبع مهمی برای شناخت بیشتر تاریخ ایران است.

غازار پاربتسی در پیشگفتار کتاب از منابعی که سود جسته مانند «تاریخ ارمنیان» نوشته آگاتانگغوس، «زندگی ماشتوس» نوشته کوریون و «تاریخ ارمنیان» نوشته پاوستوس بوزند، نام برده است. منابع دیگری نیز هست که نامی از آن‌ها نرفته است، مانند «تاریخ کلیسایی» نوشته اوسبیوس سزاریایی. منبع مهم دیگر او شاهدان عینی رویدادها بوده‌اند. می‌دانیم که او دوران کودکی‌اش را در میان اعضای دودمان مامیگونیان سپری کرده بود، از این رو با چهره‌های اصلی رویدادها و یا بازماندگان آنان در ارتباط بوده و اخبار دست اول را از آن‌ها نقل کرده است.

چنان که گفته شد، بخش نخست کتاب از تقسیم ارمنستان به دو بخش ایرانی و رومی (387م) آغاز می‌شود. غازار می‏نویسد بخش خاوری ارمنستان که «بزرگ‌تر، بهتر، سودمندتر و بارورتر» از بخش دیگر بود بهره پادشاه ایران شد و بخش باختری بهره پادشاه روم. سپس در هر بخش دولتی وابسته تشکیل شد. آرشاک سوم، پادشاه پیشین سراسر ارمنستان، پادشاه بخش رومی شد و پس از سه سال پادشاهی درگذشت. مرگ وی فرصت مناسبی برای دولت روم فراهم آورد تا حکومت ارمنی آن منطقه را برچیند و آن جا را به خاک روم ضمیمه کند (باب6). اما سرنوشت بخش ایرانی ارمنستان متفاوت بود، زیرا هم شاهان ساسانی نیازی به برانداختن حکومت ارمنستان نداشتند و هم این که ارمنیان برای دفاع از ارمنستان هنوز نیروی کافی داشتند.

پس از آن که آرشاک سوم، آخرین پادشاه ارمنستان متحد، ترجیح داد که به بخش رومی ارمنستان رفته بر آن دیار پادشاهی کند، بزرگان بخش ایرانی ارمنستان مطابق رسم نیاکانشان از دربار ایران خواستار پادشاهی از دودمان اشکانیان ارمنی (آرشاکونیان) شدند. شاپور نیز پذیرفت و کس به نام خسرو از دودمان آرشاکونی را به پادشاهی بخش ایرانی ارمنستان گمارد (باب 6). چندی بعد بزرگان ارمنستان از این خسرو ناخشنود شدند و بر آن شدند تا این پادشاه را براندازند، پس، به دربار ایران رفتند و از پادشاه پارسی درخواستند که خسرو را از پادشاهی بردارد. دانسته نیست که علت ناخشنودی و شکایت بزرگان و نجبای ارمنستان از خسرو چه بوده است، اما از اتهامی که آنان بر خسرو بستند گمان می‌رود که او می‌خواست با کمک رومیان دولت متحد ارمنستان را برقرار کند. پاربتسی می‌نویسد بزرگان ارمنستان خسرو را متهم به نافرمانی کردند و گفتند: «خسرو در نهان با پادشاه روم همپیمان و همداستان شده و همواره با گسیل پیام و نماینده برای بستن پیمان صلح با او در مذاکره است». شاپور با شنیدن این اتهامات خسرو را بی‌درنگ به دربار ایران فراخواند، از مقام پادشاهی برانداخت و در ایران زندانی کرد (باب9). باید گفت اتهام رابطه داشتن با رومیان اتهام بسیار سنگینی بود و شاهان ساسانی نسبت به وجود چنین رابطه‌ای بسیار حساس بودند و این‌گونه متهمان را سخت کیفر می‌دادند.

از گزارش غازار آشکارا می‏توان دریافت که علت برافتادن خسرو از تخت پادشاهی ارمنستان نه دشمنی دربار ساسانی با مردم ارمنستان و نه با موجودیت دولت ارمنستان بود. چیزی که ساسانیان به آن بسیار حساس بودند، چنان که گفته شد، وجود هر نوع رابطه و پیوند نهانی ارمنیان با دولت روم بود. بنابراین برافتادن خسرو از تخت پادشاهی به سبب اتهامی بود (چه درست، چه مغرضانه) که «دسیسه گران» به پادشاه ارمنستان زده بودند، اگرچه نیت آنان نیز خیرخواهانه بود و به گفته غازار می‏پنداشتند «سبب بهبودی وضع خود و خاک ارمن خواهد شد» (باب10).

پس از زندانی شدن خسرو، ارمنیان باز هم نزد شاپور رفتند و پادشاهی دیگر درخواستند. او نیز پذیرفت و ورام‌شاپوه، برادر خسرو، را بر ایشان پادشاه گماشت. در روزگار این پادشاه بود که با تلاش فرزانه‌ای به نام مسروب ماشتوس و پشتیبانی ساهاک کاتولیکوس و دربار ارمنستان الفبای ارمنی ابداع شد و گام بلندی به سوی کتابت ارمنی و تحکیم هویت آنان برداشته شد. غازار چگونگی ابداع الفبای ارمنی را به تفصیل شرح می‌دهد و می‏گوید که در نوشتن این داستان از کتاب «زندگی مسروپ ماشتوس» نوشته کوریون استفاده بسیار کرده است (باب10-11).

پس از درگذشت شاپور [سوم] پسرش ورام که عنوان کرمان‌شاه داشت پادشاه شد. ورام همان بهرام چهارم است که پیش‌تر حاکم کرمان بود و کرمانشاه خوانده می‏شد. در دوران بهرام چهارم و یزدگرد یکم (جز سال‌های پایانی وی) نیز سیاست ایران ساسانی نسبت به ارمنستان بدون تغییر ماند و ارمنستان پیشرفت فرهنگی خود را ادامه داد.

ورام شاپوه در سال 5-414م درگذشت و بزرگان ارمنستان باز بنا به رسم پیشین از شاهنشاه ایران خواستار یک پادشاه ارمنی شدند. غازار به اشتباه نام پادشاه ایران را بهرام می‏آورد اما باید جانشین وی، یزدگرد اول باشد. ارمنیان از پادشاه ایران درخواستند که همان خسرو، برادر ورام‌شاپوه را که ارمنیان پیش از آن از وی بد گفته و از تخت پادشاهی برکنار کرده بودند به پادشاهی ایشان بگمارد. ورام [در واقع: یزدگرد اول] درخواست ایشان را برآورد. باری دیگر خسرو را، که مردی بس سالخورده بود، به پادشاهی نشاند (باب12). خسرو که با تحمل حدود 25 سال زندان در ایران سخت ناتوان و فرسوده شده بود به ارمنستان رفت و بر تخت پادشاهی نشست، اما پس از هشت ماه پادشاهی درگذشت.

یزدگرد اول در سال‌های پایانی پادشاهی‌اش نسبت به مسیحیان و ارمنستان تغییر سیاست داد. یزدگرد می‏دید که ارمنستان که نخست مسیحیت را به عنوان دین رسمی پذیرفت، سپس الفبای ملی خود را ابداع کرد به تدریج از حوزه نفوذ ایران خارج شده راه مستقلی در پیش گرفته است و این راه شاید به دوستی و نزدیکی با روم انجامد. پس بر آن شد تا با چرخشی قاطع در سیاست خود ارمنستان را از این راه بازدارد. به نوشته غازار، یزدگرد بر این باور بود که ارمنستان چون کشوری بزرگ و مهم است و در همسایگی روم جای دارد و بخشی از دودمان اشکانیان ارمنی در تابعیت رومیان و بخشی دیگر تابع ایران است شاید آن دو با هم متحد شده به اطاعت رومیان درآیند و بر ایران بشورند. و این بدان سبب است که ارمنیان (چه تابع ایران، چه روم) مسیحی و با دین ایرانیان بیگانه هستند. یزدگرد راه پیشگیری این خطر را در آن می‏دید که پادشاهی ایرانی بر ارمنیان بگمارد تا ایشان را زیر نظر داشته باشد و آنان با ترس و لرز به ایران خدمت کنند. همچنین بر این نظر بود که ارمنیان با برقراری روابط نزدیک با ایرانیان به مرور زمان به گفتگو و همنشینی و شکار و خوشگذرانی و بازی روی می‌آورند و به ایرانیان خو گرفته به دین آنان می‌گروند. همچنین با ازدواج‌های میان خود، با یکدیگر در پیوند قرار خواهند گرفت و بدین سان ارمنیان از دین خود برخواهند گشت (باب12). این اندیشه در سال‌های پایانی پادشاهی یزدگرد اول به خط مشی ایران در قبال مسیحیان قفقاز تبدیل شده بود. بر این اساس بود که یزدگرد پس از درگذشت خسرو، پادشاه ارمنستان، (حدود سال 416م) از گماردن پادشاهی ارمنی بر آن کشور خودداری کرد و پسرش شاپور را به حکومت ارمنستان گماشت.

اما خود یزدگرد درسال 420م درگذشت. غازار بر خلاف منابع اسلامی که می‌نویسند یزدگرد کشته شد، می‏گوید او به مرگ طبیعی درگذشت. این سخن بدان سبب که غازار بسیار نزدیک به زمان این رویداد بوده ارزشمند است و جای تامل دارد. پس از مرگ یزدگرد پسرش شاپور که در ارمنستان بود خود را شتابان به دربار ایران رساند تا تاج و تخت را به دست گیرد. اما در همان روز به دست درباریان کشته شد (باب12). سپس پسر دیگر یزدگرد به نام ورام [بهرام پنجم] بر سرزمین ایران پادشاه شد.

در آغاز پادشاهی بهرام پنجم بزرگان ارمنستان به دربار ایران رفتند و از شاهنشاه برای خود پادشاهی از دودمان اشکانی درخواستند. بهرام نیز آرتاشس، پسر ورام‌شاپوه از دودمان پادشاهان ارمنی را به پادشاهی گماشت (باب12). این که بهرام گور بر خلاف پدرش اجازه داد تا ارمنیان پادشاه اشکانی خود را داشته باشند نشان می‌دهد که بهرام پنجم در سال‏های آغاز پادشاهی‏اش با ارمنیان سیاستی ملایم و مهرآمیز در پیش گرفته بود. به نوشته غازار پاربتسی آرتاشس جوانی بی‌لیاقت و هرزه بود، از این رو پس از چندی بزرگان ارمنستان از رفتار ناپسند او به ستوه آمدند و بر آن شدند او را از تخت براندازند. پس به دربار ایران رفتند و نزد بهرام پنجم شکایت بردند. بهرام برای روشن شدن موضوع فرمود آرتاشس و ساهاک کاتولیکوس، رهبر دینی ارمنستان، به دربار ایران آیند. سپس به دقت از آرتاشس بازجویی کرد و پس از آن از ساهاک کاتولیکوس علت دشمنی بزرگان ارمنستان با پادشاه را جویا شد (باب14). و چون دید که تضاد بزرگان ارمنستان با پادشاه آشتی ناپذیر است و باید یکی از آن دو را انتخاب کند، حق را به بزرگان داد و پادشاه را برکنار کرد. آنگاه بزرگان ارمنی به وی گفتند که «ما را نیازی به پادشاه نیست، بگذار شاهنشاه یک حکمران پارسی بر ما بگمارد تا از کارهای نیک و بد ما آگاه باشد» (باب14). بهرام خواست ارمنیان را برآورد و یکی از بزرگان ایرانی به نام «وه مهرشاپور» را به مرزبانی ارمنستان گماشت. بدین سان سلسله اشکانیان ارمنستان پس از چند سده حکومت در سال 428م برافتاد و ارمنستان با حفظ ساختار اجتماعی و تشکیلات اداری خاص خود تبدیل به استانی مرزبان‌نشین شد.

بهرام پنجم در سال 439م درگذشت و پسرش یزدگرد دوم بر تخت پادشاهی نشست. بخش دوم کتاب «تاریخ ارمنیان» در شرح رویدادهای دوران پادشاهی یزدگرد دوم و جنگ سپاه ساسانی با نیروهای ارمنستان در دشت آوارایر است. به گواهی غازار وضع دینی ارمنستان تا دوازدهمین سال پادشاهی یزدگرد پسر ورام (بهرام) (سال 450م) خوب بود و این را به یمن شفاعت دو قدیس ارمنی (ساهاک کاتولیکوس و مسروب ماشتوس) می‏داند (باب19). در واقع، بهترین گواه حسن نیت یزدگرد دوم نسبت به ارمنستان این است که او در سال 442م وه مهرشاپور، مرزبان ارمنستان، را به تیسفون خواند و به جای او یکی از سالاران بلند پایه ارمنی به نام واساک سیونیکی را به مرزبانی ارمنستان گمارد.

اما این وضع چندان دوام نیاورد و چند سال پس از آن دیدگاه دربار ساسانی نسبت به ارمنستان از بنیان دگرگون شد. غازار آگاهی‌های ارزشمندی از علت چرخش سیاست ایران نسبت به ارمنستان می‌دهد و در بخشی از کتاب با عنوان «اندرز مهرنرسی به یزدگرد» می‏نویسد که یزدگرد هزاراپت یا وزیر اعظمی به نام مهرنرسی داشت، که در واقع طراح و پیش برنده اصلی این سیاست بود. او می‏نویسد که مهرنرسی به یزدگرد اندرز می‏داد که چون ارمنستان همسایه روم است و ارمنیان همکیش با قیصر هستند برای نگاه داشتن ارمنستان در کنار ایران باید دین ایرانیان را در میان بزرگان ارمنی رواج داد تا آن‌ها با پذیرش این دین، هم از رومیان دوری جویند (باز هم هدف سیاسی دوری از رومیان) و هم متحد ایرانیان باشند. مهرنرسی معتقد بود که اگر ارمنستان متحد ایران باشد، ایبری (گرجستان) و آلبانیا (اران) نیز بی‌گمان در کنار ایران خواهند بود. او روش کار را نیز نشان می‌دهد و می‌گوید برای این کار باید آن دسته از بزرگان ارمنی را که به دین مغان می‏گروند چنان امتیاز و شوکتی داد که همگان حسد برند و خود برای دریافت چنین مقامی از یکدیگر پیشی گیرند. اگر چنین شود ایران همیشه در صلح و آرامش خواهد زیست (باب20). گزارش غازار نشان می‏دهد که «اندرز مهرنرسی» اساس سیاست ایران نسبت به ارمنستان شده بود که در زمان یزدگرد اول نشانه‌هایی از آن دیده شد، سپس در روزگار یزدگرد دوم و پیروز ادامه یافت. در واقع، ایران ساسانی بر آن بود که سازمان حکومتی خود را در ارمنستان نیز برقرار کند و شیوه حکومتی آن جا را با دیگر مناطق ایران یکسان سازد.

یزدگرد برای پیشبرد سیاست خود نخست راه مسالمت آمیز را برگزید و در دوازدهمین سال پادشاهی‌اش نامه‌ای به بزرگان ارمنستان نوشت و آنان را به پذیرش دین زردشتی دعوت کرد. در این نامه اصول آن دین نیز آمده و از ارمنیان خواسته شده بود آن را فراگیرند. نامه با این جملات پایان می‌یافت: «هرگاه شما همانند ما دین راستینی داشته باشید، ایبری و آلبانیا زهره نخواهند یافت از خواست ما و شما سرپیچی کنند» (باب 22). بزرگان و روحانیون بلندپایه ارمنستان پاسخ درشتی به این نامه دادند و درخواست تغییر دین را قاطعانه رد کردند. آنان نامه بلندبالایی به یزدگرد دوم نوشتند و در آن با رد اصول دین زردشتی به شرح اصول اعتقادی خود و علل نپذیرفتن درخواست یزدگرد پرداختند. آن‌ها نوشتند که دین ایشان نیز می‌فرماید که باید از سالاران دنیوی خویش فرمان برند و آن‌ها در حد توان خود چنین می‌کنند و آماده‌اند تا حتی با نثار جان خود و فرزندانشان به پادشاه خدمت کنند، اما نمی‌توانند دینی را که با آن زاده شده‌اند کنار بگذارند و حتی سخنی در این باب بشنوند (باب 23-24).

پاسخ درشت بزرگان ارمنی، خشم یزدگرد را برانگیخت. یزدگرد فرمود بزرگان و سالاران سه کشور ارمنستان، ایبری و آلبانیا را به دربار ایران فراخوانند و تاکید کرد «هر کس سستی کند و دیر آید، بدون هیچ گذشتی به مرگ محکوم خواهد شد». بزرگان سه کشور نزد هم گرد آمدند و مشورت کردند. گفتند اگر به دربار نرویم ما را شورشی می‌پندارند، از این رو با یکدیگر سوگند یاد کردند و راه دربار ایران را پیش گرفتند (باب 25). پاربتسی نام ده تن از بزرگان و سران دودمان‌های ارمنی را می‌آورد که به دربار ایران رفتند. در میان آنان واساک سیونیکی، مرزبان، و وارتان مامیگونیان، سپه‌سالار ارمنستان نیز دیده می‌شوند.

پاربتسی پس از آن شرح بلند بالایی از سخنان یزدگرد و پاسخ بزرگان ارمنی، تهدید یزدگرد به کشتن آنان در صورت نپذیرفتن کیش زردشتی، تظاهر بزرگان به تغییر دین، بازگشت آنان به ارمنستان و تدارک شورشی فراگیر را می‌آورد (باب 26-35). سپس از پیمان شکنی واساک مرزبان سخن می‌گوید (باب 36). در پی خروج واساک از پیمان ارمنیان جمعی از سالاران و سرخدایان بزرگ نیز به او پیوستند و دودستگی در میان بزرگان ارمنستان کاملا آشکار شد. اما وارتان مامیگونیان سپه‌سالار ارمنستان و رهبران کلیسای ارمنی همچنان به دفاع از اعتقادات خود ادامه دادند. یزدگرد سپاهی انبوه برای سرکوب شورش فرستاد و آن‌ها در دشتی به نام آوارایر در ولایت آرتاز (نزدیک ماکو) با شورشیان روبرو شدند (سال 451م). جنگ از بام تا شام ادامه یافت و بسیاری از سران دو سپاه از جمله وارتان سپه‌سالار بر خاک افتادند (باب 37-39). بازمانده سپاه ارمنیان به مناطق دشوارگذر عقب نشینی کرده برای جنگ‌های پراکنده آماده شدند. از سوی دیگر، سپاه ایران نیز با دادن تلفات سنگین توان عملیات گسترده‌تر را در خود نمی‌یافت. پاربتسی در ادامه می‌نویسد که یزدگرد چون از کشته شدن دلاوران سپاه پارسی و مرگ وارتان خبر یافت، سخت سوکوار و اندوهگین شد (باب 40). از این رو فرمود سپاه ایران بازگردد و کس به نام آذرهرمزد را به مرزبانی ارمنستان گماشت و «فرمود ارمنیان را آزار ندهند، با ایشان مهربان باشند و اجازه دهند همگان دین مسیحیت را بی‌پروا بپرستند» (باب 40).

درباره علت نرمش یزدگرد می‌توان چنین تصور کرد که نتیجه جنگ آوارایر دور از انتظار یزدگرد دوم بوده و او انتظار نداشته است با چنین مقاومتی از سوی سپاه و مردم ارمنستان روبرو شود. بنابراین صلاح در آن دید که به جای برخورد دینی با کل مردم ارمنستان، که می‌توانست سرانجام ناخوشایندی داشته باشد، فقط با بزرگان و روحانیونی که محرک شورش بودند برخورد سیاسی کرده و به زندانی کردن و اعدام برخی از آنان بسنده کند. اما به آن دسته از سالاران و سرخدایان ارمنی که از دربار ساسانی هواداری کرده و حتی برای خوشایند شاهنشاهان ایران به دین زردشتی گرویده بودند امتیازات ویژه می‌داد و آنان را به جایگاه بلند برمی‌کشید. سرنوشت واساک سیونیکی، مرزبان ارمنستان، نیز غم انگیز بود. او که نخست از شورشیان حمایت کرده، سپس از آنان جدا شده به نیروهای ارمنی طرفدار دربار پیوسته بود، سرانجام قربانی این تغییر مواضع خود شد و هم دشمنی کلیسا و نیروهای میهنی ارمنستان را برانگیخت و هم از سوی دربار ایران محکوم و زندانی شد، و در زندان نیز درگذشت. چند فصل بعدی تاریخ غازار عمدتا به چگونگی تبعید و زندانی شدن بزرگان و روحانیون ارمنی، اتهامات دربار ساسانی به ایشان، دفاع محکومان ارمنی از عقاید و دین خود، اعدام شش روحانی از جمله هوسپ کاتولیکوس در ابرشهر و غیره می‌پردازد.

در بخش سوم «تاریخ ارمنیان» از مرگ یزدگرد دوم (سال 457م) و جدال میان دو پسرش سخن می‏رود. به نوشته پاربتسی پسر کهتر یزدگرد که نامش پیروز بود در این جدال به برتری رسید، برادرش هرمزد را شکست داد و بر تخت شاهنشاهی ایران نشست (سال 459م) (باب60).

شاهنشاه پیروز (459-484م) در نخستین سال زمامداری‌اش برای خشنودی و جلب بزرگان ارمنستان سیاست مسالمت آمیزی در پیش گرفت و زندانیان ارمنی را از بازداشت رهانید و به هریو (هرات) فرستاد تا در خدمت دولت باشند و برای آن‌ها در هرات و خانواده آن‌ها در ارمنستان مزد و حقوق تعیین کرد (باب60). سپس در ششمین سال پادشاهی‌‌اش (سال 464م) همه را آزاد کرد و به ارمنستان فرستاد (باب61). این رویدادها را یک مورخ ارمنی دیگر به نام یغیشه به نگارش درآورده و کتاب خود را در همین جا به پایان برده است. تنها غازار پاربتسی است که از رویدادهای پس از این سخن می‌گوید و یکی از ارزش‌های کتاب وی نیز همین است. اگر کتاب پاربتسی را نمی‌داشتیم بی‌گمان تاریکی سنگینی این دوره از تاریخ ارمنستان را فرامی‌گرفت.

غازار پارتسی در ادامه تاریخ خود به شرح مناسبات و جنگ‌های پیروز ساسانی با هپتالی‌ها می‏پردازد. با طولانی شدن این جنگ‌ها دو استان ایبری و آلبانیا از فرصت به دست آمده سود جسته بر ضد پیروز شوریدند. مرزبان ایرانی ایبری به دست شورشیان کشته شد و دربار ایران سپاهی به فرماندهی زرمهر هزاروخت برای سرکوب شورشیان روانه کرد. در ارمنستان نیز شورشی به رهبری واهان مامیگونیان، برادر زاده وارتان مامیگونیان معروف، برپا شد. در این حین پیروز ساسانی با سپاهی متشکل از ایرانی و انیرانی (غیرایرانی) از ورکان (گرگان) به سوی هپتالی‌ها لشکر کشید (سال 484م)، اما سخت شکست خورد و خود و فرزندانش در جنگ کشته شدند (باب85).

گزارش‌های غازار نشان می‏دهد که جنگ پیروز با هپتالی‌ها خودسرانه بوده و «کسی جز پیروز، سالار خداگونه‏ی آریایی‌ها، سبب آن همه زیان و کشتار نبوده است» (باب 85). سپاه ایران به سبب شکست پیشین تمایلی به جنگ نداشت. حتی وهرام، سپه‌سالار ایران، در برابر پیروز شاهنشاه اعتراض می‌کرد تا او را از جنگ بازدارد، اما تلاش او سودی نداشت. جمله سپاهیان نیز که هیچ تمایلی به جنگ با هپتالی‌ها نداشتند چنین گفتند: «اگر ما ارزانی مرگ هستیم و شاهنشاه آهنگ کشتن ما را دارد، بگذار فرمان دهد ما را در همین جا به شمشیر کشند و به قتل آورند. این بهتر از آن است که ما آریایی‌ها را با شمشیر هپتالی‏ها نابود کند و تا ابد برای خود و سرزمین آریایی‌ها بدنامی بر جای گذارد» (باب85). با این حال، پیروز باخودکامی هرچه تمام‌تر نقشه‌اش را به اجرا گذاشت و کشور را سرنگون کرد.

پس از مرگ پیروز، بزرگان ایران به رهبری زرمهر هزاروخت، فرمانده کل سپاه، انجمنی تشکیل دادند و بلاش برادر پیروز را که مردی فروتن بود بر تخت شاهنشاهی نشاندند (باب87). او گویا با هپتالی‌ها صلح کرد و سالانه مبلغی پول به آنان داد. بلاش با شورشیان ارمنستان به رهبری واهان مامیگونیان نیز صلح کرد و در روستای نوارساک در ولایت هیر (در حدود خوی و ماکوی کنونی) پیمان صلح بست (باب86). پیمان صلح نوارساک (485م) اهمیت به سزایی در تاریخ ارمنستان دارد، چراکه در ارمنستان استقلالی نسبی برقرار کرد و راه رشد و پیشرفت ارمنیان را هموار ساخت. متن این پیمان در دست نیست و از مواد این پیمان نیز آگاهی چندانی نداریم، اما از سه شرط مهمی که واهان برای بستن صلح پیشنهاد کرده و دربار ایران پذیرفته بود می‏توان دریافت که پیمان صلح نوارساک بر پایه همین سه ماده بسته شده است. غازار در باب 89 کتابش از این سه ماده سخن می‏راند و به گفته محققان ارمنی اگر فقط همین بخش از کتاب غازار پاربتسی به ما می‏رسید کافی بود تا این مورخ همان جایگاه ارجمند خود را در میان مورخان سده پنجم میلادی داشته باشد. بر اساس پیمان نوارساک مقرر شد که کیش مسیحیت در ارمنستان آزاد باشد و مردم در انجام مراسم دینی خود آزادی داشته باشند (باب89).

رویداد دیگری که در کتاب به آن اشاره شده شورش زاره (زریر) برادر بلاش ساسانی است. از آن جا که سپاه ساسانی تا حدی فروپاشیده و سست شده بود فرماندهی سپاه از واهان مامیگونیان در سرکوب این شورش یاری خواست. واهان از این فرصت برای اثبات وفاداری‌اش به دربار ساسانی سود جست و سوارانش را به دست یکی از فرماندهانش سپرد و به دربار گسیل کرد. آن‌ها به همراه نیروهای ساسانی در سرکوب شورش شرکت کردند و زاره را شکست دادند. زاره به سوی کوهستان گریخت و در آن پناه گرفت. اما او را فروگرفتند و به میدان دربار آوردند و چونان چهارپایی بی‌رحمانه سر بریدند (باب 94).

اندکی پس از آن واهان مامیگونیان به فرمان بلاش ساسانی نخست به مقام سپه‌سالاری (باب 96) سپس به مرزبانی ارمنستان گماشته شد (باب99). مردم از شنیدن این خبر به وجد آمده همگی از بزرگ و کوچک، مرد و زن، پیر و جوان، حتی نوعروسان درون حجله‌ها از فرط شادی بیرون آمدند، روی به کلیساها آوردند و درون و بیرون و پیرامون کلیسا را پر کردند و دست دعا برآوردند. هوهان کاتولیکوس، رهبر دینی ارمنستان، مراسم مذهبی به جای آورد و در سپاس از خداوند خطبه‌ای بلند خواند (باب 99). آخرین باب کتاب (باب 100) دربرگیرنده متن خطبه و تجلیل خداوند است.

کتاب «تاریخ ارمنیان» نخستین بار در سال 1793م در ونیز به چاپ رسید. «نامه به واهان مامیگونیان» نیز نخستین بار در 1853م چاپ شد. متن ارمنی نوین این دو اثر با ترجمه باگرات اولوبابیان در سال 1982م منتشر شد. ترجمه فرانسوی بخش‌هایی از «تاریخ ارمنیان» در سال 1843م و ترجمه کامل آن در 1869م منتشر شد. ترجمه انگلیسی این اثر توسط دکتر روبرت بدروسیان انجام شده و نسخه الکترونیکی آن در سایت www.rbedrosian.com موجود است.

منابع:

1- Ghazar Parbetsi, Hayots patmutyun, Tught Vahan Mamikonianin, targ. Bagrat Ulubabian. Yerevani Petakan Hamalsaran, Yerevan, 1982.

2- Ghazar Parbetsi ,”Haykakan Sovetakan Hanragidaran”, hat.7, Yerevan, 1981.

 

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ» 
http://www.anthropology.ir/node/21139

ویژه نامه ی نوروز 1393 
http://www.anthropology.ir/node/22280