جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مهرگیاه: توتم گیاهی
تصویر: ماندراگورا برگرفته از کتاب تامینوییم سانتیتاتیس (نسخة لاتین تقویمالصحة ابن بطلان بغدادی)
مهرگیاه یا مردمگیاه از گیاهان کهن و اسطورهای است که باور به پیدایش انسان ازآن و خاصیت مهرزایی و عشقآفرینیاش پدیدهای جهانشمول است. در اعصار مختلف مردم برای این گیاه قدرتهای جادویی، خطرناک و مرموز قائل بودهاند. البته شکل هرمافرودیتی و خواص شیمیایی آن در پیدایش این اسطورهها نقش داشته، زیرا این گیاه بسان انسانی آویخته با ریشة قهوهای رنگ، بدبو، تهوعآور با طعـمی زننده میباشد و به شدت اثر تخدیرکنندگی (تاحد مرگ) دارد (زرگری،583-582). باورهای اسطورهایـ افسانهای پیرامون مهرگیاه از شرق تا غرب رواج دارد، به طوریکه آن را از مشهورترین گیاهان فولکلورساز درجهان دانستهاند (جودائیکا،466/13).
نام دیگر مهرگیاه در ایران مردمگیاه است و منظور از «مردم» همان معنای کهن و اصیل آن یعنی انسان یا آدمی است. سبب این نامگذاری به شکل این گیاه باز میگردد. گیاه به شکل دوشاخه است و گویی زن و مردی در هم چنان آمیختهاند که دستها را دور گردن هم حلقه کرده و پاها را در هم محکم نمودهاند. از اینرو میان مردمگیاه و اسطورة آفرینش درایران ارتباطی وجود دارد و گهگاه آن را با ریواس یکی پنداشته و داستانهای اسطورهای پیرامون مشی و مشیانه (مهلی ومهلیانه/ مهری و مهریانه) و کیومرث را با آن مرتبط میدانند. کیومرث نخستین انسان در اسطورة ایرانی آفرینش است. کیومرث هنگام مرگ ازپهلوی چپ بر زمین افتاد و در واپسین دم حیات، نطفة زنده و بالندهاش که سرخگون بود بر زمین ریخت، و چون بر آن پرتوهای پاک و تابناک خورشید بتابید، آن را شفاف و پاکیزه گردانید و باروری بخشید. پس از چهل سال، از این نطفه، دو گیاه بردمیدند که در آغاز چنان به هم پیچیده و درهم تنیده بودند که بازوانشان از پشت به شانههایشان آویخته بود و پیکرهایشان به هم چسبیده بود. سپس آن دو، سیمای بشری یافتند و روح انسانی در کالبد گیاهیشان دمیده شد و مشی و مشیانه نام گرفتند. اهورامزدا آنان را بدرود گفت و به پارسایی و نژادگی فراخواند. در بندهشن دربارة مهلی و مهلیانه چنین آمده است که مهلی و مهلیانه از زمین برستند، درست دست بر گوش و ایستاده و به یکدیگر پیوسته، هم قد و هم شکل. میان آنها فره نیز روییده بود و چنان به هم شبیه و هم قامت بودند که از میان آن سه تن معلوم نبود کدام نر و کدام ماده و کدام فره ایزدی است. فرهای که مردمان به آن آفریده شدند (ص 81).
بدین ترتیب مردمگیاه و اسطورههای پیرامون آن تنها نمونههای اساطیری ایرانی است که میتوان از آن به عنوان توتم گیاهی نام برد. مرگ کیومرث و نیز مرگهای ناگهانی و ناگوار، سرآغاز زندگی در یک گیاه است که زندگی انسانی را در ضمیر گیاهی خود ادامه میدهد و سرانجام گیاه دیگری به بار میآورد که نهایتاً شکل انسانی به خود میگیرد. باور به رویش گل سرخ، لاله و شقایق از خون شهدا و پهلوانان یا رویش «پرسیاوش» از خون سیاوش از دیگر مصادیق آن است. دراینجا شاهد یک چرخش حیاتی در دو سطح انسانی و نباتی هستیم. یعنی تبار و نسل از جنس نوعی گیاه است که سرچشمة زندگی در آن گیاه میجوشد.
از سویی دیگر وجه تسمیة مهرگیاه را چنین تفسیر میکنند که اگراین گیاه با هرکس باشد، آن فرد محبوب قلوب و جذب کنندة مهر دیگران میشود. برخی به مهرگیاه «یمرو» گفتهاند یعنی گیاه دارای دو صورت. زیرا هنگامی که ریشة این گیاه را به دو نیم کنند، دو صورت مشابه صورت زن و مرد در آن آشـکار میشود (امیری، همانجا؛ قهرمان، 300). برای مهرگیاه اسامی دیگری نیز ذکر شده است، نظیر سگکن. در این میان، سبب نامگذاری سگکن جالب است. چون همواره مردم بر این باور بودهاند که هرکس مهرگیاه را به دست خود بکند اندکی بعد خواهد مرد، لذا از سگها برای کندن آن استفاده میکردند. به اینصورت که خاک اطراف گیاه را خالی میکردند و ریسمانی به ساقه و ریشة آن میبستند، سپس سگ گرسنهای را میآوردند و سر دیگـر ریسـمان را به گردن او میبسـتند و طعمـهای را کمی دورتر پیـش سـگ میانداختند. سگ به حرص بلعیـدن طعمه خیز بر میداشت و مهرگیـاه کنده میشد. در یک متن عجایـبنامهای از سدة ششم قمری به نام عجایبالمخلوقات به قلم طوسی این موضوع به خوبی توصیف شده است. درواقع طوسی یبروح (مهرگیاه) را گیاهی معرفی میکند که در اران میروید و همچون آدمی گیسو دارد و شربت آن کشنده است. سپس راه کندن آن از زمین توسط سگها را شرح میدهد (طوسی،326).
به نظر میرسد ترس فراگیر از کندن مهرگیاه ریشههای عمیقتری داشته باشد. به قول شولتز (ص48) ترس انسان از کندن مهرگیاه به خاطر سمی بودن آن نیست بلکه انسان ریشهکن کردن مهرگیاه را به نوعی صدمه زدن به خود و ریشهکن کردن آدمی میپندارد. چه بسا واگذاری آن به سگ به این جهت است که در اغلب فرهنگها سگ (به ویژه سگ سیاه) نمادی از شیطان محسوب میشود (همو،91). به همین جهت اعراب به آن سیب شیطان میگویند، درحالیکه یونانیان مهرگیاه را سیب عشق و محبت مینامند (اسکینر،168) و عقیده دارند که ریشة این گیاه پیش از آفرینش انسان در بهشت روییده و همان درخت دانش بوده است (شولتز،91،88).
دهخدا چنین باورهایی را برگرفته از فرهنگ چین میداند. زیرا در فرهنگ ایران باستان سگ موجود مقدس و حرمتداری است و بر خلاف فرهنگهای دیگر نماد شیطان نیست. اما لاوفر در مقالهای دربارة مهرگیاه این نظر را رد میکند و معتقد است که این گیاه اصلاً بومی مناطق آسیای جنوب غربی بوده و از این مناطق به چین رفته است. وی معادل چینی مهرگیاه یعنی (ya-pa-lu) را مأخوذ از واژة فارسیـعربی یبروح یا ابروح میداند (447/5). دربارة خاستگاه و پراکندگی این گیاه مارسل دوکلین مطالب جالبی را گرد آورده و به نقل از دورتی فرستنر ماندراگورای یونانی را مأخوذ از مردمگیاه فارسی میداند (II/336).
از منظر طب سنتی ایران مهرگیاه قوای باه را میافزاید و از این نظر نماد عشق شهوانی است. اطلاق واژة مهرگیاه بر آن به جهت همین خاصیت مهرافزایی و عشقآفرینی است. در متن اوگاریتی سدة 14ق.م. به پیام عشقی که در این گیاه وجود دارد اشاره شده (جودائیکا،466/13) و در پاپیروس اِبِر در حدود 550 ق.م. میوة مهرگیاه محرک عشق دانسته شده است. ریشة این گیاه در آیینهای تدفین در مصر فراعنه در اهرام نگهداری میشد تا فراعنه در جهان ابدی قدرت و توان جنسی داشته باشند. همچنین، تندیسهای زنانهای که با اندامهای جنسی برجسته نماد زایایی و تحریک جنسی هستند و در مقابر باستانی قسطنطنیه، مرسینا، آنتیوخ و دمشق کشف شدهاند با تصاویر مهرگیاه تزیین شده است (کلین، همانجا). در خصوص خاصیت مهرافزایی مهرگیاه در تحفهالغرائب ــ متنی فارسی از حاسب طبری در سدة 4 ق.ــ داستانی جالب آمده است که طی آن گنجشکی مدام جفت خود را فرا میخواند ولی او از وی میگریخت و فرمان نمیبرد. درنتیجه گنجشک نر پرید و رفت و از مهرگیاه شاخهای به منقار گرفت و بازگشت. تا گنجشک ماده آن شاخه را دید فوراً مطیع شد. از آن پس این تجربه را آدمیان نیز آموختند و به کار بستند (ص،99).
تا چندی پیش استفاده از مهرگیاه در بسیاری از اعمال جلب محبت و افزایش میل جنسی رواج داشت. در تهران زنان برای جلب محبت شوهرانشان اندکی مهرگیاه را به طور پنهانی به آنها میخوراندند. سپس زنان به شدت از شوهرانشان مراقبت میکردند تا ترشی نخورند، زیرا معتقد بودند خوردن ترشی تا 40 شبانهروز بعد از خوردن مهرگیاه انسان را دیوانه و مجنون میسازد (کتیرایی،377). در داستانی معروف در پیرسواران ملایر مردی به نام علیشاه اندکی پس از ازدواج با دختری دیوانه میشود. زیرا دختر برای اینکه اشتیاق و میل علیشاه را به خود بیشتر کند به او مهرگیاه خورانیده بود، اما علیشاه قبل از 40 روز ترشی خورد و مجنون شد (رسولی،418). در خراسان زنان برای جلب محبت شوهرانشان مراسمی داشتند که در آن طی آیینی خاص چشمان خود را سرمه میکشیدند و حین سرمه کشیدن چنین میخواندند: سرمة من سرمه پری/سرمة من دل میبری/سرمة من آهنربا/سرمة من مهرگیاه (شکورزاده،635). درزمان خواندن صیغة عقد نیز مهرگیاه به کار میرفت. بدین ترتیب که قبل از اینکه عروس و داماد شیرینی در دهان هم بگذارند، مادرزن اندکی مهرگیاه در شیرینیها میریخت (کتیرایی،182).
مهرگیاه همچون اشیاء جادویی دیگر مثل نوشدارو، جوجادو، مهرة مار و آلات جنسی کفتار و گربة ماده، نوعی طلسم و تعویذ محسوب میشد. این اشیاء جادویی را به شکلهای مختلف استفاده میکردند. مثلاً آن را به بدن میمالیدند یا در غذا میریختند یا آنها را دود میدادند و دود را به بدن نزدیک میکردند. گاه آنها را در آتش مینهاندند و میسوزاندند و دوده و خاکستر آن را با خود حمل میکردند. به غیر از جلب محبت، زنان از مهرگیاه برای درمان ناباروری و پسرزایی استفاده میکردند. به گزارش هانری ماسه ایرانیان عقیده داشتند اگر زن نازایی از مهرگیاه بخورد بر حسب اینکه قسمت نرینه یا مادینه را خورده است پسر یا دختر میزاید (ص218). پولاک نیزگزارش میدهد که ایرانیان مانند اروپاییان باستان به فواید مهرگیاه اعتقاد دارند و از آن برای پیشگیری و درمان صرع، نازایی، سقط جنین، و محافظت از جادو و طلسم استفاده میکردند (ص44).
منابع
Amīrī, M. (1974) Farhang-e dārūhā o vāžehā-ye došvār, Tehran.
Bondahešn (1990) ed. M. Bahār, Tehran.
Cleene, De M. and M. C. Lejeune, (2003) Compendium of Symbolic and Ritual Plants in Europe, Ghent.
Dehxodā, Loγatnāme, Tehran.
Hāseb Ţabarī, M. (1992) Tohfat al-Υarāyeb, ed. J. Matīnī, Tehran.
Judaica, Encyclopaedia.
Katīrāei, M. (1999) Az Xešt tā Xešt, Tehran.
Laufer, B. (1917) «La Mandragore» T’ oüng Pa, Vol. xviii, Leiden.
Polak, J. E. (1865) Das Land und seine Bewohner, Berlin.
Massé, H. (1938) Croyances et coutumes persanes, Paris.
Qahramān, ‘A. And A. Oxovvat (2004) Taţbīq-e nāmhā-ye kohan-e gīāhān-e dārūei bā nāmhā-ye elmī, Tehran.
Rasūlī, Q. (1999) Pažūhešī dar farhang-e mardom-e Pīrsavārān, Tehran.
Šakūrzāde, E. (1984) ‘Aqāyed o rosūm-e mardom-e Xorāsān, Tehran.
Schultz, R. E. Et al. (1922) Plants of the Gods, Rochester.
Skinner, C. M. (1911) Myths and Legends of Flowers, Trees, Fruits, and Plants, London.
Ţūsī, M. (1966) ’Ajāyeb al-maxlūqāt, ed. M. Sotūde, Tehran.
Zargarī, A. (1989) Gīāhān-e Dārūei, Tehran.
پزشک ـ انسانشناس
مؤسسة فولکلور و مطالعات فرهنگی فرهامه
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139
ویژه نامه ی نوروز 1393
http://www.anthropology.ir/node/22280
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران رئیس جمهور طالبان رئیسی گشت ارشاد ابراهیم رئیسی توماج صالحی سریلانکا دولت پاکستان مجلس شورای اسلامی رهبر انقلاب
کنکور تهران حجاب سیل هواشناسی سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت اصفهان فراجا وزارت بهداشت
قیمت خودرو قیمت طلا خودرو بازار خودرو دلار قیمت دلار ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو قیمت سکه سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران مهران مدیری سحر دولتشاهی کتاب تئاتر موسیقی
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
آمریکا اسرائیل غزه رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه روسیه حماس چین طوفان الاقصی اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی فوتسال باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر انگلیس
تیک تاک همراه اول ناسا فیلترینگ اپل وزیر ارتباطات سامسونگ
مالاریا کاهش وزن پیری سلامت روان زوال عقل داروخانه