جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


عدالت اجتماعی مانعها و بازدارنده ها


آنچه عدالت‏خواهان و عدالت مداران را از رسیدن به جامعه آرمانی خود باز می‏دارد، بسیار است. گاه مانعها داخلی‏اند، گاه خارجی، گاه فردی و گاه جمعی.
مسؤولیت مبارزه با پاره‏ای از مانعها، از جمله مانعهای خارجی به عهده رهبران و پاره‏ای به عهده مردم و بخشی دیگر، مشترك است; یعنی دولت و مردم، باید در برداشتن آنها، همكاری كنند.
ولی چون هدف ما در این مقال، اشاره‏ای گذرا به این بحث است، بدون بخش‏بندی، به پاره‏ای از مهم‏ترین مانعها اشاره می‏كنیم.
۱. دنیاگرایی
انسان موجودی دو بعدی است. بر همین اساس، نیازهای مادی و معنوی را با هم، دارد. شماری از انسانها بر اساس پاره‏ای از عوامل، تنها و تنها به نیازهای مادی خود می‏اندیشند و به كلی از اندیشیدن نیازهای معنوی به دورند. این‏گونه نگرش و رفتار زمینه‏ساز بسیاری از دشواریها، گرفتاریها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی می‏گردد. این چنین انسانهایی كه یك بعدی می‏اندیشند و بر این نسق حركت می‏كنند، همه چیز و همه كس را برای خود و در خدمت‏خود می‏خواهند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی‏ورزند. بر همین اساس، در صدد فرا چنگ‏آوردن هر چه بیش‏تر از تواناییهای مادی اجتماع بر می‏آیند. این‏جاست كه تبعیض و بی‏عدالتی و محرومیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رخ نمی‏نماید و حس خودخواهی و خودپرستی، تجمل‏پرستی، راحت‏طلبی، عیش و نوش، رواج می‏یابد.
آن‏گاه زوایای فاجعه گسترده و یرفای آن هول‏انگیزتر می‏شود كه حاكمان و كارگزاران حكومتی به چنین روحیه‏ای گرفتار آیند و به مال خدا و مردم دست‏یازند و دنیا را هم خود قرار دهند و از معنویت‏به دور مانند.علی(ع) این بیماری خانمانسوز را می‏شناخت و به پیامدهای آن آگاه بود كه به كارگزاران خود، دردمندانه هشدار می‏داد. آن عزیز، آن طبیب دوار، در نامه معروف خود به عثمان‏بن حنیف، پس از شكوه از او، به بیان زندگانی سراسر زهد خود می‏پردازد:
«اگر می‏خواستم كه از عسل تصفیه شده و مغز گندم و لباس پرنیان بهره گیرم، برای من میسر بود، اما هیهات، كه هوای نفس بر من چیره شود و حرص و آز به گزینش غذاها وادارم سازد و شاید در حجاز یا یمامه كسی باشد كه به یك قرص نان نیاز داشته باشد و روی سیری را ندیده باشد. یا سیر بخوابم در حالی كه در اطراف من شكمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند.» (۱)
دنیاگرایی، در همه جامعه‏ها، عصر و نسلها ویرانگر بوده است. این بیماری خطرناك و تباهی‏آفرین، امروز، به خاطر ابزاری كه بشر در اختیار دارد، بسیار یرف‏تر و گسترده‏تر از گذشته تباهی و نكبت می‏آفریند و بشر را در باتلاق مرگ فرو می‏برد. رهاورد این پدیده شوم و خانمان‏برانداز، ستمها و نابسامانیهای گسترده جهانی است كه بشریت را در كام خود فرو برده است. دنیاگرایی و افزون‏خواهی از دیدگاه امامان معصوم، پدیده‏ای شوم و شیطانی است كه با اصول و آموزه‏های پیامبران سازگار نیست و با رشد و تكامل انسان و زندگی عادلانه او نیز، در این دنیا سازگاری ندارد.
انسانهای دنیاگرا و افزون‏خواه، شیوه‏ها و روشهایی كه در همه شرایع آسمانی ممنوع و حرام است، به كار می‏برند و برای رسیدن به دنیا از هر وسیله‏ای استفاده می‏كنند. ستم، احتكار، رباخواری، استثمار، كم‏فروشی، گرانفروشی، غارت بیت‏المال. به همین دلیل بود كه امام خمینی، از به كار گماری ثروت‏اندوزان از خدابی‏خبر و مترفان و افزون‏خواهان، در نظام جمهوری اسلامی بر می‏آشفت. آن بزرگوار در وصیت‏نامه سیاسی الهی خویش، توجه به محرومان و حفظ ساده‏زیستی و پرهیز از اشرافی‏گری را از ویژگیهای ضروری برای كارگزاران حكومتی، می‏داند. (۲)
آن مرد آسیب‏شناس، از این كه دنیاگرایان و سرمایه‏داران در حكومت راه بازكنند و در پستهای حكومتی قرار بگیرند، نگران بود و از مردم می‏خواست كه در انتخاب مسؤولان اجرایی و قانونگذاری هشیارانه و دقیق عمل كنند:
«رئیس جمهور و وكلای مجلس از طبقه‏ای باشند كه محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه از سرمایه‏داران و زمین‏خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی‏توانند بفهمند.» (۳)
به عنوان شاهد بر سخن امام، قصه‏ای از تاریخ را در زیر می‏آوریم كه بیانگر حال و روز فرمانروایی است كه درد را درك نمی‏كند، و از گرفتاریها و حرمانها و مصیبتها و غمهای مردم خود، بر كنار است و به خود می‏اندیشد و آرایش تن خود:
«روزی موفق بن متوكل در حالی كه لباس بس زیبایی بر تن داشت و حسن‏بن مخلد، كنارش ایستاده بود چند بار بر جامه‏اش دست كشید و گفت: از این جنس جامه چند دست در خزانه دارم؟
حسن گفت: شش هزار دست.
موفق گفت: ای حسن! ما برهنه‏ایم، چرا به فكر ما نیستی؟
زود به حاكمان شهرها بنویس، تا هر چه زودتر سی‏هزار دست از جنس این جامه تهیه كنند و بفرستند.» (۴)
فسوسا، پس از پیامبر اسلام(ص) دیری نپایید كه جامعه اسلامی دستخوش دگردیسی شد و به ك‏یراهه در افتاد: ضد ارزشها ارزش شد، كاخهای سبز و سرخ جایگزین خانه‏های گلین محمد(ص) و علی(ع) شد، جامه‏های زیبا و نرم جایگزین جامه‏های وصله‏دار و خشن شد و... بی‏گمان، از چنین جامعه‏ای نمی‏توان انتظار داشت كه مردم آن در جهت‏برپایی عدالت تلاش ورزند و خود را به رنج درافكنند.
دنیاگرایی علت گریز از حكومت علی(ع)
بسیاری از مخالفتها با علی(ع) انگیزه‏ای جز دنیاخواهی نداشت. (۵) علی‏بن محمدبن ابی‏سیف مداینی، از فضیل بن جعد، نقل می‏كند:
«مهم‏ترین سبب خودداری عرب دریاری نكردن علی(ع) موضوع مال و ثروت بود; زیرا آن بزرگوار، هیچ شریفی را بر وضیع و هیچ عربی را بر عجم، برتری نمی‏داد و با بزرگان و امیران قبیله‏ها، هیچ‏گونه سازشی نداشت و آن‏گونه كه پادشاهان در این گونه موارد عمل می‏كنند، عمل نمی‏كرد و هیچ كس را با مال و همانند آن، به سوی خود جذب نمی‏نمود. شیوه معاویه، درست نقطه مقابل علی(ع) بود. به همین سبب، مردم علی(ع) را ترك كرده و به معاویه پیوستند.» (۶)
علی(ع)، روزی قصه غصه‏های خود را برای مالك‏اشتر بیان می‏كند. در این درددل، از كوتاهی شماری از یاران خویش، گریختن و پیوستن شماری از آنان به معاویه، شكوه سر می‏دهد.
مالك‏اشتر، در تحلیلی روشنگرانه از انگیزه‏های اینان سخن می‏گوید كه عبرت‏آموز است:
«وانت تاخذهم بالعدل، وتعمل فیهم بالحق وتنصف الوضیع من الشریف، فلیس للشریف عندك فضل منزلهٔ علی الوضیع، فضجت طائفهٔ ممن معك من الحق اذا عموا به، واغتموا من العدل اذا صاروا فیه.» (۷)
تو آنان را به عدل و داد گرفته‏ای و در میان آنان به حق عمل می‏كنی. و حق ناتوانان را از اشراف می‏گیری; زیرا در نگاه تو، اشراف بر ناتوانان، هیچ‏گونه برتری ندارند. چون حق فراگیر شد و با همه یكسان برخورد كردی، صدای ناله و اعتراض گروهی از آنان كه با تو بودند، بلند شد و چون به عدالت‏با آنان رفتار شد، از آن اندوهگین شدند....
مالك اشتر، سپس پیشنهاد و خیرخواهی خود را این‏چنین ارائه می‏دهد:
«ای امیرمؤمنان! اگر شما نیز، بذل و بخششهای آن‏چنانی داشته باشید، مردم گرد شما جمع می‏شوند و از شما پیروی می‏كنند.
ای امیرمؤمنان! اگر چنین كنید، خداوند كار شما را سامان بخشد و امور ایشان را پراكنده سازد.»
امام(ع) در پاسخ مالك اشتر، فرمود:
«اما آنچه درباره عمل و سیره ما به عدالت گفتی، بدان كه خدا می‏فرماید:
«هركس كار شایسته‏ای كند، به نفع خویش كرده است و هر كس بد كند علیه خویش باشد. پروردگار تو ستم به بندگان نمی‏كند.»
و من از این كه مبادا در انجام آنچه گفتی: (عدالت ورزی) كوتاهی كرده باشم، بیش‏تر ترسانم. و اما این كه گفتی: حق بر آنان سنگین بوده است و به همین سبب از ما جدا شده‏اند. خداوند به خوبی آگاه است كه آنان به خاطر ستمی از ما جدا نشده‏اند و پس از این جدایی نیز، به عدالتی پناه نبرده‏اند.
آری، تنها انگیزه آنان دنیایی است كه از آنان جدا شده است و به یقین در روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد كه آیا برای دنیا چنین كردند و یا برای خدا؟و سپس آن بزرگوار به پیشنهاد مالك‏اشتر چنین پاسخ می‏دهد:
«واما آنچه درباره بذل و بخشش اموال در نتیجه جذب اشراف گفتی، بدان كه سیره ما چنین نیست كه به كسی از درآمد عمومی بیش از حقش بدهیم. خداوند می‏فرماید:
«چه بسا گروه اندك كه به اذن خدا، بر گروه بسیار پیروز نمود و خدا با صابران است.»
خداوند پیامبر را مبعوث كرد و پس از اندكی یاران، بر شمارشان افزود و به یارانش پس از ذلت عزت بخشید. اگر خداوند اراده كرده باشد كه ما این امر را سرپرستی كنیم، دشواری آن را بر ما آسان كند و ناهمواریش را هموار سازد و من از رای و پیشنهاد تو، تنها آن را می‏پذیرم كه سبب خشنودی خداوند باشد.» (۸)
تحلیل مالك‏اشتر، و پاسخ علی(ع) را به شرح آوردیم چون جان كلام در این گفت‏وگو آمده بود.
۲. وابستگان به مراكز قدرت
پیوندهای خونی و عاطفی با مراكز قدرت، گاه همچون خود قدرت خطرناك است. حكومت نباید اجازه دهد كه خویشان و پیرامونیان آنان به عنوان وابستگی به مركز قدرت، با استفاده خیانت‏بار از بیت‏المال و دیگر تواناییهای اجتماع، حقوق ملت را تباه سازند كه بدنامی آن برای مسؤولان است و بهره نامشروع آن برای فرصت‏طلبان و حاشیه‏نشینان. بسیاری از زورگوییها، چپاولگریها، ستمها و... كه در طول تاریخ بشر صورت گرفته از سوی حاشیه‏نشینان حكومتها و پیرامونیان حاكم و درباریان بوده است.
بنابراین، برای برقراری عدالت، كافی نیست كه زمامداران و مسؤولان حكومتی از صالحان باشند و از زورگویی و ستم و نیرنگ به دور، بلكه لازم است در برپایی عدالت اجتماعی و طرفداری از حقوق ملت‏برخوردی به دور از مسامحه با هوسها، خواستها، گرایشها، ثروت‏اندوزیها و برخوردها و رفتار نابهنجار و نادرست‏خویشان و پیرامونیان خود نیز داشته باشند و اجازه ندهند كه پیوند با مراكز قدرت، تبدیل به ملاكی برای بهره‏برداری بی‏قید و شرط از اموال عمومی گردد و خویشان و پیرامونیان حكومتگران، به تافته‏های جدا بافته‏ای تبدیل شوند كه شان آنان بالاتر از پیروی از قانون باشد و دیگران، چه مردم عادی و چه ادارات دولتی، در برابر آنان و خواسته‏هایشان تسلیم بی‏قید و شرط باشند:
«نیز والی را نزدیكانی است و خویشاوندان كه خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی كردن و معاملت انصاف را كم‏تر به كار بستن.
ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ‏یك از اطرافیان و خویشاوندانت، زمینی را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع كنند، با بستن پیمانی كه مجاور آن زیان رساند، در بهره كه از آب دارند، یا كاری كه باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت، بر تو ماند.» (۹)
این سخن بلند، پیش از گفتار، در رفتار علی(ع) نمود داشت و همان شیوه‏ای بود كه بر آن سوگند یاد كرده بود:
«سوگند به خدا كه داد مظلوم از ظالم بستانم و گریبان ظالم را گرفته به آبشخور حق می‏كشانم گرچه نفرت داشته باشد.» (۱۰)
سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم بویژه علی(ع) چنین بود. (۱۱) او، نه تنها نزدیكان و یاران خود را بر دیگران برتری نداد كه با هرگونه امتیازخواهی و استفاده نادرست و خلاف قانون آنان، به شدت برخورد كرد. زمانی كه یكی از كارگزارانش كه خویشاوند آن حضرت نیز بود، به بیت‏المال خیانت كرد، امام در نامه‏ای به او نوشت:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به آنان بازگردان كه اگر این كار را انجام ندهی و خدا به من امكان دهد، وظیفه‏ام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد. و با این شمشیرم كه هیچ‏كس را با آن نزدم، مگر این كه داخل دوزخ شد، بر فرق تو خواهم كوبید. به خدا سوگند اگر حسن و حسین این كار را كرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از سوی من نداشتند و در اراده من تاثیری نمی‏گذاشتند، تا آن كه حق را از آنان بستانم و باطلی كه به ستم آنان پدید آمده بود، نابود گردانم.» (۱۲)
افزون بر این، علی(ع) با كارگزارانی كه دست‏خویشان، وابستگان و پیرامونیان خود را در استفاده، از بیت‏المال و دست‏اندازی به حقوق دیگران باز می‏گذاشتند به شدت برخورد می‏كرد و هیچ‏گونه بخشش و یا كوتاهی در كیفر آنان را روا نمی‏دانست.
مصقله‏بن هبیره شیبانی، از سوی علی(ع) فرماندار اردشیر خره (شهری در فارس) بود، غنائم را میان بستگان پیرامونیان خود پخش كرد. امام علی(ع) همین كه از كار زشت كارگزار خود، آگاهی یافت، در نامه‏ای تند به او نوشت:
«به من درباره تو گزارش رسیده است كه اگر درست‏باشد و این كار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را نافرمانی كرده‏ای. گزارشی رسیده كه تو غنائم مسلمانان را، كه با سلاح و اسبان و با ریخته شدن خون آنان گرد آمده،، بین عربهایی كه خویشاوند تواند و تو را برگزیده‏اند پخش می‏كنی. سوگند به كسی كه دانه را در زیرخاك شكافته و جاندار را آفریده، اگر این گزارش درست‏باشد، تو در نزد من خوار خواهی شد و ارزش تو كم خواهد بود. پس حق پروردگارت را سبك مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان كه از جمله زیان‏كاران باشی.» (۱۳)
یادآوری: وابستگی و پیوند با طبقه حاكم، به خودی خود، ناپسند نیست، بویژه برای كسانی كه درصدد انجام خدمت و یا خدماتی هستند. آنچه ناپسند است، سودجویی و استفاده‏های نامشروع از این پیوندهاست.
علی(ع) در نامه‏ای به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) ضمن سفارشهای گرانبهایی به آن بزرگوار، درباره تقسیم مسؤولیتها، این مطلب را نیز یادآور شده است. (۱۴)
۳. برخوردهای دوگانه
معیارگرایی، از وی‏یگیهای حكومتهای الهی است. این‏گونه حكومتها، موضع‏گیریهای سیاسی را در چهارچوب و دایره حق و عدل و به دور از خواسته‏های جناحی و باندی، درخور طرح می‏دانند. كشاندن نزاعهای سیاسی و باندی به صحنه تبلیغ و عمل، مانع بزرگی در دستیابی به آرمانها، جامعه عادلانه است.
علی(ع) در جاهای گوناگون بر معیارگرایی، تاكید ورزیده و به روشنی از كارگزاران حكومتی خواسته كه به حق و عدل بیندیشند و همه مردم را به یك چشم ببینند. در نامه‏ای به اسودبن قطبه، فرماندار و رئیس سپاه حلوان می‏نویسد:
«فان الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلك كثیرا من العدل، فلیكن امر الناس عندك فی الحق سواء; فانه لیس فی الجور عوض من العدل، فاجتنب ماتنكر امثاله، و ابتذل نفسك فیما افترض الله علیك، راجیا ثوابه و متخوفا عقابه واعلم ان الدنیا دار بلیهٔ لم‏یفرغ صاحبها فیها قط ساعهٔ الا كانت فرغته علیه حسرهٔ یوم القیامهٔ، وانه ان یغنیك عن الحق شی‏ء ابدا; و من الحق علیك حفظ نفسك، والاحتساب علی الرعیهٔ بجهدك، فان الذی یصل الیك من ذلك افضل من الذی یصل بك.» (۱۵)
هرگاه میل و خواست والی نسبت‏به همه یكسان نباشد، این روش او را در بیش‏تر جاها از عدالت‏باز می‏دارد. پس باید كار مردم در نزد تو یكسان باشد; زیرا هیچ‏گاه جور و ستم جانشین عدالت نخواهد شد. پس از آنچه برای خویش نمی‏پسندی پرهیز كن و نفس خود را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب كرده است، به امید پاداش و ترس از كیفرش، به خضوع و تسلیم وادار ساز. و بدان كه دنیا سرای آزمایش است كه هر كس ساعتی در آن بیاساید و دست از تلاش بردارد، همین ساعت آسودگی مایه حسرت و پشیمانی او در قیامت‏خواهد شد. و هرگز هیچ چیز تو را از حق بی‏نیاز نگرداند. و از جمله حق‏ها كه بر توست این است كه نفس خود را نگهبان باشی و به اندازه توان در كار مردم كوشش نمایی; زیرا سود و پاداشی كه از این راه به تو می‏رسد، بیش‏تر از سودی است كه به وسیله تو به مردم می‏رسد.
گرایشهای حزبی و باندی، كه از هوای نفس ریشه می‏گیرد، حاكم و كارگزاران حكومتی را از معیارگرایی و توجه به حق و عدل، دور می‏سازد. از این روی، باید نفس را كنترل و خواسته‏های آن را با خواسته‏های خداوندی هماهنگ كرد. امام علی(ع) به ضمانت اجرای این دستور نیز اشاره كرده و آن، ترس از كیفر خداوند و در اندیشه ثواب آخرت بودن است و بس.۴. برخوردهای تبعیض آمیز
از آفتها و بازدارنده‏های برپایی عدالت، برخورد تبعیض‏آمیز حاكم اسلامی و یا كارگزاران حكومتی با مردم است. با نگاهی به سیره پیامبر(ص) و علی(ع) در می‏یابیم كه آن بزرگواران از زوایای گوناگون به استوارسازی مبانی عدالت پرداخته و با تبعیض به مبارزه برخاسته‏اند.
از این نگاه، همه انسانها از حقوق اجتماعی برابری برخوردارند. هیچ‏نژادی بر نژاد دیگر، و هیچ‏طبقه‏ای بر طبقه دیگر برتری ندارد. متاسفانه پس از پیامبر اسلام(ص) در روزگار خلیفه دوم، این اصل بلند خدشه‏دار شد و عرب بر غیر عرب برتری داده شد كه جریان آن در این مختصر نمی‏گنجد. تبعیض، اقسام گوناگونی دارد كه به پاره‏ای از آنها اشاره می‏كنیم:
الف. تبعیض در برابر قانون: همگان: حاكم، توده مردم، عرب و عجم، سفید و سیاه، همه و همه، در برابر قانون یكسانند. پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) پاسداری از این اصل را مایه حفظ سلامت جامعه و عدول از آن را مایه تباهی و هلاكت آن می‏دانستند و در رفتار قضایی، به آن سخت پای‏بند بودند. دستور پیامبر، به اجرای حد دزدی بر زنی از اشراف و نپذیرفتن حضرت شفاعتها و واسطه‏گریهای اصحاب را برای اجرا نشدن این حكم، نشان از همان پای‏بندی دارد۱۷ و پرهیز از برتری گروهی برگروه دیگر.
علی(ع) درهمین راستا به كارگزاران خود یادآور می‏شود: به گونه‏ای رفتار كنید و چنان به مساوات، مشی‏كردن را سرلوحه كار خود قرار دهید، كه نه نزدیكان شما، به چشم طمع به شما بنگرند و نه دشمنان شما از عدل شما ناامید گردند:
«ثم واس بین المسلمین بوجهك و منطقك و مجلسك حتی لایطمع قریبك فی حیفك ولاییاس عدوك من عدلك.» (۱۸)
در میان مسلمانان در نگاه، گفتار و نشست‏با مردمان به مساوات رفتار كن. تا نزدیكانت‏به ستم چشم طمع ندوزند و دشمن‏ات نیز، از عدالت تو ناامید نگردد.
از نمونه‏های زیبای این جلوه از بینش و رفتار مساوات‏گرایانه، اعتراض علی(ع) به خلیفه دوم است كه آن حضرت را در جلسه دادگاه، بیش از طرف یهودی دعوا، احترام كرده بود. علی(ع) نمی‏تواند تاب بیاورد كه در جلسه دادگاه، شاكی او كه شخص یهودی بود، از طرف خلیفه به اسم صدا شود و آن حضرت با كنیه! (۱۹)
این در برهه‏ای بود كه امام زمامدار نبود. در دوران زمامداریش نیز، این شیوه به زیباترین وجه ادامه یافت. (۲۰)
ب. تبعیض در تقسیم بیت‏المال: پس از رسول‏خدا(ص) در روزگار عمر و در پی درآمدهای كلان ناشی از كشورگشاییها، عمر بنای تبعیض را در تقسیم غنائم گذاشت (۲۱) و به شیوه نظام مالی ایران و روم دفترهایی را سامان داد و پس از طبقه‏بندی مردم، به تقسیم بیت‏المال بر اساس آن پرداخت. در روزگار عثمان، این مساله به انحرافهای اساسی اقتصادی انجامید و شماری از بستگان و خویشان وی، به ثروتهای هنگفتی دست‏یافتند و به آلاف و الوف رسیدند. «بالاخره سومی بپاخاست. او، همانند شتر پرخور و شكم برآمده، همتی جز گردآوری و خوردن بیت‏المال نداشت. بستگان پدری او به همكاریش برخاستند. آنها همچون شتران گرسنه‏ای كه بهاران به علف‏زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن اموال خدا دست از آستین درآوردند.» (۲۲) در این برهه، حكومتگران، به جای هزینه كردن بیت‏المال درجهت مصالح و رشد امت اسلامی، آن را وی‏یه خود ساختند و دست‏به دست گرداندند. این در حالی بود كه محرومیت جامعه هر روز بیش‏تر و بیش‏تر شد و پیامدهای برتری گروهی بر گروهی دیگر در بهره‏مندی از بیت‏المال و ثروتهای عمومی، روزبه‏روز، بیش‏تر و هول‏انگیزتر، چهره كریه خود را می‏نمایاند و توده‏ها را در فقر و فلاكت فرو می‏برد.
این روش ناسالم و به دور از خرد و اسلام، چنان ریشه دوانیده بود كه روش علی در دوران حكومت، برای عده‏ای، روش نامانوسی بود. هنگامی كه آن حضرت زمام امور را به دست گرفت و اعلام كرد: به سیره رسول خدا، یعنی مساوات در تقسیم بیت‏المال عمل خواهد كرد، شماری از بهره‏مندان دستگاه خلیفه سوم، روش علی را بر نتابیدند و صف خود را از وی جدا ساختند و به این نیز بسنده نكردند و با آن حضرت رودررو شدند. (۲۴)
ج. تبعیض در واگذاری پستها: از جمله بازدارنده‏های برقراری عدالت در جامعه و آفتهای بنیان‏برافكن آن، تبعیض در واگذاری پستهاست. وقتی افراد ناشایست، تنها به خاطر دوستی، آشنایی، خویشی، هم جناحی و هم‏یاری با طبقه حاكم، در پستهای حكومتی قرار می‏گیرند، نخستین چیزی كه لگدمال شده و در هم كوفته می‏شود، عدالت است. وقتی كسی نا عادلانه و براساس تبعیض، روی كار آمده باشد، چه انتظاری می‏توان از او در اجرای عدالت داشت. عدالت، با این‏گونه كارگزاران به هیچ‏روی پا نمی‏گیرد. از این روی علی(ع) وقتی طلحه و زبیر از ایشان درخواست پستی وی‏یه می‏كنند، درخواست آنان را نمی‏پذیرد كه آنان را شایسته آن پستها نمی‏داند.
۵. درگیری و تشنج در میان امت اسلام
یادآور شدیم كه دستیابی به عدالت نیاز به برنامه‏های كوتاه مدت و درازمدت دارد، با وجود درگیری و تشنج امكان برنامه‏ریزی درست نیست; از این روی علی(ع) می‏فرماید:
«والامر واحد، الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان، و نحن منه براء. فقلنا، تعالوا نداوی مالایدرك الیوم باطفاء النائره و تسكین العامه، حتی یشتد الامر و یستجمع، فنقوی علی وضع الحق فی مواضعه. فقالوا: بل نداویه بالمكابره. فابوا حتی جنحت الحرب وركدت، ووقدت نیرانها و سمحت.» (۲۶)
در تمام كارها یكی بودیم، جز در خون عثمان، كه ما را در آن گناهی نبود. اختلافی نداشتیم، پس پیشنهاد كردیم كه بیایید با خاموشی آتش جنگ و آرام كردن انبوه مردم، به چاره‏جویی و درمان بنشینیم، تا كار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما برای اجرای حق و عدالت نیرومند شویم. اما آنان در پاسخ گفتند: جز ستیز با دشمنان چاره‏ای نیست. در نتیجه، جنگ آغاز شد و پا گرفت و آتش زبانه كشید.
۶. ستم و ستمگری
ستم و ستمگری، پدیده شومی است كه در بدنه هر نظامی راه یابد، هیچ‏كور سوی عدالتی در آن نظام نور نخواهد افشاند. ستم، همه چیز را به تباهی می‏كشد: فرهنگ، اقتصاد، خرد، استعداد، ذوق، ابتكار و... و بزرگ‏ترین سد و مانع برپایی عدالت است. عدالت تا درجامعه سالم و با مردمانی رشد یافته، خردورز، رشید و خو كرده به فرهنگ انسانی قرار نگیرد و بر پایه و سكوی استواری استقرار نیابد، پا نخواهد گرفت و شكوفا نخواهد شد. سرزمین ستم‏زده، با مردمی تحقیر شده و به دور مانده از فرهنگ انسانی و متعالی، نمی‏تواند مهد عدالت‏شود. جامعه باید در مرحله نخست از زیر ستم بنیان برافكن و زندگی‏سوز به درآید و مردم آن با فرهنگ انسانی و متعالی ببالند و رشد كنند، تا عدالت زمینه استقرار بیابد.نیرویی از بیرون به تنهایی نمی‏تواند عدالت را پیاده كند، بلكه باید مردم آمادگی بیابند و با ندای عدالت‏خواهانه همراه و بازدارنده‏ها را از سر راه بردارند و این بدون رهایی از ستم و جامعه گرفتار به فت‏ستم ممكن نیست. از این روی،اسلام به این پدیده شوم و ویرانگر از زوایای گوناگون نگریسته و آنها را برای پیروان خود نمایانده و رویارویی با ستمگران را اصلی مقدس و ستودنی در زندگی مسلمانان قرار داده است. در بینش اسلامی، نظامی كه برابر معیارهای اسلامی پا می‏گیرد، نه تنها كارگزاران آن، نباید به مردم ستم روا دارند كه باید از گسترش ستم، با گوناگون چهره‏های آن نیز، جلوگیری كند و دشمن سرسخت‏ستمگر و یاور ستمدیده باشند. (۲۷)
علی(ع) به زیادبن ابیه كارگزار خود در خطه فارس فرمان می‏دهد:
«استعمل العدل واحذر العسف والحیف، فان العسف یعود بالجلاء والحیف یدعو الی السیف.» (۲۸)
كار به عدالت كن و از ستم و بیداد، بپرهیز كه ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر را در میان آرد.
مسلمان وظیفه دارد در برابر ستم سكوت نكند و اگر دید به كسی ستمی روا داشته می‏شود، باید به دفاع برخیزد كه اگر در برابر ستم سكوت كرد و به دفاع از ستمدیده بر نخاست، در حكم ستمكار است.
امام علی(ع) در یكی از خطبه‏های خود، با اشاره به فتنه جمل، می‏فرماید:
«فو الله لو لم‏یصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلاجرم جره، لحل لی قتل ذلك الجیش كله اذ حضروه فلم ینكروا ولم‏یدفعوا عنه بلسان ولابید.
دع ما انهم قد قتلوا من المسلمین مثل العدهٔ التی دخلوا بها علیهم.» (۲۹)
به خدا، اگر از مسلمانان، جز یك تن را از روی عمد و بی‏آن كه او را جرمی باشد، نكشته بودند، كشتن همه آن لشكر بر من روا بود، چه، حاضر بودند و انكار ننمودند و به زبان و دست، به دفاع برنخاستند، تا چه رسد بدان كه، آنان از مسلمانان كشتند، هم‏چند لشكریانی كه بدان شهر درآمدند. از این فراز بلند و سخن‏ناب به دست می‏آید كه سكوت در برابر ستم، خیانت است و گناه آن بس سنگین، بسان گناه كسی كه دست‏به ستم یازیده است. (۳۰) این ناروایی و ناشایستگی سكوت و خیانت‏بار بودن آن در برابر ستم، در مرحله‏ای از دونی و پستی و ویرانگری و تباهی‏آفرینی است كه مولا، كشتن سكوت كنندگان در برابر ستم بر مسلمانان و قتل آنان را، روا می‏داند. به درستی هم كه فاجعه‏ای از این هول‏انگیزتر وجود ندارد كه گروهی از مسلمانان، ببینند كه مسلمانی به دست‏ستم پیشه‏ای بی‏گناه كشته می‏شود، در برابر آن سكوت كنند و به دفاع برنخیزند. یادآوری این نكته لازم است كه سخنان یاد شده درباره كافران ومشركان نیست، بلكه درباره اصحاب جمل است كه مسلمان بودند و شماری از آنان از صحابه پیامبر(ص) چون طلحه و زبیر. این نشان می‏دهد كه هرگاه اسلام سنگر نفاق، انحراف، فساد و جهالت‏شد، چه فاجعه‏هایی را به بار می‏آورد و با پدیدآورندگان آن چه باید كرد. از آیاتی كه در قرآن درباره درگیری پیامبران با مترفان وجود دارد، استفاده می‏شود كه خداوند متعال همگامی با مستمندان و ستیز با ستم‏پیشگان را به عنوان یك وظیفه مسلم پیامبران الهی قرار داده است. از آن‏جا كه سیره پیامبران بویژه خاتم پیامبران دلیل بر حكم الهی است، می‏توان نتیجه گرفت: مبارزه با ستم و جلوگیری از دست‏اندازی به حقوق دیگران، جایگاه وی‏یه‏ای در شریعت اسلامی دارد و از اصول حاكم در نظامهایی است كه برابر معیارهای شرع شكل گرفته‏اند. از این روی، هر گامی كه به گونه‏ای بیانگر ستم و تجاوز به حقوق دیگران باشد، در خلاف جهت رسالت پیامبران الهی و مخالف حكم خداوندی است و همگان باید از آن پرهیز كنند.
۷. امتیاز جویی و امتیاز دهی
جامعه گرفتار امتیازجویی و امتیاز دهی، روی عدالت را نخواهد دید و عدالت در زیر گامهای امتیازخواهان و امتیازدهان، درهم كوبیده خواهد شد.
از بزرگ‏ترین بازدارنده و آفتهای عدالت، پدیده امتیاز دهی و امتیاز خواهی است. وقتی طبقه حاكم، برای استوار كردن پایه‏های حكومت‏خود و در امان ماندن از مخالفتها و پوشاندن ضعفها و كاستیها به امتیازدهی روی می‏آورند و شماری هم برای امتیازگیری به آنان نزدیك می‏شوند و بده‏و بستان در حاكمیت نظام رواج می‏یابد، انتظاری نیست كه عدالت در جامعه‏ای با این حاكمیت دامن‏گسترد. عدالت در سرزمین حجاز، با طلوع اسلام و رهبریهای پیامبر گرامی اسلام(ص) پرتو افكند و پس از رحلت آن عزیز، دیری نپایید كه زمینه‏های افول آن، یكی پس از دیگری پدیدار شدند. در زمان خلیفه دوم، به شماری امتیازهایی داده شد (۳۱) و این پدیده زشت، خیلی زود گسترش یافت و در زمان خلیفه سوم، به فاجعه بزرگ بدل شد و خود خلیفه را نیز از پای در آورد. (۳۲) خویشان خلیفه سوم، سرزمین اسلامی را عرصه تاخت‏وتاز خود قرار دادند و بیت‏المال را به غارت بردند و ثروتها انباشته، حقهایی را از بین بردند و خانمانهایی را در آتش هواها و هوسهای خود سوختند.
خلیفه سوم، تمام خمس گرفته شده از آفریقا را یك جا به مروان بخشید و فدك را به اقطاع وی در آورد. (۳۳)
همه غنائم آفریقا، از طرابلس تا طنجه را به عبدالله‏بن ابی‏سرح اهدا كرد. (۳۴)
به حارث بن حكم، داماد خود و برادر مروان، سیصدهزار درهم بخشید (۳۵) و....
سعیدبن عاص‏بن امیه را با صدهزار درهم (۳۶) ، ابوسفیان را با دویست‏هزار درهم و مروان را با صدهزار درهم نواخت.
ابن عقبه، برادر مادری خود را به امارت كوفه گمارد. سرزمینی كه سعیدبن عاص، جانشین ولید، آن را بستان قریش و بنی‏امیه می‏دانست. (۳۹)
عبدالله‏بن سعدبن ابی‏سرح، برادر رضاعی خود را، كه رسول خدا او را مهدورالدم اعلام كرده بود، بر مصر گمارد و پس از فتح آفریقا، خمس غنائم جنگ اول را به او بخشید. (۴۰)
عبدالله‏بن عامهٔ بن كویز، پسر دایی خود را به بصره گمارد. (۴۱)
عبدالله بن خالد داماد خود را، با چهار صدهزار درهم (۴۲) و به نقلی ششصدهزار درهم نواخت. (۴۳)
نقل كرده‏اند:
«زیدبن ارقم، كلیددار بیت‏المال، كه از جایزه دویست‏هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود كلیدها را پیش عثمان گذارد و گریست. عثمان گفت: چون صله رحم كرده‏ام می‏گریی؟
گفت: نه. اما گمان دارم كه این مالها را به عوض انفاقهایی كه در راه خدا، زمان حیات رسول خدا(ص) كردی، بر می‏داری. اگر صد درهم به مروان می‏دادی، باز هم زیاد بود.
عثمان گفت: پسر ارقم! كلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیت‏المال خواهم كرد.» (۴۴)
از دیگر امتیازگیران، طلحه (۴۵) ، زبیر (۴۶) و عبدالرحمن‏بن عوف (۴۷) بودند كه مال و ثروت بسیار اندوختند. گزارشگران و تاریخ نگاران از خانه‏های مجلل بسیار، كنیزكان، اسبها، شترها، طلا و نقره و گوسفند آنان گزارشهای شگفت‏انگیزی ارائه داده‏اند كه بیانگر فاصله طبقاتی عمیقی است كه در دوران خلیفه سوم پدید آمده و رویه و روش نادرستی كه پا گرفته و نهادینه شده است.
این بخششها و دهشها و ثروت اندوزیهای خلیفه و پیرامونیان و بستگان وی، سبب شد كه مردم علیه خلیفه و دستگاه عدالت‏سوز و خانمان برانداز او، قدبرافرازند و خانه او را به محاصره خود درآورند.
در این هنگامه و بلوای بزرگ، علی(ع) رابط بین قیام كنندگان و خلیفه بود. با دلسوزی تمام، به خلیفه پیشنهاد كرد: برای برآوردن خواسته‏های بحق مردم، دست‏به كار شود و امور را رسیدگی كند.
خلیفه، مهلت‏خواست.
امام در پاسخ گفت: آنچه به مدینه مربوط است، در آن مهلتی نیست كه آنچه بیرون از مدینه است، مهلت آن، رسیدن نامه خلیفه به آنان است.خلیفه، یا نخواست‏به این پیشنهاد جامه عمل بپوشاند، یانتوانست كاری از پیش ببرد و كشته شد. ناشایسته‏سالاری، برتری جویی‏و برتری دهی، ثروت‏اندوزی، دست‏اندازی به بیت‏المال و... فرهنگ شده بود. از این روی، با رفتن خلیفه سوم كه از جمله پدید آورندگان این فرهنگ بود، مشكل جامعه اسلامی حل نمی‏شد و این فاجعه‏های دیگری را در پی داشت و هر یك از امتیازجویان و امتیاز گیرندگان علم باطلی را افراشتند علیه مرد حق، مرد خدا، علی، آن یگانه روزگار، صف‏آراستند و وی را از اصلاح بنیادین ویرانگریهای خلیفه سوم و كارگزارانش بازداشتند.
دوران سیزده ساله خلافت‏خلیفه سوم و امتیازهای او، وضع روحی و مالی بسیاری از مسلمانان را دگرگون ساخته بود، به گونه‏ای كه حاضر نبودند علی(ع) با آنان، بسان دیگران رفتار كند و سهم مساوی از بیت‏المال به آنان بدهد و در مقام و موقعیت‏یك شهروند عادی روزگار بگذرانند. به همین جهت، طلحه و زبیر خواستار امارت بصره و كوفه شدند. (۴۹)
عبدالله‏بن عمرو یكی از فرزندان ابی‏بكر و سعدبن ابی‏وقاص نیز، خواستار بهره بیش‏تری نسبت‏به دیگران بودند.
اما علی(ع) به خوبی روی نیروها شناخت داشت و از روحیه طلحه و زبیر آگاه و شاهد دگرگونی زندگی آنان بود و می‏دانست كه اگر آنها به حاكمیت‏برسند، بیت‏المال را غارت و صالحان را خانه‏نشین خواهند كرد; از این روی، آنان را شایسته پست و مقام در حكومت‏شایسته‏سالار خود، ندید و به آنان پستی وانگذارد. علی(ع) پس از آن كه از دگردیسی زندگی بهره‏مندان از خوان بیت‏المال سخن می‏گوید،۵۰ به چند نكته اساسی زیراشاره می‏كند:
۱. در پاسخ آنان كه می‏گفتند: علی‏بن ابی‏طالب بر ما ستم روا داشته و حقوق ما را قطع كرده است، می‏فرماید:
ادامه سیره گذشته و برتری شماری خاص، آن هم بدون دلیل، بر دیگران ستم است، نه جلوگیری از آن كه عین عدالت است.
۲. بر هر مسلمانی حكم خدا و حدود الهی را اجرا خواهم كرد. هیچ مسلمانی بر مسلمان دیگر، برتری ندارد، مگر به تقوا.
۳. برتریهای معنوی، همچون: تقوا و مصاحبت‏با رسول‏خدا(ص) هرگز ملاك برتریهای مادی و مالی نیست.
۴. شما خواهان انحراف من از راه عدالت هستید، ولی بدانید كه من با اصلاح دنیای شما، دین خود را فاسد نخواهم كرد.
از این روی، علی(ع) در برابر پیشنهاد ابن‏عباس، كه بهتر است‏برای مدت كوتاهی آنان را حكومت دهی فرمود:
«وای بر تو، بصره و كوفه جای مردان جنگجو و اموال فراوان است. زمانی كه آنان بر مردم مسلط شوند، مردم سفیه و احمق را با تطمیع به خود جذب می‏كنند و ضعیفان را گرفتار بلا و مصیبت می‏نمایند. و بر مردم قوی، با زور سلطه می‏یابند. اگر می‏خواستم كسی را به سبب سود و زیانش به كار گیرم، معاویه را بر شام می‏گماردم. در هر صورت اگر این نبود كه حرص و آز آن دو بر من آشكار شده، نسبت‏به آنان نظر موافقی پیدا می‏كردم و ممكن بود از آنان‏در مناصب حكومت‏بهره ببرم.» (۵۱)
امتیازجویان، یكی پس از دیگری به معاویه پیوستند و یا به گردآوری نیرو در برابر آن حضرت ایستادند:
به علی(ع) خبر دادند كه گروهی از مردم مدینه به معاویه پیوسته‏اند. امام(ع) در این‏باره نامه‏ای به سهل‏بن حنیف انصاری، كارگزار خود در مدینه بدین شرح نوشت:
«به من خبر رسیده كه مردانی چند به معاویه پیوسته‏اند. از دست دادن اینان تو را غمگین نسازد. برای گمراهی آنان و تسلی قلب تو همین بس كه آنان از هدایت و حق‏گریزان شده و به كور دلی و جهل شتاب گرفته‏اند. اینها اهل دنیا هستند و به سوی آن شتابان رفته‏اند. آنها عدل را شناخته و دیده‏اند و شنیده‏اند و فهمیده‏اند و دریافته‏اند كه مردم از نگاه ما از جهت‏حق یكسانند، آن‏گاه به تبعیض و سوء استفاده روی آورده‏اند. نفرین باد بر اینان. به خدا اینان از ستم نگریخته و به عدل پناهنده نشده‏اند.» (۵۲)
اشعث‏بن قیس كندی كه كارگزار عثمان در آذربایجان بود، سالانه صدهزار درهم از خراج آذربایجان را دریافت می‏كرد. وی در زمان علی(ع) نیز، چنین انتظاری داشت كه حضرت با آن مخالفت كرد و در نامه‏ای به او نوشت:
«واعلم ان عملك لیس لك بطعمه ولكنه فی عنقك امانه.» (۵۳)
بدان كه حكومت طعمه‏ای برای رزق و خوراك تو نیست، بلكه امانت و سپرده‏ای در گردن توست.
یا عبدالله زمعه، كارگزار حضرت، درخواست‏سهم بیش‏تری از بیت‏المال كرد، حضرت نپذیرفت و فرمود:
«ان هذا المال لیس لی ولالك وانما هی فی‏ء للمسلمین وجلب اسیافهم.» (۵۴)
این مال، نه از آن من و نه از آن توست، بلكه از آن مسلمانان است و سبب جلب شمشیرهای آنان.
۸. تكاثر
تكاثر (مال‏اندوزی، زیاده‏طلبی، تفاخر به ثروتمندی) و انباشته شدن ثروت در نزد گروهی خاص و محدود، نه تنها ضد عدالت و مانع اجرای آن است كه ضد انسانیت است; چرا كه انسان فزون خواه، جز به انباشتن ثروت به چیز دیگری نمی‏اندیشد. از این روی، در قرآن و روایات به عنوان پدیده‏ای ضد ارزشی و ویرانگر فضائل اخلاقی، از آن یاد شده است. (۵۵) امام صادق(ع) در حدیث معروف لشگریان عقل و جهل، قوام (اعتدال) را از لشگریان عقل و مكاثره (فزون‏خواهی) را از سپاهیان جهل می‏شمارد (۵۶) كه جامعه را به سوی ضد ارزشها سوق می‏دهد و از پیروی عقل و دین‏باز می‏دارد. در جامعه‏ای كه این پدیده وجود داشته باشد، ثروتهای كلان و زندگی مسرفانه در یك سوی، فقر و ناداری و حرمان در سوی دیگر.
حكومت اسلامی باید به گونه‏ای سیاستگذاری و برنامه‏ریزی كند كه نتیجه آن به انباشت ثروت نینجامد. برابر نص صریح قرآن، خداوند پیامبر(ص) را موظف می‏كند ثروتهای عمومی را به گونه‏ای پخش كند كه تنها در «ما افاء الله علی رسوله من اهل‏القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساكین وابن‏السبیل كی‏لایكون دولهٔ بین الاغنیاء منكم.» (۵۷)
آنچه را خداوند از اهل‏این آبادیها به رسولش بازگردانده است، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال دست‏به دست میان ثروتمندان شما نگردد.
آیه شریفه به یك اصل اساسی كه مایه تعدیل ثروت است، اشاره می‏كند و آن این است كه اموال و ثروتها نباید در دست گروهی محدود متمركز باشد و دست‏به دست‏بگردد و در برابر گروهی فقیر و درمانده وجود داشته باشد. در اصل، وجود فقر و محرومیت در جامعه، نشانه ستم و بی‏عدالتی از سوی گروهی برگروه دیگر است.
امام حسن عسكری(ع) این حقیقت را چنین بازگو می‏كند:
«اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا.» (۵۸)
توانگران جامعه، توشه و ثروت فقیران را می‏ربایند.
گروه ثروت‏اندوز و رفاه‏گرای بی‏درد، فقر را به جامعه بار می‏كنند. ثروت جامعه، باید همانند خون در پیكر جامعه در گردش باشد، اگر در یك جا جمع گردد و در نزد گروهی اندك درگردش باشد و دست‏به دست‏بگردد، حیات جامعه به خطر می‏افتد. مامون خلیفه عباسی از امام رضا(ع) درخواست كرد تا حدود و قوانین اسلام را به گونه‏ای فشرده، برای او بنویسد.امام رضا(ع) در بخشی از آن نامه می‏نویسد:
«... والبرائهٔ ممن نفی الاخیار... وجعل الاموال دولهٔ بین الاغنیاء.»
[از ایمان است] بیزاری جستن از كسانی كه نیكان را از جامعه اسلامی تبعید كردند... و اموال مسلمانان را میان ثروت‏اندوزان به گردش درآوردند.
روایت، این نكته را بیان می‏كند كه انباشته شدن ثروت در دست گروهی خاص، نشانه‏ای از حكومت طاغوتی و غیرالهی است. این‏گونه حكومتها، معیارهای درست را به كار نمی‏گیرند و اموال عمومی و ثروت جامعه را در دست‏شماری از ثروت‏اندوزان به جریان می‏اندازند و در بخش خصوصی می‏انبارند و بخش عمومی و مردم را از آن محروم می‏سازند.
شیوه حكومت اسلامی باید عكس این باشد. یعنی جریان ثروت به سود عموم باشد، نه شماری خاص. از این روی، امام علی(ع) ضمن شمارش بدعتها و فتنه‏هایی كه باید از بین بروند، می‏فرماید:
«... ولم‏اجعلها دولهٔ بین الاغنیاء.» (۶۰)
من اموال را میان ثروت‏اندوزان به گردش نینداختم.
بی‏گمان، هنگامی كه دست‏به دست‏شدن ثروت جامعه در بین ثروت‏اندوزان، در قرآن و احادیث، ناشایست‏شمرده شد و در كلام امام رضا(ع) از عملكردهای حكومتهای طاغوتی و غیراسلامی به شمار آمد و بیزاری جستن از پدیدآورندگان این جریان غیر اسلامی تكلیف شد، می‏توان پی‏برد كه خود این عمل و جریان از هر راه و با هر شیوه و به هر نامی كه باشد و به دست هر كس كه انجام گیرد، كاری است ناشایست و خلاف اسلام. هر برنامه و روشی كه اموال را از عمومی بودن و بهره‏برداری عمومی به در آورد، و به سوی شماری اندك از خاصگان، اشراف و وابستگان قدرت سرازیر سازد، هیچ‏سازگاری با اسلام ندارد. از سوی دیگر اسلام، برای ترازسازی ثروت، ابزارهای گوناگونی قرار داده است. به دست آوردن درآمد از راههایی چون ربا، غصب، رشوه، اختلاس، دزدی، بهره‏برداری نادرست از مقاطعه‏كاریها، دادوستدهای دولتی، فروش زمینهای موات و... را نامشروع می‏داند و با این‏گونه ثروت‏اندوزیها، به طور شدید و قهرآمیز برخورد می‏كند. همچنین در هزینه كردن درآمدها، مسلمان آزاد نیست كه هر چه به دست می‏آورد، در هر راه و به هرگونه كه خواست هزینه كند. از هزینه كردن مال درراههای نامشروع و اسراف و تبذیر منع شده است. افزون بر اینها، اسلام به مسلمانان دستور داده كه مقداری از درآمد خود را از بابت‏خمس و زكات بپردازند و... این، غیر از مالیاتی است كه حكومت اسلامی برای عمران و آبادانی شهرها، جنگ و آنچه به مصلحت اسلام و مسلمانان است از مسلمانان می‏گیرد.
۹. آگاه نبودن از ابعاد عدالت اجتماعی
كسانی كه عدالت و زوایای آن را به درستی نمی‏شناسند، و از عدالت اجتماعی تصور كامل و درستی ندارند، نمی‏توانند مجری عدالت‏باشند.
امام موسی كاظم(ع) می‏فرماید:
«لایعدل الا من یحسن العدل.» (۶۱)
عدالت را نمی‏تواند اجرا كند، مگر كسی كه آن را به بهترین وجه بشناسند.
این روایت‏به گونه‏ای دیگر نیز معنی شده است:
«عدالت را اجرا نتواند كرد، مگر كسی كه آن را به بهترین وجه اجرا كرده باشد.» (۶۲)
در این صورت، روایت‏بیانگر شرایط و وی‏یگیهای مجریان عدالت است; یعنی هر كسی نمی‏تواند مجری عدالت‏باشد، بلكه فرد و یا افرادی لازم است كه از خود ضعف نشان ندهند تبعیض قائل نشوند و یا از مخالفان عدالت در هراس نیفتند.
ممكن است كسانی به اصل ضرورت اجرای عدل در جامعه، باور داشته باشند و به تلاش برای اجرای آن نیز بپردازند; ولی به درستی از زوایای آن آگاه نباشند و عدالت اجتماعی را در پدیدآوردن یكسری اصلاحات روبنایی خلاصه كنند و گمان برند كه دستیابی به عدالت اجتماعی، كاری است آسان، از این روی، برای انجام آن، گام جدی فرا پیش ننهند.
كسی كه فقر و سرمایه‏داری شكاف طبقاتی، افزون‏خواهی و... را از بازدارنده‏ها و مانعهای بزرگ و یاناسازگار با عدالت نشناسد، چگونه می‏تواند برای از بین بردن آنها برنامه‏ریزی كند.
در پایان این مقال، یادآوری این نكته بایسته است: اگر در دنیای امروز، كه جولانگاه زورمندان و خودخواهان و افزون‏خواهان زراندوز است، به اجرای عدالت می‏اندیشیم، باید در راه آن با همه توان بكوشیم و با زورمندان و قدرتهای بزرگ دشمن عدالت درافتیم و مستضعفان جهان را در این حركت‏بزرگ به یاری طلبیم. تلاش برای برپایی عدالت اجتماعی، نیازمند همتی بلند، عزمی استوار وراسخ و اراده‏ای پولادین است و همپا و همراه این حركت‏بزرگ، نیازمند پ‏یوهشهای علمی و تحقیقی و میدانی بسیار. این تلاشها و پ‏یوهشهای همه‏جانبه، زمینه را برای دستیابی به عدالت اجتماعی، به خواست‏خدا، فراهم می‏آورد.
پی‏نوشتها:
۱. «نهج‏البلاغه‏»، نامه /۴۵.
۲. «صحیفه نور»، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج‏۲۱/۱۹۰، وزارت ارشاد اسلامی.
۳. همان، ج‏۲۰/۱۲۸; ج‏۲۱/۱۸۷; ج‏۱۷/۲۱۸.
۴. «طرفه‏ها»، اقبال یغمایی/۶۹، انتشارات آفرین; روزنامه «كیهان‏»، سال ۱۳۷۷، شماره ۱۶۳۵۹/۶.
۵. امام صادق(ع) می‏فرماید: شیطان آدمی را گرد هر چیز می‏گرداند، اگر گول نخورد، با مال در برابر او قرار می‏گیرد و از این راه او را گول می‏زند. ر.ك: «اصول كافی‏»، ج‏۲/۳۱۵، دارالتعارف، بیروت.
۶. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۲/۱۹۷۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
۷. همان.
۸. همان/۱۹۸.
۹. «نهج‏البلاغه‏»، صبحی صالح، ترجمه شهیدی، نامه‏۵۳.
۱۰. همان، خطبه‏۱۳۶.
۱۱. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏۷/۳۶ ۴۳.
۱۲. «نهج‏البلاغه‏»، نامه‏۴۱.
۱۳. همان نامه/۴۳.
۱۴. همان، نامه/۳۱.
۱۵. همان، نامه/۵۹.
۱۶. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۸/۱۱۱. «الطبقات الكبری‏»، ابن‏سعد، ج‏۳/۳۴۵; ج‏۷/۱۲۷، دارصادر، بیروت; «كافی‏»، ج‏۵/۳۱۸.
۱۷. «مستدرك الوسائل‏»، ج‏۱۸/۷.
۱۸. «تهذیب الاحكام‏»، شیخ طوسی، ج‏۶/۲۲۶، «دار التعارف، بیروت; «كافی‏»، ج‏۷/۴۱۲; «وسائل الشیعه‏»، شیخ حر عاملی، ج‏۱۸/۱۵۵.
۱۹. «مجموعه آثار»، استاد شهید مرتضی مطهری، ج‏۱۸/۲۴۶، صدرا.
۲۰. «الغارات‏»، ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال معروف به ابن‏هلال ثقفی، ترجمه آیتی/۴۷، وزارت ارشاد اسلامی.
۲۱. «الطبقات الكبری‏»، ج‏۳/۲۹۵، ۳۰۴; شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی الحدید، ج‏۸/۱۱۱; «تاریخ یعقوبی‏»، ج‏۲/۱۵۳ ۱۵۴، دار صادر، بیروت.
۲۲. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه‏۳.
۲۳. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۱/۱۹۸ ۱۹۹.
۲۴. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏۷/۳۶ ۴۳.
۲۵. همان /۴۰ ۴۳.
۲۶. «نهج‏البلاغه‏»، نامه‏۵۸.
۲۷. همان، نامه‏۳۱.
۲۸. همان، ترجمه شهیدی، كلمات قصار ۴۷۶.
۲۹. همان، خطبه ۱۷۲.
۳۰. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج‏۹۷/۹۶، مؤسسهٔ الوفاء، بیروت.
۳۱. «الطبقات الكبری‏»، ابن‏سعد، ج‏۳/۳۴۵; ج‏۷/۱۲۷; «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن‏الحدید، ج‏۸/۱۱۱.
۳۲. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه ۳; «الغدیر»، علامه امینی /۲۸۲ ۲۸۸، دار الكتب العربی.
۳۳. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۱/۱۹۸.
۳۴. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏۱/۱۹۹.
۳۵. «الغدیر»، علامه امینی، ج‏۸/۲۸۶.
۳۶. همان.
۳۷. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن الحدید، ج‏۱/۱۹۹.
۳۸. همان/۲۷۰.
۳۹. همان، ج‏۲/۱۲۹.
۴۰. «سیمای كارگزاران علی‏بن ابیطالب‏»، علی اكبر ذاكری، ج‏۲/۲۹، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
۴۱. «تاریخ الامم والملوك‏»، جریر طبری، ج‏۳/۳۱۹.
۴۲. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۱/۱۹۸.
۴۳. «تاریخ یعقوبی‏»، ج‏۲/۱۶۸.
۴۴. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۱/۱۹۹.
۴۵. «الغدیر»، ج‏۸/۲۸۲ ۲۸۶.
۴۶. «الغدیر»، علامه امینی، ج‏۸/۲۸۳.
۴۷. همان، ج‏۸/۲۸۴.
۴۸. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه‏۱۶۳.
۴۹. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن ابی‏الحدید، ج‏۱۱/۱۷.
۵۰. «اصول كافی‏»، ج‏۸/۳۶۰.
۵۱. «سیمای كارگزاران‏»، ج‏۲/۲۷۷، به نقل از «الامامه والسیاسه‏»، ج‏۱/۵۲.
۵۲. «نهج‏البلاغه‏»، نامه ۷۰.
۵۳. همان، نامه ۵.
۵۴. همان، خطبه/۲۲۳.
۵۵. سوره «توبه‏»، آیه ۳۴، ۳۵; «بحارالانوار»، ج‏۴۷/۱۱۹. گروهی از خراسان نزد امام صادق رفتند. امام به آنان فرمود: «من جمع مالا یحرسه عذبه الله علی مقداره‏».
آنان گفتند: به فارسی بفرمایید كه ما عربی نمی‏دانیم.
آن حضرت فرمود: هر كس درم اندوزد جایش دوزخ باشد.
۵۶. «اصول كافی‏»، ج‏۱/۲۲.
۵۷. سوره «حشر»، آیه ۷.
۵۸. «مستدرك الوسائل‏»، ج‏۱۱/۳۸۰.
۵۹. «عیون اخبار الرضا»، شیخ صدوق، ج‏۲/۱۲۶، كتابفروشی طوس.
۶۰. «كافی‏»، ج‏۸/۶۱.
۶۱. «اصول كافی‏»، ج‏۱/۵۴۲.
۶۲. «جامعه سازی قرآنی‏»، محمد رضا حكیمی‏۱۶۷، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید