جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سلام زندگی


سلام زندگی
۲۰ سال داشت. از نخستین مرتبه ای كه پایش به توپ ضربه زد، استعداد و توانایی هایش مشخص شد. همه می دانستند وجود او در تیم یعنی پیروزی! خودش هم دیوانه وار عاشق ورزش بود و همین تبحر و شایستگی در ورزش به او اعتماد به نفس داده بود، اما بر اثر یك اتفاق، تابستان گذشته زانوی چپش آسیب دید و پزشكان به او گفتند تمام تمرینات ورزشی سخت تعطیل و فقط شنا!
نابود شد، احساس تباه شدن داشت و خلاصه آنچه اتفاق افتاده بود را مصیبت، بدبختی و فلاكت می دانست.و جوانی دیگر ۲۴ ساله بود، از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود، تمام روزهای سخت تلاش برای كنكور و پس از آن امتحانات دانشگاهی تمام شده بود و خوشحال و موفق با دانشگاه خداحافظی كرد. سرحال، پرانرژی و با اعتماد به نفس فراوان در جست و جوی كار بود، اما درها را یكی پس از دیگری بسته دید و دیوارها بر سرش خراب شدند. آمادگی مقابله با شرایط پیش بینی نشده را نداشت. احساس بدبختی، فلاكت و نابودی می كرد.
- در گوشه ای دیگر جوانی ۲۸ ساله بود. پدر ۲ فرزند و تربیت و رسیدگی به آنها، پرداخت اجاره سنگین خانه، بازپرداخت وامهای دریافتی از چندین محل و... و در كمال ناباوری از دست دادن كار به طور ناگهانی و غیر منتظره!! احساس بطالت داشت، بشدت نگران بود و خلاصه اینكه خود را بدبخت و درمانده می دید.
- كمی آن طرف تر دختری ۳۰ ساله مبتلا به سرطان و درمان های سخت و طولانی پس از آن. از همه چیز خسته شده بود. می ترسید و احساس بدبختی و سردرگمی داشت.
- چند كوچه، محله، شهر و... آن طرف تر، جوانی دیگر با زندگی شلوغ و پرجنجال و تلاش برای ماندن و شاد زیستن، عاشق پدر مهربان و فداكارش كه لحظه ای بیماری، او را از آن دختر می گیرد و شاهد وداع پدر مدتها پیش از مرگ واقعی جسمش شده است. مجبور به ادامه زندگی با تلاش قبلی است، اما آب شدن شمع وجود پدر، او را هر لحظه درمانده تر از قبل می كند. كم كم احساس بدبختی، غم و درماندگی دارد و از این مصیبت راه گریزی ندارد.تمام این افراد و هزاران هزار پیر و جوان دیگر در این دنیای بزرگ به دلایل مختلف در مراحلی از زندگی احساس بدبختی و فلاكت دارند. هر كدام آنها نام، سن، شرایط اجتماعی و اقتصادی خاص و متفاوتی دارد، اما تنها در یك مورد اشتراك دارند، همه می بایست با مشكلی روبرو شده، آن را حل كنند. مسأله ای كه آمادگی رویارویی با آن را نداشته اند و رخ دادن آن را مصیبت و فلاكت می دانند.
واكنشهای انسان در مقابل روزهای سخت و مصیبت ها
۱- به طور طبیعی نخستین واكنش ما در شرایط ذكر شده یا موارد مشابه آن، عدم پذیرش واقعیت است. ما از نظر روحی ترجیح می دهیم به آنچه از قبل داشته ایم، چنگ بزنیم و تغییرات پیش آمده را نپذیریم. پس با بی اساس شمردن و رد كردن آنها با واقعیت پیش آمده مبارزه می كنیم و فكر می كنیم با این كار آنچه را از دست داده ایم، باز می گردانیم. اما پس از گذشت مدتی (بسته به روحیات و توان كنار آمدن با مسائل) در می یابیم كه وضعیت قبلی باز نمی گردد و روش پیش گرفته شده، مفید نخواهد بود و مشكلی را حل نمی كند. پس به راه حل دوم متوسل می شویم.
۲- در مرحله بعد سعی می كنیم وضعیت پیش آمده را تحت كنترل خود درآوریم. از میان تجربیات، توانایی ها، باورها، اعتمادات، دانسته ها و قدرت های جسمی و روحی كسب شده در روزهای پیش از حادثه ناخوشایند فعلی به دنبال راه حل می گردیم اگر در این مرحله موفق شدیم، به آنها تكیه كنیم. حس بدبختی و مصیبت زدگی از بین می رود و خیلی زود به آرامش روحی برای پذیرش شرایط فعلی خواهیم رسید و اگر در كوله بار اعتقادات و تجربیات قبلی چیز با ارزشی برای تكیه زدن به آن و پذیرش منطقی مسأله نداشته باشیم، مرحله سوم آغاز می شود و مرز بین آنكه باور دارد «الا بذكرالله تطمئن القلوب» و او كه تنها این جمله را به زبان می آورد مشخص می شود.
۳- درهم شكسته شدن امیدها: در این مرحله امیدها و انتظاراتی را كه داشته ایم و آنها را تسلی بخش می دانستیم، از بین می روند و احساس خشم و درماندگی می كنیم: چرا این اتفاق؟ چرا من؟ چرا حالا؟! و به دنبال پاسخ هستیم و سكوت موجود خشم و درماندگی را ایجاد می كند.
۴- بازگشت زمان «مرحله تشخیص مشكل و فشار پیش آمده» می رسد. سعی می كنیم امور را در دست بگیریم و در این مرحله پذیرش گریه می كنیم و نشان می دهیم شرایط سخت را باور كرده ایم و درك كرده ایم كه همه چیز تغییر كرده است و بعد از این مرحله اشك ریختن است كه مرحله پنجم آغاز می شود.
۵- احساس نوعی اجبار برای مقابله با حس درماندگی و بدبختی كه مرحله ای با ارزش از نظر روحی، روانی و عاطفی است. در این مرحله ذهن را از تمام افكار مأیوس كننده پاك می كنیم و بر آرامش جهت حل و فصل هیجانات و عواطف ایجاد شده می رسیم، در این مرحله است كه آماده تجزیه و تحلیل واقعیت پیش آمده می شویم.
۶- در این مرحله پس از تجزیه و بررسی واقعی آنچه اتفاق افتاده است، سعی می كنیم از قفس محدودی كه برای خود ساخته ایم، خارج شویم و دل و ذهن خود را برای پذیرش رفتارها و عملكردهای جدید آماده می كنیم، چرا كه باور كرده ایم زندگی از جهاتی تغییر كرده است و مانند قبل نیست.
۷- و سرانجام مرحله مهیا شدن برای تغییرات رسیده است. با نیرویی مناسب، خلاقیت و ذهنی پاك و آماده راه حلهای مفید و سازنده كشف می شوند، زندگی می كنند و حتی بهتر از گذشته می شود.
در این مرحله است كه خواه ناخواه رشد كرده ای. یك تجربه تلخ داشته ای، اما یك بار دیگر نشان داده ای كه تو زنده هستی و زندگی می كنی و آن حس بدبختی و فلاكت در حقیقت رازی درونی و پنهانی را آشكار می كند و آن اینكه:تو قوی تر از آنچه می پنداشتی، هستی. تواناتر و كاردان تر از دیروز و نقاب بدبختی را از چهره ات بر می داری.
درسهای پنهانی در لابه لای ناكامی ها و مصیبت ها
۱- درك صداقت و خلوص در دوستی و ارتباط با سایرین. اگر نیمی از كسانی كه با آنها ارتباط داریم در لحظه درماندگی و سختی در كنارمان باشند، ما از خوشبخت ترین افراد روی زمین هستیم و به همین خاطر است كه می گویند در زمان مصیبت ها، شكستها و ناكامی ها شما دوستانتان را می شناسید و در زمان موفقیتها شادی ها و كامیابی ها آنها شما را می شناسند.
۲- در زمان دردها و ناراحتی هاست كه منیت و غرورها (در بیشتر افراد) از بین می رود. موقعیت، ثروت و قدرت بی رنگ می شود و در می یابند تنها تفاوت آنها با بسیاری از افراد رنج كشیده اطرافشان این است كه در اولین وزش توفان مشكلات خرد شده اند و شاید به این نتیجه و گفته مشهور برسند كه مشكلات و شكستها انسان را عاقل و خردمند می كند، نه پول، ثروت و موقعیت!
۳- مصیبتها و دردها مانند یك شمشیر دولبه هستند. می توانند خوب یا بد باشند. بعضی از افراد پس از درگیری با آن خردمندتر و معتقدتر، قوی تر از قبل آماده ادامه زندگی می شوند و برخی ضعیف تر و نادان تر و سركش تر و بر تمام آنچه اتفاق افتاده، قلم می كشند و فراموش می كنند هیچ كلاس درس و آموزشی بهتر از روزهای درس عملی كلاس سختی های زندگی نیست و مصیبت ها نخستین و مهمترین جاده منتهی به حقیقت زندگی هستند.
۴- در این زمان است كه استعدادها و توان هایی كه داشته ایم و به آنها بی توجه بوده ایم، مورد استفاده قرار می گیرند، درست مانند آنچه پس از سوختن موتور یك یخچال پیش می آید و تمام مواد غذایی درون آن كه تنها عادت به خوردن آنها را داشته ایم، تباه می شوند و از بین می روند و مجبور می شویم در یكی از گنجه های موجود در خانه خوراكی را بیرون بكشیم كه فاسد نمی شود و بسیار خوشمزه است و اینجاست كه به آنچه داشته ایم و در گوشه ای بی استفاده مانده است، دسترسی پیدا می كنیم. به همین خاطر گفته اند «الماس در مخمل سیاه بهتر می درخشد.»
۵- در زمان سختی است كه در می یابیم ظرفیت انسانها تا چه حد متفاوت است، بسیار كسانی كه در مقابل مصیبتها و مشكلات خم نمی شوند و شاد زندگی می كنند و چه بسیار كسانی كه در ناز و نعمت به سر می برند، اما همواره ناراضی و به معنای واقعی بدبخت و درمانده هستند.
و اما یك نكته:
مصیبتها، دردها، شكستها و حوادث ناخوشایند در زندگی درست مانند مرگ می ماند و هیچ كس قدرت فرار از آن را ندارد، تنها تفاوت این دو آن است كه مرگ یك بار اتفاق می افتد، حال آنكه مشكلات، ناكامی ها و آنچه آن را بدبختی می نامیم، ممكن است بارها و بارها پیش آیند و هر كس در مقابل آن به گونه ای متفاوت رفتار می كند.
مینو ضابطیان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید