جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نقدی بر کتاب الگوی زندگی تألیف مرحوم عباس یزدانی


مقاله حاضر نقدی است بر کتاب الگوی زندگی تألیف مرحوم عباس یزدانی. نویسنده این مقاله با ذکر مطالب مختلف از بخشهای گوناگون این کتاب به بررسی و نقد آنها می پردازند و پس از آوردن دلیلهایی بر علت ضعف استدلالهای نویسنده کتاب، با آوردن روایات مخالف و آیات قرآنی به رد نظرات نویسنده اقدام می نمایند.
ضمن تقدیر وتشکر ازنویسنده محترم کتاب به مناسبت انتخاب این عنوان ارزشمند جهت معرفی سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که همانا مطابق با آیه شریفه ((و لکم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ می باشد و بیان این نکته که از مطالعه این کتاب بسیار استفاده بردم و قلم شیوای نویسنده به خوبی سیره نورانی آن حضرت را ترسیم نموده بود، اما پاره ای از مطالب کتاب را قابل تأمل و نقد یافتم و از آنجا که یک بار این موارد را برای نویسنده محترم ارسال کرده و یک بار حضوری پیرامون موارد مزبور گفتگو نموده بودم، اما ایشان بر موضع خود پافشاری داشتند، بر آن شدم مطالب مد نظر را همراه با نقد به صورت مقاله ای به نگارش درآورم.۲
۱- صفحه ۱۸ کتاب برای بیان این مطلب که پیامبرصلی الله علیه و آله با بلیغ ترین بیان جلو ناامیدی از رحمت خدا را می گرفت حدیثی از آن حضرت نقل نموده که متن آن را می آوریم: عابدی از بنی اسرائیل هشتاد سال در صومعه ای عبادت کرد. از قضا در یک روز زیبا که زمین از فیض باران، سبز وخرم وهوا در کمال لطف و اعتدال بود، راهب از روزن به دامن صحرا بنگریست و در برابر زیبایی طبیعت که نقاش چیره دست بهار با استفاده از گلهای رنگارنگ در دشت و دمن پدید آورده است دل از دست بداد و رخت از صومعه به صحرا کشید تا با مشاهده آن همه زیبایی خدا را بیشتر یاد کند. پس یک دو قرص نان برداشت و از صومعه به صحرا شتافت، ولی هنوز چند گامی بیش نسپرده بود که زنی به او برخورد و رشته گفتگو میان آن دو پیوست و به درازا کشید تا کار از مرز گفتار به بوس و کنار و پی آمدهای آن منتهی شد. عابد پارسا که دامن تعلق از جهان برچیده بود در لحظه ای غفلت، خود را آلوده دامن یافت. پس در آن آشفتگی جامه از تن به در کرد و در برکه ای که در آن نزدیکی بود به شستشو پرداخت. در این میان فقیری به آن سو آمد و دست نیاز به سوی او دراز کرد و مرد عابد در آن شوربختی و آشفتگی که داشت، نان را به سائل داد و چیزی نگذشت که جان به جان آفرین تسلیم کرد. عبادت شصت ساله اش را با گناه زنا بسنجیدند، گناه از آن عبادت افزون بود ولی چون دو قرص نان را به کفه حسناتش بیفزودند، آن کفه چربید و خدا او را بیامرزید!.۳
شکی نیست که این حدیث ارزش کمک به خلق را نشان می دهد، اما از طرف دیگر به نوعی از آن بی ارزش بودن عبادات نسبت به کمک به خلق برداشت می شود، بسیاری از کسانی که نسبت به عبادت بی توجهند و شعارشان این است که: عبادت به جز خدمت خلق نیست می توانند مؤید خود را این حدیث شریف بدانند. خوب بود نویسنده محترم برای رفع این سوء برداشت توضیحی در پاورقی مرقوم می نمودند.
۲ - صفحه ۳۳ کتاب آمده است:
از آیه ۵ سوره مائدها۴ برمی آید که ازدواج با اهل کتاب نیز رواست و ذبیحه آنها نیز پاک است و معاشرت با آنها هیچ منعی ندارد.
در مورد پاک بودن ذبیحه اهل کتاب و ازدواج (حتی دائمی) با آنها نویسنده نظر خلاف مشهور را انتخاب کرده است. نفس این کار برای کسی که درمقام بررسی آیات و روایات باشد، اشکالی ندارد، چه بسا بزرگانی که در یک یا چند فتوی نظر خلاف مشهور را انتخاب نموده اند، اما این مطلب از دو جهت قابل تأمل است؛ اول آنکه وقتی در گفتگوی حضوری، روایات مفسر آیات مربوطه را گوشزد کردم که روایات، منظور از طعام را حبوبات می داند، نه ذبیحه آنها،ا۵در جواب گفت: از آنجا که روایات با ظاهر قرآن منافات دارد، باید آنها را طرد نمود!! عجیب است اگر این گونه تفسیر و توضیح را تنافی معنا کنیم، دیگر به کدام روایت می توان تمسک جست؟ و آیا سرانجام این طرز تفکر چیزی جز حسبنا کتاب الله است؟! روایات معتبر، مفسر قرآن اند، زیرا قرآن با بیان پیامبر و امام معصوم تفسیر دقیق شده است و حجیت ظهور آنجا معنا دارد که قرینه صارفه نباشد و روایات قرینه صارفه است.
به علاوه نویسنده نه خود را در مقام افتا دانسته و نه این مطلب را به عنوان یک فتوای غیر مشهود و شاذ معرفی نموده، آیا صحیح است که بدون تذکر این نکته که در مسئله مورد نظر، مشهور چنین می گوید،ا۶ نظر شاذی را صرفا با استناد به ظاهر برخی آیات در کتابی بنویسیم و آن را به دست کسانی بدهیم که از فتواها و اقوال مختلف مشهور و غیر مشهور اطلاعی ندارند؟ و اتفاقا به دنبال پیدا کردن این گونه نظرات شاذ و غیر مشهورند؟!
۳ - صفحه ۳۴ کتاب آمده است:
به بیان دیگر عناوین مسلمان، یهودی، مسیحی، صائبی و هر عنوان دیگر خصوصیت ندارد، آنچه مهم است سه رکن اعتقاد به مبدأ و معاد و عمل صالح است. هر کس این سه ویژگی را دارا باشد، اهل نجات است و پاداش عمل او محفوظ و بیم و نگرانی نباید به او راه یابد. نویسنده گفتار خود را به آیه شریفه زیر مستند ساخته است:
ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.ا۷و۸
باید گفت برای نویسنده محترم و امثال او بدیهی است که آیات قرآن کریم یکدیگر را تفسیر می کنند. قرآن درآیه ۸۵ سوره بقره کسانی را که به برخی از آیات ایمان آورده و به برخی دیگر بی توجهند مورد عتاب قرار داده و می فرماید: ((أفتومنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوهٔ الدنیا ویوم القیامهٔ یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون)).ا۹
بنابراین لازم است ضمن توجه به تفسیر آیه شریفه مورد استناد نویسنده،ا۱۰به آیاتی از قبیل آیه شریفه ۸۵ آل عمران نیز توجه داشته باشیم:
((و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرهٔ من الخاسرین)).
و هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است .
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه روایتی آورده که منظور از کلمه اسلام در آیه شریفه را مشخص می کند:
((عن ابن عباس قال اختصم اهل الکتاب الی رسول الله صلی الله علیه و آله فیما اختلفوا بینهم من دین ابراهیم کل فرقهٔ زعمت انهم اولی بدینه فقال النبی صلی الله علیه و آله کلا الفریقین بری من دین ابراهیم فغضبوا و قالوا و الله ما نرضی بقضائک و لانا نأخذ بدینک فانزل الله افغیر دین الله یبغون و لما بین سبحانه بطلان الیهودیهٔ و سائر الملل غیر الاسلام بین عقیبه ان من یبتغ غیر دینه فهو ضال لا یجوز القبول منه ۱۱
همچنین مرحوم شیخ طوسی روایت دیگری را ناقل است که توجه خواننده گرامی را بدان جلب می نمایم.
قال عکرمه: ان قوما من الیهود قالوا: نحن المسلمون فانزل الله تعالی و لله علی الناس حج البیت فامرهم بالخروج الی الحج الذی هو من فرض الاسلام فقعدوا عنه و بان انسلاخهم من الاسلام لمخالفتهم له فانزل الله تعالی و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه.ا۱۲
حال با توجه به این دو روایت و روایات فراوان دیگر که اختصار مقاله گنجایش نقل همه آنها را ندارد و اینکه اسلام ناسخ ادیان گذشته است و با وجود دین احسن و اکمل، انتخاب غیر آن خسارت و زیان است. به علاوه با در نظر گرفتن آیاتی از قرآن کریم که در آنها دستور جنگ با اهل کتاب را صادر نموده و نهایت جنگ را مسلمان شدن و یا پرداخت جزیه معرفی می کند و … آیا جایی برای این معنا وجود دارد که ما همه ادیان را در عرض هم بدانیم و ظاهر یک آیه را گرفته به بقیه آیات و حتی به تفسیر و باطن همان آیه توجه نکنیم؟! جهت روشن تر شدن مطلب به گفتار یکی از مفسران در این زمینه توجه بفرمایید:
آیه ۶۲ سوره بقره به یک حقیقت کلی اشاره می کند و یک قانون عمومی را به همگان گوشزد می نماید، می گوید آنچه ارزش دارد واقعیت و حقیقت است، ظاهر سازی ارزش ندارد. از نظر پروردگار بزرگ ایمان خالص و عمل نیک و خدمات اجتماعی پذیرفته می شود، تظاهرات و اعمال ریاکارنه هر چقدر هم زیاد باشد سودی ندارد.بعضی از بهانه جویان، آیه فوق را دستاویزی برای افکار نادرستی از قبیل صلح کلی و این که پیروان هر مذهبی باید به مذهب خود عمل کنند قرار داده اند، آنها می گویند بنابر این آیه لازم نیست یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر اسلام را پذیرا شوند، همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند کافی است.
پاسخ: به خوبی می دانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند. قرآن در آیه ۸۵ سوره آل عمران می گوید:(( و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه ))و هر کس دینی غیر از اسلام برای خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد.
به علاوه آیات قرآن پر است از دعوت یهود و نصاری و پیروان سایر ادیان به سوی آیین جدید، اگر تفسیر فوق صحیح باشد با بخش عظیمی از آیات قرآن تضاد صریح دارد، بنابراین باید به دنبال معنی واقعی آیه رفت.
در اینجا دو تفسیر از همه روشن تر و مناسب تر به نظر می رسد.
الف - اگر یهود و نصاری و مانند آنها به محتوای کتب خود عمل کنند، مسلما به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایمان می آورند، چراکه بشارت ظهور او با ذکر صفات و علائم مختلف در این کتب آسمانی آمده است.
ب - این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده. آنها در فکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه می شود؟ آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت: هر کسی که در عصر خود به پیامبر بر حق و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح کرده است اهل نجات است و جای هیچ گونه نگرانی نیست.
بنابراین یهودیان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسیح اهل نجاتند، همان گونه مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام.۱۳
۴ - صفحه ۳۸ کتاب مورد بحث آمده است:
آیاتی در قرآن می بینیم که راه هرگونه یأس و ناامیدی را می بندد. در سوره زمر آیه ۵۳ می فرماید:
»ای بندگانم که به خویشتن بدی کرده اید ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می آمرزد و از این بالاتر آیات سوره فرقانا۱۴ است که می فرماید گناه کارانی که توبه کنند و عمل صالح انجام دهند نه تنها گناهانی مثل قتل و زنا ار نامه عملشان محو می شود بلکه به جای آنها حسنه ثبت خواهد شد!!!
راستی اگر اسلام از این زاویه به دنیا معرفی شود چقدر جاذبه خواهد داشت و چتر رحمت و رأفت آن چه دلهایی را که تسخیر نمی کند!
حال سخن بنده این است که چرا باید در این کتاب حتی برای یک بار سخن از آیاتی همانند دو آیه قبل از آیه نقل شده مطرح نشود. خدایی که در آیه ۷۰ سوره فرقان می فرماید:
الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما که ترجمه آن را نویسنده محترم آوردند، همان خداوند کریم و رحیم در آیات ۶۸ و ۶۹ همین سوره در وصف عباد الرحمن می فرماید:
و الذین لا یدعون مع الله الها آخر و لا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق و لا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاما یضاعف له العذاب یوم القیامه و یخلد فیه مهانا
و بندگان خوب خدا کسانی هستند که با خدای یکتا کسی را شریک نمی خوانند و نفس محترمی را که خدا حرام کرده به قتل نمی رسانند و هرگز گرد عمل زنا نمی گردند که هر که این عمل را انجام دهد کیفر گناهش را خواهد یافت و عذابش در قیامت مضاعف شود و با ذلت و خواری به دوزخ جاودان گردد.
چرا نویسنده محترم اصل آیات را نمی آورند و استثنای آن را می آورند؟ آیا زمانه ما زمانه ای است که اغلب جوانها و پسرها و دخترها و به طور کلی بسیاری از مردم ما از یأس و ناامیدی نسبت به خدا رنج می برند و باید برای آنها آیات رحمت خوانده شود یا از لاابالی گری و بی خیالی و بی توجهی نسبت به محرمات؟ آیا بیان این مطلب در ایام عزاداری که هرچه می خواهید گناه کنید اما برای امام حسین علیه السلام اشک بریزید … برای جسور شدن آنها کافی نیست که بیاییم و آیات را هم یک طرفه انتخاب کرده و تنها آیات رحمت و مغفرت و … طرح نماییم آیا این کار نوعی نؤمن ببعض و نکفر ببعض نمی باشد؟! بنده مخالف طرح آیات رحمت نیستم اما انذار و تبشیر باید با هم باشد نه تبشیر تنها و نه انذار تنها.
چنانچه جوان خالی الذهنی که با معارف اسلامی آشنایی ندارد و نمی داند که قرآن کریم نسبت به گناه قتل نفس چه قدر تأکید نموده و احکام آن را از قبیل قصاص و یا دیه و … را بیان نموده و سنگینی مجازات اخروی آن را یادآور شده و همین طور گناه زنا را و شدت عذاب آن را، جوانی این گونه اگر عبارت کتاب نویسنده را بخواند کتابی که حتی در همین جا به مناسبت، معنای توبه و مراحل آن را نیز معرفی ننموده، آیا برای او گناه قتل و زنا گناهی آسان و سبک تلقی نخواهد شد؟! و اگر روزی در معرض آن قرار گیرد با خود نخواهد گفت: انجام می دهم و بعد توبه می کنم!! نویسنده محترم اهل دانش است و خود می داند، همان طور که الیأس من روح الله گناه کبیره است الأمن من مکر الله نیز گناه کبیره است.ا۱۵
ا۵ - صفحه ۳۹ کتاب در پاورقی آمده است:
ای کاش سیاستها، شعارها و تبلیغات ما از روز نخست همسو با این آیه قرآن بود و به جای جمله لا شرقیه لا غربیه که مفاد آن ربطی به سیاست خارجی ندارد، این آیه قرآن به سر در وزارت خارجه و در آرمهای نظامی و تبلیغی ما نقش می بست تا دنیا بداند سیاست تنش زدایی و آشتی و مسالمت با همه، یک سیاست قرآنی است.
منظور نویسنده از آیه قرآن مشارالیها آیه هشتم و نهم سوره ممتحنه می باشد توجه بفرمایید:
لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا الیهم إن الله یحب المقسطین إنما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و أخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی إخراجکم أن تولوهم و من یتولهم فأولئک هم الظالمون.
خدا از نیکوکاری و عدالت ورزی نسبت به کسانی که بر سر دین با شما نمی جنگند و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند منع نمی کند زیراخدا دادگران را دوست دارد. فقط از دوستی با کسانی باز می دارد که بر سر دین با شما جنگیده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندتان به دشمنانتان کمک کرده اند.
اگر نظر نویسنده محترم درباره جمله لا شرقیه، لا غربیه که آن را بی ربط به سیاست خارجی دانسته این است که شبیه این جمله در قرآن کریم و در سوره نور آیه ۳۵ داریم و مفهوم آن آیه به سیاست خارجی ارتباطی ندارد، خوب، شاید بر اساس برخی تفاسیر قول نویسنده را بتوان پذیرفت، اما تردیدی نیست که جمله لا شرقیه لا غربیه به عنوان یک عبارت عربی (که دومین زبان بین المللی دنیاست و در واقع زبان دین همه مسلمانان جهان است)، جمله ای بسیار با معنی و هماهنگ با چیزی است که متون دین ما و قانون اساسی کشور ما گفته و آراء شهیدان و بزرگان و عاقلان کشور در مورد سیاست خارجی بر آن منطبق است. این جمله مفاد همان حدیث مشهور است که: الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده (چپ و راست گمراهی است و راه نجات راه وسط است) جمله مورد بحث مضمون آیات فراوانی است از قرآن کریم که مسلمانان را به خطر یهود و نصاری هشدار می دهد و آنان را از اینکه یهود و نصاری را دوست و ولی خود بگیرند بر حذر می دارد. آیاتی همانند: … ولن ترضی عنک الیهود و نصاری حتی تتبع ملتهما۱۶ … لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاءا۱۷ … لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء… ۱۸ و ده ها آیه در قرآن کریم ما را به استقلال و عزت خود و تسلیم نشدن در مقابل دشمنان فرمان می دهد.
آیا نادیده گرفتن آن آیات و تنها سراغ آیه هشتم سوره ممتحنه رفتن مصداقی از »نؤمن ببعض و نکفر ببعض« نیست، اگرچه ما مأمور به جنگ با کفار به مجرد کفر آنها نیستیم، بلکه در صورت تجاوز نظامی آنان یا توطئه آنان علیه مسلمانان مجاز به جنگ با‌آنها هستیم؛ اما این سؤال مطرح است که آیا آمریکا و اذناب او مصداق لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم می باشد و یا مصداق الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم .۱۹۶ - صفحه ۴۲ کتاب با بیان این معنا که خداوند حتی به دشمنان دین نیز رحمت دارد برخی از آیات قرآن را آورده که در آنها دستور عفو و صفح نسبت به کفار صادر فرموده است و در مجموع نتیجه گیری نموده که دین اسلام دین رحمت و بخشش و گذشت است…
ما هم اعتقاد داریم که همان طور که خداوند بزرگ سبقت رحمته غضبه است یعنی رحمتش از خشمش پیشی جسته، اسلام عزیز نیز دین رحمت، لطف و بخشش است، اما همان گونه که خداوند بزرگ در جای خود منتقم و معذب است دین اسلام نیز در جای خودا۲۰ با جدیت و قاطعیت رفتار می کند؛ همان دینی که دستور عفو، سلام، گذشت، صلح، مواسات، تصافح و رسیدگی به یکدیگر داد، در متن همان دین دستوراتی راجع به قصاص و دیات و حدود و جهاد و … وجود دارد. آیا صحیح است یک قسمت دین را بگیریم و معرفی کنیم و جانب دیگر را رها سازیم؟ أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض …؟ چرا تنها به آیات آمر به عفو و صفح اشاره می کنید که اغلب آیات مکی است و در زمان ضعف مسلمانان نازل شده و البته شیوه ای برای جذب کفار بوده است و از طرفی در آن زمان چاره ای جز عفو و صفح و گذشت برای مسلمانان وجود نداشت. چرا به برخی از آیات آمر به قتال و نبرد که در مدینه نازل شده نویسنده محترم اشاره ای ندارد؟ و ...
ا۷ - صفحه ۵۳ کتاب آمده است:
یکی از آموزه ها و توصیه های دین ترک هزینه های غیر ضروری به نفع تهیدستان است. به متمولان توصیه شده است هزینه سفر دوم حج را صرف یک خانواده مستمند نمایندا۲۱ ولی متأسفانه در کشوری که جمعیت زیادی در آن زیر خط فقر زندگی می کنند هر ساله صدها میلیون، صرف حج مستحب، حج عمره، زیارت سوریه و دیگر اماکن زیارتی می شود. کسی به این جماعت نمی گوید که اگر قصد تفریح دارید به مناطق خوش آب و هوا سفر کنید و اگر قصد بندگی دارید، خداوند چنین چیزی از شما نخواسته است.
در مورد نهی نویسنده از سفرهای زیارتی باید گفت: با توجه به ورود حدیث شریف در نهی از سفر دوم حج، ما در این مورد مضمون روایات را بر چشم می نهیم، اگرچه در مقابل این حدیث شریف، در ادعیه کثیره ای خصوصا در ادعیه ماه مبارک رمضان دعای درخواست حج فراوان آمده: اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام …ا۲۲که این تعارض را باید به گونه ای بررسی و برطرف نمود اما در ارتباط با سفر به اماکن زیارتی دیگر نمی توان با این استدلال که: رفتن به این سفرها مستحب است، اینچنین نتیجه گیری کرد که همه مردم باید خرج این سفرها را به مستمندان بدهند. زیرا اولا مشکل قضیه وجود مستمند و افراد زیر خط فقر، به اقتصاد بیمار مملکت بر می گردد و راه حل آن سالم نمودن سیستم اقتصاد است و با بخشش هایی که از طرف ثروتمندها به فقرا صورت می گیرد مسأله خاتمه نمی یابد.ا۲۳
ثانیا: دین اسلام پرداخت حقوقی مثل خمس و زکات را واجب نموده و بیش از آن را مستحب (شما که رفتن به اماکن را مستحب می دانید، پرداخت خارج از حقوق واجب نیز در نهایت مستحب است نه واجب) و البته اگر مردم همین خمس و زکات را به خوبی ادا می کردند، فقیری باقی نمی ماند. (مضمون حدیث شریف)
ثالثا: به عنوان یک ضرورت و نیاز همه خانواده ها (چه پولدار و چه بی پول) برای رفع خستگی، نیازمند به سفر و مسافرتند و به تعبیری اگر رفتن به اماکن زیارتی وجوب شرعی ندارد، ولی برای سلامت روح و روان اعضای خانواده، در بسیاری از موارد وجوب و ضرورت عقلی می یابد.
رابعا: شاید بسیاری (یا اکثر) کسانی که به سوی اماکن زیارتی می روند همانهایی هستند که بر اساس آمار، زیر خط فقر زندگی می کنند، آنها که صاحبان آلاف و الوفند، اغلب به جای کربلا و مشهد و …، جزایر قناری و کیش و قشم و قبرس و اروپا و آمریکا را انتخاب می کنند. دسته اول حاضرند با تحمل فقر و رنج، یکی دوبار در سال یا کمتر و بیشتر به آستان امامان خود نزدیک شده و طلب فیض نمایند.
خامسا: شما که توصیه می فرمایید اگر قصد تفریح دارید به مناطق خوش آب و هوا سفر کنید و اگر قصد بندگی دارید، خداوند چنین چیزی از شما نخواسته. بنده عرض می کنم »الجمع مهما امکن اولی من الطرح«، چه اشکالی دارد که انسانی که قصد تفریح دارد سفری را انتخاب کند که ضمن تفریح، مراتب بندگی را هم به جا آورد و با زیارت قبور امامان خویش یادی از آن ولی نعمتان کرده و با تعظیم شعائر الهی از مراقد مبارکشان کسب فیض کند. بنده خود شاهد بوده ام برخی از کسانی که به قول شما به قصد تفریح به سوی این مراکز حرکت کرده اند، در بازگشت قولاً وعملاً اقرار نموده که کسب فیض معنوی این سفر آن قدر ارزشمند بوده که تفریح به هیچ نقطه از دنیا نمی توانست آنها را این چنین مستفیض و مست فیض نماید. ما وشما (بر خلاف گروه وهابیون)، اعتقاد داریم که جسم مبارک و ضریح منور و حرم مشعشع انسانهای الهی، خود افاضه برکت می کند و موجبات سعادت دنیا و آخرت را فراهم می سازد.
۸- صفحه ۸۴ کتاب مطلبی تاریخی نقل شده که قابل تأمل است:
روزی طائفه بنی عمر و بنی عوف که بوستانهای وسیعی داشتند و پیامبر خبر یافته بود که دیوارهای بلندی اطراف بوستانها کشیده اند تا مردم را از دست یافتن به آنها بازدارند، نزد پیامبر آمدند، پیامبر به آنها گفت:
»ای گروه انصار، شما در روزگار جاهلیت که خدا را عبادت نمی کردید، بار مشکلات مردم را به دوش می کشیدید و به آنها احسان می کردید. حال که خدا با اسلام و پیامبرش بر شما منت نهاد، چرا حصار به دور اموالتان می کشید؟ ای گروه انصار در آن چیز که آدمی زاده بخورد اجری است و در آنچه درنده و چرنده بخورد اجری است …!!
انصار با شنیدن این سخن یکسره به بوستانهای خود شتافتند و دیوارهای آن را شکافتند تا عابران از میوه های آنها بخورند.
مطلبی که ملاحظه کردید و البته منبع آن معرفی نشده است، مطلب عجیبی است. آیا در اسلام و دیگر ادیان الهی توصیه شده که انسان اموال خود را بر سر راه قرار دهد تا هر کس می خواهد استفاده کند؟! در کدام جامعه ای همه انسانها به حق خود راضی هستند و بدون مانع ببرونی به اموال دیگران دست درازی نمی کنند؟ اگر انسان برگرد اموال خود حصاری قرار ندهد و راه برای استفاده همگان باز باشد نه تنها فقرا، که پیش و بیش از فقرا، انسانهای حریص طماع، اموال را برداشته و آن وقت دست صاحب مال خالی می ماند و این کار نه با عقل سازگاری دارد و نه با نقل: و لا تجعل یدک مغلولهٔ الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا.ا۲۴
و امام صادق علیه السلام می فرماید:احتفظ بما لک فانه قوام دینک.ا۲۵
و بر فرض که مطلبی (و روایتی) این گونه از نظر سندی مخدوش نباشد، قضیه فی واقعه می باشد که حکم آن را به موارد دیگر سرایت نتوان داد.۲۶۹ - صفحه۵۵ کتاب با مطلبی با عنوان ارتباط کفر و فقر آمده است:
پیامبر فرمود: اکثر اهل جهنم از راه شکم و عورتشان راهی دوزخ می شوند. این سخن نشان می دهد نمی توان دنیا و آخرت را از هم تفکیک کرده و فقر و محرومیت جنسی خواه ناخواه جامعه را از پای در خواهد آورد.
اگرچه از حدیث شریف نقل شده می توان این نتیجه را گرفت که فقر و محرومیت جنسی خواه ناخواه جامعه را از پای درخواهد آورد. اما تنها و تنها مفاد حدیث شریف همین جمله نیست بلکه بسیاری از کسانی که الفبای فقر و محرومیت جنسی را نخوانده اند، به خاطر شکم سیری و قدرت مالی، حرص بر جمع اموال دیگر (از هر راهی که بشود) و یا تنوع طلبی در مسأله جنسی و … خود را با حرام مالی یا ناموسی آلوده نموده اند. لذا در روز قیامت از راه شکم و عورتشان به جهنم می روند و اتفاقا حرام خوری و به سوی حرام جنسی رفتن اگر در میان پولدارها و صاحبان سرمایه بیشتر نباشد کمتر از فقرا نیست. کافی است سری به بد حجابها و باندهای فساد و صاحبان ویدئوها و فیلمهای سکس و ماهواره ها و … بزنید تا عدم انحصار فساد در فقرای اقتصادی را ملاحظه کنید؛ بله همه آنها در فقر فرهنگی و دینی مشترکند.
۱۰ - صفحه ۶۴ کتاب بحثی با عنوان مجالس شادیمطرح شده و دراواسط نوشته آمده است:
از سوی دیگر مجالس عروسی متدینان بی سر و صدا است. در حالی که پیشوایان دین تأکید کرده اند که عروسی باید با سر و صدا و ابراز شادی توأم باشد. بسیاری از فقهای ما به دلیل روایات معتبری که در این زمینه در دست است می گویند در عروسی غنا جایز است، یعنی همان غنای حرام که آواز لهوی است و در شرایط دیگر روا نیست در عروسی جایز است. چه بسا بتوان گفت عروسی خصوصیتی ندارد در هر شادی معقولی ابراز شادی به نحو رایج در عرف جایز است.
اجمالا این نکته را عرض می کنم که به قول یکی از بزرگان بسیاری از مردم ما بدون وجود آهنگ خود در رقصند و کاری به حلال و حرام بودنش هم ندارند. وای به روزی که کسی برای آنها بنوازد و همانند شما نویسنده با نقل برخی مطالب و یا روایات قابل تأمل بهانه به دستشان دهد. نویسنده محترم استثنایی را که فقهاء عظام پیرامون آواز خوانی در مجالس عروسی (آن هم مجلس عروسی که مردان نامحرم در آن داخل نیستند) عنوان نموده اند با بیان اینکه چه بسا بتوان گفت عروسی خصوصیتی ندارد می خواهند آن را به همه جا سرایت داده و کلا حکم به حلیت غنا دهند و این مطلب بسیار عجیبی است که به راحتی، انسان حکم یک مسأله و مورد خاص را به همه موارد دیگر سرایت دهد. اگر عروسی خصوصیتی ندارد چرا روایات بر آن تکیه کرده اند؟ به علاوه روایات ناهیه را چگونه توجیه می کنید؟ به علاوه اینکه فرموده اید شادی معقول به نحو رایج در عرف، جایز است کدام عرف را در نظر دارید؟ عرف مردم ایران قبل از انقلاب را یا عرف بسیاری از مردم مرفه و بی درد و بی دین بعد از انقلاب را که زنان و مردان در مجالس عروسی آنها به طور مختلط با هم می رقصند و آواز می خوانند؟… آیا این را هم جایز می دانید؟ این هم رایج در عرف شده است. عرف کشورهایی مثل ترکیه و امثال آن که جای خود دارد. این عرف را معرفی بفرمایید. اگر کسانی نیز بفهمند که نهایت این عرف، عرف متدینان است، همه مطالعه کنندگان کتاب شما این را نمی فهمند و از آن آزاد بودن هر نوع ابراز شادی رایج محافل و مجالس را نتیجه می گیرند. وانگهی شادی از راه رقص و پای کوبی و بلند کردن صدای غنا و موسیقی در کوی و برزن به وجود نمی آید بلکه این مسائل متدینان را به شدت متأثر می سازد. شادی و خوشی زمانی حاصل می شود که انسان ببیند در جامعه ارزشها حاکم است. تبعیض و فساد و رشوه خواری و بی عدالتی وجود ندارد. مردم سیر کمال علمی و عرفانی خود را طی می کنند. کشور از جهت نیازهای مادی و دنیوی محتاج و ذلیل اجانب نیست، مردم به جای مصرفی شدن و هر روز پیشرفت در مصرف داشتن، به سمت تولید و کار و تلاش رو آورده اند، اعتیاد و فساد و هرزگی و کم کاری و بی کاری و … وجود ندارد. اینها قلبها را شاد می سازد نه زدن دف و چنگ و آهنگ و موسیقی. من مخالف شادی و نشاط نیستم. اما باید دید یک انسان بماهو انسان مخصوصا انسان اسلام، چه مطلبی او را شاد می کند و چه چیز او را می رنجاند.
۱۱ - صفحه ۹۵ کتاب، نویسنده محترم دو روایت را تحت عنوان تفریح و مزاح پیامبر نقل کرده اندا۲۷ که تن آن را ملاحظه می فرمایید:
شخصی را نزد پیامبر آوردند تا پیامبر او را مجازات کند او دختری را بوسیده بود. پیامبر از او پرسید که چرا به چنین گناهی دست یازیده، او در پاسخ گفت: حاضرم قصاص شوم ای رسول خدا اگر من او را بوسیدم دستور فرما که او نیز مرا ببوسد! پیامبر از این فکاهی خندید و چون توبه کرد او را بخشود.ا۲۸
روزی حارث بن جابر را مخاطب ساخت که از شتر گمشده ات چه خبر!! و او که خاطره ای شیرین از دوران جوانی به یادش آمد، با تبسم گفت: یا رسول الله، اسلام زانوی آن را بست، کنایه از اینکه حالا که مسلمان شدم دیگر به آن کارها دست نمی زنم و قصه از این قرار بود که در ایام جاهلیت روزی زنی زیبا روی را دید که روغن می فروخت. دلش به او مایل شد، تدبیری اندیشید. به او گفت، روغنی بهتر از این می خواهم. زن گفت در خانه دارم. با او به خانه اش رفت، زن مشکی بزرگ را گشود. حارث قدری چشید، گفت: بهتر از این می خواهم برخاست و به زن گفت: سر مشک را بگیر تا سری به شترم بزنم که نگریزد. زن گفت صبر کن سر مشک را ببندم. حارث گفت بستان که شترم گریخت و اگر نگیری رها خواهم کرد. زن اجبارا سر مشک روغن را گرفت. حارث فرصت را غنیمت دانست و از پشت او را در آغوش گرفت و با چالاکی از او کام گرفت. زن هرچه کرد فایده ای نداشت، چون دستش به مشک بود و چاره ای جز توقف کامل نبود.۲۹
اگرچه ممکن است این دو قصه اتفاق افتاده باشد و آمدن آن در کتاب روایی نیز اشکال ندارد اما نقل آن در کتابی که به دست بسیاری از جوانان می افتد به نظر جایز نباشد. مطمئن باشید بسیاری از جوانان ما با خواندن این دو قصه اولا به نوعی انحرافات جنسی را کوچک می شمرند و ثانیا یاد گرفتن یک نوع انجام کامجوئی جنسی، یک نوع پاسخگویی مضحک در مقابل آن را یاد می گیرند و اگر از میزان اعتبار دو روایت نپرسیم مسلما این نکته را تأکید می کنیم که مگر عمل فرد در زمان جاهلیت می تواند مبنای تسامح پس از اسلام قرار گیرد؟
۱۲ - صفحه ۹۷ کتاب آمده است:
گاه روی زیرانداز ساده ای که دو بار تا خورده بود می خوابید. روزی همسرش آن را چهار مرتبه تا زد تا قدری نرم تر باشد. وقتی پیامبر از خواب برخاست بر خلاف روزهای دیگر قدری دیرتر بیدار شد به طوری که فرصت نماز شب از دست رفت. پیامبر ناراحت شد، به همسرش گفت از این پس مثل شبهای قبل زیرانداز را دولا پهن کن.۳۰
باید گفت از آنجا که نماز شب بر آن وجود مبارک امر واجبی بوده، آنگاه فوت شدنش از ایشان قدری قابل تأمل است (اگرچه بر اساس نقل، عمدی نباشد). به ویژه اینکه روایت را از احیاء العلوم غزالی نقل کرده اید، لزوم تأمل آن را بیشتر می نماید.
۱۳ - صفحه ۱۱۱ کتاب روایتی نقل شده که متن آن چنین است:
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از ازدواج نیست. وقتی مرد مسلمان بعد از آمیزش با همسر خود غسل می کند شیطان به گریه می افتد. وقتی مرد مسلمان با همسرش آمیزش می کند دو فرشته آنها را احاطه می کنند و او همچون کسی است که در راه خدا شمشیر از نیام بیرون کشیده و می جنگد. وقتی عمل زناشویی به پایان می رسد گناهان وی آمرزیده می شود و هنگامی که غسل می کند هیچ گناهی در نامه عمل او باقی نمی ماند.۳۱
روایاتی مشابه همین روایات در صفحات دیگر کتاب از جمله صفحه ۱۲۱ آمده است.
نقل این گونه روایتها نیازمند توضیح و تفسیر است اگر مطلب این گونه باشد که از ظاهر روایت بر می آید که با انجام عمل زناشویی هیچ گناهی باقی نمی ماند، آنگاه جا دارد که همه مردم با خیال راحت بروند هرکار می خواهند انجام بدهند و بعد هم با همسر خود … تا گناهانشان بخشیده شود. آیا این سخن و مطلب نوعی کوچک شمردن گناهان را به دنبال ندارد؟! نوعی نادیده گرفتن دستورات عظیم الهی و انذارهای انبیای الهی را به دنبال ندارد؟! در هر حال بر فرض صحت سندی احادیث، دلالتش را باید توضیح داد تا با اصول و قواعد و امور ثابت دیگر دینی در تعارض نباشد.۱۴ - صفحه ۱۲۰ کتاب نویسنده آیه نساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم و قدموا لانفسکم ا۳۲ را آورده و آیه را ترجمه کرده: یعنی زنان مزرعه آخرتند، بکوشید با روابط زناشویی و تولید فرزند برای آخرت خود توشه برگیرید. ترجمه نویسنده از آیه نقل شده قابل تأمل است. اولا چرا حرث را به معنای مزرعه آخرت معنا کرده است؟ حرث در آیه به معنای این است که زن نقش تولید نسل و آوردن فرزند را بر عهده دارد و البته این برای زن افتخار است که ادامه حیات و نسل انسانی بر عهده او واگذار شده است و ثانیا از کجای آیه نتیجه گرفته می شود که انسان با صرف عمل زناشویی برای آخرت توشه برمی گیرد. بله می توان گفت با انجام عمل زناشویی و ارضای شهوت جنسی، انسان سراغ گناه نمی رود و … لذا بیان این مطلب به عنوان ترجمه آیه قابل تأمل است و در نهایت جمله و قدموا لانفسکم اگر به مسأله تولید نسل و تربیت او اشاره داشته باشد به صرف عمل جنسی نگاهی ندارد.
۱۵ - نویسنده در صفحه ۱۲۰ کتاب با عنوان فضیلت زن دوستی آورده است:
یکی ازسنتهای پیامبر اکرم، بلکه همه انبیاء علاقه به زن و زناشویی بوده است. اسلام بر خلاف ادیانی که به روابط زناشویی به دید منفی می نگرند آن را ارزشمند و در ردیف روزه و صدقه می شمارد. اسلام از زیاده روی در خوردن، خوابیدن و مال اندوزی نهی کرده است اما در موضوع زناشویی به چند همسری و کثرت عمل زناشویی توصیه می کند و عزوبت را گناه می شمارد.
در اصل مطلب شکی نداریم و طبعا مردان نسبت به این مطلب اقبال دارند؛ اما انصاف آن است که کسی که آیه … مثنی و ثلاث و رباع … را می خواند، آیه و إن خفتم ان لاتعدلوا فواحدهٔ … را هم بخواند. کسی که توصیه چند همسری و کثرت عمل زناشویی و … را نقل می کند باید به مسأله مسؤولیت سنگین مرد در قبال همسر و بچه ها و نفقه آنها و لزوم پرداخت مهریه و مسکن و … نیز اشاراتی داشته باشد. خلاصه، این گونه مطلب آوردن همانند کار کسی است که لا اله را می گفت و الا الله را نمی گفت. البته لازم است فضای فرهنگی جامعه مخصوصا، فضای حاکم بر اذهان زنان را در مورد حسن مسائلی مثل ازدواج موقت و تعدد زوجات، با توجه به آمارهای موجود که در مورد تعداد زنان بیوه و یا کثرت دختران نسبت به پسران و … وجود دارد، آماده کرد. اما از طرف دیگر نباید به این مسأله صرفا به عنوان یک عمل حیوانی نگریست و بعد انسانی آن و مسؤولیتها و وظایف انسانی مسأله را نادیده گرفت و به نظر می رسد لازم است برای خانمها اصل مسأله و مشکل موجود را همراه با این دسته از روایات که نویسنده آورده تذکر داد و برای آقایان مسؤولیتهای شرعی و حقوقی و اخلاقی که یک مرد مسلمان در قبال همسر و فرزندان خود دارد و در نهایت راه حل بسیاری از مسایل و مفاسد اجتماعی همان است که در شرع مقدس اسلام آمده است.
ا۱۶ - صفحه ۱۲۴ کتاب با عنوان برخورد با منکرات جنسی آمده است:
در تاریخ زندگی پیامبر بسیار نادر است مواردی که او به زنی بی حجاب یا بدحجاب توصیه کرده باشد که حجابش را مراعات کند و یا نسبت به روابط ناروای دختر و پسر برخورد تندی کرده باشد. اگر این موضوع در آن حد اهمیت بود که ما تصور می کنیم باید شواهدی تاریخی و احادیث زیادی در این موضوع در دست باشد، چون از موضوعات مورد ابتلای جوامع انسانی است. به خصوص آنکه در آن دوره بافت زندگی مردم، بافت روستایی بود و زنان روستایی به دلیل کار مستمر ناچار، چنانکه باید نمی توانستند دقیقا همه تارهای موی خود را در همه حالات مستور نمایند مع ذلک کمتر توصیه ای راجع به پوشش زلف و گیسوی آنان در اخبار و احادیث به چشم می خورد. این بدان معنا نیست که نباید با این پدیده هاا۳۳ برخورد کرد، بلکه مهم نحوه درمان این اختلالات اجتماعی است که باید با درایت کامل انجام گیرد. سابقه ندارد پیامبر در برخورد با این گونه پدیده ها برافروخته شوند و واکنش تندی نشان دهند.
بیان این گونه مطالب، نمونه دیگری است از آهنگ نواختن برای کسانی که منتظر بهانه هستند. اولا نبودن برخورد از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد این قضایا خود یک ادعاست و شاید بررسی تاریخی زندگی آن بزرگوار و ائمه اطهار علیهم السلام چیزی غیر از آن را ثابت کند. به عبارت دیگر باید وجود چنین پدیده ای را به صورت رایج و متعارف از نظر تاریخی اثبات بکنید سپس بگویید پیامبر صلی الله علیه و آله با آن برخورد تند نکرده است و گرنه به ما می رسید. بیان حدسی اینکه زنان روستایی به دلیل مشغله کاری نمی توانسته اند چند تار موی خود را بیرون نگذارند چه ارزش علمی دارد؟
ما معتقدیم فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را خانمها به خوبی اجرا می کرده اند و نیازی به تذکرات مکرر در روایات نبوده است همچنان که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نشده است که به مردی یا جوانی بگویند نماز بخوان و به خاطر نماز نخواندن کسی پرخاش نکرده اند، شاید به این دلیل باشد که چنین گناهی رخ نمی داده، یا بسیار اندک بوده، یا اصولا تذکرات خصوصی و موردی توسط روایات ثبت نشده است.
ثانیا، آیات ۳۰ و ۳۱ سوره نور و نیز برخی از آیات سوره احزاب به امر لزوم پوشش کامل تصریح دارد و احادیثی که در شب معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله، در مورد آویخته شدن زنان بد حجاب نقل شده و … برای برخورد با این امورکافی است. ثالثا، مگر می شود با این امور مقدمه ای برخورد نکرد و با ذی المقدمه اش مثل زنا و لواط و … برخورد نمود؟ اگر زنان و دختران آرایش کرده و بدحجاب و بی حجاب در خیابانها آزاد باشند، ایا راهی برای منع از زنا و دیگر اعمال ناشایست می توان پیدا کرد؟ آیا نهی خداوند در آیه شریفه: »و لا تقربوا الزنا« به جای »لا تزنوا« اشاره به این ندارد که نباید اجازه داد مقدمات این حرام فراهم شود و الا منع و مقابله با آن، کاری سخت و گاه محال است. آیا حرمت حضور یک زن و مرد اجنبی در یک مکان دربسته از حیث مقدمه بودن این امر برای امر زنا نمی باشد؟… چگونه شما پوشش زلف و گیسو و … را یک امر سبک می شمارید؟ بله برخورد تند و واکنش تند جایز نیست، اما برخورد نکردن و مسأله را بی اهمیت جلوه دادن و بهانه به دست افراد ناآشنا به دین دادن نیز جایزنمی باشد. سالهای پیش کسانی که با امر به معروف و نهی از منکر در این امور مخالفت می کردند دائما دم از لزوم کار فرهنگی می زدند. ما مخالف کار فرهنگی نیستیم اما دیدیم که اوضاع برخی دختران و پسران در سالهای اخیر در خیابانها به کجا انجامید و کار فرهنگی این مدعیان دروغگو سر از انکار بسیاری از معتقدات درآورد.
ا۱۷ - صفحه ۱۲۴ کتاب داستانی را نقل کرده اند:
مردی روغن فروش علاقه زیادی به پیامبر داشت. آن قدر مهر پیامبر در دلش بود که گاه روزی دوبار به دیدار پیامبر می شتافت تا آنکه از دنیا رفت. وقتی پیامبر با مغازه بسته او روبرو شد فرمود خدا او را بیامرزد. همسایگان گفتند یا رسول الله او خصلت بدی داشت! پیامبر پرسید چه خصلتی؟ گفتند از بعضی کارهای زشت پرهیز نداشت مثلا دنبال زنان را می گرفت! پیامبر فرمود او مرا چنان دوست می داشت که اگر برده فروش هم بود خدا او را می آمرزید!.۳۴
نقل این قصه نیز ضمن اینکه نوعی آهنگ نواختن است، نوعی کوچک شمردن گناهان جنسی را به همراه دارد و از طرفی مضمون آنچه نقل شده (که نسبت به سند و دلالتش تأمل جدی را می طلبد) مشابه منقولاتی است که ادعا دارد هر چه می خواهید گناه کنید. فقط برای امام حسین علیه السلام اشک بریزید، امام شفاعت شما را خواهد کرد. آیا محبت به کسی بدون اطاعت او معنی دارد؟ آیا امام حسین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله آمده اند با نثار خون و هستی خود دستورات و تعالیمی را بیاورند و آنگاه خود آنها به نوعی دستورات و تعالیم دینی را بی ارزش جلوه داده و در مقابل همه آنها تعالیم ارزشمند، صرف محبت عاطفی ظاهری را برای نجات کافی بدانند؟!۱۸ - صفحه ۱۲۵ کتاب داستان دیگری نقل کرده و نتیجه ای عجیب گرفته است:
در روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب خود بودند. زنی ازآنجا عبور کرد. آن حضرت برخاست و نزد همسر خود زینب رفت و با او درآمیخت. سپس برگشت و فرمود: هر کس زنی را ببیند و از او خوشش بیاید، باید برود با همسرش آمیزش کند و اجازه ندهد که شیطان بر او راه یابد.۳۵
واقعا عجیب است پیامبر نفرموده ما انبیاء چشممان به هیچ زنی نمی افتد و اگر بیفتد خوشمان نمی آید و اگر خوشمان بیاید با فشار بر خود آن را تحمل می کنیم. شما نیز باید بکوشید نگاهتان به هیچ زنی نیفتد و اگر افتاد با روزه گرفتن و سرکه خوردن جلوی فشار جنسی را بگیرید! بلکه با واقع بینی و برخوردی حکیمانه با آن روبرو شدند.
نکته قابل تذکر این قسمت، انکار نویسنده نسبت به راهکارها و دستور العمل های کاهش فشار جنسی است که اتفاقا در روایات به آنها گوشزد شده است، خواننده محترم مستحضر است که در همه زمانها و مکانها، امکانات ارضای جنسی برای همه فراهم نیست. لذا یا باید به حرام افتاد و یا راه عفاف را پیشه کرد. خداوند بزرگ در سوره نور پس از امر به ازدواج و آسان گیری آن، دستور استعفاف می دهد: فلیستعفف الذین لا یجدون نکاحا …۳۶ (پس کسانی را که وسیله نکاح نیابند باید عفت نفس پیشه کنند) چگونه نویسنده محترم دستور العمل کاهش فشار جنسی را به طور کلی منکر می شوند، در حالی که حتی برای افراد متأهل گاه مورد نیاز است، چه امکانات ارضا در هر زمان و مکان فراهم نیست.
۱۹ - در همان صفحه ۱۲۵ مطلبی را از نهج البلاغه نقل کرده اند و نتیجه عجیب تری گرفته اند. توجه بفرمایید:
در نهج البلاغه نیز آمده است که‌آن حضرت در جمع اصحاب خود نشسته بود که زنی زیبا از آن محل عبور کرد. اصحاب آن حضرت به آن زن چشم دوخته و غرق تماشای او شدند. آن حضرت فرمودند نگاه این مردان نگاهی است که آنها را تحریک می کند هرگاه کسی به زنی نگاه کرد و از او خوشش آمد برود با همسر خود آمیزش کند، زیرا زنان (ازجهت اطفای غریزه جنسی) با هم فرقی ندارند.۳۷
این برخورد جای بسی دقت و تأمل است. امام علیه السلام به آن مردان نگفتند به نامحرم نگاه نکنید و به آن زن که زیباروی بود نگفتند چرا روی خود را نپوشانده ای و یا باید وقتی مردان به تو خیره می شوند روی خود را بپوشانی و یا چرا از منزل بیرون آمدی؟ امام این صحنه را صحنه ای طبیعی می دانست که راه جلوگیری از پیامد منفی آن دسترسی به آمیزش مشروع است.
خواننده آگاه، خوب می داند که اگرچه روایت معنا و مفهوم صحیح خود را دارد اما این نتیجه گیری اشتباه است. چگونه می توان از روایت نتیجه گرفت که لزومی ندارد به مردان چشم چران گفت، نگاه نکنید در حالی که قرآن کریم می فرماید: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم …ا۳۸ به مردان مسلمان بگو (در مواجهه با نامحرم) چشمان خود را فرو بندند و همین دستور را به زنان می دهد: قل للمؤمنات یغضض من ابصارهن و …۳۹ به زنان مسلمان بگو (در مواجهه با نامحرم) چشمان خود را فرو بندند. چگونه نویسنده نتیجه می گیرد که نباید به زنان توصیه پوشش و حجاب و رعایت عفاف نمود در حالی که ادامه همین آیه می فرماید: … و دامن خود را از عمل زشت محفوظ دارند و زینت و آرایش خود را جز آنچه قهرا ظاهر می شود به بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نکنند جز برای شوهران و …) و در سوره احزاب، خداوند پیامبرش را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن …ا۴۰ (ای پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به حجاب بپوشانند …) و در همین سوره آیه ۳۲ خطاب به زنان پیامبر می فرماید: ای زنان پیامبر … زنهار که نازک و نرم با مردان سخن گویید مبادا آنان که دلشان بیمار است به طمع افتند … و بدیهی است که از این جهت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله با دیگر زنان تفاوتی ندارند.
حال با توجه به همه این مطالب چگونه می توان گفت از آنجا که در این قسمت روایت، حضرت نسبت به چشم چرانی و یا خودنمایی نهی نداشته اند، پس حکم اسلام عدم نهی و بی تفاوت بودن است! چه بسا نهی حضرت در جای دیگری آمده، چه بسا بتوان گفت حضرت در این داستان در مقام بیان نهی از این مطلب نبوده و مطلب دیگری که اهمیت بیشتری داشته، در صدد بیانش بوده اند. به علاوه روایاتی مثل روایات زیر به خوبی گویای مطلب هستند: النظرهٔ سهم من سهام ابلیس مسموم من ترکها لله عزوجل لا لغیره أعقبه الله أمنا و ایمانا یجد طعمه امام صادق علیه السلام می فرماید: نگاه ناروا، تیری است از تیرهای مسموم شیطان، هر کسی آن نگاه را به خاطر خدا ترک کند خداوند لذت امن و ایمان را به او می چشاند.ا۴۱
روایت معراج: که در حضور امیر مؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها، از زبان مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده و ما تنها به آوردن چند جمله آن اکتفا می کنیم:
… فقال یا بنتی اما المعلقهٔ بشعرها فانها کانت لا تغطی شعرها من الرجال و اما المعلقهٔ بلسانها فانها کانت تؤدی زوجها و … و اما التی کانت تأکل لحم جسدها فإنها کانت تزین بدنها للناس….
اما آنکه به موهایش آویزان بود کسی بود که موهای خود را از مردان نامحرم نمی پوشاند و آنکه به زبانش آویزان بود همسرش را آزار می داد و آنکه گوشت بدن خود را می خورد کسی بود که بدن خود را برای مردم آرایش می داد و … .ا۴۲
ا۲۰ - صفحه ۱۲۶ کتاب داستان دیگری نقل نموده و از آن نتیجه گیری کرده است توجه بفرمایید:
در آخرین حج پیامبر، زنی برای پرسیدن مسأله نزد او آمد. فضل بن عباس که جوانی نورس بود پشت سر پیامبر سوار بود. در این میان نگاه هایی بین آن زن و فضل رد و بدل شد. پیامبر که دید آن دو خیلی به هم خیره شده اند و زن همه توجه اش به فضل است با دست خود صورت فضل را برگرداند و فرمود: زنی جوان و مردی جوان! می ترسم شیطان در میان آنها پانهد.
از این حدیث نکات زیادی فهمیده می شود. اول اینکه صرف نگاه کردن به نامحرم گناه نیست چه آنکه پیامبر خود با نگاه به صورت آن زن متوجه شد که به فضل خیره شده است. ثانیا پیامبر با آنکه دیدند آن دو لحظاتی به هم خیره شده اند و از نگاه به هم لذت می برند نفرمودند خود این نگاه ها حرام است بلکه فرمودند می ترسم اتفاق ناگواری بیفتد. یعنی اگر موقعیت طوری باشد که شخص در اثر چشم چرانی در معرض دست درازی قرار بگیرد از آن نگاه باید جلوگیری کرد. احادیث زیادی که نسبت به گناه هشدار می دهند همه ناظر به چنین نگاه هایی است؛ نه نگاه هایی که ضرورت زندگی اجتماعی است. در کتابهای سیره که تمام حرکات و سکنات پیامبر به تفصیل منعکس شده است هرگز نیامده است که آن حضرت در برخورد با زنان یا هنگام صحبت با آنها سرش را پایین انداخته و چشم به زمین می دوختند.
نتیجه گیری نادرستی که از داستان فضل بن عباس شده، از مطالبی که تاکنون گذشت روشن می شود. نوعی باز کردن راه چشم چرانی برای جوانها و مصداق دیگری از آهنگ نوازی برای کسانی که آماده رقصند است و با معیاری که شما داده اید (اگر موقعیت طوری باشد که شخص در اثر چشم چرانی در معرض دست درازی (زنا) قرار بگیرد از آن باید جلوگیری کرد و الا فلا) بسیاری از چشم چرانیهای خیابانها و کوچه ها و مراکز و … به فتوای شما حلال می شود و آنگاه آیات و روایات بی شمار را چگونه باید معنا کرد؛ باید از خود نویسنده سؤال کردا۴۳ آیا هیچ انسان شریف و غیرتمندی حاضر است محارم و نوامیس خود را در معرض دید جوانان اجنبی قرار دهد حتی اگر فرض ما این باشد که این نگاه ها به مسأله دیگری (زنا) منجر نشود و مگر در روایات ما نگاه ناروای چشم، زنای چشم شمرده نشده است؟!
۲۱- صفحه ۱۲۷ کتاب روایتی از امام هفتم نقل شده که توجه به اصل روایت و نتیجه گیری نویسنده هر دو قابل تأمل است:
علی بن سوید به امام هفتم علیه السلام گفت: من عادت دارم (یا شغلم طوری است که) به زنان زیبا نگاه می کنم و لذت می برم. امام فرمودند اشکالی ندارد اما مبادا مرتکب زنا شوی زیرا زنا دین و برکت را از بین می برد.چکیده سخن اینکه خیلی امور را که ما منکر می دانیم از دیدگاه دین منکر نیست و آنها که منکر است نیز از جهت اهمیت در مرتبه ای نیست که ما گمان می کنیم و ثالثا برخوردی غیر از آنچه رایج است می طلبد؛ چنانکه دیدیم برخورد پیامبر در برابر چنین پدیده ای حداکثر توصیه به توبه بود.
اولا با توجه به آیات و روایاتی که پیرامون مسأله نگاه به نامحرم وجود دارد، باید معنی صحیح حدیث را از مجموع آنها بفهمیم، لذا نتیجه گیری نویسنده نمی تواند صحیح باشد.
ثانیا نویسنده محترم قسمتی از حدیث را (عمدا یا سهوا) در ترجمه نیاورده است کل حدیث این است: عن علی بن سوید قال: قلت لابی الحسن علیه السلام: انی مبتلی بالنظر الی المرأهٔ الجمیلهٔ فیعجبنی النظر الیها فقال: یا علی لابأس اذا عرف الله من نیتک الصدق و ایاک و الزنا فإنه یمحق البرکهٔ و یهلک الدین.ا۴۴
همان طور که ملاحضه کردید نویسنده آن قسمت از عبارت بالا را که مشخص شده در ترجمه خود نیاورده است. امام علیه السلام می فرمایند: اگر خداوند نیت صدق تو را بداند اشکال ندارد، یعنی اگر تو از نگاه نیت صدق داشته باشی، نگاه تو نگاه ریبه نباشد یا به قصد لذت نگاه نکنی و … آن وقت اشکال ندارد، نه اینکه فرموده باشد لذت می بری نگاه کنی اشکال ندارد. لذا مرحوم شیخ حر عاملی نیز در ادامه حدیث می گوید:
اقوال: یمکن حمل النظر علی ما کان بقصد التزویج او بغیر تعمد اوغیر ذلک من الاقسام المذکوره سابقا … ممکن است نگاه در این روایت را (که امام اجازه داده اند) نگاه به قصد ازدواج یا نگاه سهوی و غیر ارادی و امثال آن بدانیم.
متأسفانه در این مورد نویسنده محترم علاوه بر برداشتهای ناصحیح، دچار تحریف لفظی حدیث امام معصوم علیه السلام نیز شده اند.
۲۲- صفحه ۱۲۸ کتاب، در راستای نکوهش از عمر مطلبی نقل کرده اند که ملاحظه می کنید:
سخت گیری در این مقوله به شهادت تاریخ از ویژگیهای خلیفه ثانی بوده است. عمر خیلی اصرار داشت که زنان در پرده باشند و بیرون نروند. زیاد این مطلب را در میان می گذاشت.۴۵
آورده اند که عمر آیه ای در خصوص سنگسار زانی جعل کرده بود وسعی می کرد آن را در قرآن وارد کند که موفق نشد.۴۶
در پاورقی شماره ۱ مطلبی از تفسیر روح المعانی نقل نموده اند که این گونه القا می نماید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آیه شریفه: و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیهٔ الاولی …ا۴۷ توجه نداشته اند و عمر به آن آیات توجه و دغدغه داشته است
در مورد آیه ای که عمر در خصوص سنگسار زانی جعل نموده بود، اگرچه ما اعتقاد به وجود همچون آیه ای نداریم، اما روایات ما حد زنا را در پاره ای از موارد رجم می داند و فقهای بزرگوار بر طبق آن روایات فتوی داده اند، لذا نمی توان مسأله رجم را نوعی سختگیری نابجا دانست.
ا۲۳ - صفحه ۳۰ خط آخر، آمده است: در بهار جوانی که همه جوانان به عشرت می پردازند و بسی کارها بر آنها عیب نیست….
آیا روایتی داریم که برخی گناهان در زمان جوانی بر جوانان عیب نیست؟ یا اینکه پاک بودن در جوانی شیوه پیغمبری است. آیا این جمله نویسنده محترم خود نوعی چراغ سبز دادن به جوانها برای انجام بیشتر گناهان در جوانی نیست؟!
ا۲۴ - صفحه ۱۴۳ کتاب آمده است:
در ماجرای بستن درب خانه هایی که به مسجد پیامبر راه داشتند در تبعیضی کاملا آشکار گفت: به فرمان الهی همه به جز علی باید درب خانه هایشان را به مسجد مسدود کنند. استفاده از کلمه تبعیض در اینجا صحیح نیست. در واژه »تبعیض«در فرهنگ ما مفهوم بی عدالتی نهفته است در حالی که کار خدا و رسول خدا عین عدالت است. البته قصد نویسنده معنای لغوی تبعیض است نه اصطلاحی آن، اما بهتر بود به جای آن کلمه تفاوت و امثال آن را به کار می بردند تا باعث سوء تفاهم نشود.
والسلام علیکم و رحمهٔ الله و برکاته
و ما توفیقی الا بالله العلی العظیم
پی نوشتها:
*- دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد و دکترای رشته معارف اسلامی و الهیات دانشگاه امام صادق علیه السلام و مدیر کل امور دانشجویی دانشگاه.
ا۱- عباس یزدانی، الگوی زندگی، گزارشی از سیره عملی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، قم، انتشارات تهذیب، چاپ اول، ۱۳۷۹
ا۲- شایان ذکر است این کتاب توسط دوستان نویسنده (آقای یزدانی) در سطح بسیار بالایی در برخی دانشگاه ها پخش شده و دانشجویان مکلف شده اند ضمن خرید و مطالعه کتاب، خلاصه یا تحقیقی در مورد آن بنگارند.
ا۳- سفینهٔ البحار، ج۲، ص۲۴ ماده صدق، وسائل الشیعه، ج ۹، ص۳۸۰
ا۴- الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم
ا۵- به عنوان نمونه یک حدیث از ده ها در این زمینه را نقل می کنیم:
علی بن ابراهیم فی تفسیره عن الصادق علیه السلام فی قوله تعالی و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم قال: عنی بطعامهم هنا الحبوب و الفاکهه غیر الذبائح الذی یذبحون فانهم لایذکرون اسم الله علیها …(شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، المکتبهٔ الاسلامیهٔ، ۱۴۰۳ق، ج ۱۶، ص ۳۵۵) ترجمه: علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام در مورد مفهوم آیه پنجم سوره مائده نقل می کند که حضرت فرمودند: منظور خداوند از طعام اهل کتاب غلات و میوه جات است نه ذبائح چرا که آنها را با نام خدا ذبح نمی کنند و …
ا۶- در مستند تحریر الوسیلهٔ آمده است: این قول شهرت عظیمی دارد و مرحوم شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی و علامه حلی و قریب به اتفاق متأخرین و متقدمین برآنند و مرحوم صاحب جواهر این قول را نزدیک به ضرورت مذهب معرفی می کند و … نک: احمد المطهری، مستند تحریر الوسیلهٔ، کتاب الصید و الذباحهٔ، (قم، مطبعهٔ الخیام، ۱۴۰۶ ق) صص ۱۲۲-۱۱۶
ا۷ - ترجمه: کسانی که ایمان آورده اند (مسلمانان) و یهودیان و نصاری و صابئان(پیروان حضرت یحیی یا نوح یا ابراهیم )آنها که ایمان به خدا و روز رستاخیز آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداش آنها نزد پروردگارشان مسلم است و هیچگونه ترس وغمی برای آنها نیست.
ا۸ - بقره / ۶۲ا۹- ترجمه: آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید برای کسی که این عمل را انجام دهد جز رسوایی در این جهان و بازگشت به شدید ترین عذابها در روز رستاخیز چیز دیگری هست؟ و خداوند از اعمال شما غافل نیست.
ا۱۰- البته آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که گویای کفر و شرک یهود و نصاری است توجه فرمایید: لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه (مائده / ۷۳)، لقد کفرالذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم (مائده / ۷۲)، فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فق اهتدوا (بقره / ۱۳۷)، ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشکرین (آل عمران / ۶۷) و لن ترض عنک الیهود نلا النصاری حتی تتبع ملتهم، قبل بل ملهٔ ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین (بقره / ۱۳۵). قرآن در واقع یهود و نصاری را کافر و مشرک می داند و دست کم آنان به اعتقادات باطل مانند ثقلیت معتقدند و لذا مشرکند.
ا۱۱- ابی علی طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (بیروت، دارالمعرفهٔ، الطبعهٔ الثنائیهٔ، ۱۴۰۸ ق) ج ۲، ص۷۸۷
ترجمه: ابن عباس می گوید: اهل کتاب (یهود و نصاری) در مورد این که کدام یک به دین ابراهیم علیه السلام نزدیک ترند با هم نزاع کردند و برای رفع این نزاع خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسیدند حضرت فرمودند: هر دو فرقه از دین حضرت ابراهیم دورند. آنها عصبانی شدند و گفتند به خدا قسم ما به قضاوت تو راضی نیستیم و دین تو را نمی پذیریم خداوند در این هنگام آیه شریفه را نازل فرمود: »آیا دینی غیر از دین خدا را بر می گزینند« و از آنجا که خداوند سبحان بطلان دین یهود و نصاری و دیگر ادیان غیر از اسلام را اعلام نمود و به دنبال آیه فرمود: هر کس غیر از اسلام را برگزیند، گمراه است و از او پذیرفته نیست.
ا۱۲- شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص ۵۲۱
ترجمه: عکرمه می گوید: گروهی از یهود خود را مسلمان دانستند. خداوند آیه »و حج خانه خدا بر مردم واجب است« نازل فرمود و آنان را به انجام حج که از واجبات دین اسلام است امر نمود، آنان کوتاهی کردند و مسلمان نبودنشان آشکار گردید، آنگاه خداوند آیه شریفه مورد بحث را نازل فرمود: هر کس غیر از دین اسلام را برگزیند از او پذیرفته نمی شود.
ا۱۳- ناصر مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیهٔ، چاپ هفتم، ۱۳۷۹ ش، ج۱، ص ۸۴
ا۱۴- آیات ۶۳ تا ۷۱
ا۱۵- نک: سید روح الله خمینی، تحریر الوسیلهٔ، بیروت، دارالانوار، ۱۴۰۳ ق، ج۱، مبحث عدالت امام جماعت
ا۱۶- بقره / ۱۲۰، یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند مگر دین آنها را پیروی کنی.
ا۱۷- ممتحنه / ۱، ای ایمان آورندگان، دشمن مرا و دشمن خودتان را دوست نگیرید.
ا۱۸- مائده / ۵۱، ای ایمان آورندگان، یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید.
ا۱۹- قسمتهایی از آیات هشتم و نهم ممتحنهٔ، به ترجمه آنها که اندکی قبل گذشت توجه بفرمایید.
ا۲۰- در دعای افتتاح می خوانیم: … وایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمهٔ و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمهٔ … خدایا یقین دارم که تو در محل بخشش و گذشت مهربانترینی و در محل انتقام و عذاب شدیدترین … (مفاتیح الجنان، معرب، ص۱۷۹)
ا۲۱- وسائل الشیعه، ج۶، ابواب الصدقه، ص ۲۵۹.
ا۲۲- مفاتیح الجنان معرب، ادعیه ماه مبارک رمضان
ا۲۳ - و روایات خاص حج استحبابی بسیار مشوق است، در روایت آمده که کسی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد امسال نتوانستم حج کنم (و مراد او حج استحبابی بود) اما ثروت بسیار دارم، آیا می توانم با انفاق آن به فقرا به ثواب حج برسم، فرمود: اگر به اندازه کوه ابوقیس طلا داشته باشی و در راه خدا انفاق کنی به ثواب این حج نمی رسی. این روایت درست نقطه مقابل حرف نویسنده است. نکته دیگر اینکه آنان که اهل حج و عمره استحبابی و زیارت اند بیشتر به فقرا کمک می کنند تا آنانکه از این سفرها محرومند و پرهیز دارند.
ا۲۴- اسراء / ۲۹، نه هرگز دست خود را در احسان به خلق محکم بسته دار و نه هرگز باز و گشاده دار که هرکدام کنی به نکوهش و حسرت خواهی نشست.
ا۲۵- شیخ طوسی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، الطبعهٔ الاولی، ۱۴۱۴ ق، ص ۶۷۹: مالت را نگهدار که به وسیله آن دینت را نگهداری.
ا۲۶- اگرچه در برخی روایات توصیه اخلاقی شده که به هنگام رسیدن محصول در دیوارها شکاف ایجاد کنید تا مردم استفاده کنند و البته کیفیت و کمیت استفاده محدود و مشخص است و اگر زمانه عدل و داد و انصاف و قناعت و رعایت شرع باشد و به طور متعارف استفاده شود. این استفاده گاه به سک صدم محصول هم نمی رسد اما به نظر نمی آید که در جوامع امروزی بتوان به این توصیه اخلاقی عمل کرد و همان طور که گفته شد اگر روایت »قضیهٔ فی واقعه« بنا شد مربوط به زمانهای مخصوص خود است.
ا۲۷- نقل این قصه ها برای حقیر در همین مقاله نقد گونه، موجب تردید است به خود می گویم شاید خود این کار، ترویج ضلالت و گمراهی باشد، اما برای بیان نقد خود مجبورم آنها را بیاورم. امید است نقل آن موجب اثر سوء نباشد.
ا۲۸- بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۵
ا۲۹- روایت اول از بحار / ج۱۶، صفحه ۲۹۵ نقل شده و نگارنده آن را مشاهده کرده ام. اما روایت دوم در پاورقی کتاب تنها با ارجاع »بزم ایران« آن را آورده است.
ا۳۰- احیاء علوم الدین، غزالی، ج۴، ص ۱۹۲
ا۳۱- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص ۱۵۱
ا۳۲- بقره / ۲۲۳
ا۳۳- منکراتی کمتر از زنا و لواط
ا۳۴- روضه کافی، ص ۷۷
ا۳۵- بهج الصباغهٔ، ج ۱۲، ص۲۷ به نقل از اسد الغابهٔ و نیز وسائل الشیعه، ج۲۰، ص ۱۰۵
ا۳۶- نور / ۳۳
ا۳۷- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۲۰
ا۳۸- نور / ۳۰
ا۳۹- نور / ۳۱
ا۴۰ - احزاب / ۵۹
ا۴۱ - شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، المکتبهٔ الاسلامیهٔ، ج۱۴، ص ۱۳۹
ا۴۲- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، الطبعهٔ الثالثهٔ، ۱۴۰۳ ق، ج ۱۸، ص ۳۵۲
ا۴۳- البته در گفتگوی حضوری از این مطالب سؤال کردم و جوابهای عجیب و غریبی شنیده ام که قرار ما این نیست که شنیده ها را نقد کنیم، لذا به آنچه در کتاب آمده بسنده می کنیم.
ا۴۴- شیخ حر عاملی، پیشین، ج ۱۴، ص ۲۳۱
ا۴۵- کان عمر یقول للنبی احجب نساءک فلم یکن رسول الله یفعل … تفسیر روح المعانی، ج۲۲، ص ۶۷
ا۴۶- الاتقان فی علوم القرآن، ج ۱، النوع الثامن عشر فی جمعه و ترتیبه، ص ۵۸
ا۴۷- احزاب / ۳۳، درخانه هایتان بنشینید و آرام بگیرید و مانند دوران جاهلیت پیشین آرایش و خودآرایی نکنید.
محمد علی قانع
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید