جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


جادوی جیمز جویس


جادوی جیمز جویس
شاید به نظر برسد كه من برای حرف زدن درباره« جیمز جویس» آدم مناسبی نباشم. سال ها پیش در مجله sun Stephan منتقدی مدعی شده بود كه هر آنچه به سر جویس آمد از ایتالیا نشأت گرفته است و من یك ایتالیایی هستم. با این حال قصد دارم درباره جویس حرف بزنم.
این روزها واژه ها همگی« بینامتنی» شده اند و عجیب، نمونه اش واژه Bachlor است كه این روزها با آن در متن های متفاوت با معناهای متفاوت بارها برخورد كرده ایم، آن قدر كه می توانم بگویم این واژه، حال اعجاب انگیز شده است و هر نویسنده ای از آن تعبیر خاصی ارائه كرده است. حالا شما با این واژه به شكل های زیر مواجه می شوید: مرد مجرد و سن بالا ، دستیار جوان یك جنگاور، محصلی كه هنوز مدرك لیسانس اش را نگرفته است و ماهی نری كه در فصل جفت گیری، جفت مناسب اش را پیدا نكرده است. یاكوبسن معتقد است همه این واژه ها با وجود تمام تفاوت های معنایی كه دارند اما نقطه مشترك جالبی دارند و آن هم ناكامی و نرسیدن به كمال هر آنچه كه هست.
جویس هم در سال هایی كه تازه تحصیلات دانشگاهی اش را تمام كرده بود Bachlor بود. او جویسی كه حالا ما می شناسیم نبود، برای اینكه هیچ یك از آثاری را كه حالا او را با اعتبار كرده اند خلق نكرده بود. آن روزها او را فقط می توان یك نوقلم دانست كه ادعا و آرزوی فراوان داشت. با این حال در همان سال ها او نخستین گام ها در این عرصه را برداشته بود. سال ۱۸۹۸ او درس انگلیسی را با یك روحانی به نام اونیل گذراند كه عاشق شكسپیر بود، ایتالیایی را گتسی و فرانسه را با ادوارد كدایك گذراند. همان سال ها به پژوهش درباره آكینوس پرداخت، اما او روش جالبی را برای مطالعه درباره این شخصیت انتخاب نكرده بود. او یك بار درباره آكینوس به استنس لاوس گفته بود: «توماس آكینوس روشنفكر عجیب و غریبی است. حرف هایش درست مثل آدم های عادی است و این عادی بودن و حرف زدن از چیزی كه آدم های دیگر حرف می زنند بسیار مسأله را پیچیده می كند».
شاید همین نكته است كه مرا مطمئن می كند كه جویس از آكینوس تأثیر گرفته است. جویس سال ۱۹۰۰ و درست در روزهایی كه ساختمان داستان دوبلینی ها در ذهن اش شكل گرفته بود، در سخنرانی گفته بود: معتقدم می توان از میان روزمرگی عالم، جنبه های درامی از زندگی را كشف كرد، حتی ساده ترین ها. به نظرم بی مصرف ترین زنده ها هم می توانند در این درام عظیم نقشی را ایفا كنند.
جویس در مطالعات گسترده ای كه روی زبان داشت و در قصه ای هم كه تحت همین عنوان نوشت، به طرز غریبی از همه آن پژوهش ها در زیرساخت های شاهكارش اولیس استفاده كرد، او به زبان ظریف و هنری كه می خواهد در این اثر دست پیدا می كند. او از پیچ و خم های زبان در این اثر می كاهد، اما همان سادگی، دشواری عجیبی را ایجاد می كند. اما همه اینها در كنار هم اولیسی با زبان خاص خودش، بازی ها و كنایه ها را ایجاد می كند.
نمونه بارز این شگرد را می توان در شب مرگ و عزاداری فینگانر به وضوح دید. جویس به واسطه تسلطی كه به زبان داشت، جست وجوهایش را برای یافتن ذات هنر از طریق زبان دنبال می كرد. او حتی در همان سال هایی كه یك Bachlor بود، هم این دغدغه را داشت. در همان سال ها می نویسد: «زبان در شكل والایش در هر چیزی شعر، داستان و... مدافع حقیقت است».
اگر این نكته را كه هر نویسنده ای از همان ابتدای كار برای خودش آرمانی را متصور است قبول كنیم، باید بگویم كه جیمز جویس نمونه تمام عیار این تعریف است و این تعریف بیش از هركس دیگری او و آثارش را دربرمی گیرد. او از همان ابتدای كار و در روزهایی كه دانشجویی به كمال نرسیده بود، می دانست كه در جست وجوی چیست و تا پایان در همان تعریف قدم برداشت. به همین خاطر بیشتر عمرش را صرف خلق دستور زبان جدید و كندوكاو برای رسیدن به حقیقت زبان كرد. سالی كه دوبلین به عنوان پایتخت فرهنگی جهان انتخاب شد، فضایی ایجاد شد كه بسیاری به این نتیجه رسیدند كه زبان های اروپایی بی نقص تر هستند. به هر حال زبان های اروپایی اغلب ریشه مشتركی دارند و تنها تجزیه است كه آن را به شكل های گوناگون درآورده است. دنیای باستان از گوناگونی زبان به تنگ نیامده بود، زبان یونانی و لاتین سراسر امپراتوری روم باستان را از مدیترانه تا بریتانیا در نوردید و در نهایت ساختار این دو كه خالق فلسفه و زبان وجود داشت با هم ادغام شد.
با این حال بارها شاهد بوده ایم كه برخی مدعی می شوند كه زبان كامل در كشور آنها تكلم می شود. قرن نوزدهم جرج فیلیپ ادعا كرد كه هیچ زبان دیگری به جز آلمانی كامل نیست، حتی هایدگر گفت كه آدمی تنها می تواند به آلمانی و با تخفیف به زبان یونانی آن هم فقط در حوزه فلسفه حرف بزند. حتی آنتوان دوریوارل درباره زبان فرانسه گفته بود تنها زبانی كه در آن به خرد انسانی ارج نهاده می شود، فرانسه است و این زبان تنها زبان با منطق و اصول جهان است.
درباره جویس می گویند كه او عاشق دانته بود و تا پایان عمرش از او به عنوان یك اسطوره یاد می كرد. در این نقل قول ها تنها از كمدی الهی نام برده شده است. اما من معتقدم او به دیگر آثار این نویسنده هم رجوع كرده است و حتی نظرات دانته را درباره ریشه زبان قبول داشت. به نظرم جویس در نظرات دانته درباره ریشه های زبان كشفیات تازه ای داشت.
جویس پرمدعای جوان در همان سال های اول با تكیه بر آرای دانته بود كه به قدرت نوآوری در عرصه زبان دست پیدا می كند. او می خواست ثابت كند كه زبان یك موهبت خدادادی نیست بلكه ضرورت ویژه ای دارد و باید ریشه هایش را كشف كردو همین نكته ثابت می كند كه او به ریشه های اندیشه دانته دست یافته بود و گام هایش را بر گرد جهان بینی دانته نهاده بود. با این حال تلاش و كنكاش درباره دانته درست مثل چیزهای دیگر راهی بود برای رسیدن به ریشه های ماقبل عصر بابل. به نظرم می توانیم گوناگونی زبان ها را به راحتی پذیرفت، همان طور كه دانته با آن كنار آمد. با این حال زبان كامل قبل از هرچیز باید قابل درك باشد. جویس كه در پروسه پیشرفت اش در این عرصه از كنكاش درباره آكینوس به خلق سوگ فینگانز رسیده بود، به این نكته كاملاً واقف بود و این شاید مهم ترین نكته ای باشد كه جویس را وادار به خلق اولیس كرد؛ یعنی رسیدن به چند زبانی.
در اوایل قرن هفدهم، دایرهٔ المعارفی درباره دستور زبان منتشر شد كه به بررسی زبان شاعران پرداخته بود كه این مسأله را بررسی می كرد. باید بگویم كه همزمان با مطرح شدن نظریه دانته، فیلسوف دیگری به نام آبراهم ابالفیا نیز نظریه مشابهی را مطرح كرده بود. او معتقد بود خداوند زبان خاصی را به آدم نبخشیده است، بلكه تنها راه و روش را به او نشان داده است. دستور زبان كه در عصر بابلیان از میان رفته است، اما قوم یهود آن را حفظ كرده اند و بدین ترتیب زبان عبری شكل گرفته است. ابولفیا معتقد بود عبری زبانی نیست كه از تلفیق چند زبان شكل گرفته باشد، بلكه خود ساختار جدیدی داشت.
برایم سؤالی مطرح است و اینكه جویس چه قدر به این كنكاش های قدیمی واقف بود؟
حتی هرگز در مكاشفه ای كه با آثار جویس داشتم اشاره ای به یك دستورالعمل درباره زبان ندیدم. اما نشانه هایی وجود دارد، درست مثل حضور جیمز جویس در سخنرانی جان.اف.تایلر برای دانشجویان رشته وكالت كه یازدهم اكتبر ۱۹۰۱ برگزار شد. این سخنرانی درباره زبان های یك جامعه و نحوه ارتباط برقرار كردن بود. تایلر در این سخنرانی به ستایش زبان ایرلندی می پرداخت و در عین حال معتقد بود این حق طبیعی مردم ایرلند برای حرف زدن به زبان ایرلندی است . همانطور كه حق یهودیان است كه از زبان عبری استفاده كنند و اینكه ریشه های همه این زبان ها یكی است. جویس با اتكا به این نظریه بخش هایی از اولیس را خلق كرده است و این نگاه بیش از همه در رابطه بلوم و استفان نمود پیدا می كند.
با این حال در تمام پژوهش هایی كه تا امروز درباره جویس صورت گرفته است، هرگز اشاره ای به آشنایی جویس با آداب و سنن قرون وسطی در ایرلند نشده است. اما یك بار طی سخنرانی كه در سال ۱۹۰۷ در دانشگاه تریستا تحت عنوان «جزیره فرشته ها و قصه ها» داشت، زبان ایرلندی را زبان ریشه دار در تاریخ دانسته بود و گفته بود این زبان هم خانواده و نشأت گرفته از زبان فنیقی هاست. همین مسأله ثابت می كند كه او اشراف كاملی به تاریخ نداشت. به هر حال جویس در دانشگاه فلسفه، انگلیسی، فرانسه و منطق خوانده بود؛ نه تاریخ قرون وسطی. گرچه نظرات جویس درباره پیشینه ایرلند چندان دقیق نیست، اما او به قصد دستیابی به زبان تازه ای به كندوكاو در این زبان های باستانی می پرداخت. من مطمئن ام كه جویس حتی كتاب كلز را هم مطالعه كرده بود، اثری كه «سرادوارد سالیاوان» با ۲۴ تصویر رنگی جزو عجیب ترین كتاب ها است. من یقین دارم كه جویس تحت تأثیر این اثر قرار گرفته بود. چندی پیش در یك بعدازظهر برای نخستین بار در زندگی ام پا به محله قدیمی در دوبلین گذاشتم با خودم گفتم هیچ كس نمی تواند در این محله ها قدم بزند و (حتی اگر كتاب كلز را نخوانده باشد) صدای اعصار را از میان لابه لای سنگفرش این كوچه نشنود. تاریخ باستان، قبل از ۱۰۰۰ میلادی، ثابت می كند كه (hesperic aesthetic) در این فرهنگ وجود داشته است. جویس آنقدر تحت تأثیر این آثار بود كه بارها اعلام كرده بود هر یك از فصل های اولیس حرف اول اش را از كتاب كلز گرفته است. این تأثیر آنقدر مشهود است كه می توان به صفحه ۱۲۴ اشاره كرد. این تأثیر به تو این احساس را القا می كند كه تو با پیشینه ای از تاریخ مواجه هستی. همه اینها دلایلی است كه باعث می شود كتاب كلز در ذهن جویس تبدیل به یك اسطوره شود. جیمز جویس از ابتدا می دانست كه می خواهد چه كار بكند، حتی آن روزهایی كه یك Bachlor بود و او در جست وجوی كمال بود. اما نقطه پرش جویس از Bachlor بودن با كتاب كلز شروع شد. او به این روشنایی در دوبلین دست پیدا كرد. درست در روزهایی كه چشم اش به ۲۴ تصویر كتاب كلز افتاد و همه آنها تبدیل به مشغله ذهنی مرد هنرمند در جوانی شد. همه این دلایلی است كه از جویس یك اسطوره فراموش نشدنی می سازد و شاید با گذشت اعصار دوباره نویسنده ای پیدا شود و از طریق اولیس به همان حسی دست پیدا كند كه جویس بعد از خواندن كلز به آن رسیده بود. حالا اولیس در عین سادگی، در عین اینكه تنها روایتی ساده از یك برهه زمانی كوتاه است می تواند ساعت ها همه زبان شناسان را سرگرم كند و شاید این حس به كنجكاوی جویس بازگردد و اینكه او در كتابخانه دوبلین است به كتاب هایی می رسید كه می توانست هر ذهن جوان و كنجكاوی را دگرگون كند. شاید این حرف ها همگی جوابی بود به نقدی كه سال ها پیش در مجله sun Stephan نوشته شده بود.
نوشته : اومبرتو اكو
ترجمه: امیلی امرایی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید