جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


عاصی‌، خسته‌، عصبی‌، خشمگین‌ و... مبارز


عاصی‌، خسته‌، عصبی‌، خشمگین‌ و... مبارز
● بررسی‌ كارنامه‌ رسول‌ ملاقلی‌پور
رسول‌ ملاقلی‌پور ازجمله‌ غریزی‌ترین‌ فیلمسازان‌ ایرانی‌ است؛ یك‌ فیلمساز بالفطره‌ با رفتارها وساخته‌هایی‌ كه‌ فطرتی‌ بودن‌ و ذاتی‌ بودن‌ فیلمسازی‌ او را نشان‌ می‌دهد...
ملاقلی‌پور را با همین‌ خصایص ذاتی‌اش‌ می‌توان‌ شناخت‌. با ساختار كاملا دلی‌ و از دل‌ برآمده‌ فیلمنامه‌هایش‌، با خشونت‌ كاملا قلبی‌ و درونی‌ آثارش‌، با شخصیت‌ها و قصه‌ها و موقعیت‌های‌ ماندنی‌اش‌، با تظاهر نكردنش‌ به‌ داشتن‌ و دانستن‌ و نشان‌ دادن‌ و تصویرگری‌ چیزهایی‌ كه‌ الزاما برای‌ فیلم‌هایش‌ نقاط‌ و نكات‌ قوتی‌ نیستند با صافی‌ و صداقت‌ فیلم‌هایش‌ كه‌ به‌ آشكارترین‌ شكل‌ ممكن‌ درونیات‌ او را در زمان‌ ساخت‌ فیلم‌ نشان‌ می‌دهند، با موضع‌گیری‌هایش‌، باج‌ ندادن‌هایش‌، فیلم‌ خود را ساختن‌هایش‌ و تمام‌ چیزهای‌ دیگر و عناصر و خصوصیاتی‌ كه‌ او را به‌ یك‌ فیلمساز منحصر به‌ فرد و متمایز تبدیل‌ كنند.
رسول‌ ملاقلی‌پور دارای‌ تحصیلات‌ آكادمیك‌ سینمایی‌ به‌ معنای‌ مرسومش‌ نیست‌. مثل‌ خیلی‌ از فیلمسازان‌ بزرگ‌ دیگر كه‌ در زمینه‌ كاری‌شان‌ تحصیلات‌ نداشته‌اند. اما این‌ نه‌ تنها ایرادی‌ نیست‌ كه‌ می‌توان‌ گفت‌ آن‌ ساختمان‌ درونی‌ و دلی‌ و قلبی‌ آثارش‌ از این‌ مساله‌ شاید نشات‌ گرفته‌ باشد. او كارش‌ را بلد است‌ و این‌ بلد بودن‌ را در تك‌تك‌ پلان‌های‌ كارهایش‌ می‌توان‌ سراغ‌ گرفت‌. ملاقلی‌پور كارگردانی‌ كار بلد است‌، بیشتر از بسیاری‌ از مدعیان‌ دیگر سینمای‌ ایران‌ و حسن‌ كار او این‌ است‌ كه‌ این‌ «بلد» بودن‌ را به‌ رخ‌ نمی‌كشد و خودنمایی‌ نمی‌كند. او از دانسته‌هایش‌ در تصویر كردن‌ فیلمنامه‌یی‌ كه‌ فكر می‌كند باید ساخته‌ شود (و به‌ دلیل‌ دلی‌ بودن‌ و عكس‌العملی‌ بودن‌ انتخاب‌هایش‌ ممكن‌ است‌ در این‌ مرحله‌ اشتباه‌ یا ضعفی‌ هم‌ داشته‌ باشد) به‌ بهترین‌ وجهی‌ سود می‌برد و به‌ این‌ علت‌ است‌ كه‌ ساخته‌هایش‌ همواره‌ از نظر حداقل‌ كارگردانی‌ یك‌ سر و گردن‌ از ساخته‌های‌ هم‌نسلان‌، هم‌ سالان‌ و هم‌روش‌هایش‌ بالاتر است‌.
اینكه‌ بگوییم‌ ملاقلی‌پور با توجه‌ به‌ سطح‌ و امكانات‌ سینمای‌ ایران‌ در ساخت‌ فیلم‌ و صحنه‌های‌ جنگی‌ می‌توانست‌ و می‌تواند یك‌ «الیور استون‌» دیگر باشد، اصلا نشانی‌ از اغراق‌ مرسوم‌ در نوشته‌های‌ منتقدان‌ وطنی‌ نباید داشته‌ باشد.
شاهد این‌ مدعا، صحنه‌های‌ جنگی‌ فیلم‌هایی‌ چون‌ «سفر به‌ چزابه‌»، «هیوا» و حتی‌ «قارچ‌ سمی‌» و «مزرعه‌ پدری‌» است‌ كه‌ نه‌ تنها از نمونه‌های‌ بین‌المللی‌ فیلم‌های‌ جنگی‌ چیزی‌ كم‌ ندارد، بلكه‌ به‌ دلیل‌ نمایش‌ جزییات‌ رفتاری‌ انسان‌ها در شرایط‌ جنگی‌ می‌توانند یك‌ سر و گردن‌ هم‌ بالاتر بایستند و این‌ كاری‌ است‌ كه‌ مثلا «الیور استون‌» در «جوخه‌» یا «متولد چهارم‌ جولای‌» می‌كند (تفاوت‌ امكانات‌ را از خاطر نبرید).
از این‌ منظر ملاقلی‌پور در جایگاهی‌ كاملا جدا از مثلا رمانتیسم‌ حاكم‌ بر آؤار و حتی‌ صحنه‌های‌ حاتمی‌كیا یا مرعوب‌شدگی‌ درویش‌ در مقابل‌ عظمت‌ صحنه‌های‌هالیوودی‌ می‌ایستد، چنان‌ كه‌ می‌توان‌ گفت‌ این‌ جزیی‌نگری‌ ملاقلی‌پور است‌ كه‌ باعث‌ می‌شود جنگ‌ او، به‌ رغم‌ خشونت‌ گاه‌ بیش‌ از اندازه‌اش‌ و تلخی‌ آزارنده‌اش‌ جنگی‌ انسانی‌تر باشد، چراكه‌ انسان‌ را با تمام‌ داشته‌های‌ انسانی‌اش‌ (كه‌ خصایصی‌ مثبت‌ و منفی‌ را با هم‌ دارد) در دل‌ اغتشاش‌ جنگ‌ می‌آورد، نه‌ اینكه‌ یك‌ موجود غیرقابل‌ باور عاشق‌ پیشه‌ رومانتیك‌ (این‌ عشق‌ و رمانتیسم‌ به‌ هرچیزی‌ می‌تواند باشد)، یا یك‌ ابر انسان‌ بی‌دل‌ را جلوی‌ دوربینش‌ آورد.
«ملاقلی‌پور» را، بیشتر به‌ عنوان‌ فیلمساز جنگ‌ می‌شناسند. این‌ شناخت‌ چندان‌ هم‌ بیراه‌ نیست‌، چراكه‌ شماری‌ از بهترین‌ فیلم‌های‌ جنگی‌ تاریخ‌ سینمای‌ ایران‌ را ساخته‌ است‌، اما این‌ به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ او، سینماگری‌ تك‌ سطحی‌ است‌.
فیلم‌های‌ اجتماعی‌ «ملاقلی‌پور» هم‌ در نوع‌ خود جزو بهترین‌ها هستند. چه‌ فیلمی‌ مثل‌ «مجنون‌» یا «پناهنده‌» كه‌ در سال‌های‌ ساختشان‌ جزو پیشروترین‌ها بودند و چه‌ فیلم‌های‌ متاخری‌ چون‌ «نسل‌ سوخته‌» و «قارچ‌ سمی‌» و همین‌ «میم‌ مثل‌ مادر» كه‌ عمیق‌ترین‌ فیلم‌های‌ این‌ سال‌ها می‌توانند لقب‌ بگیرند (در این‌ مبحث‌ می‌توان‌ فیلمی‌ چون‌ كمكم‌ كن‌ را به‌ دلیل‌ سهل‌انگاری‌های‌ كمتر دیده‌ شده‌ ملاقلی‌پور در آن‌ فیلم‌، فاكتور گرفت‌.)
نگاه‌ تلخ‌ و عصبی‌ و خشن‌ «ملاقلی‌پور» داشته‌ دیگری‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ این‌ كارگردان‌ را با آن‌ شناخت‌. نگاه‌ او گزنده‌ است‌. به‌ هرچیزی‌ كه‌ نگاه‌ می‌كند، این‌ گزندگی‌ را در نگاهش‌ می‌توان‌ دید و یافت‌. حال‌ این‌ سوژه‌ می‌تواند جوانی‌ باشد كه‌ به‌ دلیل‌ شرایط‌ مجبور است‌ در كارهای‌ تروریستی‌ شركت‌ كند (مجنون)، چه‌ یك‌ زوج‌ عضو یك‌ گروهك‌ مخالف‌ كه‌ خسته‌ شده‌اند و می‌خواهند یك‌ زندگی‌ آرام‌ داشته‌ باشند (پناهنده) و چه‌ شرایط‌ سخت‌ جنگی‌ و آدم‌های‌ درگیر در این‌ شرایط‌ در تمام‌ فیلم‌های‌ جنگی‌اش‌. این‌ نگاه‌ تلخ‌ را در فیلم‌های‌ «نسل‌ سوخته‌» و «قارچ‌ سمی‌»، در نگرش‌ كارگردان‌ به‌ شرایط‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ روز نیز می‌توان‌ دید و البته‌ در «میم‌ مثل‌ مادر» كه‌ اوج‌ این‌ تلخی‌ و تلخ‌ نگری‌ است‌ در مواجهه‌ با مضمونی‌ كه‌ ذاتاص می‌توانست‌ یك‌ فیلم‌ سطحی‌ رومانتیك‌ را حاصل‌ آورد..
فیلمسازی‌ با این‌ حجم‌ از داشته‌های‌ شخصی‌، در میان‌ خیل‌ فیلمسازان‌ خنثی‌ و بی‌بو و بی‌خاصیت‌ این‌ دیار، نمی‌تواند فیلمسازی‌ معمولی‌ باشد. به‌ این‌ دلیل‌ است‌ كه‌ «ملاقلی‌پور» را نیز، یك‌ فیلمساز معمولی‌ نمی‌دانیم‌. او در میان‌ همسالان‌ و همفكرانش‌ «تك‌» ایستاده‌ و این‌ تك‌ ایستادگی‌ در مورد این‌ كارگردان‌، البته‌، نشانی‌ از انزوا ندارد. او ایستاده‌ تا حرفش‌ را بزند و فیلمش‌ را بسازد و این‌ كار را هم‌ می‌كند، به‌ رغم‌ تمام‌ سختی‌هایی‌ كه‌ درگیرش‌ است‌، به‌ رغم‌ تمام‌ مشكلاتی‌ كه‌ پیش‌ می‌آید، به‌ رغم‌ نفروختن‌ اغلب‌ فیلم‌هایش‌ و به‌ رغم‌...
این‌ كارگردان‌ را با نگاهی‌ كوتاه‌ به‌ برخی‌ از فیلم‌های‌ شاخصش‌ بهتر می‌توانیم‌ بشناسیم‌:
● پرواز درشب‌
اینكه‌ یك‌ فیلمساز، در شرایطی‌ كه‌ جنگ‌ در جریان‌ است‌، در سال‌هایی‌ كه‌ اغلب‌ فیلمسازان‌ نگاه‌ حماسی‌ و اسطوره‌یی‌ را به‌ جنگ‌ و آدم‌های‌ جنگ‌ پی‌ می‌گیرند، در روزهایی‌ كه‌ نگاه‌ تهییج‌ كننده‌ به‌ جنگ‌ نگاه‌ غالب‌ است‌ و... بیاید و یك‌ عملیات‌ را كه‌ انجامش‌ «شكست‌» بود موضوع‌ فیلم‌ خودش‌ كند از آن‌ اتفاقاتی‌ است‌ كه‌ می‌تواند تفاوت‌ او را از سایرین‌ مشخص كند.
«رسول‌ ملاقلی‌پور» در «پرواز در شب‌» عملیاتی‌ شكست‌ خورده‌ را موضوع‌ فیلمش‌ می‌كند و از این‌ طریق‌ مرثیه‌یی‌ می‌سازد برای‌ یك‌ «شكست‌» و حماسه‌یی‌ می‌سراید در دل‌ این‌ شكست‌ برای‌ آدم‌هایی‌ كه‌ نشكستند، سرپا ماندند و سرپا مردند. پس‌ از فیلم‌هایی‌ چون‌ «نینوا»، «بلمی‌ به‌ سوی‌ ساحل‌» و «افق‌»، «پرواز در شب‌» ملاقلی‌پور را به‌ عنوان‌ سینماگری‌ كه‌ می‌شود روی‌ نگاه‌ و روی‌ كاردانی‌اش‌ حساب‌ كرد، به‌ علاقه‌مندان‌ سینما شناساند.
● مجنون‌
شرایطی‌ كه‌ باعث‌ می‌شود یك‌ جوان‌ درگیر یك‌ مساله‌ بمب‌گذاری‌ شود، مساله‌ اصلی‌ فیلم‌ تلخ‌ و اجتماعی‌ «مجنون‌» است‌. فیلمی‌ كه‌ می‌توانست‌ و نكوشید كه‌ یك‌ اكشن‌ جذاب‌ و تماشاگر گول‌ زن‌ باشد، بلكه‌ در عمق‌، مسائل‌ را كاوید و این‌ كار را چنان‌ دقیق‌ به‌ انجام‌ رساند كه‌ پایان‌ تراژیك‌ یك‌ فیلم‌، محتمل‌ترین‌ پایانی‌ است‌ كه‌ می‌شد برای‌ آن‌ تصور كرد. «ملاقلی‌پور» با «مجنون‌» تلخ‌ترین‌ فیلم‌ آن‌ سال‌ها را ساخت‌ و این‌ برایش‌ كم‌ دردسر باعث‌ نشد. «رسول‌ ملاقلی‌پور» در ساخته‌های‌ اجتماعی‌ شهری‌اش‌ نگاه‌ تلخ‌، كاونده‌ و عكس‌العملی‌ آن‌ فیلم‌ را ادامه‌ داد.
● سفر به‌ چزابه‌
سفری‌ در دل‌ زمان‌. یك‌ گروه‌ فیلمسازی‌ می‌خواهد فیلمی‌ جنگی‌ بسازد و كارگردانش‌ در سر صحنه‌، زمان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ و به‌ دل‌ جنگ‌ می‌رود. پیش‌ آدم‌های‌ جنگ‌ كه‌ دیگر نیستند. در دل‌ شرایطی‌ كه‌ دیگر بازسازی‌ آن‌ هم‌ سخت‌ است‌ و هنر می‌خواهد ... .
این‌ فیلم‌ رسول‌ ملاقلی‌پور علاوه‌ بر اینكه‌ یك‌ تجربه‌ فرمی‌ نو بود كه‌ در سینمای‌ جنگی‌ ایران‌ تا آن‌ زمان‌ انجام‌ نشده‌ بود (و پس‌ از آن‌ هم‌ جز خود ملاقلی‌پور و «هیوا» و «مزرعه‌ پدری‌» كسی‌ آن‌ را پی‌ نگرفت)، از دل‌ این‌ فرم‌ به‌ معنایی‌ می‌رسید كه‌ مدنظر سازندگانش‌ بود: اینكه‌ شرایط‌ چقدر عوض‌ شده‌ و آرمان‌ها چقدر رنگ‌ باخته‌اند... .
● نجات‌یافتگان‌
سفر یك‌ پرستار و یك‌ مجروح‌ در شرایط‌ دشوار جنگ‌ بهانه‌یی‌ می‌شود برای‌ یافتن‌ همزیستی‌ در شرایطی‌ رعب‌آور كه‌ جنگ‌ فریاد می‌كند. فیلم‌، فیلم‌ موفقی‌ بود كه‌ چوب‌ این‌ موفقیتش‌ را خورد. نگاه‌ انسانی‌ ملاقلی‌پور به‌ آدم‌های‌ جنگ‌ این‌ جا هم‌ در ظاهر به‌ ضررش‌ تمام‌ شد، چنان‌ كه‌ فیلم‌ در ابتدا مسكوت‌ ماند و بعد از چند سال‌ با نامی‌ دیگر و ظاهری‌ دیگر به‌ روی‌ پرده‌ سینماها آمد، بی‌سر و صدا هم‌ آمد و پس‌ از چندی‌، بدون‌ اینكه‌ فروش‌ چندانی‌ كند برداشته‌ شد... این‌، سرنوشت‌ فیلمی‌ بود كه‌ در نگاهی‌ منصفانه‌ می‌توانست‌ عنوان‌ بهترین‌ و انسانی‌ترین‌ فیلم‌ جنگی‌ را از آن‌ خود كند، ولی‌ متاسفانه‌ سیاستگذاران‌ فرهنگی‌ از مقوله‌ جنگ‌ اسطوره‌ سازی‌ می‌خواستند نه‌ واقع‌بینی‌... این‌ سیاستگذاران‌ الان‌ هم‌ همین‌ را می‌خواهند.● كمكم‌ كن‌
یك‌ فیلم‌ آشفته‌ و بی‌سر و ته‌ و عصبی‌ و خشمگین‌ از كارگردانی‌ كه‌ این‌ بار نتوانسته‌ بود عصبیت‌ و خشمش‌ را در خدمت‌ خلق‌ یك‌ فیلم‌ درست‌ به‌ كار گیرد. با اینكه‌ از نظر مفهومی‌، فیلم‌ در آن‌ سال‌ها می‌ توانست‌ یك‌ اثر ارزشمند باشد، ولی‌ چوب‌ شلختگی‌ ساختمانش‌ را خورد تا ملاقلی‌پور بفهمد باید برای‌ سینمایش‌، همانقدر كه‌ حرف‌ مهم‌ است‌، چگونه‌ حرف‌ زدن‌ هم‌ اهمیت‌ داشته‌ باشد و شگفت‌ كه‌ او این‌ نكته‌ را در ساخته‌های‌ پیش‌ از این‌ ثابت‌ كرده‌ بود.
● هیوا
زنی‌ پس‌ از گذشت‌ سال‌ها از جنگ‌ به‌ یاد همسر شهیدش‌ است‌. به‌ یاد عشقش‌ و آرمان‌ عشقش‌ كه‌ آرمان‌ او نیز هست‌. او، جای‌ دفن‌ شدن‌ شوهرش‌ را با مدد عشق‌ می‌داند، ولی‌ دیگران‌... «هیوا» میان‌ خیل‌ جماعت‌ بی‌آرمان‌ دوره‌ شده‌ است‌ و باید آنها را و تماشاگر را وادار به‌ باور كردن‌ باوری‌ كند كه‌ او در ذهن‌ و قلبش‌ دارد... .
«هیوا» ادامه‌ كند و كاو ملاقلی‌پور در از میان‌ برداشتن‌ زمان‌ و روایت‌ خطی‌ است‌ كه‌ به‌ تكامل‌ رسیده‌ است‌. در فیلم‌، تقابل‌ میان‌ آرمان‌ و واقعیت‌ را در قالب‌ در هم‌ فرو رفتن‌ زمان‌ حال‌ بی‌آرمانی‌ و زمان‌ گذشته‌ با آرمان‌ به‌ سهولت‌ می‌توان‌ دریافت‌. دیگران‌، این‌ را باور ندارند، چرا كه‌ آرمان‌ها را دیگر باور ندارند و همه‌ چیز برایشان‌ در حد نوعی‌ وظیفه‌ شده‌ است‌. اما «هیوا» حال‌ را در گذشته‌ می‌بیند. او در گذشته‌ است‌ و بنابراین‌ دالان‌ زمان‌ به‌ رویش‌ گشوده‌ می‌ماند....
پایان‌ «هیوا»، پیروزی‌ آرمان‌ است‌ در روزگار بی‌آرمانی‌؛ یك‌ جورهایی‌ شبیه‌ موقعیت‌ خود ملاقلی‌پور در روزگاری‌ كه‌ داشت‌ «هیوا» را می‌ساخت‌...
● نسل‌ سوخته‌
كندوكاو ریزكاوانه‌ ملاقلی‌پور در نسل‌ها در این‌ فیلم‌، در قالب‌ سه‌ اپیزود مرتبط‌ با هم‌، در سه‌ زمان‌ مختلف‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌. در نسل‌ قدیم‌، آگاهی‌ قربانی‌ می‌شود، در نسل‌ میانه‌ عشق‌ و در نسل‌ سوم‌، در نسل‌ این‌ سال‌ها این‌ آرمان‌ است‌ كه‌ به‌ پای‌ مسلخ‌ می‌رود. فیلم‌، همسانی‌ این‌ سه‌ نسل‌ را، با تاكید بر لوكیشنی‌ كه‌ فیلم‌ در آن‌ می‌گذرد، به‌ بهترین‌ وجهی‌ برجسته‌ می‌كند. خانه‌ قجری‌ تبدیل‌ به‌ محل‌ بازجویی‌ یك‌ نسل‌ بی‌آرمان‌ می‌شود تا به‌ خشم‌ «رسول‌ ملاقلی‌پور» از شرایط‌ ایمان‌ بیاوریم‌ و آنگونه‌ كه‌ شایسته‌ است‌، این‌ فیلم‌ را «سرزمین‌ سوخته‌» بدانیم‌ كه‌ بسیار به‌ باور ذهنی‌ كه‌ از ملاقلی‌پور در این‌ فیلم‌ دیده‌ می‌شود، نزدیك‌تر است‌. فیلم‌، از بهترین‌ ساخته‌های‌ اجتماعی‌ سال‌های‌ ابتدایی‌ دهه‌ حاضر است‌ كه‌ بیش‌ از فیلم‌های‌ دیگر روح‌ زمان‌ را در خود دارد...
● قارچ‌ سمی‌
این‌ بار «رسول‌ ملاقلی‌پور» عصبی‌تر است‌. عصبی‌تر، خشمگین‌تر، پرخاشجوتر، سیاه‌تر، تلخ‌تر و البته‌ آزاردهنده‌تر. قهرمان‌ آرمانی‌اش‌ در هجوم‌ تفكرات‌ رنگ‌ عوض‌ كرده‌ امروز است‌ و به‌ دلیل‌ همان‌ آرمان‌هایش‌ چون‌ با این‌ خیل‌ تازه‌ آمدگان‌ راه‌ نمی‌آید، محكوم‌ به‌ فناست‌. محكوم‌ به‌ تهمت‌هاست‌. محكوم‌ به‌ از بین‌ رفتن‌ است‌. تنها كسی‌ كه‌ حرف‌ او را می‌داند، یك‌ آرمان‌ دار فناشده‌ است‌. برادرش‌، برادر موج‌زده‌اش‌ كه‌ او هم‌ همه‌ چیزش‌ را از دست‌ داده‌. نسل‌ جدید، این‌ آرمان‌ها را، فانتزی‌ خود كرده‌اند. یكی‌ از آنها، آرمان‌ را دوست‌ دارد ولی‌ آرمان‌ نمی‌فهمند و این‌ بهانه‌یی‌ است‌ برای‌ كارگردان‌، كه‌ خشمش‌ را فریاد بزند، خشونتش‌ را نشان‌ دهد و خشونت‌ زمان‌ را نیز. فیلم‌، به‌ این‌ دلیل‌ تلخ‌ و سیاه‌ و عصبی‌ و گزنده‌ است‌، حتی‌ تن‌ سپردن‌ قهرمان‌ به‌ فانتزی‌ هم‌ در پایان‌ فیلم‌ چیزی‌ از تراژدی‌ حاكم‌ بر فیلم‌ نمی‌كاهد.
● مزرعه‌ پدری‌
یك‌ «آخرالزمان‌» سینمایی‌. غوغا و دود و آتش‌ و خون‌ و عشق‌ و شكست‌. عشق‌، عشق‌، عشق‌. از میان‌ برداشته‌ شدن‌ مرز زمان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ عشق‌. برای‌ خلق‌ عشق‌...
نویسنده‌یی‌، در مراسم‌ بررسی‌ كتابش‌ در جنوب‌، دل‌ به‌ روزهای‌ جنگ‌ دارد. دل‌ به‌ عشقی‌ كه‌ موشك‌ پرپرش‌ كرد. دل‌ به‌ زنی‌، به‌ مردانی‌ كه‌ از همه‌ جنس‌ بودند و عشق‌ را معنا می‌كردند. ولی‌ ... همه‌ رفتند در آن‌ غوغا و دود و آتش‌ بی‌رحم‌ جنگ‌. این‌ فیلم‌ هم‌، یك‌ مرثیه‌ كامل‌، نه‌ یك‌ حماسه‌ كامل‌ برای‌ شكست‌ می‌تواند باشد. به‌ تلخی‌ هر شكست‌ دیگری‌. دیگر ملاقلی‌پور متخصص این‌ مضمون‌ شده‌ است‌. با فضایی‌ كه‌ گویی‌ الیور استون‌ را ایرانی‌ كرده‌یی‌ تا یك‌ فیلم‌ جنگی‌ بسازد. یك‌ فیلم‌ با فضای‌ آخرالزمانی‌ بسازد و می‌سازد. این‌ ملاقلی‌پور است‌ كه‌ چنین‌ تركتازی‌ می‌كند...
● میم‌ مثل‌ مادر
حماسه‌ «رسول‌ ملاقلی‌پور» برای‌ تكریم‌ مادر، كه‌ این‌ روزها زیاد برایش‌ نوشته‌ شده‌ و گفته‌ شده‌، اما هزار حرف‌ نگفته‌ دارد كه‌ می‌گذارم‌ برای‌ یك‌ وقت‌ دیگر. نگاه‌ تلخ‌ ملاقلی‌پور در نگاه‌ به‌ مادر هم‌ همراه‌ اوست‌. عصبیتش‌ از زمان‌ را، در صحنه‌ خرید آمپول‌ها می‌توان‌ دید. بی‌آرمانی‌ امروزی‌ در هیكل‌ آن‌ شوهر دیپلمات‌ كاملا برازنده‌ است‌. خشونت‌، درونی‌تر شده‌ و یك‌ چرخ‌ دستی‌ است‌ كه‌ از روی‌ آمپول‌هایی‌ كه‌ در ازایش‌ تن‌ طلب‌ می‌كنند رد می‌شود. زن‌، به‌ این‌ جرم‌ كه‌ می‌خواهد بچه‌اش‌ را (كه‌ اتفاقا زخم‌ و تلخی‌ جنگ‌ بر تن‌ دارد) نگه‌ دارد، محكوم‌ به‌ جنگیدن‌ است‌ و اگرچه‌ در پایان‌ این‌ جنگ‌ را می‌برد، ولی‌ تنش‌ دیگر توان‌ ندارد.موضوع‌ زنی‌ كه‌ می‌خواهد بچه‌اش‌ را نگه‌ دارد، می‌توانست‌ لوس‌ باشد، ننر باشد، سطحی‌ باشد، رمانتیك‌ باشد و... ولی‌ نیست‌ چون‌ رسول‌ ملاقلی‌پور آن‌ را ساخته‌ است‌.
چون‌ كارگردانی‌ این‌ فیلم‌ را ساخته‌ است‌ كه‌ نگاه‌ گزنده‌اش‌ رمانس‌ را هم‌ تلخ‌ می‌كند. عشق‌ را هم‌ سیاه‌ می‌كند و با این‌ سیاهی‌ جلوه‌ به‌ آن‌ می‌بخشد. چون‌ آن‌ را كسی‌ ساخته‌ كه‌ نامش‌ رسول‌ است‌ و فامیلی‌اش‌ ملاقلی‌پور. كسی‌ كه‌ از یك‌ واقعه‌ عادی‌ تراژدی‌ می‌بیند و این‌ بار هم‌ اینگونه‌ دیده‌ كه‌ یكی‌ از بهترین‌ فیلم‌های‌ این‌ سال‌ها متعلق‌ به‌ اوست‌. اویی‌ كه‌ خیلی‌ دوستش‌ داریم‌. چرا؟ فقط‌ آن‌ صحنه‌های‌ پایانی‌ «میم‌ مثل‌ مادر» آن‌ صورت‌ داغان‌ شده‌ گلشیفته‌ فراهانی‌ با آن‌ چند تار موی‌ سفید سرش‌ را قیاس‌ كنید با اول‌ فیلم‌، تا ببینید در پی‌ یك‌ چیزی‌، یك‌ آرمانی‌، یك‌ عشقی‌ بودن‌ در قاموس‌ رسول‌ ملاقلی‌پور چه‌ تاوانی‌ دارد...
نگار باباخانی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید