دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

پرهیز از پیش داوری


پرهیز از پیش داوری
به جرات می‌توان ادعا كرد كه اكثریت قریب به اتفاق بازدیدكنندگان از نمایشگاه‌های هنرهای تجسمی در كشور ما، فاقد انگیزه و صداقت و صراحت، دانش و اطلاعات هنری كافی، و همچنین توانایی‌های لازم برای شناخت، تبیین، تفسیر، و درك آثار هنریِ به نمایش گذاشته‌شده هستند. این مخاطبین، كه طیفی از مدرسان و دانشجویان رشته‌های هنریِ مراكز آموزش عالی، هنرجویان هنرستان‌های تجسمی، هنرمندان، منتقدین، خریداران و علاقه‌مندان آثار هنری را شامل می‌شود، چنانچه از تحصیلات و آموزش‌های آكادمیك مربوط به آن رشته‌ی هنری‌ برخوردار باشند، اغلب به هنگام تحصیل از آموزش‌ صحیح و نظام‌مند قواعد و اصول نقد هنری محروم مانده‌اند، و چنان‌چه از تحصیلات تخصصی هنر بی‌بهره باشند، باز هم در غفلت از كوشش انفرادی برای دانش‌اندوزی هنری و آشنایی با تاریخ و تئوری‌های هنر، و در نتیجه كسب مهارت‌های لازم برای تماشا و تفسیر هنر معاصر، با گروه اول وجه اشتراك دارند و به یك میزان مقصرند.
اگر با خوشبینی، چشم خود را بر واقعیت تلخِ این نیت نوظهور در میان برخی از هنرمندان ببندیم، كه هدف از برگزاری نمایشگاه و نمایش آثارشان را تنها نوعی اعلام حضور در عرصهٔ هنر و طولانی‌ كردن فهرست كارنامه‌ی هنری‌ِ خود قرار داده‌اند (و از این رو، نه دغدغهٔ برقراری ارتباط با مخاطب را در سر دارند، و نه مشتاق و نگران انعكاس و بازخوردهای نمایش آثارشان در میان منتقدین و اهل فن هستند)، بی‌گمان هر هنرمندی كه آثار خود را در معرض نمایش و قضاوت دیگران قرار می‌دهد، طالب برقراری ارتباط میان مخاطبین و آثار خود، و درك و دریافت پیام آن‌ها از سوی بینندگان است، و در نتیجه، آماده‌ی شنیدن نقد و نظرات، اعم از موافق و مخالف، از جانب آن‌ها است.
آن‌چه در این میان، پیش و بیش از همه، تلویحاً از سوی هنرمند پذیرفته می‌شود، گردن نهادن به حق قضاوت و داوریِ منصفانه مخاطبین است، كه تنها در سایه‌ی تعمق، شناخت، تبیین، و تفسیر اثر هنری، و در یك كلام، تلاش آگاهانه، فعال، و هدف‌مند بیننده، در جهت نزدیكی و برقراری ارتباط با اثر، محقق می‌شود.
تجربه برگزاری یك نمایشگاه انفرادی و شركت در چند نمایشگاه گروهی، بازدید از بیش از ده‌ها نمایشگاه در طول چند سال گذشته، شركت در جلسات نقد و بررسی نمایش برخی از این آثار در نهادهای رسمی مانند موزه هنرهای معاصر یا گالری‌های هنریِ مستقل (كه گاه با پرسش و پاسخ از هنرمند همراه بوده است)، حضور در كلاس‌ها و كارگاه‌های آموزشیِ تخصصیِ نقد و تحلیل آثار هنری (عكاسی، نقاشی، و هنر جدید) در دانشگاه‌ها و همچنین آموزشگاه‌های هنری، همگی برای من مبین آن بوده است كه اغلب كم‌ترین كوشش از سوی اكثر مخاطبین برای درك و دریافت معانی پنهان و آشكار، و ارجاعات صریح یا ضمنیِ آثار، صورت می‌گیرد.
گاه نظرات ابراز شده یا پرسش‌های صورت گرفته ، حاكی از سطحی‌ترین و سخیف‌ترین برداشت‌ها از آثار به‌طور اخص، و از هنر به‌طور اعم است! در عوض، آن‌چه بیش از همه به چشم می‌خورد، برخوردها و برداشت‌هایی یكسره متاثر از احساسات است، كه یا تحسین و ستایش محض را در بر می‌گیرد، و غالباً از سوی دوستان یا اساتید و مربیان هنرمند نثار او می‌شود، و یا حاصل پیش‌داوری‌ها، غرض‌ورزی‌ها، و جناح‌بندی‌های هنری است، كه باز هم بی‌تامل، هنرمند و آثار او را پیشاپیش، كم‌مایه و فاقد هر نوع ارزش هنری اعلام می‌كند، و یا در بد‌خواهانه‌ترین حالت، بی‌اعتناعی و سكوتی به قصد بایكوت هنرمند و بی‌ارزش جلوه دادن تلاش او را شامل می‌شود.
در این میان شاید تعداد اساتید، دانشجویان، و منتقدینی كه به طور جدی به تفسیر و تحلیل روشمند آثار هنری می‌پردازند و اغلب هم برای معدود نشریات تخصصی هنر یا ستون‌های هنری مطبوعات قلم می‌زنند، از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نكند. حتی در میان این طیف هم باید حسابِ باز هم تعداد اندك‌تری را كه به مجادلات قلمیِ نخبه‌گرایانه دامن می‌زنند و نوشته‌های خود را محمل ابراز عجیب‌ترین و نامربوط‌ترین اظهار‌ نظرهای فضل‌فروشانه‌ می‌كنند كه كمترین كمكی به خواننده برای بهتر دیدن و بهتر ارتباط برقرار كردن با اثر نمی‌كنند، جدا كرد.
در هر حال، مشكل همچنان به جای خود باقی می‌ماند؛ فقدان صلاحیت، انگیزه، دانش و بینش كافی برای كشف و شناخت اثر هنری، و حداقلِ تلاش برای برقراری ارتباط با اثر و درك معنای آن، و درنتیجه، محرومیت از تجربه‌ی یك لذت ناب زیبایی‌شناختی. مراد از صلاحیتی كه یادآور می‌شوم به هیچ رو قائل شدن امتیاز اظهار نظر برای گروهی و ساقط كردن این حق از دیگران نیست. اگر عالم هنر آنقدر دموكراتیك هست كه خلق هر اثری از جانب هر هنرمندی را برمی‌تابد (البته به باور من، تا آنجا كه اعتقادات و باورهای روحانی و ریشه‌دار مخاطبان را از سر بوالهوسی و جنجال‌آفرینی خدشه‌دار نسازد)، پس بی‌گمان آنقدر از رواداری و تساهل هم بهره برده است كه آمادهٔ شنیدن دیدگاه‌ها و نظرات تك‌تك مخاطبان باشد. منظور از صلاحیت، پرهیز از هر پیش‌داوری، و رعایت عدل و انصاف در قضاوت دربارهٔ هر اثر هنری است.
به هیچ رو نمی‌توان منكر این حقیقت شد كه هنرورزی، كنشی معنا‌بخش، وحاصل آن، یعنی اثر هنری، محصولی معنا‌دار است. هنر در خلاء صورت نمی‌بندد، و «هیچ‌چیز» نمی‌تواند دستمایه‌ی هنرمند باشد. هم‌چنانكه «همه‌چیز» هم نمی‌تواند موضوع اثر هنرمند قرار گیرد.
پس هر اثر هنری، از حیث انتخاب سوژه، رسانه، مواد و مصالح، مقیاس، و ... ، از محدودیتی ذاتی برخوردار است؛ محدودیتی كه در عین حال به كمك مخاطب می‌آید تا به او در سامان بخشیدن و به نظم درآوردن، و درنتیجه جمع‌بندی و تحلیل و تفسیرِ تكثری كه اثر هنریِ پیشِ رویش، به‌واسطهٔ به خدمت گرفتن تمام آن عناصر بصری‌ای كه پیشتر برشمردم، او را با آن مواجه ساخته است، مدد رساند. جانِ بی‌تابِ هنرمند، تشنه‌ی برقراری ارتباط است. او «حرفی» برای گفتن دارد، پس «چیزی» می‌آفریند. و در این میان، «معنایی» وجود دارد.
هرچند، وجود معنا، به خودیِ خود، نمی‌تواند دلیلی برای خوب بودن یا موفقیت یك اثر هنری باشد، اما در هر حال مستلزم تلاش برای كشف آن است. بگذارید حتی از واژه‌ی بالقوه مجادله‌انگیز «معنا» هم استفاده نكنیم، و به جای آن فروتنانه بگوییم هر اثر هنری سزاوار «سخن گفتن دربارهٔ آن» است، و در فرآیند همین بحث و سخن پیرامون اثر است كه می‌توان كوشید از خلال تحلیل و تفسیر اثر به «معنای» آن، اگر نتوان به تمامی دست یافت، حداقل نزدیك شد، و در نتیجه ارزش‌های آن را شناخت و سپس آن را داوری كرد. به این ترتیب، راه برای تفسیرها و تعبیرهای گوناگون گشوده می‌شود. همواره بیش از یك روایت از یك اثر هنری وجود دارد، و تقریباً به تعداد تمام مخاطبان، خوانش‌های متعددی می‌تواند از اثر صورت گیرد، اما در میان آن‌ها، تنها تعداد اندكی می‌توانند از زمره‌ی صحیح‌ترین‌ها باشند. صحیح از آن جهت كه جامع، جزیی‌نگر، منطقی، آگاهی‌دهنده، هدفمند، و تبیین‌كننده باشند.
به گمان من، در غیاب چنین توجه، نقد، و تحلیل و تفسیر جدی، نظام‌مند، و منصفانه‌ی آثار هنری، چه از جانب مخاطبان و چه از سوی كارشناسان و منتقدین، همواره دو خطر فضای هنر و جامعه هنری معاصرمان را تهدید می‌كند: نخست، در چنین فضایی از انفعال، بی‌توجهی و سطحی‌نگری، و یا برعكس، غرض‌ورزی و دشمن‌مداری، شاید آن‌چه بیش از بیش از دست می‌رود، تامل و تعمق هوشیارانه درباره‌ی آثار هنریِ تولید شده و در نتیجه غفلت از توجه و تحلیل و كشف ارزش‌های زیبایی‌شناختی این آثار، و به دنبال آن ناتوانی از رصد و شناخت جریان‌های هنری اصیل شكل‌گرفته در بستر آن‌ها، باشد.
دوم، پیداییِ فرصت مناسبی برای درآمیختن سره و ناسره در این آشفته بازار هنر است، تا گروهی «خرمهره‌های احساسات پیش‌پا‌افتاده‌شان را به جای مروارید هنر ناب» قالب، و با هیاهو و خود‌تبلیغ‌گری، جایگاهی برای خود دست و پا كنند كه به هیچ رو شایسته آن نیستند. سزاوار است حداقل به عنوان اولین قدم، در برخورد با هر اثر هنری، یا مجموعه‌ای از آثار، دست از انفعال برداریم و خودخواسته در چالشی احساسی و فكری گرفتار شویم، و در یك عرق‌ریزان روحیِ بی‌گمان لذت‌بخش، خود را در دنیای اثر غرقه كنیم، شاید حاصلمان چیزی از آن «مروارید»ها باشد.
نویسنده : حمیدرضا کرمی
منبع : دوهفته‌نامه هنرهای تجسمی تندیس