شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مردم در انتظار احزاب نمی مانند


مردم در انتظار احزاب نمی مانند
بیش از سه ماه است اكثر مطبوعات و رسانه های داخل ایران دلمشغول یك مسئله اند: بالاخره (در انتخابات شوراها) كدام احزاب با یكدیگر ائتلاف خواهند كرد و نام چه كسانی در لیست كدام احزاب قرار می گیرد. این مضمون مشترك و بلكه مهم ترین مضمون تقریبا تمامی آن چیزی است كه از محافل تحلیلی و خبری ایران درباره انتخابات شوراها بیرون آمده است. خود انتخابات در حاشیه است، لزوم مشاركت حداكثری مردم در آن، تاثیر میزان مشاركت مردم در انتخابات و نتیجه آن -هر دو- بر سیاست خارجی و امنیت ملی ایران، مشكلات «شهر» یعنی همان جایی كه شوراها باید به اداره امور آن بپردازند و... همه این بحث ها حاشیه ای و فرعی است. مهم این است كه چه كسانی از هم بریده و چه كسانی به هم پیوسته اند. چرا این موضوع اینقدر مهم است یا درست تر بگویم این همه به آن اهمیت داده می شود؟ آیا تحت تاثیر این فضا درباره نقش احزاب، جایگاه آنها و میزان تاثیرشان در انتخاب مردم غلو نشده و آیا احزاب به راستی این قدر مهمند كه جدی گرفته شده اند؟
این یادداشت تلاش می كند استدلال كند كلیت این فضا و میزان سروصدایی كه احزاب (راجع به خودشان) در حال تولید آن هستند، بیش از آن كه از واقعیتی حكایت كند مبتنی بر خیالبافی های احزاب و گروه های ایرانی درباره خودشان است.
اجازه بدهید با یك سؤال ساده و مشخص جلو برویم: احزاب در ایران چقدر رأی دارند؟ برخی تحولات در حدود یك دهه گذشته و خصوصا در دوران ۸ساله زمامداری دوم خردادی ها، احزاب سیاسی ایران را (اصلاح طلب و اصولگرا) درباره وزن و جایگاهشان در میان مردم و بویژه درباره میزان تاثیرشان در تصمیم گیری سیاسی آنها گرفتار سوءتفاهم هایی بزرگ كرده و آنها را به كام اشتباهاتی مهیب درافكنده است. آنچه نزدیكترین دیدگاه به حقیقت است، این است كه بگوییم احزاب و گروه های سیاسی -ولو خودشان خیلی خودشان را قبول داشته باشند- در ایران رأی ندارند. استدلال به نفع چنین حكمی چندان دشوار نیست. می توان به سبك فیزیكدان های نظری یك آزمایش ذهنی ترتیب داد. انتخاباتی را تصور كنید كه در آن مردم مجبورند فقط به اسامی احزاب (بدون اطلاع از كاندیداهای آنها) رأی بدهند. یعنی آنچه به مردم عرضه می شود فقط نام احزاب و گروه هاست و از مردم خواسته می شود بدون پرسش از اینكه برنامه این احزاب چیست یا در صورت پیروزی چه كسانی را بر مسند امور خواهند نشاند، صرفا بر مبنای شناختی كه از سابقه و دیدگاه های آنها دارند، یكی از آنها را برگزینند. می توان حدس زد استقبال مردم از چنین انتخاباتی بسیار اندك خواهد بود و بسیاری از آنها با خنده از كنار این نمایش خوشمزه خواهند گذشت. واضح است كه آن شرایط فرضی چرا به چنین فرجامی می انجامد. مردم در ایران احزاب را نمی شناسند و علاقه چندانی هم به شناخت آنها و پی گیری آنچه می كنند و می گویند، ندارند. در واقع نزد ایرانی جماعت نوعی بدگمانی تاریخی نسبت به احزاب وجود دارد؛ حزب به عنوان تجمعی از افراد شكم سیر كه سخت تشنه قدرتند و مردم را هم دم انتخابات به عنوان نردبان می خواهند تا پا بر شانه های آنها بگذارند و از پله های قدرت بالا بروند و بعد از آن دیگر هیچ تا انتخابات دیگر. مردم در ایران خصوصا در یك دهه اخیر همواره به «چهره»ها رأی داده اند، به برنامه های آنها و فضایی كه پیرامونشان شكل گرفته است نه به «احزاب». در دوم خرداد ۷۶ آن كه رأی آورد شخص سیدمحمد خاتمی بود درحالی كه این رأی، امر را بر دوم خردادی های تندرو -آنها كه مدتی بعد در قالب حزب مشاركت و سازمان مجاهدین تازه جان گرفته سازمان یافتند- مشتبه كرد و گمان بردند كه مردم در دوم خرداد به مشاركت و مجاهدین رأی داده اند. رأی به خاتمی رأی به این دو حزب نبود و رأی این حزب ها را هم هرگز نباید كاملا به پای خاتمی نوشت. بسته به اینكه، آن كه در معرض انتخاب مردم قرار می گیرد چه كسی باشد، مشاركت یا خاتمی، افراد مختلفی با انگیزه های مختلف به پای صندوق ها می آیند و رأی می دهند و هیچ سبد كاملا مشتركی وجود ندارد كه دربرگیرنده تمامی آراء این دو باشد. نكته مهم تر این است كه اگر فی المثل نامی از خاتمی در میان نبود و از مردم صرفاً خواسته می شد به موجودیتی به نام حزب مشاركت رای بدهند، بی تردید بسیاری از آنها كه خاتمی اگر شخصا كاندیدا بود حتما به او رأی می دادند، نسبتی میان خود و حزب مشاركت و طبعا الزامی برای رأی دادن به آن احساس نمی كردند. شبیه همین تحلیل را می توان كم و بیش درباره برخی احزاب حاضر در جبهه اصولگرایی هم ارائه كرد و نتایج همان است كه گفته شد، به گونه ای كه در یك تحلیل نهایی می توان ادعا كرد در ایران بارها به خاطر بعضی «چهره»ها به بعضی «احزاب» رأی داده شده اما عكس آن كمتر اتفاق افتاده است، اكنون در و دیوار شهر پر است از پلاكاردها و بیل بردهایی كه چند جمله ای شعار بر روی آن نوشته اند و بعد امضای یك حزب یا گروه یا جمعیت با حروفی بزرگ و نامتعارف پای آنها نهاده شده است. مردم كوچه و خیابان این گروه ها را نمی شناسند و جالب است كه شور و شوقی هم از خود برای شناخت آنها نشان نمی دهند. آسان ترین شیوه برای بسیاری از آنها این است كه فی المثل بگویی اینها طرفداران احمدی نژادند آنها طرفداران خاتمی و از این قبیل.
اگر دیدگاهی كه این نوشته تا این جا پیش نهاده درست باشد، منطقی است كه فكر كنیم ائتلاف یا عدم ائتلاف چند حزب با یكدیگر چندان رأیی از «چهره»ها جابجا نمی كند و مردم از جزئیات این ائتلاف بی خبر و نسبت به معنای سیاسی آنها عموماً بی توجهند. تا آنجا كه به مردم عادی و زندگی روزمره شان مربوط می شود هیچ اهمیتی ندارد كه فلانی ها بالاخره به ائتلاف رسیدند یا نه، حداكثر این است كه روزنامه خوان هاشان- تازه اگر حوصله كنند و خبرهای این همه زد و خورد و قهر و آشتی را بخوانند- دستی بر پشت دست دیگر می كوبند و زیر لب چیزی زمزمه می كنند كه این اهل سیاست فرق میان ادعا و عملشان چرا چنین عمیق و بزرگ است، اما حتی همین ها به هنگام رأی دادن نه به آنچه رهاورد لابی ها و زد و بندهاست بلكه بر مبنای اصول خود و با محوریت یك «گفتمان»كه یك «چهره» نماینده آن است رأی خواهند داد. احزاب سیاسی ایران باید این توهم را از صفحه ذهن های خود بزدایند كه مردم حیران و منتظر ایستاده اند تا ببینند بالاخره دعواهای آنها به كجا ختم می شود. احزاب می توانند تا شب انتخابات با هم دعوا كنند اما مردم عموماً مدت ها قبل تصمیم خود را گرفته اند كه سرمایه رأی خود را در سبد چه كسانی بگذارند و به همین دلیل صبورانه اهل سیاست را به حال خود وامی نهند تا در دنیای مجازی خود سیر كنند و خوش باشند.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید