جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آیات اخلاق در سیمای حسینی (ع)


آیات اخلاق در سیمای حسینی (ع)
به حُسن خُلق و وفا، كس به یار ما نرسد ترا در این سخن، انكار كارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده‏اند كسی به حُسن و ملاحت، به یارما نرسد هزار نقد به بازار كائنات آرند یكی به سكّه صاحب عیار ما نرسد هزار نقش برآید ز كِلْك صُنع و یكی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد بسوخت «حافظ» و ترسم كه شرح قصّه او به سمع پادشه كامكار ما نرسد
زیبایی های صفاتش دلربا و روح‏نواز است و نگاه و رفتارش ظهور آیات حقّ، و مكارم اخلاقش تجلّی‏بخش فلسفه بعثت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است كه فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ»۱ عصمت و قداست او در آیه تطهیر با جلوه‏ای پرفروغ انعكاس یافته و برعشق الهی و ایثار او كریمه «ویطعمون الطعام علی حُبّه»شاهد و گواه است. زیبایی و جمال روح و اعتدال جسمانی‏اش با نام حسین علیه‏السلام شكوهی افزون یافته است؛ زیرا كه «حسین» یعنی زیبایی و براساس روایت، نامی است كه خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است كه خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمین الی المعالی؛ بحُسنِ خلیقهٍٔ و علوّ همّهٔ و لاح بحكمتی نورالهدی فی لیالٍ فی الضلالهٔ مُدْلَهِمَّهٔ یُرید الجاهدون لیُطْفئوه و یأبی اللّه الاّ ان یُتمَّه۲
با اخلاق نیك و همت بلند، از همه جهانیان به قلّه‏های فضیلت پیشی گرفتم و با حكمت من، نور هدایت در شب‏های تاریك و دیجور گمراهی درخشید. منكران می‏خواهند این نور را خاموش كنند؛ ولی خداوند نخواسته كه این نور خاموش شود.اكنون جلوه‏های آیات الهی را در چهره پرفروغش مرور می‏نماییم و نظاره‏گر پرتوی از شكوهمندی زیبایی‏های اخلاقی‏اش می‏گردیم.
۱) همنشینی با تهی‏دستان
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندی و كرامت انسان‏ها را در برخورداری هرچه بیشتر از آن می‏داند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشی خویش مُلغی ساخته است. قرآن كریم می‏فرماید:
«وَاصْبِرْ نفسَكَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوهٔ وَالْعشِیِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناك عَنْهُمْ تُریدُ زینهَٔ الحیوهِٔ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِكرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ كانَ اَمرُهُ فُرُطاً»۳ با كسانی باش كه پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند و تنها رضای او را می‏طلبند. و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از كسانی كه قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مكن؛ همان‏ها كه از هوای نفس پیروی كردند و كارهایشان افراطی است.
مفسّران در شأن نزول آیه، نوشته‏اند كه:
عدّه‏ای از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رسیدند و در حالی كه به «اصحاب صفّه» و تهی‏دستان پاك‏سیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره می‏كردند، گفتند:
اگر تو در بالای مجلس بنشینی و این‏گونه افراد را كه بدنی بدبو و جامه‏هایی پشمینه برتن دارند، از خود دور كنی با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است كه مانعی عمده برای حضور ما در مجلس شما شده است.
در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالی صفّه‏نشینان تهی‏دست را كه قلبی مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به جست‏وجوی آنان برخاست و در حالی‏كه آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذی لم یَمُتْنی حتّی اَمَرَنی اَنْ اَصْبِرَ نفسی مع رجالٍ من امّتی معكم المحیا و معكم الممات۴؛ حمد خدا را كه مرا نمیراند تا این كه به من دستور داد با شما باشم. زندگی‏ام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ این مستكبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیه‏السلام در میان گذاشتند كه قرآن می‏فرماید:
«اشراف كافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‏بینیم و كسانی را كه از تو پیروی كرده‏اند، جز گروهی پست و ساده‏لوح مشاهده نمی‏كنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‏بینیم؛ بلكه شما را دروغگو تصوّر می‏كنیم».
سپس قرآن كریم پاسخ نوح علیه‏السلام را بیان می‏كند و می‏فرماید:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»۵
من آنها را كه ایمان آورده‏اند، از خود دور نمی‏كنم، چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)
در راستای همین تفكّر مادّی جمعی از بنی‏اسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهی، گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند با این‏كه ما از او شایسته‏تریم و او ثروت زیادی ندارد؟! قرآن كریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیه‏السلام را این‏چنین بیان می‏دارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْكُمْ و زادَهُ بِسْطَهًٔ فیِ‏الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»۶
گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.
با دقت در سیره اخلاقی ابی‏عبداللّه علیه‏السلام نیز همین جلوه‏های متعالی و مفاهیم بلند را مشاهده می‏كنیم كه دو نمونه از آن ذكر می‏شود:
الف) انسان‏های وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمده‏اند تا عاشقانه‏ترین نظام عزّت وكرامت انسانی را در كربلا تجسّم بخشند. یكی از آنها «جون» است كه قبلاً غلام ابی‏ذرغفاری بوده است. با گوهر محبت و ولایت در كربلا حضور یافته است و بی‏اعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهی سیدالشهدا علیه‏السلام دیده است.
هریك از یاران ابی‏عبداللّه علیه‏السلام به سوی نبرد حركت می‏كند و مدتی نمی‏گذرد كه بدنش نقش زمین می‏شود و به ملكوت اعلی پر می‏كشد. او نیز خود را آماده می‏كند تا در صف بلاجویان دشت كربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیه‏السلام می‏رسد و می‏گوید:
بدنم بدبو و رنگم سیاه و بی‏بهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بی‏تابم كرده است. پس بهشت را ارزانی من‏دار تا بوی بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاك شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسین علیه‏السلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزه‏ای شگفت نمود تا این‏كه بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوی او از این دنیا، این بود كه یك‏بار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابی‏عبداللّه علیه‏السلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، كه در پیشگاه حضرت آن را اظهار كرد، به او اجازه نمی‏دهد كه از ابی‏عبداللّه علیه‏السلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولی بر خلاف این تصوّرات، مشاهده می‏كند كه امام بر بالین او حاضرگشته و دعای خویش را بدرقه راه آخرتش می‏نماید و می‏فرماید:
«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد۷؛ بارالها! روی او را سفیدگردان و بوی او را خوش كن و بین او و محمد و آل محمد آشنایی و شناسایی ده.»
اكنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانی خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در كاروانی از نور می‏بیند كه دور از امتیازات مادّی و فخر فروشی‏های ناپسند، به سوی كمال انسانی گام می‏نهد و در استمرار حركت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین كه اینك رهبرش سیدالشهدا علیه‏السلام است، رو به رو می‏بیند.
ب) روزی امام حسین علیه‏السلام از كنار جمعی از فقرا گذشت، كه عبای خود را پهن و نان خشكی را بر آن نهاده و می‏خوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت كردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را می‏خوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوی خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان كرد و لباس به آنها هدیه كرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند.۸
۲) رضا و تسلیم
یكی از صفات انسان‏های شایسته و كامل، رضا به مقدّرات الهی و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترك اعتراض و انكار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان كه در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوی بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، كه چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضی نمی‏كند.
در روایتی پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:
انسان راضی از آقای خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهره‏مند باشد و چه بی‏بهره، و به عمل اندك بسنده نمی‏كند.۹
این صفتی است كه از اعتقاد عمیق به خداوند و حكمت او نشأت می‏گیرد؛ زیرا در این صورت می‏داند كه هیچ یك از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره می‏شود.
در بلاهم می‏چشم لذّات او مات اویم، مات اویم، مات او و از سویی دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ وی عجب من عاشق این هردو ضدّ
قرآن كریم می‏فرماید:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»۱۰
پیشگامان نخستینی از مهاجران و انصار و كسانی كه به نیكی از آنها پیروی كردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.
در آیه دیگر می‏فرماید:
هیچ قومی را كه ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمی‏یابی كه با دشمنان خدا و رسولش دوستی كنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان كسانی هستند كه خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت كرده و آنها را در باغهایی از باغهای بهشت وارد می‏كند كه نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می‏مانند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»۱۱؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.
امام حسین علیه‏السلام نمونه متعالی و كامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج می‏زند. امام صادق علیه‏السلام سوره والفجر را سوره حسین می‏نامد،۱۲ زیرا كه او جلوه تام و تمام این آیه است كه می‏فرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّهٔ ارجعی الی ربّك راضیهًٔ مرضیهًٔ»۱۳ آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست كه فرمود: «الابذكر اللّه تطمئنّ القلوب»۱۴ و در حالی به سوی ملكوت اعلی پركشید كه رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعای عرفه می‏فرماید:
«وَخِرْلی فی قضائك و بارِك لی فی قدرك حتّی لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ۱۵؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارك ساز تا آنچه دیر می‏خواهی بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر می‏خواهی، دیرتر مایل نباشم».
در جمله‏ای دیگر می‏فرماید:
«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه۱۶؛ رضایت و خشنودی خدا مورد رضایت ما اهل‏بیت است و بر بلای رسیده از جانب او، صبر می‏كنیم».
و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائك و تسلیماً لاَِمرك و لامعبود سواك یا غیاث المُستغیثین۱۷؛ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریاد رس فریادجویان!»۳) جوانمردی
جوانمردی خصلتی ارزشمند است كه زیربنای بسیاری از ملكات اخلاقی همانند بخشش، گذشت و دوری از تهمت و خیانت، بوده و موجب می‏شود كه فرد حتی در سخت‏ترین شرایط بر ارزش‏های انسانی و اصول اخلاقی تأكید ورزد. قرآن كریم در باره اصحاب كهف می‏فرماید: «نحن نقصّ علیك نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْیَهٌٔ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدی»۱۸؛ ما داستان آنها را به‏حق برای تو بازگو می‏كنیم. آنها جوانانی بودند كه به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
در یكی از تفاسیر آمده است: «فتیه» جمع «فَتی» به معنای جوان شاداب است؛ اما از آن‏جا كه در سنّ جوانی بدن نیرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است و از نظر جنبه‏های روحی، قلب جوان آماده پذیرش نور حق و كانون محبّت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسیار می‏شود كه كلمه «فتی و فتوّت» به معنای مجموعه این صفات به كار می‏رود؛ هر چند سنین بالا باشد؛ همان گونه كه از كلمه جوانمردی و فتوّت در فارسی امروز نیز این مفاهیم را می‏فهمیم.۱۹
مرحوم طبرسی قدس‏سره نیز می‏نویسد: برای این جوانان تعبیر «فتیه» به كار برده شده است؛ زیرا سرچشمه و اصل جوانمردی، ایمان است و بعضی گفته‏اند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداری از اذیّت دیگران و ترك شكایت از مشكلات است و بعضی دیگر گفته‏اند: فتوّت پرهیز از گناهان و به كاربستن فضائل اخلاقی و انسانی است.۲۰
این صفت در اهل بیت علیهم‏السلام به شكل تكامل یافته، متجلّی بوده است. در جنگ صفّین لشكر معاویه بر اصحاب امام علی علیه‏السلام پیشی جسته و آب فرات را تصرّف كرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند. امام خطابه‏ای ایراد نمود؛ تأثیر حماسی این خطبه چنان شور و غیرت ایجاد كرد كه در مدّت اندكی توانستند دشمن را از شریعه فرات دور كنند. یاران امام علی علیه‏السلام به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم كن، چنان كه آنان انجام دادند.
فرمود: نه، بین آنان و فرات را باز كنید. من از آنچه نادان‏ها انجام دادند، پرهیز می‏كنم. به زودی حكم قرآن را بر آنان عرضه می‏داریم و آنان را به سوی هدایت فرا می‏خوانیم. اگر قبول كردند، چه خوب و اگر امتناع كردند، به خواست خدا تیزی شمشیر از این كار، بی‏نیاز خواهد ساخت.۲۱
این همان اصل آزادگی و جوانمردی است كه با دشمن نیز بر اساس ارزش‏های والای الهی و انسانی برخورد می‏كند.
امام حسین علیه‏السلام نیز همانند مولی الموحّدین بود. در تاریخ نهضت آن حضرت، می‏خوانیم: زمانی كه به منزل «شراف» رسیدند، در موقع حركت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسیار بردارند. پس از نصف روز حركت به سپاه حرّ برخورد كردند. حضرت وقتی آثار تشنگی را در لشكریان دید، به اصحاب دستور داد تا آنها و اسب‏های‏شان را سیراب سازند. علیّ‏ابن طعان مُحاربی می‏گوید:
من آخر كسی بودم از لشكر حرّ كه آن جا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه كرده بود. حضرت به من فرمود كه شتری را كه آب، بار اوست بخوابانم. شتر را خوابانیدم. به من فرمود: آب بیاشام. مشك آب را گرفتم، ولی آب از دهن مشك می‏ریخت. فرمود لب مشك را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشك را برگرداند و مرا سیراب ساخت.۲۲
در كلمات آن حضرت نیز این اصل، درخششی دارد؛ امام در یكی از سخنان خویش می‏فرماید:
«انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولیٍّ مِن اولیاء اللّه و اهلِ المعرفهٔ بحقّ اللّه كَفی‏ءِ الظّلال... اَلاحُرٌّ یَدَعُ هذه اللُّماظهٔ لاَِهلها؛ تمامی آنچه كه خورشید بر آن می‏تابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشكی و دشت و كوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت به‏حقّ خداوند، چون سایه‏ای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمی‏شود كه از غذای باقی‏مانده لای دندان‏ها دست بردارد؟» در این‏جا حضرت با تعبیر «لُماظه» كمال بی‏اعتنایی خویش را به دنیا و مظاهر آن اعلام می‏دارد و سپس می‏فرماید:
برای شما جز بهشت بهایی نیست؛ خود را به غیر بهشت نفروشید كه هركس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است.۲۳
جمله‏ای كه حضرت بر بالین حرّ فرمود، تأكید بر همین اصل است. زمانی‏كه اصحاب بدن خونین او را به حضور ابی‏عبداللّه علیه‏السلام آوردند و او آخرین لحظات عمر خویش را سپری می‏كرد، در حالی‏كه امام دست به صورت حرّ می‏كشید، فرمود: تو آزاده‏ای همان‏گونه كه مادرت نام نهاد. تو آزاده دنیا و آزاده آخرت هستی.
در جملاتی دیگر می‏فرماید: «واللّه لا اُعطیكم بیدی اعطاء الذّلیل و لا اُقِرُّ لكم اقرار العبید۲۴؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوی شما دراز نخواهم كرد و چون بندگان، تسلیم شما نخواهم شد».
«اَلا انّ‏الدّعی ابن الدّعی قد ركزببین اثنتین بین القلّهٔ (السلّهٔ) و الذّلهٔ و هیهات ما آخذُ الدنیّهٔ... و انوفُ حمیّهٔ و نُفوسٌ ابیّهٔ لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علی مَصارع الكرام۲۵؛ زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو كار مخیّر گذاشته: مبارزه با كمی اصحاب و یا ذلّت؛ هیهات، من پستی و ذلّت را انتخاب نخواهم كرد. انسان‏های غیرتمند و روح‏های با عزّت، مكان‏های ذلّت و پستی را بر جایگاه كرامت و عزّت ترجیح نخواهند داد».
در سخنی دیگر فرمود:
«انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادهٔ و لاَ الحیوهَٔ مع الظالمین الاّ بَرَما۲۶؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش می‏بینم».
در این زمینه، كلمات بسیاری از آن حضرت به ما رسیده است كه می‏تواند برای همه عاشقان و انسان‏های آزاده و جوانمرد، الگو باشد.
۴) شجاعت
شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلّط ستمگران می‏شود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیك، از دیگر آثار شجاعت است. قرآن كریم انسان‏های برخوردار از این صفت را می‏ستاید و می‏فرماید:
«الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه»۲۷؛ آنان (پیامبران پیشین) كسانی بودند كه تبلیغ رسالت‏های الهی را می‏كردند و (تنها) از او می‏ترسیدند واز هیچ كس جز خدا بیم نداشتند و همین بس كه خداوند، حسابگر است.
خداوند در باره جنگجویان اُحُد كه هنوز زخم‏های آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حركت كردند، می‏فرماید:
آنان كسانی بودند كه (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) برای حمله به شما اجتماع كرده‏اند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را كافی است و او بهترین حامی ماست.۲۸
در آیه دیگر آمده است:
«فلاتخشوُا النّاس واخشونِ»۲۹؛ از مردم نهراسید و از من بترسید. و انسان‏های ترسو را مذمّت می‏كند و می‏فرماید:
آیا ندیدی كسانی را كه (در مكه) به آنها گفته شد: (فعلاً) دست از جهاد بدارید و نماز را بر پا كنید و زكات بپردازید. (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی كه (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان از مردم می‏ترسیدند، همان گونه كه از خدا می‏ترسند، بلكه بیشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟ چرا این فرمان را اندكی به تأخیر نینداختی؟۳۰
اهل‏بیت علیهم‏السلام تمثّل دل‏انگیز صفت شجاعت بوده و در زندگی و سیره عملی خویش ثابت كرده‏اند كه از هیچ قدرتی غیر خداوند، هراسی ندارند. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
به خدا سوگند! اگر تمام عرب‏ها برای جنگ بامن همداستان شوند، من پشت نخواهم كرد.۳۱
امام زین العابدین علیه‏السلام در خطبه‏ای كه در مسجد شام ایراد نمود، فرمود:
به ما اهل بیت، شش صفت عطا شده است: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دل‏های مؤمنان.۳۲
برای بعضی از این بزرگواران موقعیّت‏هایی پیش آمده است كه این صفت، ظهور بیشتری داشته است. «كربلا» یكی از این موقعیّت هاست. فردی از راویان دشمن می‏گوید:
«واللّه ما رأیتُ مَكثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه۳۳؛ به خدا سوگند كه دل شكسته‏ای این چنینی كه تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش كشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیده‏ام».
و زمانی كه حضرت جنگ تن به تن را آغاز كرد، هریك از نیروهای دشمن را كه در مقابل او قرار می‏گرفت، به هلاكت می‏رساند. عمربن سعد كه احساس كرد كسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد كه: وای بر شما! آیا می‏دانید با چه كسی جنگ می‏كنید؟ این، فرزند آن پدری است كه شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاكت رسانده است. روح علی در پیكر اوست. كه در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.۳۴
شجاعت ابی‏عبداللّه علیه‏السلام به گونه‏ای است كه حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است و در باره آن سخن گفته‏اند. یكی از آنها «جیمز كارگرن» هندو مسلك است كه محدّث نوری در كتاب «لؤلؤ و مرجان» كلام او را نقل نموده است. وی در آغاز می‏گوید: مَثَل مشهور است كه «دوای یكی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها كار برنمی‏آید، مگر دومی برایش مدد كار باشد. مبالغه بالاتر این‏كه در حقّ كسی گفته شود كه دشمن، او را از چهار طرف احاطه كرده است؛ ولی حسین علیه‏السلام و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنین می‏شمارد:
از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود كه بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود كه گفته‏اند: «تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمی‏توان شد». دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان كربلا بود كه در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاكستر تنور گرم، سوزنده و آتش افكن بود؛ بلكه دریای قهّاری بود كه حُباب‏هایش آبله‏های پای بنی فاطمه بودند. دو دشمن دیگر كه از همه ظالم‏تر بود، تشنگی و گرسنگی بود كه مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت كم می‏شد كه زبان‏ها از تشنگی چاك چاك می‏گردید. پس كسانی‏كه در چنین معركه، هزارها كافر را مقابله كرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان می‏باشد.
محدّث نوری پس از نقل این كلام، می‏نویسد: سزاوار است كه در ستایش او، گفته شود: «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» كه با امور محسوسه و معلومه، اشجعیّت آن حضرت، بلكه سایر انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت كرد.۳۵
امام جواد علیه‏السلام از پدران خویش حالت امام حسین علیه‏السلام و یاران خاصّ وی را پس از سخت شدن كارزار، این‏چنین نقل می‏كند:
«و كان الحسین علیه‏السلام و بعضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصائصه تَشْرقُ الوانُهُم و تَهْدئُی جوارحهم وتسكُن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایُبالی بالموت».۳۶
حسین علیه‏السلام و یاران مخصوص وی چهره‏هایشان می‏درخشید و اعضا و جوارح آنها ساكن و آرام و روحشان استوار و با آرامش بود. سپس هریك به دیگری می‏گفت: نگاه كنید كه چگونه از مرگ باكی نداشته و بدان اعتنا نمی‏كند.
سلام و صلوات خدا بر سیدالشهداء علیه‏السلام در آن هنگام كه متولّد شد و جبرئیل و ملائك تبریك گویان به استقبالش شتافتند و آن هنگام كه مقام وصایت را عهده‏دار گشت و آن زمان كه با چهره برافروخته به سوی لقای حقّ شتافت و جهان را شیفته صفات زیبای خویش نمود و «كوثر ولایت» را در نسل خویش تداوم بخشید.
نویسنده:عباس كوثری
پی‏نوشت‏ها:
۱ ـ میزان الحكمه، ج ۹، ص ۳۲۱، باب النبوّهٔ.
۲ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۴، به نقل از مناقب، ج ۴، ص ۷۳ و ۷۵.
۳ ـ كهف/ ۲۸.
۴ ـ مجمع البیان، ج ۳، ذیل آیه.
۵ ـ هود/ ۲۷ و ۲۸.
۶ ـ بقره/ ۲۴۷.
۷ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲ و ۲۳.
۸ ـ همان، ج ۴۴، ص ۱۹۱.
۹ ـ میزان الحكمه، ج ۴، ص ۱۴۵، باب الرّضا.
۱۰ ـ توبه/ ۱۰۰.
۱۱ ـ مجادله/ ۲۲.
۱۲ ـ مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافی، ج ۲، ص ۸۱۸.
۱۳ ـ والفجر/ ۲۷ و ۲۸.
۱۴ ـ رعد/ ۲۸.
۱۵ ـ مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
۱۶ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷.
۱۷ ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص ۳۵۷.
۱۸ ـ كهف/ ۱۳.
۱۹ ـ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۰.
۲۰ ـ مجمع البیان، ذیل آیه.
۲۱ ـ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۴۴۳، به نقل از كتاب وقعهٔ صفّین، نصربن مزاحم.
۲۲ ـ ارشاد مفید، ص ۲۰۷ و ۲۰۸.
۲۳ ـ انوارالبهیّه، ص ۴۵.
۲۴ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶.
۲۵ ـ همان، ص ۹.
۲۶ ـ تحف العقول، ص ۱۷۶ و تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۲۹.
۲۷ ـ احزاب/ ۳۹.
۲۸ ـ آل عمران/ ۱۷۳.
۲۹ ـ مائده/ ۴۴.
۳۰ ـ نساء/ ۷۷.
۳۱ ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۴۵، ص ۹۷۱.
۳۲ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۸.
۳۳ ـ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۵۹.
۳۴ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰ و ۵۱.
۳۵ ـ لؤلؤ و مرجان، ص ۱۹۶ ـ ۱۹۸.
۳۶ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷، به نقل از معانی الاخبار، ص ۲۸۸، باب معنی الموت.
منبع:ماهنامه كوثر‌
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید