یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مباهله


مباهله
مدینه اولین باری است كه میهمانانی چنین غریبه را به خود می‏بیند. كاروانی متشكل از شصت میهمان ناآشنا كه لباس‏های بلند مشكی پوشیده‏اند، به گردنشان صلیب آویخته‏اند، كلاه‏های جواهرنشان برسر گذاشته‏اند، زنجیرهای طلا به كمر بسته‏اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‏های خود نصب كرده‏اند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‏شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‏كنند. اما پیامبر بی‏اعتنا از كنار آنان می‏گذرد و از مسجد بیرون
هم هیات میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‏شوند. مسلمانان تاكنون ندیده‏اند كه پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‏توجهی كند.
به‏همین دلیل، وقتی سرپرست هیات مسیحی، علت‏بی‏اعتنایی پیامبر را سؤال می‏كند، هیچ‏كدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‏كنند.
تنها راهی كه به‏نظر همه می‏رسد، این است كه علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا كه او نزدیك‏ترین فرد به پیامبر و آگاه‏ترین، نسبت‏به دین و سیره و سنت اوست. مشكل، مثل همیشه به‏دست علی حل می‏شود. پاسخ او این است كه:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‏ای ندارند; اگر می‏خواهید موردتوجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیاتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیات میهمان را به‏یاد پیامبرشان، حضرت مسیح می‏اندازد كه خود با نهات‏سادگی می‏زیست و پیروانش را نیز به رعایت‏سادگی سفارش می‏كرد.
آنان از این‏كه می‏بینند، در رفتار و كردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‏اند، احساس شرمساری می‏كنند.
میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را كنار می‏گذارند و با هیاتی ساده وارد مسجد می‏شوند، پیامبر از جای برمی‏خیزد و بگرمی از آنان استقبال می‏كند.
شصت دانشمند مسیحی، دورتادور پیامبر می‏نشینند و پیامبر به یكایك آنها خوشامد می‏گوید. در میان این شصت نفر، كه همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، «ابوحارثه‏» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل‏» نیز به‏چشم می‏خورند. پیداست كه سرپرستی هیات را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‏اندازد و با پیامبر شروع به سخن‏گفتن می‏كند: «چندی پیش نامه‏ای از شما به‏دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیك، حرف‏های شما را بشنویم‏».
پیامبر می‏فرماید:
«آنچه من از شما خواسته‏ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است‏».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‏خواند.
اسقف اعظم پاسخ می‏دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلا به خدا ایمان آورده‏ایم و به احكام او عمل می‏كنیم.»
پیامبر می‏فرماید:
«پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد كه با آنچه شما معتقدید و انجام می‏دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‏دانید، درحالی كه این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سكوت می‏كند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‏گردد. یكی دیگر از بزرگان مسیحی كه اسقف را درمانده در جواب می‏بیند، به یاری‏اش می‏آید و پاسخ می‏دهد:
«مسیح به‏این دلیل فرزند خداست كه مادر او مریم، بدون این‏كه با كسی ازدواج كند، او را به‏دنیا آورد. این نشان می‏دهد كه او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظه‏ای سكوت می‏كند.
ناگهان فرشته وحی نازل می‏شود و پاسخ این كلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‏آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‏كند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفرید...» (۱)
و توضیح می‏دهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت‏بر خدایی كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. درحالی كه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات بكندی می‏گذرد، همه سرها را به‏زیر می‏اندازند و به‏فكر فرو می‏روند. هیچ یك از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این كلام پیدا نمی‏كنند. لحظات به‏كندی می‏گذرد; دانشمندان یكی یكی سرهایشان را بلند می‏كنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یكدیگر نگاه می‏كنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل; اما.. سكوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به‏حرف می‏آید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی كه برای اثبات حقیقت‏باقی می‏ماند، این است كه با هم مباهله كنیم. یعنی ما و شما دست‏به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم كه هركس خلاف می‏گوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظه‏ای می‏ماند. تعجب می‏كند از اینكه اینان این استدلال روشن را نمی‏پذیرند و مقاومت می‏كنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‏دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این‏حال، باز فرشته وحی فرود می‏آید و پیام خداوند را به پیامبر می‏رساند. پیام این است:
«هركس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انكار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‏هایتان را بیاورید و ما هم جان‏هایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب كنیم.» (۲)
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‏كند كه من برای مباهله آماده‏ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‏كنند، پیداست كه برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‏ای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‏شود.
دانشمندان مسیحی موقتا با پیامبر خداحافظی می‏كنند و به اقامتگاه خود باز می‏گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‏اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‏اند تا محمد با لشكری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا كند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف كشیده‏اند تا بیننده این مراسم بی‏نظیر و بی‏سابقه باشند.
نفس‏ها در سینه حبس شده و همه چشم‏ها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری می‏شود و پیامبر درحالی كه حسین را در آغوش دارد و دست‏حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‏شود. پشت‏سر او تنها یك مرد و زن دیده می‏شوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت‏بر دل مسیحیان سایه می‏افكند.
شرحبیل به اسقف می‏گوید: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آورده است.
اسقف كه صدایش از التهاب می‏لرزد، می‏گوید:
«همین نشان حقانیت است. به‏جای این كه لشكری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیكان خود را آورده است، پیداست‏به حقانیت دعوت خود مطمئن است كه عزیزترین كسانش را سپر بلا ساخته است.»
شر حبیل می‏گوید: «دیروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جان‏هایمان. پیداست كه علی را به‏عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در كتاب‏های قدیمی ما، نام او به‏عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
دراین حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‏رسانند و با نگرانی و اضطراب می‏گویند:
«ما به این مباهله تن نمی‏دهیم. چرا كه عذاب خدا را برای خود حتمی می‏شماریم.»
چند نفر دیگر ادامه می‏دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه‏بسا عذاب، همه مسیحیان را دربر بگیرد.»
كم‏كم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‏افتد و همه تلاش می‏كنند كه به‏نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی می‏رود، به اشاره دست، همه را آرام می‏كند و درحالیكه چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‏لرزد، می‏گوید:
«من معتقدم كه مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی كه من می‏بینم، اگر دست‏به دعا بردارند، كوه‏ها را از زمین می‏كنند، درصورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه‏بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را دربر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می‏آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‏رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‏شوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‏افكند و می‏گوید: «ما را از مباهله معاف كنید. هر شرطی كه داشته باشید، قبول می‏كنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله می‏پذیرد و می‏پذیرد كه به‏ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند.
خبر این واقعه، بسرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‏شود و مسیحیان حقیقت‏جو را به مدینه پیامبر سوق می‏دهد.
پی‏نوشت‏ها:
× برگرفته از مجله بشارت، شماره ۱.
. «ان مثل عیسی عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون‏». آل عمران (۳)، آیه ۵۹.
. «فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت‏الله علی الكاذبین‏». آل عمران (۳)، آیه ۶۱.
صاحب اثر : سید مهدی شجاعی
منبع : ماهنامه موعود جوان شماره ۱۶
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید