شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کار در نظریه های فلسفی و جامعه شناختی ‎


کار در نظریه های فلسفی و جامعه شناختی ‎
شوماخر نویسنده كتاب «كوچك زیباست» در بخش اول كتاب خود «دنیای نو» معتقد است كه هنوز تولید مساله است و وقت فراغت نرسیده و اگر این گونه بیاندیشیم با مسایل خیلی ساده برخورد كرده‎ایم. وی معتقد است كه آدمیان نیك هستند و اجتماع انسان‎ها را شرور می‎كند. او به طور كلی معتقد است كه انسان با طبیعت سرستیز دارد و سعی بر پیروز شدن بر آن را دارد.
«انسان نوین خویشتن را همچون بخشی از طبیعت تجربه نمی‎كند، بلكه خود را به عنوان یك نیروی خارجی تلقی می‎كند كه رسالت چیره شدن و غلبه كردن بر طبیعت را عهده دار است.»
وی حتی درباره پیكار با طبیعت سخن می‎گوید، در حالی كه فراموش می‎كند در صورت پیروی در این پیكار خود را در جناح بازنده خواهد یافت. به اعتقاد شوماخر، كار نوعی فعالیت اقتصادی است و فعالیت اقتصادی از نظر او مبتنی بر سودجویی صرف است. این كسب آزمندانه و سودجویانه درآمد به نفی تقدس در زندگی می‎انجامد كه دستاورد نهایی آن بیگانگی انسان توسط كاری است كه نتیجه‎اش تنها از كف دادن فراغت و آسایش و استحكام زندگی است. به اعتقاد شوماخر این فعالیت سازنده دنیای سرمایه‎داری امروز با همه مصائب مرگبار و مشكلات عدیده آن است. به اعتقاد شوماخر فضای ایجاد شده در دنیای سرمایه‎داری نه تنها كار را نفرت‎آور، كه انسان را نیز متواری از كار می‎نماید در حالی كه به اعتقاد او این واقعیت عینی كار در دنیای سرمایه‎داری است ولی طبیعت كار تجلی‎گاه استعدادهای عالی و هنری و رهنمود اراده انسان است. بنابراین، كار واقعی پرورش دهنده انسان و روح بخش وی است و از این طریق سازنده جامعه متعالی است. وی می‎گوید:
«مذهب اقتصادی مجموعه قوانین اخلاقی خاص خود را دارد و نخستین حكمش آن است كه در هر مورد كه شما تولید می‎كنید، می‎فروشید یا می‎خرید - اقتصادی رفتار كنید. برای مذهب اقتصاد، مصرف كننده یك فرد بیگانه است. تا آن جا كه تفكر اقتصادی بر بازار مبتنی است تقدس را از زندگی برمی‎گیرد. زیرا در چیزی كه قیمت مشخص دارد. چیز مقدسی نمی‎تواند وجود داشته باشد.»
به اعتقاد وی اقتصاد آنقدر در زندگی بشری نفوذ كرده كه دیگر همه چیز با ملاك آن سنجیده می‎شود. رفتارها با برنامه‎ها را نیز براساس اقتصادی و غیراقتصادی بدان تمیز می‎دهند. حتی موارد غیراقتصادی را نیز امروز یك بیماری می‎دانند كه اقتصاد آنها پزشك آنها هستند. فعالیت غیراقتصادی فعالیت بدون سود و پول و فعالیت‎ اقتصادی ‎فعالیتی است كه سود پولی در آن باشد. یك حركت اقتصادی هم برای یك گروه سودآور است نه برای كل جامعه.
شوماخر در ادامه بحث این طور می‎نویسد: یك فعالیت هرچند كه برای محیط زیان آور و شكننده باشد می‎تواند اقتصادی باشد و فعالیت رقابت آمیز دیگری كه بنا باشد با تحمل هزینه‎ای، سلامت و بقای محیط را محفوظ دارد، غیراقتصادی خواهد بود. وانگهی، اقتصاد با كالاها برحسب ارزش بازاری آنها سر و كار دارد نه برحسب واقعیت آنها. و این بدان معنی است كه از خصوصیات ذاتی روش شناسی اقتصاد آن است كه وابستگی آدمی را به دنیای طبیعی نادیده انگارد. به عبارت دیگر اقتصاد، كالاها و خدمات را از دیدگاه بازار، یعنی جایی كه خریدار علاقه‎مند فروشنده علاقه‎مند را ملاقات می‎كند، مورد بررسی قرار می‎دهد.
به لحاظی بازار در حقیقت وسیله نهادی سازی فردگرایی و عدم مسئولیت است. نه خریدار مسئول چیزی جز خود است و نه فروشنده. برای یك فروشنده ثروتمند غیراقتصادی است چنانچه قیمت‎هایش را برای خریداران فقیر تنها بدان خاطر كه آنها نیازمند هستند كاهش دهد، یا آنكه برای خریدار ثروتمند غیراقتصادی است، چنانچه صرفاً به دلیل آنكه فروشنده فقیر است، برای خرید كالایش یك قیمت اضافی بپردازد.
شوماخر بحث فقر و ثروت را در ادامه كتاب خود پیش می‎كشد. او معتقد است كه بایستی همگی ثروت داشته باشند چرا كه فقر جنگ می‎آورد. «یك دانه به همسایه بده دو دانه خود بردار تا همسایه اعتراض نكند». او معتقد است كه برای پولدار شدن می‎توان هر كاری بكنی هر وقت كسی خواست پولدار شود نیكی بد می‎شود و بدی نیكی می‎شود. ولی آیا سرمایه داران دیروز به فقرای امروز اجازه می‎دهند تا سرمایه‎دار فردا شوند؟ و اینجا مجدداً حرف كهنه و تكراری ولی همیشه تازه فقیر، فقیرتر و ثروتمند، ثروتمندتر می‎شود و این همه به تجربه ثابت شده كه ثروتمندان بیشتر خرابی به بار می‎آورند تا فقیران. ارزانی و خود كالاها و منابع از آن ثروتمندان و كمیابی و گرانی از آن فقیران است. آمارهای بین‎المللی و مختلفی از كشورها وجود دارد كه هیچكدام قابل اعتماد و قبول نیست. چرا كه منابع هم به طور مساوی تقسیم نشده‎اند، جایی كم و جایی زیادند. در میان انسان‎ها تا قبل از پولدار شدن از اختلاف خبری نیست، اما رشد اقتصادی نوین با اخلاق در تضاد است. ولی می‎توان هم اخلاق داشت و هم رشد اقتصادی را و از آن گذشته نبود اخلاق باعث ضایع شدن و حتی از بین رفتن رشد اقتصادی می‎شود. پس امراض اجتماعی جوامع ثروتمند از كجاست؟
صلح فقط از طریق رفاه عمومی بدست نمی‎آید، چونكه خود رفاه عمومی مورد قبول نیست. بدون توجه به اخلاق و معنویات رسیدن به صلح یك امید واهی است. نمی‎شود هم نیازمند بود و به دنبال نیاز رفت و هم به دنبال صلح. به اعتقاد شوماخر به لحاظ اقتصادی، زندگی نادرست اساساً عبارتست از آز و حسد و كسب هر چه بیشتر ثروت، ثروتی كه درخواستن آن حد و مرزی نیست و در آن نیازهای معنوی فراموش شده است كه در كسب آن معنویات زیرپای گذاشته می‎شود. به اعتقاد وی یكی از منابع اساسی كسب ثروت، كار آدمی است. كار ابزار ثروت اندوزی است و جز این هیچ چیز دیگری در بر ندارد. در این زمینه اقتصاددانان جدید با این طرز فكر بار آمده‎اند كه كار را همچون چیزی تلقی كنید كه اندكی بیشتر از یك شر واجب است. از دیدگاه یك كارفرما، كار در هر مورد فقط یكی از اقلام قیمت تمام شده است. كه اگر نتوان آن را فرضاً از طریق خود كاری به كلی حذب كرد باری باید آن را به حداقل كاهش داد. از دیدگاه كارگر، كار یك امر مصدع است، كار كردن یعنی فدا كردن فراغت و آسایش و دستمزد عبارت است از جبرانی برای فداكاری، از این رو، وضع آرمانی از نظرگاه مزدبگیر آن است كه درآمدی بدون اشتغال داشته باشد.
اگر آرمان ما در مورد كار آن باشد كه از شرش رها شویم، هر روشی كه بار كار را تقلیل دهد چیز خوبی است. نیرومندترین روش، صرف نظر از خودكاری، روش به اصطلاح تقسیم كار است كه نمود دیرین آن همان كارخانه سنجاق سازی است كه در كتاب ثروت ملل مورد ستایش آدام اسمیت قرار گرفته است. شوماخر با استناد به تئوری بودا ادامه می‎دهد:
«در نگرش بودا، دست كم سه تكلیف برعهده كار است: به آدمی فرصت می‎دهد كه استعدادهای خود را به كار برد و بپرورد. وی را قادر می‎سازد كه از طریق پیوست به سایر افراد در یك تلاش مشترك بر خودمداری خویش فایق آید و كالاها و خدمات لازم را برای زیست شایسته تولید كند». ترتیب دادن «كار» به گونه‎ای كه به صورت امری بی‎معنا، كسالت آور، ابلهانه یا عذاب آور برای كارگر درآید چیزی از جنایت كم ندارد، در‌آن صورت به اشیاء بیش از افراد توجه خواهد شد و كمبود زیان بار مهر و درجه جان فرسایی از تعلق به بدوی ترین جنبه‎های زندگی این جهان، حاصل آن خواهد بود. شوماخر با استناد به نظریه پردازان شرقی به دنبال یافتن و دوباره سازی رابطه كار با شأن آدمی است، وی می‎گوید:
«كار در صورتی كه به درستی در شرایط بایسته آزادی و شان آدمی انجام پذیرد، كنندگان آن و به همان میزان دسترنج‎هایشان را بركت می‎بخشد. جی.سی.كومارابا فیلسوف و اقتصاددان هندی در این باره چنین می‎گوید: اگر طبیعت، كار به درستی شناخته و به كار برده شود، همان رابطه را با استعدادهای عالی و معنوی خواهد داشت كه غذا با جسم مادی داراست. كار آدمی را می‎پروراند و روح می‎بخشد و او را بر آن می‎دارد كه بهترین چیزی را كه قادر است تولید كند. كار در مسیر راستین، رهنمود اراده آزاد انسان می‎شود و حیوان درون وجودش رابه سوی گذرگاه‎های ترقی دهنده لجام می‎كشد. كار زمینه‎ای متعالی را برای انسان به بار می‎آورد تا ارزش‎های خود را نمایان سازد و شخصیت خویش را بپرورداند. اگر انسان فرصتی برای تحصیل كار نداشته باشد، یأس و دلمردگی وجودش را فرا می‎گیرد، نه فقط بدان علت كه از درآمدی محروم می‎ماند بلكه بدان خاطر كه وی از عامل پرورش دهنده و روح بخش كار منظم بی‎بهره می‎شود كه هیچ چیز نمی‎تواند جانشین آن گردد».
شوماخر سعی دارد از طریق اقتصاد هندی و بودایی از طریق حد مطلوب مصرف، ارضاء نیازهای متنوع انسانی را به حداكثر برساند. در این زمینه وی هم نیازهای مادی - جسمای و هم نیازهای روانی را در پرتو كار مطلوب قابل اكتساب می‎داند ولی این كار، كاری است كه از فعالیت‎های صرفاً اقتصادی كه مورد نظر اقتصاددانان جدید است رهایی یافته است.● آراء الوین تافلر:
تافلر با مقایسه كار در دو دوره تاریخی، به بررسی ویژگی‎های كار در این دو دوره مبادرت می‎ورزد. وی با نشان دادن ویژگی‎های كار در دوره تولید ماشینی تحت نام «موج دوم» این دوره از تولید را بسیار عقب‎مانده‎تر و سنتی‎تر از دوره تولید نرم افزارها و رایانه‎ها یعنی موج سوم معرفی می‎كند. به اعتقاد وی در موج دوم، هر قدر كه تولیدات ماشینی به صورت زنجیره‎ای و خشن - بدون رعایت وضعیت مطلوب بودند، در موج سوم در محیط‎های كاری، انعطاف، همكاری و تشویق و خلاقیت دیده می‎شود. وی در موج سوم توجه به بُعد فیزیولوژیك كار یعنی نور، صدا، رنگ، درجه هوا و... را از ملزومات كار معرفی می‎كند. وی بحث خود را با مقایسه وضعیت كاركنان كارخانه‎ای در موج سوم با صنایع تولید موج دوم ادامه می‎دهد. و به طور وضوح به بُعد فنی كار یا چگونگی استقرار ساختمان بُعد فیزیولوژیك یا وضعیت داخلی محیط كار پشتكار یا رابطه انسان و ابزار در محیط كارخانه‎ای پیشرفته پرداخته و می‎گوید:
«كارخانه هیولت پاكارد در سال معادل یكصد میلیون دلار ابزار و وسایل الكترونیك تولید می‎كند، منجمله دستگاه‎هایی از قبیل لامپ اشعه كاتد برای استفاده در مانتیورهای تلویزیونی و وسایل پزشكی، نوسان سنج و منطق تحلیل گرهایی برای آزمایش كردن و دستگاه‎های بسیار دیگری كه سرّی هستند، از ۱۷۰۰ نفری كه در این جا استخدام شده‎اند چهل درصد را مهندسان، برنامه‎ریزان، تكنسین‎ها، پرسنل دفتری و اداری تشكیل می‎دهند. این افراد در فضایی بسیار بزرگ و زیرسقفی بلند كار می‎كنند. یكی از دیوارها در واقع پنجره‎ای است بسیار بزرگ كه از پشت آن منظره قله پایك نمایان است. دیگر دیوارها به رنگ زرد روشن و سفید نقاشی شده و كف زمین با كفپوشی به رنگ روشن براق و به تمیزی بیمارستان‎ها پوشیده شده است. كاركنان این كارخانه از كارمندان دفتری تا متخصصان كامپیوتر، از مدیر كارخانه تا كارگران خط تولید و بازرسان هیج كدام دفتر جداگانه‎ای ندارند. همه با هم در محوطه‎ای وسیع كار می‎كنند و به جای این كه مثل دیگر كارخانه‎ها به خاطر هیاهوی ماشین‎ها هنگام صحبت داد بزنند، با یكدیگر آهسته گفتگو می‎كنند. از آنجا كه هر كسی لباس معمولی خود را به جای لباس كار به تن دارد، بین آنان به هیچ وجه تمایز ظاهری خاصی از نظر رتبه یا شغل به چشم نمی‎خورد.
كارمندان تولید روی نیمكت‎ها یا پشت میزهایی نشسته‎اند و كار می‎كنند كه غالباً با پیچك‎های رونده، گلدان‎های گل و یا دیگر گیاهان زینتی تزئین شده است. به طوری كه از بعضی زوایا چنین به نظر می‎رسد كه در باغ نشسته‎اند. اكنون همه می‎دانند كه درصد كارگران شاغل در صنایع كشورهای پیشرفته در بیست سال گذشته رو به كاهش گذاشته است. در ایالات متحده آمریكا امروزه نه درصد كل جمعیت یعنی بیست میلیون كارگر برای یك جامعه ۲۲۰ میلیونی كالا می‎سازند. ۶۵ میلیون كارگر باقی مانده یا به كارهای خدماتی مشغولند و یا با علائم و نهادها، یعنی اطلاعات سر و كار دارند. با تسریع فراگرد كوچك شدن صنایع تولیدی در جهان صنعتی، بخش وسیعی از صنایع معمولی به كشورهای به اصطلاح در حال توسعه از الجزایر گرفته تا مكزیك و تایلند منتقل شده است. بدین سان عقب مانده‎ترین صنایع موج دوم، همانند اتومبیل‎های سواری و دست دوم از ممالك غنی به ممالك فقیر صادر می‎شوند.»
به اعتقاد تافلر، تولید در كارخانه موج سوم، مبتنی بر دور طولانی، یعنی تولید سری میلیون‎ها محصول مشابه و استاندارد در هر دوره بوده است. در حالی كه تولید صنعت موج سوم مبتنی بر دوره كوتاه یعنی تولید كالاهای نیمه سفارشی یا كاملاً سفارشی است. وی اشاره می‎كند:
«چندین پیشرفت كاملاً خارق العاده، شیوه تولید را دگرگون ساخته است. با حركت برخی صنایع از تولید انبوه به تولید سفارشی، تعداد و گوناگونی صنایع، هم اكنون از این هم فراتر رفته است. این صنایع به سوی سفارش پذیری كامل براساس جریان مداوم تولید گام برداشته‎اند. به جای اینكه جریان تولید برای هر دور كه كالایی را می‎سازد شروع و بعد هم متوقف شود. این صنایع تا آنجا پیشرفت كرده‎اند كه ماشین‎ها می‎توانند به طور مداوم كار كنند ولی هر بار محصولات گوناگونی تولید نمایند. به طوری كه هر محصول با دیگری متفاوت باشد و به صورت جریان مداوم از ماشین خارج شود. به طور خلاصه ما به سرعت به سوی سفارش پذیری تولید مداوم و بی‎وقفه ماشینی در حركتیم».
صنعت موج دوم مبتنی بر نگرش دكارتی بود، بدین معنی كه كالاها به قطعات و اجزاء تقسیم و سپس با زحمت زیاد مجدداً روی هم سوار می‎شدند در حالی كه ساخت و تولید موج سوم فرادكارتی یا كل-گرا خواهد بود. این امر را به بهترین وجه می‎توان با چگونگی ساختن یك كالای معمولی نظیر ساعت مچی نشان داد. ساعت در گذشته از صدها قطعه متحرك تشكیل می‎شد، حال آنكه ما اكنون قادر به تولید ساعت‎های حالت جامد هستیم كه بسیار دقیق و مطمئن‎اند و هیچ قطعه متحركی نیز در آنها به كار نمی‎رود.
وی سپس به تغییر مفهوم كار، فعالیت‎های كاری انسان و انعطاف پذیری كار اشاره می‎كند و خوش بینانه معتقد است كه كار از تقلید، از زمان‎بندی معین و سلسله مراتب غیرمنعطف نجات خواهد یافت و خلاقیت، آزادی عمل، ارتباطات انسانی منعطف از ویژگی‎های كار جدید خواهد بود، وی می‎گوید:
«مفهوم سنتی كار كه همه ما در سر داریم مفهومی بی‎اعتبار است. این مفهوم متعلق به زمان آدام اسمیت و ماركس است. اما راجع به آینده، همه چیز در گروه این آگاهی است كه یك كار مداوم و تكراری و پاره پاره، دیگر كارساز نیست. این مفهوم هم اكنون در كشورهای دارای تكنولوژی پیشرفته از اعتبار افتاده است... و از هم اكنون چیز دیگری جایش را می‎گیرد - چیزی كه جزء لایتجزای این تجدید ساخت اقتصادی است كه پیش‎تر به آن اشاره كردیم. باری توسعه اقتصادی موج سوم مفروض به شیوه‎های كاملاً متفاوتی از كار است. كار تكراری و پاره پاره و ابلهانه در صنایع سنتی موج دوم بازده داشت. امروزه، كامپیوترها غالباً قادرند كه این كارها را به مراتب سریع‎تر و بهتر انجام دهند و ربوت‎ها می‎توانند كارهای خطرناك را برعهده بگیرند. شیوه‎های قدیمی كار رفته رفته از ارزش می‎افتند و میزان بهره‎وری آنها بسیار بزرگ است و آن انگیزه‎ای برای تغییر دادن آنهاست. آنچه من (الوین تافلر) در این كارخانه دیدم. نمونه یك تولید انبوه‎زدایی شده بود. محیط فیزیكی كار بهداشتی و بی‎سرصدا بود. كارگاه مونتاژ روشن و شاد بود. روی پیشخوان‎های كار، گل و عكس‎های خانوادگی و اشیاء مشخص دیده می‎شد. كاركنان اگر واكمن به گوش نداشتند، رادیوی ترانزیستوری در دسترس‎شان بود».
وی با ادامه بحث درباره این كارخانه، به عنوان كارخانه نمونه موج سوم، به مقایسه آن با كارخانه موج دوم می‎پردازد:
«كار خودش درست عكس آن چیزی بود كه می‎شد انتظار داشت، به جای تكرار دائمی عملی یك شكل، كارگران روزانه عملیات و تست‎های پیچیده‎ای را بر روی تعداد اندكی قطعات انجام می‎دادند. كاری كه در اینجا صورت می‎گرفت هیچ شباهتی نه از نزدیك و نه از دور به یك خط زنجیره مونتاژ مكانیكی نداشت ... این همان شیوه كار موج سوم است كه به موازات انحطاط صنایع موج دوم، توسعه می‎یابد. در صنایع موج دوم، از دست دادن كار و تقلیل دستمزد، عدم توزیع منافع، فشارهای پیوسته شدیدتری بر روی كارگران اعمال می‎گردد. در عوض، در صنایع موج سوم چیزی نمی‎بینیم جز مشاركت كلیه كاركنان در تصمیم گیری، غنی‎تر كردن كار به جای پاره پاره كردنش، تعیین ساعات كار انعطاف پذیر به جای ساعات تحمیلی، امتیازات انتخابی به جای قرار گرفتن در مقابل عمل انجام شده، تشویق خلاقیت به جای انضباط كوركورانه».
وی ادامه می‎دهد: «كار در صنایع موج دوم، فعالیت خشن و كثیفی بود. در عین حال، این صنایع سودآوری بالایی داشتند. در واقع، خشونت شرایط كار مستقیماً، سودآوری آنها را تضمین می‎كرد. هرچه كارگر بیشتر عرق می‎‏ریخت، سود صاحب كارخانه بیشتر می‎شد. درست عكس این جریان در شماری از شركت‎های موج سوم دیده می‎شود. خشونت كار دیگر سودآور نبوده بلكه ضد تولیدی است. این شركت‎ها دیگر با عرق كارگران درآوردن، منافعشان را افزایش نمی‎دهند. برای موفقت نباید كارگر را خشن تر به كار واداشت بلكه هوشمندانه‎تر، از عرق ریختن دیگر چیزی نمی‎ماسد، همین كارگر موج سوم مستقل‎تر و مبتكر‎تر است، دیگر زائده‎ای بر ماشین نیست. آنان وسایل تولید را در اختیار دارند... كارگران جدید بیشتر به صنعتگران مستقل شبیه هستند تا به كارگران قابل تعویض خط زنجیر، آنان جوانتر و پرورش یافته‎ترند. آنان نفرت مشروعی از كارهای مبتذل دارند. آنان می‎خواهند كه صاحب كارخانه یا شركت، آنان را در كارشان آزاد بگذارد و آن را به سلیقه خودشان انجام دهند. آنان می‎خواهند كه در تصمیم گیری مشاركت داشته باشند. آنان به تغییر، به چند ارزشی و به انعطاف پذیری سازمان خو گرفته‎اند. آنان نماینده قدرت نوین هستند و شمارشان پیوسته در حال افزایش است».
پژوهشگر: پریچهر ابراهیمی
منبع : جامعه‌شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید