دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


پشت میله‌های زندان فقر


پشت میله‌های زندان فقر
از هنگامی که بنجامین سیبوم راونتری در شهر یورک انگلستان به محاسبه خط فقر و اندازه گیری فقر مبادرت ورزید حدود یک قرن می گذرد. طی این مدت تعاریف مختلفی از فقر و خط فقر و نیز سیاست های معطوف به فقر توسط نظریه پردازان علوم انسانی به خصوص اقتصاد مطرح شده است، اما عمده رویکردهای مختلف به فقر از جمله رویکردهایی هستند که می بایست آنها را رویکردهای «درآمد محور» نامید. مبداء تحلیل ها، تعاریف و سیاست ها در این دیدگاه ها بر عنصری به نام «درآمد» تکیه دارد و فقر مورد مطالعه از نوعی است که عنوان «فقر درآمدی» به خود گرفته است.
از این منظر فقر به معنی نداشتن یا کمبود درآمد کافی است و فقیر کسی است که از سطح حداقل درآمدی محروم است. بدیهی است که چنین تعریفی از فقر به دنبال خود تعاریف خاصی را از افراد فقیر، روش های اندازه گیری فقر و سیاست های معطوف به فقر خواهد آورد.
اگر فقر را ناشی از کمبود درآمد بدانیم بدیهی است که معیار ما از خط فقر برآورد سطحی از درآمد خواهد بود که در آن سطح کمبود موردنظر وجود ندارد و چاره کار را نیز در اعمال سیاست هایی خواهیم دید که درآمد مجددی را به فقرا تزریق می کند. این درآمد مجدد ممکن است از طریق اعمال سیاست های مختلف حمایتی همچون دادن یارانه و سهمیه بندی و نیز سیاست های تثبیت قیمتی صورت بگیرد.
اما در سال های اخیر تفکر درباره فقر دچار تحولات شگرفی شده است. پروفسور آمارتیا سن از جمله اولین کسانی بود که به این نحوه تفکر درباره فقر و تحلیل ها، اندازه گیری ها و سیاست های مرتبط با آن انتقاد کرد. وی در ابتدا با انتشار مقاله معروف خود به نام «کالاها و قابلیت ها» که بعدها به صورت کتاب منتشر شد استدلال کرد، از آنجا که نیازهای انسان ها متفاوت است صرف داشتن یا نداشتن کالا (که از داشتن یا نداشتن درآمد ناشی می شود) در ارزیابی مزیت و موقعیت افراد نسبت به یکدیگر کافی نیست و افراد با داشتن کالاهای یکسان ممکن است مطلوبیت و رضایت یکسانی نداشته باشند. مدخل بحث سن به موضوع فقر از نظر ارزش کالاها برای افراد، به این نکته اشاره می کند که صرف داشتن درآمد الزاماً قادر به رفع نیازهای افراد نخواهد بود، زیرا فرد از کمبودهای دیگری رنج می برد که از جنس درآمد نیست. دوچرخه برای کسی که دوچرخه سواری بلد نیست و کتاب برای فرد بی سواد مطلوبیت و کارکردی به همراه ندارد. مفهوم «فقر قابلیتی» از همین استدلال متولد می شود، بدین معنی که اگر قابلیت های فردی وجود نداشته باشد، نمی توان به کمک درآمد به سطح رضایت موردنظر دست یافت. ضعف قابلیت های انسانی موجب می شود که همیشه درآمد به کارکرد مناسب تبدیل نشود. بنا به این استدلال فقیر کسی نیست که درآمد ندارد یا درآمد او اندک است بلکه فقیر کسی است که توانایی خروج از وضعیت فقر را ندارد و فقر به معنی محرومیت از قابلیت است نه محرومیت از درآمد. قابلیت هایی چون سواد، آموزش و مهارت های فردی، سلامتی و فضای باز سیاسی در خروج از فقر نقش محوری دارند.
در رویکرد درآمدی به فقر می بایست همواره حمایت از فقرا مستدام باشد، زیرا عوامل اصلی فقر درآمدی که همان فقر قابلیتی است از بین نرفته است. لذا هرگاه سیاست های معطوف به فقر در رویکرد درآمد محور با افت و کاهش حمایت ها همراه باشد احتمال آنکه شاهد گسترش فقر باشیم، زیاد است.
ممکن است این سوال مطرح شود که بهبود وضعیت درآمدی فقرا، شکاف های قابلیتی آنها را چون سواد، آموزش، مهارت، سلامتی و مانند آن مرتفع سازد و اگر کسی دارای درآمد کافی باشد، می تواند از این قابلیت های پایه برخوردار شود، اما دلایل چندی وجود دارد که ثابت می کند اثر درآمد بر قابلیت همیشگی، کامل و قطعی نیست بلکه محتمل و مشروط است.
اول آنکه به دلایل غیراقتصادی رشد درآمدها ممکن است به قابلیت های پایه تبدیل نشود. سوء تغذیه از مصادیق فقر است، اما افزایش درآمد خانوار ممکن است به دلایلی چون فرهنگ مصرفی، دانش تغذیه یی و تبعیض های جنسیتی درون خانوار موجب از بین رفتن کامل سوء تغذیه نشود.
دوم آنکه قابلیت ها نسبت به درآمد بیشتر در معرض تهدید است. وقوع یک حادثه طبیعی، بیماری خاص و برخی قیود اجتماعی می تواند بر قابلیت های فردی و نیز سقوط فرد یا خانوار به دامان فقر تاثیر بگذارد.
سوم آنکه تاثیر درآمد بر قابلیت بسته به محیط و شرایط خانوار مختلف است. درآمد یکسان برای دو خانواری که یکی از آنها به اهمیت آموزش فرزندان پی برده است به گونه یی متفاوت تخصیص داده می شود. بنابراین تعریف فقر و اندازه گیری آن و سیاست های فقرزدایی از منظر رویکرد قابلیت متفاوت با رویکردهای رایج به موضوع فقر است.
مطالعات سال های اخیر بانک جهانی نشان می دهد که فقر دو رویه دارد. یکی فقدان درآمد یا درآمد اندک و دیگری هراس از دست دادن همین موقعیت ضعیف اقتصادی. یعنی فقرا هم از کمبود درآمد رنج می برند و هم اینکه همواره در هراس از آینده زندگی می کنند. برخورداری از قابلیت های پایه ضمن آنکه امکان خروج از وضعیت فقر را فراهم می کند، ابزاری است که ترس از آینده را نیز بی معنا می سازد. پرنده یی که بال و پر دارد از نشستن بر شاخه های بسیار نازک درختان نیز هراس نخواهد داشت.
سیاست های معطوف به فقر باید مبتنی بر تفکری درباره فقر باشد که علت فقر را تنها کمبود درآمد نشمارد و ریشه های فقر درآمدی را که همان فقر قابلیتی است مورد توجه قرار دهد. فقر محصول نابرابری فرصت ها در جامعه است. فقر برآیند شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است و همین شرایط اجازه رشد قابلیت های انسانی را نداده است. یکی از استراتژی های مهم فقرزدایی بالا بردن میزان شنوایی حاکمیت و بالا بردن صدای فقرا است چه ستمی بر آنها رفته است و در چه شرایطی زندگی می کنند. کسی که از آزادی سیاسی نیز محروم است از نظر فقر قابلیتی فقیر محسوب می شود. بنابراین راه اصولی فقرزدایی از شاهراه برابری فرصت ها می گذرد؛ برابری فرصت در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی.
وحید محمودی
عضو هیات علمی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه اعتماد