جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ایران،آمریکا و پروژه زایمان دوقلو!


ایران،آمریکا و پروژه زایمان دوقلو!
یکی از تحلیل گران سیاسی که همواره با احتمال حمله آمریکا به ایران به دلیل نتایجی که تهاجم مزبور می تواند برای آمریکا در برداشته باشد مخالفت می ورزید، نوآم چامسکی بود. هر چند که چامسکی در توضیح نیروهای موثر در سیاست خارجی آمریکا مورد انتقاد طیف وسیعی از تحلیل گران پیشرو و ضد جنگ در آمریکا و اروپاست اما مقاله روز ٢٣ آگوست وی در نشریه "خلیج تایمز" امارات و تغییر موضع وی و اعلام خطر در این خصوص، از سوی این متفکر سرشناس توجه محافل سیاسی را به خود جلب نمود.
نگاهی به "استراتژی امنیت ملی آمریکا"به ما نشان می دهد که طرح حمله به ایران تنها یک تاکتیک تبلیغاتی، چنانکه برخی از طیف های سیاسی تلاش بر القای آن دارند، نیست. موضوع در چارچوب یک طرح محکم، زنده و بسیار جدی مطرح است. در آخرین نسخه "استراتژی امنیت ملی آمریکا" که در سال ٢٠٠۶ تدوین گردیده می خوانیم:
"نیروی هسته ای ما نقش پراعتبار، قابل اتکاء و توام با امنیت خاطری را بازی می کنند. ما نیروی "بازدارندگی" (تاکید از ماست) خود را بر اساس سه مؤلفه یعنی سیستم تهاجمی خود (شامل قابلیت های اتمی و غیراتمی)، دفاع فعال و واکنشی و زیرساخت های مقابله به مثل تقویت می کنیم...این قابلیت ها می توانند بازدارنده نیروهائی باشند که ما و متحدان ما را تهدید می کنند".
به عبارت دیگر ترجمه بی پیرایه این عبارات این است که آمریکا نه تنها به منظور "مقابله به مثل" بلکه به منظور "بازداشتن" آنانکه تهدیدی برای آمریکا به شمار می روند آنانرا مورد تهاجم اتمی و غیراتمی قرار خواهد داد. این چیزی جز اعمال سیاست حمله پیشدستانه (Pre-emptive Attacks - برخی آنرا به پیش گیرانه ترجمه کرده اند ولی حملات پیش گیرانه بیشتر به Preventive Attacks اطلاق می شود) نیست که در عراق نیز اجراء شد.
اما باید دید مقصود آمریکا از نیروهایی که او را تهدید می کنند چیست؟
در همان گزارش آمده است: "هیچ کشوری چالشی بزرگتر از ایران برای آمریکا به شمار نمی رود". دلیل این امر را نیز همین گزارش تهدیدی می نامد که ایران متوجه آمریکا، اسرائیل، صلح خاورمیانه و صلح داخلی در عراق می کند.
از آنجا که ایران از فاصله ١٠٫٠٠٠ کیلومتری نمی تواند امنیت آمریکا را مورد تهدید قرار دهد در واقع سه عامل اول چیزی جز ترجمان نگرانی خاطر کشور اسرائیل و نیز دغدغه های مربوط به مسئله نفت نیست و مورد چهارم نیز به دلائلی که در مقاله چگونه افکار عمومی در آمریکا شکل داده می شود؟ آوردیم امروز محور سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با ایران قرار گرفته است.
باین ترتیب آنچه که از آغاز سال ٢٠٠۶ به عنوان خطر حمله آمریکا به ایران از آن یاد می شود تنها استفاده از یک حربه تبلیغاتی برای رام کردن حکومت ایران نیست و این آن چیزی است که چامسکی بالاخره در آخرین مقاله خود مجبور می گردد آنرا به عنوان یک خطر جدی و فراتر از یک سیاست صرفا تهدید آمیز بپذیرد.
موضوعی که من می خواهم در اینجا به آن بپردازم میزان کشتار عظیم و حمام خونی است که در عراق به راه افتاده است. مردم عراق تحت تسلط دیکتاتور بیرحمی زندگی می کردند و آن زمان که فواد عجمی (Fouad Ajami) ها در گوش کابینه بوش می خواندند که حمله به عراق تنها باعث سقوط صدام خواهد شد و آب از آب تکان نخواهد خورد ، روشنفکران درون و بیرون عراق دست روی دست گذاشتند و بعضا شادمان از اینکه بالاخره حکومت حزب بعث به پایان خواهد رسید و عاقبت کار این شد که شد.
فکرانباره "جاست فارین پالیسی" (Just Foreign Policy) که از گرد هم آمدن گروهی از اساتید دانشگاه و متفکران و متخصصان در امور اقتصادی و سیاسی شکل گرفته ماموریت خود را تصحیح خط مشی و سیاست خارجی آمریکا عنوان می کند. این فکرانباره با استفاده از الگوریتمی که در وبسایت خود به تفصیل به شرح آن پرداخته به محاسبه تعداد کشته شدگان در درگیری های عراق پرداخته است. در حالی که این سطور نگاشته می شود تعداد افرادی که در عراق از ابتدای حمله نظامی آمریکا جان خود را از دست داده اند به ١٫٠٢۵٫٠٩٢نفر بالغ گردیده است. به عبارت دیگر ۴ درصد از جمعیت عراق نابود شده است. ( آخرین آمار را اینجا ببینید)
سئوال اما اینجاست. همه ما که اخبار را بطور روزمره در عراق پی گیری می کنیم با مشاهده عناوین خبرها ملاحظه می کنیم که روزی نیست که بین ۵٠ تا ١٠٠ نفر و به ندرت ١۵٠ یا ٢٠٠ تن در بمب گذاری ها و درگیری ها کشته نشوند. بگذارید فرض کنیم که روزانه ٢٠٠ تن (که کمتر در رسانه ها به این رقم اشاره شده است) در اثر بمب گذاری، حملات انتحاری و غیره در عراق جان می بازند. این تعداد کمی نیست. اگر هر روز و بدون وقفه ٢٠٠ نفر قربانی حوادث خونین عراق شوند در یکسال چیزی در حدود ٧۵٫٠٠٠ نفر و در ۴ سال گذشته ٣٠٠ هزار نفر عراقی در اثر وضعیت بوجود آمده جان خود را از دست داده اند.
سئوال اینجاست، بین ٣٠٠ هزار نفر و یک میلیون نفر که جاست فارین پالیسی گزارش می کند ٧٠٠ هزار اختلاف وجود دارد. پس این جمعیت عظیم چگونه و بدست چه کسی کشته شده اند که در اخبار منعکس نمی شود؟ پاسخ را اکثر ما می دانیم.
گزارش هائی که از زمان حمله نیروهای آمریکا به فلوجه و کشتار بی سابقه مردم غیرنظامی به بیرون درز پیدا کرد حکایت از استفاده از بمبهای فسفر سفید می کرد که گوشت و پوست و استخوان را باهم می سوزاند. هلی کوپترهای آمریکائی در هر حمله برای کشتن تروریست ها با استفاده از سلاحهائی که از آسمان بارانی از گلوله به سمت زمین سرازیر می کنند در هر آن فضائی به مساحت یک زمین فوتبال را به جهنمی تبدیل می کنند.
مارک هرالد (Marc Herald) پرفسور دانشگاه نیوهمشایر در گزارشی که اخیرا تهیه نمود در خصوص بمب های JDAM که توسط نیروهای آمریکائی بکار می رود می نویسد (گزارش، مطالعه در مورد افغانستان بوده است): "این بمب ها با سرعت ۵٠٠ کیلومتر در ساعت از هواپیما به زمین پرتاب می شوند. بمب های مزبور به طول چهار متر بوده و توسط ماهواره از طریق کامپیوتری که در آنها کار گذاشته شده به سمت هدف روانه می شوند. لحظاتی قبل از برخورد با زمین یک فیوز، آغازگر یک سلسله تحولات شیمیائی در درون بمب می شود که قطر آنرا از ١۴ اینچ به دو برابر افزایش می دهد. محفظ فولادی زیر فشار فوق العاده زیاد داخلی منفجر می شود و نیم تن فلز به هزاران قطعه تبدیل شده و با سرعت ٧٠٠٠ کیلومتر در ساعت به اطراف پراکنده می شوند. موج انفجار که به هزاران پوند بر اینچ مربع بالغ می گردد همه چیز را در سر راه خود نابود می کند." گزارش مارک هرالد حاکی است که شش ها در اثر این فشار منفجر می شوند، حفره های سینوس از هم می پاشند و دست و پاهای قطع شده تا صدها متر به اطراف پراکنده می شوند." هرالد هم چنین اضافه می کند که "تند بادی با درجه حرارت ٨۵٠٠ درجه فارنهایت دیوارهای بتون آرمه را نیز درهم می کوبد."
آنچه که حیرت را برمی انگیزد اینست که چگونه ممکن است رسانه های غربی حتی کمترین خبری از این کشتار عظیم مردم در عراق به دنیا ندهند و در واقع نحوه مرگ ٧٠٠ هزار انسان در هاله ای از ابهام باقی بماند؟
احمدی نژاد در مصاحبه روز سه شنبه ۶ شهریورخود می گوید :" آمریکایی‌ها راه اشتباهی را طی می‌کنند. رفتار غلط شان آنها را به این وضع کشانده است. سربازان، تانک‌ها و توپ‌هایشان در عراق حرکت می‌کند، علیه هر کسی که می‌خواهند، اقدام می‌کنند، تحت عنوان این که سه نفر تروریست را بگیرند یک منطقه مسکونی را بمباران می‌کنند."
از آنجا که اکثر این حملات باید بطور غافلگیرانه و با هدف از میان بردن دشمن صورت گیرد مردم عادی بی گناه بخصوص کودکان راهی به خارج نمی جویند و در میان جهنمی که نیروهای آمریکا بر پا می کنند به کام مرگ کشیده می شوند.
رابرت بائر (Robert Baer) از مسئولین سابق CIA در امور خاورمیانه در مصاحبه ای که چند روز پیش با The Weekend Australian انجام داد از کتاب جدید خود سخن گفت که ظرف چند ماه آینده روانه بازار خواهد شد. این کتاب که از مسائل پشت پرده سیاست خارجی آمریکا سخن می گوید از جمله موضوع ایران را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. بائر در این مصاحبه می گوید که یکی از بلند پایگان اطلاعاتی آمریکا به وی گفته است که بهتر است سعی کنی که ظرف دو ماه آینده کتابت روانه بازار شود چرا که وضعیت تغییر خواهد کرد.
بائر به او می گوید من تازه کتاب را در ژانویه به ناشر تحویل خواهم داد و این مقام امنیتی می گوید ممکن است دیگر دیر باشد.
بائر و اکثر کسانی که با وی در تماسند معتقدند که طرح جدید آمریکا در مورد حمله احتمالی به قرارگاه های آموزشی سپاه جنگی دامنه دار را شعله ور خواهد کرد که ممکن است ایران از آن جنگ دچار صدمات بزرگی شود اما آمریکا نیز سیر نزولی اقتدارش در منطقه آغاز خواهد شد.
در حالیکه وزارت خارجه و خزانه داری آمریکا به شدت بر روی مسئله فشار مالی از طریق تحریم های بانکی و متوقف کردن منابع فایننس پروژه های نفت و گاز ایران که شدیدا محتاج سرمایه گذاری اند کار می کنند جناح مخالف آنان که راه حل نظامی را بر راه حل دیپلماتیک ترجیح می دهد گام به گام به آغاز جنگ سوم آمریکا در خاورمیانه ظرف ۵ سال گذشته نزدیک می شود.
هم چنانکه در مقاله های قبل نوشتیم طرح متهم ساختن نیروی قدس و سپاه به عامل شکست و نیز عامل کشتن نیروهای آمریکائی از حدود ٢ماه پیش با مصاحبه ژنرال برگنر آغاز گردید. کشف بمب های کنترل از راه دور کناره جاده (EFP) با قدرت فوق العاده که ساخت آن به ایران نسبت داده می شود بطور روزانه در رسانه های آمریکائی انعکاس دارد.
بائر در مصاحبه خود با اشاره به این موضوع می گوید ایرانی ها هوشیارترین مردم خاورمیانه اند. اگر آنان عامل تامین بمب های مزبور باشند چرا باید شماره سریال و اسم و آدرس سازنده را بر روی بمب های مزبور بنویسند؟ در آن قسمت از دنیا کارها به این شکل (ساده لوحانه) صورت نمی گیرد.
بائر معتقد است که طرح کابینه بوش برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی هدفی جز حمله به مراکز مختلف سازمان مزبور تحت لوای مبارزه با تروریسم را تعقیب نمی کند. وی می گوید تحلیل نئوکان های کابینه این است که چنین حمله ای منجر به سقوط رژیم روحانیون در ایران خواهد شد.
تحولاتی که اخیرا در کاخ سفید اتفاق افتاد قابل تأمل است. یکی از مهره هائی که همواره مانند وزنه تعادل در مقابل دیک چنی عمل می کرد کارل رو (Karl Rove) بود. آنالیست برجسته CIA ری مک گاورن (Ray McGovern) معتقد است که خروج "رو" از صحنه ظاهرا ناشی از این است که بالاخره وی جنگ را به چنی باخت.
به نظر بسیاری حمله به ایران صورت نخواهد گرفت چرا که امری است جنون آمیز. اما باید دانست که بسیاری از سیاست های اتخاذ شده توسط کابینه فعلی آمریکا به هیچ وجه با عقل و منطق منطبق نبوده است. بوش بکلی با دنیای واقعیت ها قطع ارتباط کرده درحالیکه دریائی از قدرت را در اختیار دارد.
طرح افزایش سی هزار نیرو که چند ماه پیش صورت گرفت آنهم پس از اینکه شکست آمریکا در عراق محرز شده بود هیچ کس را در دنیای سیاست قانع نکرد که اندک هوش و خردی در آن بکار رفته باشد.
این طرح درست زمانی مطرح شد که کمیسیون بیکر- همیلتون با بکارگیری جمعی از برجسته ترین سیاستمداران هر دو حزب طرح دیگری که درست ١٨٠ درجه مخالف تصمیم جورج بوش بود به وی ارائه نموده بود. با این همه جورج بوش بی اعتناء به گزارش موشکافانه مزبور دست به اقدامی زد که حتی عوام انگشت حیرت بر دهان گرفتند.
دکتر جاستین فرنک (Justin Frank) استاد دپارتمان روانکاوی دانشگاه جورج واشنگتن و مدرس و آنالیست انستیتوی روانکاوان واشنگتن، نویسنده کتاب "درون ذهن یک پرزیدنت"Bush on the Couch: Inside the Mind of a President) است که در سال ٢٠٠۴ منتشر گردید. فرنک در این کتاب دست به مطالعه روانکاوانه و تحلیلی وسیعی در مورد جورج بوش زده است.
خلاصه کتاب از این قرار است که مرگ رابین (Robin) خواهر سه ساله جورج بوش بر اثر سرطان خون زمانی که وی تنها هفت سال داشته است اثر تخریبی آن چنان مهلکی بر روح او داشته که باعث می گردد وی در سالهای نوجوانی به الکل پناه برده و تا سن چهل سالگی دچار الکلیسم مفرط گردد.
پدر و مادر جورج بوش بیماری خواهر کوچک وی را از او مخفی نموده بودند و مدت نسبتا طولانی او را بدون آنکه کمترین اطلاعی از جریان داشته باشد تنها گذاشته و برای مداوای رابین از تگزاس به شرق آمریکا می آیند. معالجات موثر واقع نمی شود و رابین کوچولو درمی گذرد. با بازگشت جورج بوش پدر و همسرش از مراسم خاکسپاری رابین به تگزاس جورج کوچک تازه متوجه می شود که خواهر خود را از دست داده است. دکتر فرنک می گوید این ضربه روحی که همواره مرگ خواهر را در پرده ای از ابهام برای وی نگاه داشت و از سوئی این حقیقت که او هرگز فرصتی نیافت حتی قطره ای اشک بر مرگ خواهر بریزد بحران روحی را در او سبب گردید که او در سنین نوجوانی بارها از آن سخن گفته و در نوشته های خود بخشی از آن درد را منعکس می کرد. این بحران نهایتا جورج جوان را به سمت الکل سوق داده و برای سالیان طولانی وی را در چنگال خود فشرد.
دکتر فرنک با مخالفت با آنان که معتقدند بوش عروسکی در دست چنی و اطرافیان خود است می گوید این چنین نیست. بوش تصمیم خود را بر پایه اعتقاداتش می گیرد و از آنجا که علاقه ای به پرداختن به جزئیات و تدوین طرح و برنامه ریزی ندارد چنی را به کمک می طلبد. دکتر فرنک می گوید جورج بوش می خواهد با حمله به ایران شکوه دورانی که بعد از یازده سپتامبرعنوان فرماندهی کل قوا و آغاز کننده نخستین جنگ قرن بیست و یکم را به او اختصاص داده بود دوباره زنده کند.
بهر حال پس از آن دوران سخت است که بوش به کمک بیلی گراهام(Billy Graham) این اونجلیست افراطی ناگهان گرایش مذهبی عمیقی پیدا می کند. این اعتقادات آن چنان در وی قدرت یافته که نخستین کاری که پرزیدنت بوش با آن روز خود را آغاز می کند، حتی قبل از صرف صبحانه، مطالعه کتاب یک واعظ نه چندان مشهور کلیسای انجیلی از اهالی اسکاتلند اسوالد چمبرز( Oswald Chambers ) است که حدود ۹۰ سال پیش درگذشته است. با تکیه بر همین اعتقادات بوش در جائی می گوید: "تروریستها از این واقعیت متنفرند که ما می توانیم خدای متعال را آنطور که خودمان می خواهیم پرستش کنیم."
غرض از آنچه که گفته شد این است که خطر حمله آمریکا به ایران طبق اسناد امنیت ملی آن کشور و نیز نحوه تفکر و شخصیت جورج بوش که توسط جناح های پرقدرت سیاسی و اقتصادی در آمریکا (از جمله لابی اسرائیل، کمپانی های نفتی و مسیحیان اونجلیست که اینان نقش اصلی را در به قدرت رسانیدن جورج بوش بازی نمودند) نیز حمایت می شود، امری تخیلی و صرفا زائیده یک توهم نیست.
با این همه طیف گسترده ای از آنان که به نحوی با مسائل سیاسی مرتبطند اعتقادی به این امر ندارند. این طیف از دولت و حامیان او آغاز و تا اندیشمندان و فعالان سیاسی مخالف دولت در داخل و خارج ایران امتداد می یابد. احمدی نژاد در آخرین مصاحبه خود در پاسخ به سئوال خبرنگار "لس آنجلس تایمز"، که با اشاره به تدارک طیف تندرو در آمریکا برای حمله به ایران از وی پرسید: بخشی از ملت ایران ونخبگان به این باور رسیده اند که اگر این حمله صورت گیرد زیر ساخت های ایران از بین خواهد رفت نظر شما در این خصوص چیست؟ گفت: این افراد که شما از آن سخن می گویید در ایران وجود خارجی ندارند یا آنقدر معدودند که در دریای ملت ایران محو شده اند...... حرف حمله هم، تبلیغاتی است و چنین چیزی در آمریکا نیز وجود خارجی ندارد..... مثالی در فارسی داریم که می گوید "همان که زائیده ای را بزرگ کن، بعد به فکر بعدی باش" آمریکا فعلا مسائل افغانستان و عراق را حل کند.
او در پاسخ به سئوال خبرنگار "پرس تی وی" که گفت: اما آمریکا بدون توجه به این ضرب المثل فارسی پیش از اتمام کار افغانستان به عراق حمله کردپاسخ داد: پروژه عراق و افغانستان یک پروژه واحد و یک زایمان دو قلو بود!
دولت چه واقعا معتقد به این امر( احتمال حمله ) باشد و چه نباشد بدلائلی سعی دارد این خطر را ناچیز و کم اهمیت جلوه دهد. عمده شدن این خطر اقتدار دولت را به مخاطره می اندازد، دست ایران را در هر گونه معامله و مذاکره با غرب بدلیل سخن گفتن از موضع ترس و ضعف می بندد و شرایط اقتصادی را که پیشاپیش چندان هم رضایت بخش نیست به دلیل نامطمئن نشان دادن شرایط سیاسی کشور سخت تر و شکننده تر می کند.
از سوی دیگر مخالفان دولت در داخل و خارج معتقدند که عمده شدن این خطر (خطر حمله آمریکا) باعث می گردد که تلاش های آنان برای مقابله با سیاست های دولت و نیز کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی تحت الشعاع قرار گرفته و نهایتا دولت از شرایط به وجود آمده علیه آنان بهره برداری خواهد کرد. آنچه که امروز ما شاهد آنیم که کوچکترین حرکت اعتراضی ضد جنگ در ایران وجود ندارد ناشی از چنین تحلیلی است.
این تحلیل هم چنانکه در عرصه های مختلف فرهنگی گریبان ما را گرفته است ناشی از تفکر "همه یا هیچ" است که در مقطع کنونی می تواند به خطری بزرگ برای کشور تبدیل شود. علیرغم وجود جنبش ضد جنگ بسیار قوی در بین روشنفکران آمریکائی و اروپائی بخصوص در ارتباط با ایران و نیز گروههائی از ایرانیان خارج از کشور در قالب NGO ها، کمترین جنب و جوشی در میان جناح های موسوم به اصلاح طلب و نیز نیروهای ملی- مذهبی در ابراز مخالفت با سیاست های آمریکا به چشم نمی خورد. فعالیت نیروهای خارج از کشور هر چند که در خور تقدیر است اما در معادلات تصمیم گیران کاخ سفید هیچ نقشی ندارد.
ارزیابی آنالیست های آمریکائی از بلند نشدن حتی یک فریاد اعتراض در مخالفت با این فاجعه احتمالی از داخل ایران به آنان این است که حمله به ایران با اقبال مردم روبرو خواهد شد. تفکر "همه یا هیچ" بدون چون و چرا حاکم بر جریانات سیاسی است.هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که مرا قانع کند که یا باید در صف مخالفان و منتقدین بود و یا به سیاست های آمریکا اعتراض کرد. نیروهائی که به نام اصلاح طلب و یا ملی-مذهبی شهره اند چرا نباید با همان شدت و در کنار نقد و تحلیل و مقاله و اعلامیه و بیانیه های جمعی خود که هم اکنون در جریان است یک جنبش قوی ضد جنگ را نیز سامان دهند؟ به چه دلیل باید یا به این پرداخت و یا به آن؟ اگر احتمال وقوع چنین حادثه ای اندک هم باشد در صورت وقوع، همه ما با فاجعه ای روبرو خواهیم شد که که دیگر نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان. حتی امواج انتقام جوئی از سوی ایران نیز آب رفته را به جوی باز نخواهد گرداند.
شاید برخی استدلال کنند که اعمال و رفتار دولت موجب افزایش این خطر شده است. این سخن یکسره خطا نیست. سیاست های تحریکی، فقدان دیپلماسی واقع بینانه و طرح شعار های افراطی، حرکاتی از قبیل تشکیل جلسه هالوکاست آنهم زیر نظر وزارت امور خارجه کشور و از همه بدتر سیاست "بحران سازی متقابل" که برخی آنرا یک حرکت ظفرنمون تلقی می کنند، حداقل در توجیه براه انداختن یک جنگ در داخل و خارج آمریکا بنحوی گسترده مورد استفاده قرار می گیرد. اما در کنار این مسئله نباید فراموش کرد که آمریکا ظرف پنجاه سال گذشته حتی یک روز را بدون جنگ و تجاوز پشت سر نگذاشته است.
کشورهایی که یا مورد تجاوز مستقیم قرار گرفته اند و یا طرح عملیات کودتائی ضد مردمی (تنها در نیمه دوم قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم) در آنها توسط آمریکا صورت گرفته است عبارتند از:
فیلیپین، پاناما، بولیوی، لیبی، گرانادا، چاد، سودان، مصر، ال سالوادور، نیکاراگوئه، ایران (ساقط کردن دولت قانونی دکتر محمد مصدق)، کره، زئیر، سومالی، اتیوپی، کامبوج، ویتنام، جمهوری دومینیکن، کنگو، هائیتی، لیبریا، آفریقای مرکزی، ساحل عاج، نیجریه، غنا، سیرالئون، موزامبیک، ونزوئلا، ترکیه، شیلی، آرژانتین، اندونزی، کنیا، مکزیک، رواندا، بنگلادش، پاکستان، افغانستان و عراق.
دوست دانشمندی برای من نوشت تصمیم گیران کاخ سفید در تصمیم گیری خود کجا به نظر یک محقق که در این گوشه دنیا سر به کار خود دارد اهمیت می دهند؟ آنان تحلیل های خود و تصمیم گیری های خود را بر مبانی دیگری استوار می سازند. سخن این اندیشمند گرامی صحیح است اگر تنها من و او لب به اعتراض به سیاست های آمریکا بگشائیم اما اگر این حرکت اعتراضی شکل یک جنبش فراگیر را بخود بگیرد فاکتوری است که دیگر نمی توان آنرا ندیده گرفت و قطعا در محاسبات طرف مقابل گنجانده خواهد شد.
آنالیست برجسته CIA ری مک گاورن که پیشتر از وی سخن گفتیم در مقاله ای که به تازگی به رشته تحریر درآورده به نکته ای باور نکردنی اشاره می کند. او می گوید بگذارید رازی را برای شما برملا کنم. شاید باور آن سخت باشد اما آنالیست های CIA، ٨٠ درصد از داده های خود را برای تهیه تحلیل، از رسانه های عمومی و همان اخباری که در اختیار عموم قرار دارد وام می گیرند. بنابراین در صورت به تحرک در آمدن یک جنبش گسترده در مخالفت با حمله آمریکا در داخل ایران، حداقل بحث حمایت مردم از چنین فاجعه ای از لیست آقای بوش خارج می شود.
فکرانباره "اطبای دارای مسئولیت اجتماعی" (Physicians for Social Responsibility) گزارشی در خصوص نتایج حمله آمریکا به ایران تهیه نموده است. این گزارش که بر اساس نرم افزاری تهیه شده که توسط دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد در اختیار این گروه قرار گرفته، خبر از نتایجی می دهد که من در بازگو کردن ابعاد آن مرددم اما علاقه مندان می توانند گزارش مزبور را اینجا مطالعه کنند.
حتی اگر تز آقای بوش و کل حکومت آمریکا ( و نه فقط دولت ) مبنی بر اینکه "همه گزینه ها هم چنان بر روی میز قرار دارد" یک تهدید توخالی از سوی آمریکا تلقی شود، باز هم عملی است غیرقانونی که دستگاه دیپلماسی کشور و فعالان سیاسی و اندیشمندان ما کمترین اعتراضی در مجامع بین المللی از خود در این رابطه نشان نداده اند. چرا باید آمریکا بتواند بطور مداوم مردم ایران را (چون وقتی صحبت از حمله می شود این تنها دولت ایران نیست که تهدید می شود، جان مردم بی گناه است که بر سر این کار گذاشته می شود) تهدید به حمله کند در حالی که این امر طبق منشور سازمان ملل غیرقانونی است؟
ماده ۴-٢ منشور سازمان ملل می گوید:
"کلیه اعضاء (سازمان ملل) باید در روابط بین المللی خود از بکارگرفتن قوه قهریه و یا تهدید به بکارگیری زور علیه یک دولت و یا یک هویت سیاسی مستقل بپرهیزند..."
چرا مدافعین حقوق بشر ما در برابر این نقض آشکار منشور سازمان ملل توسط آمریکا ساکت اند؟ آیا این تنها ایران است که موظف به رعایت میثاق های بین المللی است اما جائیکه زندگی میلیون ها انسان ایرانی علنا توسط آمریکا تهدید می شود و قوانین آشکارا زیرپا گذاشته می شوند رسالت روشنفکری و حقوق بشری به محاق سکوت کشیده می شود؟
*این عکس ها از آلبوم رابرت فیسک است.
**صدای خود را علیه جنگ رساتر کنیم . به زودی www.shahirblog.com
شهیر شهیدثالث
shahirsca@yahoo.ca
منبع : انتخاب


همچنین مشاهده کنید