سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
ایران، آمریکا و اوباما
همه شواهد و قرائن موجود حکایت از آن میکند که ورود اوباما به کاخسفید تبعات گستردهای برای سیاست خارجی در پی خواهد داشت. تحلیلگران و مفسران سیاسی در ایران تا به اینجا دو رویکرد نسبت به انتخاب اوباما از خود نشان دادهاند. واکنش نخست همان نگاه فرضیههای توطئه همیشگی است. اینکه در آمریکا رئیسجمهور کارهای نیست. مهم نیست که رئیسجمهور اوباما، جورجبوش یا بیل کلینتون است. آنها صرفا کارگزار سیاستها، تصمیمها و استراتژیهای مراکز قدرتی هستند که در پشت درهای بسته و دور از چشم دیگران برای آمریکا برنامهریزی میکنند و مردم آمریکا هم تصور میکنند که رای آنها بوده که منشاء تصمیمها و سیاستها است. در حالی که قدرت واقعی در آمریکا نه دست مردم که در دست گروههای نفوذ یهودی، صهیونیستها، صاحبان صنایع بالاخص صنایع تسلیحاتی، کارخانهداران بزرگ، بانکداران، مدیران و صاحبان شرکتهای بزرگ بیمه و تجاری، صاحبان روزنامههای بزرگ، شبکهها و فرستندههای رادیو و تلویزیونی و لایههای اجتماعی از این دست هستند که بر آمریکا حاکمند، نه باراک حسین اوباما یا هیلاری کلینتون، حسب این جهانبینی، خیلی دیگر نباید انتظار داشته باشیم که تفاوتهای مهمی در عرصه سیاست خارجی آمریکا ازجمله در رابطه آن کشور با ایران ظاهر شود. همان رابطه کینهتوزانه، همان دشمنیها، همان تهدیدها، همان سختگیریها، همان تلاشها در جهت رویارویی با ایران اسلامی و نفوذ آن در منطقه و جهان که ظرف سیساله گذشته شاهد بودهایم، کما فیالسابق ادامه خواهد یافت. حال ممکن است شاهد برخی تغییرات در لحن و گفتمان مقامات آمریکا نسبت به ایران بشویم. اما جهات سیاستهای کلی همان است که در زمان رئیسجمهوریهای دیگر اعم از دموکراتیا جمهوریخواه شاهد بودهایم. واکنش دوم هم ریشه در همین روند داییجان ناپلئونی و گفتمان توهم توطئه دارد. منتها لحن آن متفاوت است. زبانی که اصحاب آن به کار میگیرند شبهعلمی و با چاشنیای از لغات و اصطلاحات علم سیاست و دانش روابط بینالملل همراه است. اصحاب این رویکرد بعضا در رشتههایی همچون علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاههای داخل درس خوانده و حتی شماری از آنان دارای دکتری هم هستند. نوعا طی این ۳۰ سال در سازمانها و نهادهای سیاسی، امنیتی، نظامی و دستگاه دیپلماسی کشور خدمت کردهاند و در حال حاضر هم یا همچنان در این دست سمتها مشغولند یا آنکه از سوی اصولگرایان کنار گذارده شده و بهعنوان مشاور، محقق و <دانشگاهی> اینجا و آنجا مشغولند.
این چهرهها و شخصیتها بیشتر در رادیو و تلویزیون و در برنامههای تحلیلی و تفسیری همچون رادیو گفتوگو یا در تحلیلها و میزگردهای خبری کانالهای مختلف تلویزیون تحت عنوان <کارشناس> یا <متخصص> روزگار میگذرانند. علیرغم تفاوت اجتماعی آنان با جریانات وابسته به گروه اول که در مطبوعات اصولگرا یا صداوسیما خیلی صریح و علنی استدلال میکنند که قدرت در آمریکا در جای دیگری است و مردم یک دکور بیشتر نیستند، گروه دوم یا گروه <شبهعلمی> هم کم و بیش به همان ناکجاآبادی میرسد که نظریهپردازان اصولگرا. با این تفاوت که کلام این گروه لحنی عالمانه و نخبهگرا دارد. متخصصان و کارشناسان این گروه به کمک تحلیلهای سیاسی <علمی>، بهکارگیری عامیانه و تیتروار اصول و برخی اصطلاحات روابط بینالملل نهایتا مخاطب را میرسانند به همانجا که آن روزنامه اصولگرای رادیکال از همان ابتدا میگفت؛ اینکه هیچ امیدی به اوباما نبندیم و فکرش را هم نکنیم که با آمدن اوباما تغییر و تحولی در خلق و خوی و رویه استکباری آمریکای جهانخوار بهوجود خواهد آمد. به سخن دیگر لعاب شبهعلمی و زرق و برق بستهبندی کارشناسی اصطلاح تخصصی گروه دوم را که قدری کنار پریدیم حرف اساسی آنان هم همان تئوریهای رنگ و رورفته داییجان ناپلئونی، فرضیههای توطئه و گفتمان بیمارگونه توهم توطئه است. به این معنا که همان قدرتهای پنهان، همان لابیهای پرنفوذ و... که قدرت واقعی را در آمریکا در دست دارند، پس از تجربه ناموفق جورج بوش تصمیم گرفتند اوباما را به قدرت برسانند و به تعبیری <دکور> را تغییر دادند.
حقیقت تلخ آن است که بسیاری از تحلیلها و تبیینهای ما پیرامون پیروزی اوباما و ورود او به کاخ سفید، بالاخص تحلیلها و تفسیرهای رسانههای دولتیمان، ریشه در عقبماندگی غمانگیز علوم انسانی در ایران دارد. گفتن اینکه آمدن اوباما هیچ تغییر و تحولی را نه در عرصه داخلی و نه خارجی به همراه نخواهد آورد چون سیاستها در جای دیگر تعیین میشوند، مثل این است که بگوییم در انتخابات سال ۱۳۸۴، خیلی تفاوت نمیکرد که هاشمیرفسنجانی پیروز شود یا محمود احمدینژاد. آیا هیچ جنبهای از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را میتوان سراغ گرفت که در نتیجه پیروزی اصولگرایان و افتادن قدرت در دست آنان در سال ۱۳۸۴ به بعد دچار تغییر نشده باشد؟ (صرفنظر از ذات آن تغییر که مثبت بوده یا منفی.) آیا ایران امروز با ایران زمان اصلاحطلبان از هر نظر یکسان است و هیچ تفاوتی در آن بهوجود نیامده؟ صدالبته که یکسری از ارزشها ثابت میمانند؛ صرفنظر از آنکه چه کسی در ایران رئیسجمهور است. در جامعه آمریکا هم بالطبع یکسری اصول، یکسری ارزشها ثابت هستند؛ صرفنظر از آنکه چه کسی رئیسجمهور است. اما آیا سیاست خارجی جیمی کارتر را با سلف وی، جرالد فورد و ریچارد نیکسون میتوان یکسان دانست؟ آیا سیاست خارجی آمریکا در دوره بیل کلینتون را با جورج بوش میتوان یکسان گرفت؟ پاسخ مثبت به این پرسشها دقیقا مثل آن است که بگوییم سیاست خارجی ایران در زمان اصلاحطلبان و اصولگرایان یکسان است. واقعیت آن است که اگر جدولی برای طبقهبندی یا تقسیم کشورها حسب <اعتبار، احترام و جایگاه بینالمللی> وجود میداشت، ایران در زمان اصلاحطلبان در چنین جدولی در ردیف ۱۰، ۱۵ کشور نخست بود اما امروزه در ردیف ۱۰، ۱۵ کشور قعر جدول قرار دارد. اوباما بدون تردید تغییر و تحولات مهمی را در سیاست خارجی آمریکا رقم خواهد زد. ایران یقینا مهمترین و جدیترین صورت مساله اوباما در خاورمیانه است. آنچه که از هماکنون میتوان گفت، کمرنگ شدن و عملا از میان رفتن خطر حمله نظامی آمریکا به ایران است. جورج بوش همواره احتمال حمله نظامی به ایران را به تعبیر خودش در کشوی میزش داشت و هرگز نگفت که راهحل حمله نظامی به ایران را به کل کنار گذارده. اوباما برخلاف بوش، همه تاکیدش بر گفتوگو با ایران است؛ گفتوگویی صریح، بدون پیششرط و مستقیم با ایران.
بوش گفتوگو با ایران را مشروط به توقف غنیسازی کرده بود اما اوباما بدون هیچ پیششرطی خواهان گفتوگو با ایران است. گفتن این سخن به هیچ روی به معنای آن نیست که اختلافات میان ایران و آمریکا به دلیل ورود اوباما به کاخ سفید عنقریب حل و فصل خواهد شد. فهرست مشکلات میان ایران و آمریکا هم عمیق است، هم جدی، هم گسترده. آمریکاییها خواهان توقف غنیسازی، توقف حمایت ایران از گروههای رادیکال، اسلامگرا در لبنان و فلسطین، کمک به پیشرفت ثبات و امنیت و کاهش قدرت گروههای رادیکال در عراق (اعم از شیعه و سنی)، پیشرفت در زمینه دموکراسی و رعایت بهتر حقوق بشر در ایران هستند. ما نیز متقابلا خواستههایی از آمریکاییها داریم. در راس فهرست خواستههای ایران، به رسمیت شناخته شدن انقلاب اسلامی و تصمیم تاریخی مردم ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ است. راستی را آن است که در آستانه سیامین سالگرد انقلاب و پس از گذشت قریب به سه دهه از سقوط رژیم محمدرضا پهلوی و انقلاب اسلامی در ایران، واشنگتن هنوز به فکر روزهای خوش گذشته با شاه سابق است. هیچکس نمیتواند منکر مشکلات انقلاب شود و نه در عین حال هیچکس نمیتواند منکر این واقعیت شود که آن انقلاب اراده و خواست مردم ایران بود؛ نکته ساده و بنیادیای که بسیاری از آمریکاییها ظرف سی سال گذشته با آن مشکل داشتهاند و خودآگاه و ناخودآگاه به دنبال تغییر رژیم بودهاند. گویی انقلاب اسلامی یک کودتا بوده و حالا بهتر است نظامیان برگردند به سربازخانههایشان و قدرت را بسپارند به دست سیاسیون. هم آمریکاییها خواستههایی دارند، هم ما. منتها سوال اساسی آن است که اگر اوباما خیلی جدی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی را به رسمیت بشناسد و آن گام نخست و بنیادی را بردارد، آیا ما هم حاضر هستیم متقابلا یک گام به جلو بیاییم؟
صادق زیباکلام
منبع : روزنامه اعتماد ملی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران بابک زنجانی مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم قوه قضائیه خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
تهران قوه قضاییه هواشناسی سیل آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی پلیس سازمان هواشناسی شورای شهر تهران قتل شورای شهر
خودرو سایپا بانک مرکزی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو دلار بازار خودرو چین مالیات تورم
تلویزیون سریال رسانه سینمای ایران سینما دفاع مقدس موسیقی تئاتر فیلم زنان رسانه ملی کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان نتانیاهو ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ برتر تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی وحید شمسایی
هوش مصنوعی اینستاگرام ناسا اپل تسلا تبلیغات فناوری پهپاد همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت خواب کاهش وزن طول عمر سلامت روان بارداری هندوانه