جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


زندگی پیش رو


زندگی پیش رو
رمان مهم ترین و معروف ترین شکل تبلوریافته ادبی روزگار ما است. معمولاً گفته می شود رمان با «دن کیشوت» اثر سروانتس اسپانیولی در خلال سال های ۱۶۰۵ تا ۱۶۱۵ تولد یافته است و با رمان «شاهزاده خانم کلو» نوشته مادام دولافایت (۱۶۹۳-۱۶۳۴) و رمان های آلن رنه لوساژ (۱۷۴۷-۱۶۶۸) فرانسوی به خصوص با اثر مشهورش «ژیل بلاس»، بنیاد آن ریخته شد و با رمان های نویسندگانی چون دانیل دفو (۱۷۳۱-۱۶۶۰) و ساموئل ریچاردسن (۱۷۶۱-۱۶۸۹) و هنری فیلدینگ (۱۷۵۴-۱۷۰۷) انگلیسی و والتر اسکات (۱۸۳۲-۱۷۷۱) نویسنده اسکاتلندی رو به تکامل گذاشت.
ویژگی اسلوب هنری استاندال، توجه او به خلجانات و هیجانات انسان و تاریخ روح بشر است. وی در مقاله «والتر اسکات و رمان شاهزاده خانم کلو» به دو نوع کلی متفاوت رمان که ویژه آن روزگار بوده اند، اشاره می کند؛ «آیا باید به توصیف لباس قهرمانان و چشم اندازی که در آن حرکت می کنند و به شرح خصوصیات ظاهری آنان پرداخت؟ یا بهتر است از خلجانات و احساساتی که بر روح شان اثر می گذارد سخن به میان آورد؟» به گفته استاندال رمان نوع اول را والتر اسکات بنیاد نهاد و شالوده های نوع دوم را مادام دولافایت در رمان «شاهزاده خانم کلو» بنا کرد و استاندال در این گروه دوم است که رمان های خود را می یابد.
پیش از دن کیشوت، اثری در چنین قالب هنری در فرهنگ های ادبی جهان پیدا نمی شود.
پیش از این کتاب، حماسه های منثور و منظوم و لطیفه ها و حکایت هایی بر سبیل تمثیل، قصه های عامیانه و اساطیر و افسانه های خدایان بسیاری چون ایلیاد و ادیسه هومر و رمانس ها - قصه های خیالی منثور یا منظوم که به وقایع غیرعادی یا شگفت انگیز توجه کند و ماجراهای عجیب و غریب و عشقبازی های اغراق آمیز یا اعمال سلحشورانه را به نمایش گذارد- موجود بود که از نظر محتوا و کیفیت ساختمانی با رمان به مفهوم امروزی آن تفاوت بسیار داشت. «رمانس» در قرن های نخستین میلادی به قصه های منظوم، چه تاریخی و غیرتاریخی گفته می شد.
در قرن سیزده میلادی قصه های ماجراجویانه، سلحشورانه و عاشقانه را رمانس می گفتند. رمانس به تدریج به نثر روی آورد و از قصه های هزار و یک شب تاثیر پذیرفت. در هر حال چه منظوم، چه منثور، اساساً رمانس، قصه یی تفریحی و مشغول کننده بود و به قهرمان های مهذبی اختصاص می یافت که از زندگی روزمره دور بودند و به ماجراهای عاشقانه و شگفت انگیز و اسرارآمیز دلبسته بودند، بنابراین رمانس ها با عشق های باشکوه و سلحشور ی های اعجاب انگیز و اعمال جسورانه سروکار داشتند. اکنون رمانس به آثاری اطلاق می شود که از رمان متفاوت است. در این نوع آثار، نویسنده به تخیل خود بال و پر می دهد و به خیال و وهم (فانتزی) روی می آورد و برخلاف نویسنده رمان، در بند حقیقت مانندی داستان یا جهان واقعی نیست. رمانس همچون قصه های بلند فارسی بر محور حوادث می گردد و ماجراها به خودی خود معتبر هستند حال آنکه در رمان ماجراها برای تصویر زندگی می آیند. داستان های کوتاه و رمان های خیالی و وهمی و مافوق طبیعی امروزی شاخه یی تکامل یافته از رمانس های گذشته است که از پیرنگ محکم و پیچیده یی نیز برخوردار است.
رمانس ها بسیاری از ویژگی های قصه های بلند فارسی را دارند، در آنها کمتر به محیط اجتماعی و خصوصیت ذهنی شخصیت ها توجه می شود، مطلق گرا هستند و به سرنوشت محتوم خود تن می سپارند، بعضی از رمانس های اروپایی با قصه های بلند فارسی مشابهت های بسیاری دارند از جمله رمانس «تریستان و ایزوت» که در آغاز منظوم بوده و بعدها به نثر نوشته شده است. شباهت این رمانس به «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی بسیار است. قصه ها و افسانه ها عمری طولانی دارند و تاریخ پیدایش آنها به اندازه تاریخ زندگی بشر قدمت دارد. اما شکل و روال تازه ادبی که ما در رمان مجسم می بینیم، یعنی خلق داستانی منثور و طولانی با تاکیدی بر واقعیت و اصالت و تجربیات و تخیلات فردی و شخصی، هرگز گذشته طولانی نداشته است و تاریخ پیدایش و طلوع آن در فرهنگ ادبی جهان از دویست و پنجاه سال تجاوز نمی کند. در حقیقت وقتی آدمی شناسنامه و هویت فردی خود را پیدا کرد، رمان نیز تولد یافت زیرا فرد تا پیش از دوره نوزایی «رنسانس» از خود شناخت و هویتی نداشت و وابسته به تشکیلات مذهبی و اقتصادی و موسسه های اجتماعی بود و اراده و سرنوشتش در دست جمع یا صنف و گروه خود بود. هویت خود را وقتی پیدا کرد که از این جمع و گروه جدا و مستقل شد. این جدایی و استقلال فردی طی قرن های هفدهم تا نوزدهم به تدریج تحقق یافت، یعنی دوره رشد و اعتلای طبقه یی که بعدها از آن به عنوان طبقه بورژوا یاد شد. بعد از دوره نوزایی این طبقه از بطن جامعه فئودالی زاده شد و به تدریج رشد و تکامل یافت. فعالیت و تجلی این طبقه که نخست منادی آزادی فرد بود، افراد را از قیود و سنت های اشرافی و خان خانی رهایی داد. انسان متوجه شخصیت و هویت درونی و فردی خود شد و احساسات فردی و خصوصی از احساسات جمعی جدا شد. نویسندگان نیز بر اثر این تحول اجتماعی از فرهنگ سنتی و قراردادی جدا شدند. ادبیات، پوشش اشرافی و اختصاصی خود را به دور انداخت و محتوای آثار دگرگون شد. طبقه متوسط و مردم عامی برای اولین بار مورد توجه قرار گرفتند و شخصیت های آنها به ادبیات راه یافت. به تدریج فرد به نیروی خلاقه و زندگی درونی و عاطفی و ویژگی های شخصیت خود آگاهی یافت و رمان که حاصل این شناخت است آفریده شد. با توسعه بورژوازی به تدریج خلاقیت های فردی و کاوش های درونی تکامل یافت. نویسندگان قالب های سنتی قصه ها و افسانه ها را به کنار افکندند و محتوای کلی و عمومی آنها را به دور انداختند، زیرا قالب های کهنه سنتی، ظرفیت و برد کند و کاوهای درونی و عاطفی و احساسات خصوصی را نداشت. از اواخر قرن هفده به این سو جهان بینی انسان، از جهان بینی قهرمان ها جدا شد. شناخت افراد از مسائل تغییر یافت و موضوع رمان ها نیز از این دگرگونی های تازه فردی مایه گرفت. برای اولین بار خصوصیات عاطفی و درونی و تجزیه و تحلیل های روحی به ادبیات راه یافت و رمان به معنی واقعی و امروزی آن به وجود آمد. خلق رمان «شاهزاده خانم کلو» اثر مادام دولا فایت در سال ۱۶۷۸ اولین طلوع این نوع رمان ها است. گرچه قالبی چون رمانس های تاریخی دارد اما از خصوصیات رمان های امروزی برخوردار است، یعنی در این رمان برای اولین بار، بیش از شرح وقایع کلی به تحلیل خصوصیات روحی قهرمان ها توجه شده است. اصل و تبار همه شاهکارهای قرن نوزدهم و بیستم چون رمان های بالزاک، فلوبر، دیکنز، داستایوفسکی، لئو تولستوی به این رمان می رسد. این رمان ها در یک صفت با هم اشتراک دارند.
اگرچه در میان آنها تفاوت های اساسی و بنیادی بسیاری است. همین صفت و خصوصیت مشترک، آنها را از رمان های قدیمی نویسندگان یونان و روم قدیم جدا می کند، همه این رمان ها در این خصوصیت مشترک هستند که به دنیای درون فرد و احساسات خصوصی و کاویدن روح بشر و تجزیه و تحلیل دقیق و عمیق شخصیت های داستان توجه کرده اند و با رو آوردن به واقعیت و تحلیل روانی و درونی، شیوه یی تازه در ادبیات به وجود آورده اند.از اواخر قرن هفده به بعد بر اثر تحولات و تکامل جامعه بورژوایی رمان رونق بسیار یافت. شاید یکی از دلایل رواج و رونق آن شکل ساختمانی و محتوای واقعی آن بود که هم خواندنش موجب تفریح می شد و هم خواننده از خواندن آن، اطلاعاتی کسب می کرد، به بیان دیگر می توانست در خلوت رمان را بخواند و خود را سرگرم کند و در عین حال بر سواد و معرفت خود نیز بیفزاید. اوایل خدمتکاران نسبت به آن از خود تمایل و اشتیاق نشان دادند و بعد رمان به میان خانواده های کوچک و کارمندهای شهرستانی راه پیدا کرد و موجب تفریح و لذت ساعت های فراغت آنها شد. سرانجام رمان گسترش همه گیری پیدا کرد و در مسافرت های طولانی و ساعت هایی که در قطار و هواپیما می گذشت، خوانده می شد.
امروز با وجود اختراع سینما و تلویزیون و رقابت آنها با رمان، هنوز هم مردم به خواندن رمان راغبند و اوقات بسیاری را صرف خواندن آن می کنند و برخلاف آنچه شایع شده رمان نمرده است و هنوز به تکامل و تنوع خود ادامه می دهد و سیر تحولی خود را می پیماید. در واقع اگر از ما بپرسند چرا به خواندن رمان این همه راغبیم، جواب درستی نمی توانیم بدهیم. نمی توانیم بگوییم چرا با خواندن خیالپردازی های خصوصی نویسنده یی، خودمان را مشغول می کنیم و چرا تحت تاثیر واقعیت های زندگی و مصیبت های اجتماعی و شخصیت پردازی هایی که محصول ذهن و تخیل یک نفر است، قرار می گیریم، به خصوص که نویسندگان این آثار هیچ وقت ادعای خاصی نداشته اند و به عنوان متخصص و دانشمند در زمینه مخصوصی خود را معرفی نکرده اند و هرگز علناً مدعی نشده اند که رمان آنها جنبه یادگیری و تربیتی دارد. اما آثارشان با درهم آمیختن واقعیت و وهم و خیال، جذبه و خلسه یی عمیق در ما به وجود می آورد. بعضی فلاسفه و دانشمندان افکار و عقاید خود را در قالب داستان عرضه کرده اند یا به قول آلبر کامو، نویسندگان بزرگ خود فیلسوفند که به نقش و تاثیر عظیم رمان در اذهان مردم پی برده اند و افکار و عقاید خود را در رمان تصویر کرده اند.
محمد سلیم جو
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید