جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

خطبه زینب کبری علیهاالسلام درشام


خطبه زینب کبری علیهاالسلام درشام
● سپاس خدایی را که سزد که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و خاندان او بادا خدای تعالی راست گفت که فرمود : عاقبت آنان که کار زشت کردند، این بود که آیات خدا را تکذیب نموده و آن را به سخره گرفتند.
ای یزید، اکنون که به گمان خویش بر ما سخت گرفته ای و راه اقطار زمین و آفاق آسمان و راه چاره را به روی ما بسته ای و ما را همانند اسیران به گردش در آوردی ، می پنداری که خدا تو را عزیز و ما را خوار و ذلیل ساخته است ؟ و این پیروزی به خاطر آبروی تو در نزد خداست ؟ پس از روی کبر می خرامی و با نظر عجب و تکبر می نگری و به خود می بالی خرم و شادان که دنیا به تو روی آورده و کارهای تو را آراسته و حکومت ما را به تو اختصاص داده است.
اندکی آهسته تر ! آیا کلام خدای تعالی را فراموش کرده ای که فرمود : گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلتی که به آنان دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود ، بلکه مهلت برای امتحان می دهیم تا بر سرکشی بیفزایند و آنان را عذابی است خوار و ذلیل کننده ؟
ای پسر آزد شده جد بزرگ ما ! آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و پردگیان رسول خدا صلی الله علیه و آله را اسیر کرده و از شهری به شهر دیگر ببری ؟ پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنان را بگشایی که مردم چشم بدانها دوزند و نزدیک و دور و فرومایه و شریف ، چهره آنها را بنگرند ، از مردان آنان کسی به همراهشان نیست ، نه یاور و نه نگهدارنده و نه مددکاری.
چگونه می توان امید بست به دلسوزی و غمگساری کسی که مادرش جگر پاکان را جویده و گوشتش از خون شهیدان روییده ؟ واین رفتار از آن کس که پیوسته چشم دشمنی به ما دوخته است بعید نباشد و این گناه بزرگ را چیزی نشماری و خود را بر این کردار ناپسند و زشت بزهکار نپنداری و به اجداد کافر خویش مباهات وتمنای حضورشان را کنی تا کشتار بی رحمانه تو را ببینند و شاد شوند و از تو تشکر کنند ! و با چوب بر لب و دندان ابی عبدالله سید جوانان بهشت می زنی ! و چرا چنین نکنی و نگویی که این جراحت را ناسور کردی و ریشه اش را ریشه کن ساختی و سوختی و خون فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله را که از آل عبدالمطلب و ستارگان روی زمین بودند ریختی و اکنون گذشتگان خویش را می خوانی.
شکیبایی باید کرد که دیری نگذرد که تو هم به آنان ملحق شوی و آرزو کنی که ای کاش دستت خشک شده بود و زبانت لال و آن سخت را بر زبان نمی آوردی و آن کار زشت را انجام نمی دادی !
بار الها! حق ما را بستان و انتقام ما را از اینان بگیر و بر این ستمکاران که خون ما ریخته اند چشم و عذاب خود را فرو فرست.
به خدا سوگند ای یزید ! که پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خود را پاره پاره کردی و رسول خدا را ملاقات خواهی کرد با آن بار سنگینی که بر دوش داری ، خون دودمان آن حضرت را ریختی و پرده حرمت او را دریدی و فرزندان او را به اسیری بردی ، در جایی که خداوند پریشانی آنان را به جمعیت مبدل کرده و داد آنها را بستاند.
و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزی می خورند همین بس که خداوند حاکم و محمد صلی الله علیه و آله خصم اوست و جبرئیل پشتیبان اوست و همان کس که راه را برای تو هموار ساخت و تو را بر مسلمین مسلط کرد بزودی خواهد یافت که پاداش ستمکاران چه بد پاداشی است و خواهد دانست که کدام یک از شما بدتر و سپاه کدام یک ناتوانتر است.
اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم ، اما من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ می دانم و تو را بسیار نکوهش می کنم ، چه کنم ؟ دیده ها گریان و دلها سوزان است.
بسی جای شگفتی است که حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند و خون ما از پنجه های شما بچکد ، پاره های گوشت بدن ما از دهان شما بیرون بیفتد و آن بدن های پاک و مطهر را گرگ های وحشی بیابان دریابند و گذرگاه دام و ددان قرار گیرند!
آنچه امروز غنیمت می دانی فردا برای تو غرامت است و آنچه را از پیش ‍ فرستاده ای ، خواهی یافت ، خدا بر بندگان ستم روا ندارد، به او شکوه می کنم و بر او اعتماد می جویم ، پس هر نیرنگی که داری بکن و هر تلاشی که می توانی بنما و هر کوششی که داری به کار گیر.
به خدا سوگند یاد ما را از دل ها و وحی ما را محو نتوانی کرد و به جلال ما هرگز نخواهی رسید و لکه ننگ این ستم را از دامن خود نتوانی شست ، رای و نظر تو بی اعتبار و ناپیدار و زمان دولت تو اندک و جمعیت تو به پریشانی خواهد کشید.
در آن روز که هاتفی فریاد زند : الا لعنه الله علی القوم الظالمین و الحمدالله رب العالمین سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا می خواهم که آنان را اجز جزیل عنایت کند و بر پاداش آنان بیفزایید، خود او بر ما نیکو خلیفه ای است و او مهربان ترین مهربانان است و فقط بر او توکل می کنیم.
▪ آنگاه یزید رو به شامیان کرد و گفت : نظر شما درباره این اسیران چیست ؟ ایشان را از دم شمشیر بگذرانیم ؟
یکی از ملازمان او گفت : ایشان را بکش.
ـ نعمان بن بشیر گفت : ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می کرد ، همان کن.
منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی
منبع : سایت مناجات


همچنین مشاهده کنید