شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پرواز دانشجویی


پرواز دانشجویی
ایران کشور بزرگی است با طبیعت و مناظری بسیار متنوع و زیبا. اما شاید بتوان ادعا کرد که این پروازتهران - گرگان دیدنی ترین تصاویر از ایران را به نمایش می گذارد و من هر بار که مسافر این مسیرم، نشستن کنار پنجره کوچک هواپیما را بسیار دوست دارم. هواپیما بر فراز پارک های ملی مجاورتهران اوج می گیرد و سپس از زاویه شرقی قله دماوند می گذرد. به طوری که دقایقی را هم ارتفاع با قله دماوند هستی; همتراز با بلندترین نقطه ایران. پس از این هواپیما راه شمال را در پیش می گیرد و تابلوی پانارومای بعدی جنگل های بکر وطبیعی شمال است که البته لکه های تخریب و گسترش اراضی کشاورزی در میان آن کاملا مشهود است. با وجود این لکه ها باز هم مناظر آن قدر زیباست که گاه نفس را در سینه حبس می کند; چه در فصل سبز در سفر باشی و چه مانند امروز که سبزی به زردی و سرخی رسیده است... و از جنگل که گذشتی به سواحل دریا می رسی و بعد میانکاله زیبا و آرام را می بینی که درکنار خزر آرمیده است و از ارتفاع کاملا قابل رویت و تشخیص است. هواپیما مدتی بر روی میانکاله پرواز می کند تا وارد دشت گرگان شود و بر روی باند فرودگاه این شهر بنشیند. فکرمی کنم این زیباترین پرواز داخلی باشد.
اما اگر از علت سفر خواسته باشید باید بگویم این مطالبات دانشجویی بدجوری دامن ما را گرفته است. گفتم آبان تمام می شود و مطالبات فروکش می کند، اما نمی دانم چرا آبان تمام شده و من هنوز درجمع های دانشجویی این طرف و آن طرف می روم. فکر می کنم تقصیر تسخیر است ; کتاب تسخیر را می گویم که به نظر می رسد دردسرساز شده است. در هر صورت امروز (ببخشید، یعنی دیروز) به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان به مناسبت ۱۶ آذر برای سخنرانی و پرسش و پاسخ با دانشجویان به گرگان رفته بودم.
به سالن سخنرانی که رسیدم چند دانشجوی دختر تا مرا دیدند گفتند: خانم ابتکار جا نیست و ما را راه ندادند، می خواهیم با شما بیاییم که جلویمان را نگیرند. گفتم: خب، بیایید ... و همه با هم وارد شدیم. راست می گفتند. سالن مملو ازجمعیت بود و تقریبا جایی برای ایستادن هم دیده نمی شد. معاونین فرهنگی و آموزشی دانشگاه هم حضورداشتند و فضای پر نشاطی ایجاد شده بود که در عین حال التهاب ۱۶ آذر را نیز با خود داشت.
صحبتم را با بیان تجربیاتی از دوره انقلاب و ۱۳ آبان آغاز کردم و تحلیلی هم از شرایط فعلی و چالش های دانشجویان به ویژه دانشجویان مسلمان ارایه کردم. به ضرورت حفظ هویت دینی و تقویت بنیان های فکری اسلامی، حفظ استقلال جنبش دانشجویی و تجربه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که مظهر این استقلال بودند، روحیه حق جویی، عدالت خواهی و سلطه ستیزی دانشجو اشاره کردم و اینکه چون دانشجو وابستگی و واهمه ای برای حفظ موقعیت و منافع شخصی ندارد به صراحت حرف می زند و بی پرده نقد می کند. همین طور اشاره کردم که معرفت جویی درکنار علم طلبی باعث می شود که دانشجو آگاه و بیدار باشد. پس از این، پرسش و پاسخ مفصلی درگرفت. فکر می کنم بیش از ۵۰ سوال به دست مجری برنامه رسید که از همه چیز پرسیده بودند. از آینده اصلاحات، ازوضعیت کنونی جنبش دانشجویی، در مورد فشار و محدودیت وارده بر دانشجویان و ...
آخر سر هم دانشجویی از تشکلی متفاوت در سوالی شفاهی پرسید: شما گفتید که نتیجه آزادی دوران آقای خاتمی این شد که در آخرین نشست ایشان با دانشجویان، آنها عدم رضایتمندی خود را از برنامه های او اعلام کردند و به همین ترتیب هم اصلا ح طلبان در دوره بعد رای نیاوردند. در این مورد بیشتر توضیح دهید.
گفتم: این درست که دانشجویان نقد جدی به خاتمی داشتند ولی نقدشان از این بابت بود که انتظارات بیشتری از او طلب می کردند. اما رییس جمهور عهد کرده بود در چارچوب قانون حرکت کند و ملاحظه اقتضای شرایط را داشت. با این حال چه آن دانشجویان در آن روز و چه دانشجویان امروز خوب می دانند که آقای خاتمی با مردم صادق بود و عملکرد دولتش در قیاس با وضعیت کنونی این مجال را به همگان می دهد تا تلاش ها و توانایی ها را محک بزنند و ارزیابی کنند. به علاوه نقطه درخشان دوران تصدی خاتمی به عنوان رییس جمهور این بود که او هرگز به ملت دروغ نگفت.
با این جمله کل سالن به صدای کف زدن دانشجویان به خود لرزید. جایتان خالی، حال و هوای دانشجویی هم عجب حال و هواییست.
ساعتی بعد با همان پرواز به تهران بازگشتم. اما این بار در حسرت ... چرا؟ ... چون به خاطر تاریکی هوا محروم ازدیدن آن مناظر بودم ... و امان از تاریکی ها.
هنگام بازگشت به یاد شهید رحمان دادمان افتادم. وزیر راه تلاشگر و خدوم دولت خاتمی و از یاران دوران تسخیر که همراه نمایندگان استان گلستان در مسیر پرواز افتتاح فرودگاه گرگان با سقوط هواپیمای یاک ۴۰ جان باخت.
البته خدا را شکر پرواز ما با فوکر بود، تا مدت ها که همه از پرواز با یاک ۴۰ در مسیر گرگان می ترسیدند...
نویسنده : معصومه ابتکار
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید