جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


امسال که گذشت...


امسال که گذشت...
جشنواره بیست و ششم فیلم فجر در حالی به روزهای میانی خود رسید که بی نظمی ها در نمایش فیلمها بیشتر و بیشتر شده و تکرار فیلمهایی که قبلاً نمایش داده شده بودند، موجب سرد شدن مداوم فضای جشنواره گردید.
فیلمها هم چنانکه انتظار می رفت، در اکثر موارد درخشش خاصی نداشتند تا به روزهای پایانی جشنواره نزدیک شویم.
● به نام بچه ها یا برای بچه ها؟ (سبز کوچک - غلامرضا رمضانی)
«محمد داستانی نوشته که در مسابقات بین مدارس اول شده است و باید در نیمه شعبان برای گرفتن جایزه اش به سالن بزرگ شهر برود. او دایم درباره ظلم ستیزی می شنود، اما آدمهای اطرافش را گرفتار آن می بیند.
پدر به دلیل دست تنها بودن صاحبکارش، محمد را وادار می کند که به عنوان شاگرد کار کند. محمد تلاش می کند تا به هر نحو که شده است از این وضعیت فرار کند و به سالن جشن برسد. اما موانعی جدی بر سر راه او قرار دارد.»
غلامرضا رمضانی را با فیلمهای عبور از تله، چرخ، بازی، حیات و قفلساز می شناسیم که در این میان دو فیلم چرخ و قفلساز از ساختار قابل قبول تری برخوردار بوده اند.
«سبز کوچک» نیز در ادامه دلبستگی فیلمساز به سینمای کودک و نوجوان ساخته شده است و با برخورداری از همان مؤلفه های آثار قبلی، سعی در تکرار و شاید دستیابی به موفقیت بهتر و بالا قرار دارد.
قید این نکته از آن روست که فیلم اگر چه می کوشد چه در محتوا و فرم نو و تر و تازه جلوه کند، اما به واسطه زیاده گوییها و عدم رعایت ایجاز بصری آنچنان که باید و شاید انجام نیافته و از قدرت کافی در حیرت زده کردن تماشاگر برخوردار نیست.
مقصود از حیرت زدگی آن است که به گمان ما سینمای کودک نه تنها باید از جذابیتهای خاص این ژانر برخوردار باشد که می بایست بدیع و تر و تازه نیز بنماید. تازگی موضوع و مضمون تنها چیزی است که در این سینما به شدت مد نظر است. سبز کوچک می کوشد چنین باشد، اما ظاهراً این میزان تلاش کافی برای به صدر رسیدن و عزیز شدن نبوده است و کلیت اثر از یک فیلم داستانی تلویزیونی فراتر نرفته است.
● زمین...دریا...آسمان (انتهای زمین-ابوالفضل صفاری)
«حجت مرد میانسالی است که پیاده از شمال به جنوبی ترین نقطه کشور (منطقه آزاد چابهار) آمده است. جایی که دریا سد راهش شده است. او در کلبه ای چوبی و محقر، زندگی بی نیازی را دنبال می کند و با آرامش نسبی زندگی آدمهای پیرامونش را مرور می کند.»
اولین فیلم بلند سینمایی ابوالفضل صفاری بر اساس زندگی شخصیتی واقعی شکل گرفته است. «حجت» که به قول خود فیلمساز «رابینسون کروزوئه» ایران نامیده می شود، ما را به زندگی ساده و خلوت خود می برد تا به درک روشن تری از پیرامونمان برساند. بهره گیری از شخصیتی واقعی، پرداختی واقع گرا را نیز می طلبد و از این روست که انتهای زمین در قالبی اجتماعی، ساختاری مستندگونه یافته است. بدون تردید «انتهای زمین» یکی از بهترین آثار ایرانی حاضر در جشنواره است.
در نخستین بخش فیلم بیشتر تأکید بر فضاسازی شده است تا روایت داستانی، ولی در نیمه دوم مضمون واقعی اثر وقتی مشخص می شود که تنش میان رؤیاهای حجت و واقعیت زندگی اش را می بینیم. فیلم با سبکی حکایت گونه و رویارویی (حجت) با شخصیتهای متفاوت و گاه عجیب پیش می رود. بدین ترتیب داستان حول محور داستانکهایی مشخص و اغلب پیش بینی نشده می چرخد و به مجموعه ای از مشاهده های هوشمندانه و تیزبین از آدمهای نمادین جامعه تبدیل می شود.
فیلم، خوش ساخت است، زیبا فیلمبرداری شده است و بازی شخصیت اول راحت و ملموس است. کمی بی رحمانه به نظر می آید، اما در عین حال سخت متأثرکننده است، بی آنکه رقت انگیز شود.
طنز و شاعرانگی موجود در اثر نیز به تماشاگر این امکان را می دهد تا داستان را بدون منحرف شدن از زمختی و خشونتش دنبال کند. فیلمنامه و کارگردانی مینی مالیستی (هندی)، پر احساس و خویشتندارانه است و فیلم تا حدی خالی از حشو و زواید روایی است. این ایجازروایی و قالب بندیهای بصری توأمان مکمل یکدیگرند و توانسته اند گونه ای معادل سازی اجتماعی را ارایه نمایند. تصویرهای زیبای فیلم که در راستای رویکرد طبیعت گرا و آزاداندیش شخصیت اول شکل گرفته اند، حس واقع بینانه لوکیشنها را به درون مایه اثر تبدیل می نماید تا فیلم را به جلو ببرد. وقفه های مشخص در طول داستان، چگونگی تعامل میان شخصیتها و نماهای تداعی برانگیز را پیش می کشد و گاه الگویی انتزاعی و مبهم می یابد که موکد نگاه خشن و واقع گرا به پیرامون است.
انتهای زمین به رغم نام و موضوعش در بسیاری از لحظات به سمت القای حس شادی و ایجاد امید پیش می رود. غیرجدی بودن و شوخ طبعی ملایم و دلپذیر فیلم در عین خنده دار بودن، خلاقانه و تا حدود زیادی خاص و ویژه می نماید که نشان دهنده خوش سلیقگی این فیلمساز جوان است.
● با سرعت به سمت نابودی (حس پنهان- مصطفی رزاق کریمی)
«امیر و سیمین زوج مرفهی اند که به واسطه بچه دار نشدن روابطشان به سردی گراییده است. آشنایی با ندا، امیر را از سیمین دور می سازد. بهرام برادر ندا که از بیماران سیمین (دکتر روانکاو) است، با رابطه امیر و ندا مخالف است و می کوشد تا امیر را از میان بردارد، اما خود کشته می شود. امیر منقلب و ناراحت اتومبیلش را در دشت می راند تا آنکه خود نیز تصادف می کند.»مهمترین رکنی که در وهله اول در « حس پنهان»، اولین فیلم بلند مصطفی رزاق کریمی توی ذوق می زند، عامل تصادف در روایت است. تصادفهایی نظیر نحوه آشنایی امیر باندا، غش کردن برادرش، دیده شدن توسط ناهید در بازار و تصادف انتهایی امیر. گویی این تصادفهای فیزیکی و روایی دست به دست هم داده اند تا «حس پنهان» را خلق کنند و آن را به پایان برسانند.
البته وجود همین عامل تصادف، تبلیغ چند باره و ملال آور بستنی، بازی ضعیف و تکراری فروتن و استفاده غیرلازم و چند باره از لوکیشن بیابان، از جمله عواملی است که بشدت فیلم را دچار سکته و خدشه نموده است. اگر چه فیلم با برخورداری از داستانی تکراری، سعی دارد تا در نحوه ارایه روایت و کارگردانی متفاوت باشد، اما به دلیل سستی روابط علت و معلولی (پیرنگ) داستان به این امر موفق نمی شود. کریمی تلاش نموده تا یک رویداد متعارف روایی را که پایانه هایی شل و نامنسجم مانند زندگیهای فروپاشیده، ماجراهای عشقی شکست خورده و آدمهایی به لحاظ جسمی و روحی، از دست رفته و سردرگم دارد، در کنار هم چفت و بست بزند، اما این زندگی و رویدادهای آشفته اش به هارمونی و توازن دست نمی یابند و در نتیجه پیشروی قصه و پایان بندی آن باری به هر جهت نامطلوب می نماید.
البته همیشه پرداختن به موضوعات تکراری پرخطر است بخصوص که نیم نگاهی به فیلمی همچون چهارشنبه سوری نیز داشته باشیم. فیلم، به ظاهر سعی در طرح مسایل و مناسبات نامطلوب خانوادگی و اجتماعی دارد، اما از آنجا که فقط به طرح می پردازد و نه به نتیجه گیری و یا ارایه طریق، ابتر و ناقص جلوه می کند. البته گاه وظیفه هنرمند را طرح مسایل می دانند و نه ارایه راهکار. اما اگر این طرح مسأله فقط بهانه ای برای ساختن یک روایت تکراری باشد مسلماً ضعفها آنقدر مشهود می شوند که لزوم ارایه راهکار و نتیجه گیری، حداقل به دلیل اختلاف با آثار قبلی و اندکی نو نمایی لازم می نماید.
● آسمان کجاست؟(بالاتر از آسمان - فریدون حسن پور)
«امیر علی زمانی» دکتری است که با سابقه حضور در جبهه و بیماری، پس از آزادی از اسارت عراقیها، به صورتی ناشناس به روستایی در شمال کشور رفته و به طبابت می پردازد. مخالفت بعضی از اهالی روستا با این پزشک و تضادش با قاچاقچیان عتیقه و نیز درگیریهای درونی سبب می شود تا بیماری اش شدت یافته و پس از ازدواج با پرستار همکارش، شهید شود.»
پراکندگی، بی انضباطی و گاه فراموشی، از جمله فاکتورهای اصلی در اتفاق رویدادهای آخرین اثر فریدون حسن پور گیلانی است. فیلمنامه روایتی سست و نامنسجم دارد.
حوادث و اتفاقات از دل هم بیرون نمی آیند داستانهای فرعی چندان در ارتباط و یا مکمل داستان اصلی نیستند. به طور مثال داستان دزدان عتیقه جات و خارج کردن تندیس طلای بزرگ از زیر خاک، ارتباط مشهودی با دکتر امیر و شهادت وی نمی یابند. همچنین است مسأله همسر آزاری مرد و کتک کاری که به واسطه آن فیلم آغاز می شود و بعد به فراموشی سپرده می شود.
داستان همرزم بیمار یا مخالفت با طبابت مردانه توسط اهالی و یا مخالفت پدر شوهر پرستار با کار وی نیز به همین سیاق است. بیننده دکتر را دنبال می کند، اما نمی داند که چرا باید داستانهای پراکنده و نامنظم را شاهد باشد و تا نیمی از فیلم نداند که داستان چیست و باید به دنبال چه خط محوری باشد. این تشتت موضوعی نه تنها در سطح جریان دارد که در محتوا و زیرزمین نیز این گونه است. مخاطب در انتهای فیلم به نتیجه خاص و روشنی نمی رسد و چرایی اتفاقات و حوادث بی پاسخ می ماند.
فیلمنامه از ساختار قوی و شایسته برخوردار نیست و حوادث و رخدادها نه تنها از دل هم بیرون نمی آیند که در چیدمان توالی زمانی نیز با یکدیگر ارتباط نمی یابند، به گونه ای که هر رویداد هویتی مستقل و شکل و شمایل داستانی فرعی اما غیرضرور را به خود می گیرد. این مسأله و نحوه دکوپاژ و اجرای صحنه ها نیز هویداست.
این پراکندگی و ضعف موجود در محتوا و فرم روایی - اجرایی، ناشی از عدم پرداخت و قوت داستان و نیز وضوح مقصود نزد فیلمساز است. در کل بالاتر از آسمان «به واسطه عدم برخورداری از فاکتورهای یک اثر سینمایی متوسط، به فیلمی تلویزیونی شباهت یافته که با توجه به تهیه کنندگی شبکه یک سیما، چندان دور از انتظار نیز نبوده است.
● همیشه، همه وقت، همه جا... (همیشه پای یک زن در میان است - کمال تبریزی)
«پس از آن که امیر چاپ کتابی با عنوان «همه زنان علیه مردان» را رد می کند با همسرش مریم دچار اختلاف می شود. او سعی می کند به کمک وکیل جاهد بر مریم برتری یابد، اما اختلافات بالا گرفته و کار به طلاق می انجامد. پس از طلاق، امیر و مریم با مسایلی جدید در جامعه رو به رو می شوند تا در انتها دوباره مجاب به ازدواج مجدد شوند.»
«کمال تبریزی» در پرداختن به مقوله طنز کاملاً چیره دست است. او از همان ابتدای فیلم با تمهید برش موازی روایی و بسط سریع داستان، زمینه را برای ورود به بستر طنز آماده می کند. این تندی ریتم در چند دقیقه ابتدایی سبب می شود تا تماشاگر بلافاصله در بطن داستان قرار گرفته و با شخصیتها همراه شود. شوخیهای کلامی، طنز، موقعیت و شخصیتهای تیپیکال موجود در فیلم سبب ایجاد جذابیتی ویژه و فانتزی گشته که تماشای فیلم را سهل و سرخوشانه می نماید. نقد مناسبات اجتماعی - فرهنگی و گاه سیاسی موجود در فیلم نیز از دیگر عوامل جذب مخاطب است.
عبور از خط قرمزها همیشه مقبول تماشاگر بوده و به حتم در جایی که پای یک زن در میان باشد، قضیه تشدید می گردد.
شکافتن نکات ظریف و گاه ندیده شده از روابط زن و مرد ضمن آنکه تلخی حقیقی روابط آدمها را بیان می کند، نقدی صریح نیز بر این مناسبات می نماید. تماشای فیلم با توجه به طنز موجود لذتبخش است، اما این طنز پیوسته نیست و در صحنه هایی فروکش می کند و یا در مقاطعی تکرار می شود که همین مسأله سبب کندی ریتم و اطاله فیلم می شود. بازیها نیز گاه از مدیوم سینما خارج می شود و شکل و شمایلی تلویزیونی پیدا می کند.
از سوی دیگر با توجه به موضوع فیلم می توان آن را دارای تاریخ مصرف دانست که با فرض تغییر مناسبات اجتماعی در آینده می شود گفت، فیلم در زمان حال بهتر و بیشتر می تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و طنز موجود مخاطب امروزی را به یقین می خنداند، اما برای مخاطبی که شرایط و مناسبات حال را نداشته باشد چندان جذاب نخواهد بود.در کل «همیشه پای یک زن در میان است» از جمله فیلمهای بسیار خوب در کارنامه کمال تبریزی محسوب می شود و به یقین در زمان اکران، البته اگر با مشکل ممیزی رو به رو نشود، به فروش بالایی دست خواهد یافت.
● دوباره زندگی (تنها دوبار زندگی می کنیم - بهنام بهزادی)
«سیامک، راننده مینی بوس و دانشجوی اخراجی سالیان قبل، تصمیم دارد تا افرادی را که سبب اخراج وی از دانشگاه شده اند، بکشد. جا ماندن کیف شهرزاد، دختری ساده و بی ریا، سبب آشنایی آنها و تغییر مسیر تصمیمهای سیامک می شود.»دیدن فیلمهای «اول» همیشه این مزیت را دارد که به کشف و ذوق منجر شود و اینکه فیلمسازی پیدا شود که با خود نگاهی تازه به همراه آورد.
این نکته البته شاید کم و بیش در هر اثر اولی وجود داشته باشد، همچنان که در روزهای گذشته جشنواره شاهد فیلم «انتهای زمین» نیز بودیم. اما فیلم اول «بهنام بهزادی» ویژگیهای خاص خود را دارد. گزینش موضوع خاصی همچون مرور چند روز از زندگی آدمی سرخورده، تنها و انتقام جو، اجرای ویژه و خاص را نیز می طلبد که کارگردان این نکته را دریافته و به آن عمل نموده است.
بهره گیری از نابازیگران در فیلم، ارایه فضاهای تیره، کم کنتراست و سرد و ریتم گاه کند، اما نه ملال آور فیلم با فرم روایی و تدوین غیرخطی ویژگیهای خاصی به فیلم بخشیده که تماشای آن را خالی از لطف نمی نماید.
نحوه معرفی شخصیت و وجود صحنه های انتقام با پیش فرض خست در ارایه اطلاعات و سیالیت زمانی با برشهای جامپ کات تعلیقی نسبتاً مناسب را پدید می آورد که تماشاگر را با فیلم همراه می نماید. وجود درون برشها و پرشها علاوه بر آنکه فرم بصری روایت را متفاوت جلوه می دهد، درگیری ذهنی مخاطب را هم سبب می گردد. موتیف فرورفتن مرد در مه نیز تمهیدی است در جهت ارتباط میان بخشهای داستان، که به خوبی پاسخ داده است. اما با این وجود، فشردگی روایی و زمانی موجود در فیلم تحت تأثیر طول بیش از اندازه و بدون جهت فیلم قرار گرفته است. حذف برخی از صحنه ها می تواند سر و شکل مناسب تری به فیلم ببخشد.
رضا خسروزاد
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید