جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


درباره شعر ...


درباره شعر ...
وقتی سخن از شعر به میان می آید ، ناخودآگاه انسان به یاد کلامی موزون می افتد که دارای بار معنایی و وزنی شنیدنی است ، آنچنان که در کنار القای مفهوم در کمال ایجاز و بلاغت ، ریتمی دلنواز را ارائه می کند .شعر ، نوعی هنر است ، هنری بسیار ظریف که گاهی از شدت ظرافت گوشه های پنهان آن ، حتی از چشم خبرگان و شعرا هم مخفی می ماند .
وقتی از هنر سخن به میان می آید ابتدا باید دانست که اساساً هنر یعنی چه ؟ شما خوانندۀ گرامی از این واژه چه دریافتی دارید ؟
هنر( در یک تعریف ساده ) آن مهارتی است که ظرایف بسیار دارد و هنرمند با تلاش ودقت فراوان البته به اندازه ی استعداد و توان خود در آن ماهر شده و در نهایت هنر او در قالب یک اثر هنری پدیدار می شود . یک اثر هنری از دو جهت قابل بررسی است اول قالب ؛ قالب همان پوسته وشکلی است که اثر هنری به وسیله هنرمند در آن بروز می کند . یک قطعه موسیقی ، یک تابلوی نقاشی ، یک مجسمه ، یک رمان و یا یک قطعه شعر همگی قالب هایی هستند که پیکره ی یک اثر هنری را شکل می دهند . قالب ابزار بیان منظور برای هنرمند است .
دومین جنبه که باید در یک اثر هنری مورد بررسی قرار گیرد ، محتوی است . محتوای یک اثر هنری یعنی آن هدف منظور و نکته ای که انگیزه ی پیدایش آن می باشد . به بیانی دیگر محتوای یک اثر هنری همان محرکی است که هنرمند را به خلق اثر هنری ترغیب می کند . برای مثال یک مجسمه ساز ، مجسمه ای می سازد تا یاد یک مرد بزرگ را زنده کند و یا چهره ی او را ماندگار نماید ( هنر کلاسیک ) و یا مجسمه ای می سازد تا مقام یک سرباز که در راه وطن می جنگد و کشته می شود را ارج نهد ( هنر رمانتیک ) به هر حال هیچ اثر هنری را نمی توان یافت که محتوایی در قالب آن نهفته نباشد .
با این مقدمه به گفتگو درباره شعر به عنوان یک هنر ( یعنی یک قالب برای محتواهای گوناگون ) می پردازیم . شعر به عنوان یک قالب خاص ( به خاطر ویژگی های مخصوص به خود ) همیشه به عنوان ابزاری کار آمد مورد توجه بوده است این قالب هنری خصوصیاتی دارد که سایر قالب های هنری به این شکل از آن برخوردار نیستند . برای مثال شعر در قالب کلمات ارائه می شود به گونه ای که هر کس با زبانی که شعر بدان زبان سروده شده ، آشنا باشد ( البته با لحاظ نمودن میزان سواد ) می تواند مخاطب آن قرار گیرد . شعر سینه به سینه و سطر به سطر با کمترین امکانات قابل انتشار است ودل ها را فتح می نماید . برای دریافت شعر تقریباً هیچ مانعی وجود ندارد و تنها عده ی قلیلی ( مثل افراد عامی و یا ناشنوایان ) از درک آن بی بهره اند . البته اگر سواد خواندن هم نداشته باشند . وزن شعر باعث می شود تا هر کس بتواند با آن ارتباط برقرار کند و تقریباً هیچ کس ( حتی کم سواد یا بی سواد هم نیست که لااقل چند بیتی را با توجه به علایق و ذوق خود از بر نباشد این خصوصیات و خصوصیات فراوان دیگر ، شعر را در موقعیتی ممتاز قرار داده است و آن را به هنری خیلی عمومی تر از سایر هنرها تبدیل نموده است.
قالب و محتوی را به خاطر بیاورید . شعر یک قالب است. یک قالب خاص با ویژگی هایی بی نظیر اما به محتوایی بستگی دارد که در این قالب ریخته می شود .
شعر به دلایل زیر سروده می شود تا : ۱- از هنرش برای تعریف اعتقاداتش بهره بگیرد ( مدحی یا حماسی ) ۲- دردهایی که بر دل شاعر سنگینی می کند را برای فهمیده ای درد دل کند. ( تغزلی ) ۳- راه را به گمراهانی بنماید و به این وسیله وظیفه ی اجتماعی خود را به انجام رساند ( تعلیمی ) ۴- تا فقط شعری سروده شده باشد .
با توجه به این تقسیم بندی به تعریف هر یک از موارد می پردازیم :
دسته اول شعر شاعرانی است که هنر خود را در خدمت اعتقادشان به هدفی خاص ( مثل سرافرازی میهن و یا جهانگستری دین و آیین ) صرف می کنند و در یک مقطع می توانند با شعر خود منشأ اثر فراوانی باشند . نمونه ی بزرگ و کامل این نوع سروده در زبان پارسی شاهنامه بی نظیر حکیم ابوالقاسم فردوسی ( رحمت الله علیه ) می باشد در آن زمان که زبان پارسی در معرض خطر بود و از سوی سلاطین وقت در آستانه ی انزوا قرار گرفته بود این حکیم توانا با شعر خود این خطر را دفع می کند و زبان مادری خویش را از هجوم بیگانگان حفظ می نماید که خود نیز در اشعارش به این مطلب اشاره دارد .
دسته دوم ، شعر سالکان طریق حقیقت و رنجدیدگانی است که اگر چه تازیانه فقر و جهل بی خردان پیکرشان را آزرده است اما فارغ از این مردم بی درد به دنبال طبیب درد آشنایی می گردند و به این امید که صدایشان به گوش رفیقی شفیق برسد ، دم می زنند . نکته ظریف در بیان اینگونه شعرها امید فراوان به یافتن مطلوب است . بی اعتنایی اطرافیان ، طعن حسودان و فشارهای گوناگون دیگر ، هرگز آنها را نا امید نمی کند و حقیقاً بالاترین درجه امیدواری به تحصیل مطلب در میان این عده یافت می شود.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی
(حافظ)
ساقی در شعر حافظ شیرازی و شمس در شعر مولانا نمونه هایی مثال زدنی از تجلی و حضور انسان کامل در شعر هستند .
دسته سوم شهرهایی هستند که در جهت اصلاح ناراستی ها در اعتقادات اخلاق و منش مردم سروده می شوند و می کوشند تا شعور عمومی را بالا ببرند . گلستان و بوستان سعدی ، مثنوی مولوی و ... از این دست اشعار هستند .
دسته چهارم اشعار کسانی است که اساساً هنرشان نه در خدمت دین و میهن نه از جنس ناله مشتاقان و سالکان و نه در راستای بیدار کردن خفتگان معرفتی جامعه است . جملاتی که می تراود بدون آنکه محتوایی در خور را با خود همراه کند و قالب هایی که گاهی مانند کتی زیبا و خوشرنگ که به جارختی آویزان است بی صاحب مانده اند . البته نویسنده هم معترف است که این تقسیم بندی کلی تر از آن است که بتواند تمام وجوه مختلف شعر این هنر پر مغز و لطیف را بنمایاند اما در این مجال اندک ، تصویری را ترسیم می نماید که با کمک آن می توان سره را از ناسره تشخیص داد . شما به عنوان خواننده ، در برخورد با هر اثر هنری به ویژه شعر ، ابتدا از وجود رنگارنگ آن ، سراغ محتوا را بگیرید تا معلوم شود که آیا در پس پوسته ای زیبا آیا هدفی زیباتر نیز مستور است یا اینکه در نهایت مخاطب مانند کسی که با قطعه ای یخ ، بازی می کند هیچ چیزبه دست نخواهد آورد .
در جهان امروز دنیای سردرگمی ها بعضی اوقات آثاری از افراد بروز می کند که هیچ توجیهی ندارند . یکی از آن موارد شعر است ، شعری که نه تنها دردی از دردهای خواننده و خود شاعر دوا نمی کند که بر آنها می افزاید . گاهی نویسندگان این اشعار ادعا می کنند که چون مخاطب هنری ، مخاطبی خاص با درجه ی بالایی از درک هنری است لذا این خیلی طبیعی است که عوام شعرشان را نمی فهمند . منظور نویسنده ی این سطور هم این نیست که همه باید دریافتی مشابه از شعر داشته باشند . شعر یک زبان است زبانی رمز گونه که شاعر می کوشد تا به وسیله آن مفهومی را منتقل کند . برای مثال حافظ به خاطر شرایط خاص زمانی و درگیری های فراوان با عمال حکومتی کلام خود را آنقدر در لفافه می پیچد که عوام در شعر او همه چیز را با هم اشتباه می گیرند .
اما سعدی به واسطه موقعیت پیش آمده و اینکه با زیرکی با حاکم و والی کنار آمده است ، روان تر وساده تر از حافظ می سراید ولی باید به این نکته اشاره کرد که اگر چه عوام ممکن است درکی از پر محتوا یا بی محتوا بودن شعر نداشته باشند اما اهل فن از این توان برخوردارند و تاریخ این حقیقت را به قضاوت خواهد نشست .
داستان قدیمی پادشاه و دو نفر بافنده ای که برای او لباسی بافتند که به ادعای آنها فقط
حلال زاده ها و انسان های پاک نهاد آن را می دیدند را همه شنیده اند بعضی شعر می نویسند و بعد با طرح این ادعا که فقط انسان های هنر شناس و اهل دل ! این مطلب را می فهمند عرصه را بر همه تنگ می کنند و مخاطبان از ترس اینکه مبادا به هنرنشناسی! متهم شوند احسنت و بارک ا...
می گویند هنر شاعر در این نیت که مفاهیم را آنقدر پیچیده کند که هیچ کس نفهمد ، باز هم می گوییم که آنچه در هنر به محصول هنری اصالت وارزش می بخشد محتوایی است که انگیزه ی هنرمند در خلق آن اثر بوده است . یک شعر ، کهن سروده شود یا نو ، کوتاه یا بلند ، ثقیل یاسهل و روان فقط و فقط وقتی واجد ارزش است که روحی ارزشمند را در کالبد خود داشته باشد وگرنه ردیف کردن کلمات تقریباً از هر کس بر می آید و هر انسانی می تواند با قدری تمرین به این مهارت دست می یابد . اما در نهایت دست رنج او مانند انسان زیبایی است که مرده باشد . وظیفۀ خواننده نیز دراین میان این است که هنگام برخورد با یک قطعه شعر ، یک تابلو ، یک مجسمه و یا هر اثر هنری دیگر به دنبال محتوا باشد و اگر چیزی پیدا نکرد ، توضیح بخواهد. در پایان ذکر این نکته ضروری است که شاعر می تواند هنر خود را در خدمت آرمانی مقدس به کار گیرد و هدفی والا را منظور بدارد تا شعر او راه گشای دیگران و یادگاری ارزشمند در عالم هنر باشد .
تا در طلب گوهر کانی کانی تا در هوس لقمه نانی نانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی آنی
مولانا جلال الدین محمد بلخی
حامد اهور


همچنین مشاهده کنید