شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شکیبایی تکرار نشدنی است


شکیبایی تکرار نشدنی است
● شکیبایی در قیام ۱۵ خرداد
یکی از خاطرات شکیبایی از دوران جوانی اش حضور در قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ بود. آنچه در پی می آید روایت حضور شکیبایی در این اتفاق تاریخی است:
شکیبایی از طرفی قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ را به خوبی به یاد داشت که اثر غریبی بر وی گذارد. او به خاطر می آورد که همراه مادرش به محله قدیمی خودشان بازگشته بودند و درماه محرم و صفر به هیئت نوباوگان قنات آباد کمک می کردند که تمام دسته های عزاداری تهران آن روزگار را می شناختند. روز عاشورای آن سال ، دسته های بزرگی در بازار تهران به عزاداری مشغول بودند ، حاج سید علی اکبر ناظم مداح که از عاشقان امام حسین (ع) بود ، روی چارپایه ای ایستاده بود که به انتهای صف خبر رسید ، علم و کتل برروی زمین افتاده است. حاج علی اکبر ناظم را در بغل گرفته و برده بودند. هرکس به طرفی می دوید . خسرو به محلی که حاج علی اکبر را برده بودند ، رفت و سر از سبزه میدان درآورد. همه جا شلوغ بود و وحشت همه را فرا گرفته بود. مردم عزادار به سر و روی خود گل مالیده بودند. پدری بچه اش را گم کرده بود و بچه ای پدرش را . خسرو به طرف میدان ارک دوید که متوجه یک ریوی ارتشی شد که به سرعت از بالای میدان ، سمت دادگستری با سرعت جلو می آمد. ساعت ۲ بعد از ظهر بود و «ریو» درست جایی توقف کرد که خسرو از سیزده تا هجده سالگی ، روزهای بی کاری اش را آن جا می ایستاد و به هنرمندانی که از اداره رادیو بیرون می آمدند ، سلام و اظهار ادب می کرد. اما آن روز نیمه خرداد به کلی با آن روزهای دیگر تفاوت داشت و همین تفاوت بود که به کلی خسرو را به هم ریخت.
شکیبایی حیران و سرگردان ، آن روزها را به یاد می آورد که جمعیتی با فریاد «یا مرگ یا خمینی» از کنارش می گذشتند . او خود را قاطی جمعیت کرد که سربازان هجوم آوردند ، با مادر و دوستان هم محله اش به طرف خانه شتافتند، در راه جواد آقا(دوست دیرین خانوادگیشان) را دید که تیر خورده بود و همان روز در بیمارستان سینا از شدت خونریزی فوت کرد. در مسیرش و در ایستگاه سید نصرالدین ، پیش چشمان او ، به دو نفر شلیک شد و دید که کلانتری را تخلیه کرده و بر در دولته ای آن قفل زده اند. به بازارچه قنات آباد رسید که مردم مشغول شکستن تابلوی نئون بانک کارگشایی بودند. او هم سنگی برداشت و پرت کرد که ۵ متر آن طرفتر افتاد. او که پدر فقیدش ، زمانی سرگرد شهربانی بود ، باور نمی کرد که ارتشی ها ، به طرف مردم شلیک کنند. سربازها روبروی بازارچه رسیدند و اسلحه شان را به طرف مردم گرفتند . جمعیت به داخل بازارچه گریخت و پراکنده شد. خسرو داخل خرت و پرت های یک شعبه یخی پناه گرفت و اصابت چند گلوله را روی چوب های بالای سرش احساس کرد. جوانی از هم محله ای هایش به نام محمد دستش را کشید تا به محل امن تری ببرد که ناگهان احساس کرد دستش داغ شده است. بیرون که دویدند ، محمد فریاد کشید «محمود(اسم غیر شناسنامه ای خسرو شکیبایی) سیاه تیر خورده»
احساس کرد که آستینش عرق کرده و به دستش چسبیده است. نگاهی به دستش کرد ، اثری از گلوله ندید . فهمید وقتی محمد دستش را کشیده ، دستش به میخی گیر کرده و خراش برداشته است! قدری آن طرف تر ، دو خواهر پرستار را دید که به کمک مردم شتافته بودند و در وسط کوچه شنید که مهدی بادبادکی را کشته اند. مهدی بادبادکی ، مرد لاغر اندامی بود که دکان رفوگری داشت و وقتی راه می رفت ،
می گفتند مواظب خودش است که نشکند!! شایع شده بود که او را در میدان اعدام از داخل هلیکوپتر با تیر زده اند. جوانی هم بود که برای اثبات کشته شدن مهدی بادبادکی انگشتش را نشان می داد و چیزی را که روی آن بود ، فریاد می زد « این هم مغزش» . زن ها جیغ می زدند و فریادشان به آسمان بود.
در آن ایام خسرو ۱۸ سال داشت و در کلاس یازده شبانه درس می خواند...
همه اینها را خسرو شکیبایی آنچنان با آب و تاب تعریف می کند که انگار خود آدم در آن صحنه ها حضور دارد و همه وقایع را با چشم خودش نظاره می کند. ماجرای حضور خسرو شکیبایی در حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به قول خودش ، پایه و بنیاد بخشی از شخصیت و منش او را تشکیل می داد و شاید هم ریشه های همان هویت مندی پایدار و اصیلش را.
شاید از همین رو بود که علنا می گفت :«...من بازیگر بعد از انقلابم و خودم را مدیون این مردم می دانم. به این مردم بدهکارم. هرجا که میدان برای عرضه کارم باز باشد ، برایم مقدس است...»
● شکیبایی به روایت دیگران
▪ مجید مجیدی : خسرو شکیبایی با آثارش زنده است و این آثار برای همیشه در سینمای ایران به یادگار خواهند ماند. سینمای ایران بار دیگر ضایعه بزرگی را متحمل شد، هر چند «شکیبایی» رفت اما او همچنان با آثارش زنده است. آثاری که از شکیبایی در سینمای ما موجود است، برای همیشه به یادگار خواهد ماند.
محمد رضا سرشار ( رضا رهگذر ) : مرحوم شکیبایی هنرمندی بی حاشیه، بی تکلف و صاحب سبک بود ایشان یک هنرمند توانا ، فنی و بی حاشیه ای بودند و این ویژگی ها در بین هنرمندان فیلم و سینما کمیاب است.تا جایی که من از طریق تلویزیون فیلم های ایشان را دیده ام تا به حال نشده بود ببینم در فیلمی سطحی و سخیف بازی کند و این نشان می دهد که مرحوم شکیبایی به کار خود بسیار اهمیت می داد.
▪ رضا ایرانمنش : عشق به جبهه فروتنی و راستگویی از ویژگی مهم مرحوم شکیبایی بود. درگذشت وی باعث تالم جامعه هنری شد و باید بگویم ایشان نسبت به بچه های جبهه و جنگ ادای دین می کردند و حتی زمانی که خود من در بیمارستان بستری بودم ایشان در حالی که خودشان زیاد در وضع جسمی مناسبی نبودند به دیدن من می آمدند و به من می گفتند شما بچه های جبهه و جنگ بر گردن ما حق دارید.
▪ امین تارخ: خسرو شکیبایی بازیگری تکرار نشدنی است و امروز نباید به عزای از دست رفتن این هنرمند نشست؛ بلکه سال ها باید به عزای از دست دادن او بنشینیم. او بازیگری بسیار خلاق بود و درعین معروفیت، بسیار محبوب بود. بعد از انقلاب، هیچ کس محبوبیت او را تجربه نکرد؛ به طوری که چندین دهه در قله رفیعی از محبوبیت ایستاد.
▪ ابوالقاسم طالبی: با رفتن زنده یاد خسرو شکیبایی از بین ما، کمر یک نوع بازیگری استادانه، در سینمای ایران شکست. سبکی که خود او مبدع آن بود و این سبک،چیزی جز ارائه یک بازی راحت و بی پیرایه جلوی دوربین نبود.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید