شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یادداشتی شخصی از رابرت دنیرو


یادداشتی شخصی از رابرت دنیرو
وقتی نوجوان بودم در یك كارگاه بازیگری شركت كردم. خیلی های دیگر در این كارگاه بودند. راد استریگر، هری بلافونته و بازیگرانی متعلق به نسل پیش از من. به این كارگاه رفتم و كارگردانی از من پرسید: «به عشق بازیگری اینجاها پیدات شده؟» نمی دانستم چطور جواب او را بدهم در نتیجه چیزی نگرفتم اما او ادامه داد: « یه حرفی بزن!» و من گفتم :«آره. آره. همین طوره كه شما میگید.»
عادت داشتیم با اسكیت برد بازی كنیم. البته نه با این اسكیت بردهای آبكی امروزی. با اسكیت بردهای درست و حسابی و توپی شكل. كامیون ها كه رد می شدند می پریدیم پشت آنها و چند بلوكی می رفتیم تا این كه چراغی قرمز می شد و كامیون می ایستاد. بعد یه روزی چراغ قرمز ها را دستكاری كرده بودند و ما خبر نداشتیم. چراغ قرمز ها طوری زمان بندی شده بودند تا ماشین ها بتوانند بیست تا سی بلوكی را بدون توقف بروند. یك دفعه، یكی از همین روزها پشت یكی از همین كامیون گیر افتادم و بعد از رد شدن از جلوی چهار بلوك متوجه شدم چراغی قرمز نمی شود و حالا حالاها نمی توانم پیاده شوم. راننده هم خبر نداشت كه كسی آن پشت است. چاره ای نداشتم جز آن كه با او بروم تا شاید چراغی قرمز شود و من بتوانم بیرون بپرم. كارهایی هست كه انجام می دهی و وقتی بزرگتر و عاقل تر می شوی می فهمی چقدر احمقانه بودند.
بعضی ها می گویند: «نیویورك به درد سفر می خورد اما نه به درد زندگی كردن» من هم همین حرف را در مورد خیلی جاهای دیگر می زنم.
خبر ندارید كه خیلی سال بعد مردم در خیابان ها شما را می شناسند و داد می زنند «داری با من حرف می زنی؟» فیلمنامه اصلی را به خاطر نمی آورم، اما فكر نمی كنم این دیالوگ توی آن باشد، بنا به دلایلی به آدم برمی خورد. این چیزها اتفاق می افتند.
مارتین اسكورسیزی آدم حرف گوش كنی است. او با آغوش باز از چیزهای غیرمنتظره استقبال می كند. او ایده ها را می پذیرد و از امتحان كردن آن ها هراسی ندارد.
به نظرم «نترس بودن» و از چیزی نترسیدن وجود ندارد.
پول زندگی را راحت تر می كند. اگر خوش شانسید كه آن را داشته باشید پس واقعاً خوش شانسید. درست بعد از این كه مركز تجارت جهانی را زدند از یك جلسه بیرون آمدم. به آپارتمانم كه مشرف به جنوب است رفتم و از پنجره به بیرون نگاه كردم. می توانستم رد آتش را در برج شمالی ببینم. همان موقع دوربین چشمی و دوربین فیلمبرداری را هم با خودم داشتم اگرچه واقعاً نمی خواستم از صحنه بیرون فیلمبرداری كنم. چند نفری را دیدم كه از آن بالا می پریدند. بعد یك دفعه فروپاشی یكی از برج های دوقلو را با چشمم دیدم. این اتفاق آن قدر دور از واقعیت بود كه باید با نگاه كردن به صفحه روشن تلویزیون آن را به خودم می قبولاندم. سی ان ان روشن بود. این تنها راه برای واقعیت بخشیدن به همه چیز بود. پسرم گفت: «درست مثل این بود كه افتادن ماه از آسمان را به چشم می دیدی.»
در این مقطع از زندگی حرفه ای ام دیگر لازم نیست با سرخوردگی و جواب منفی تست های بازیگری كنار بیایم. سرخوردگی ام از بابت چیزهای دیگری است. بچه هایم می توانند مرا سرخورده كنند. بچه ها می توانند شما را خاكی خاكی كنند.
این واقعیت دارد: «موقع فیلمبرداری Bloody Mama» ناهار را در قبر صرف كردم. وقتی جوان تر و خام تر هستید حس می كنید باید این كارها را انجام دهید تا در شخصیت تان حلول كنید. وقتی مسن تر می شوید اعتماد به نفس بیشتری پیدا می كنید و وسواستان را از دست می دهید و جالب آن كه می توانید به همان نتیجه ها برسید. حتی اگر این دغدغه های ذهنی را از دست دهید نتیجه بهتری می گیرید چون آرامش خاطر دارید. این كلید موفقیت در همه چیز است. وقتی اعتماد به نفس و آرامش خاطر داشته باشید نتایج خوبی گیرتان می آید.
سخت ترین چیز در مورد مشهور بودن، این است كه آدم ها همیشه با شما خوبند. در یك گفت وگوی جمعی هستید و وقتی حرف می زنید همه با شما موافقند، حتی اگر پرت و پلا بگویید. همیشه به آدم هایی نیاز دارید كه حرف هایی به گوش شما برسانند كه دوست ندارید آنها را بشنوید.
كار در سینما سخت است. مردم معمولاً این را نمی بینند. منتقدان هم همین طور اما سینما كار سخت و سنگینی است. واقعاً سنگین.
وقتی در حال كارگردانی یك صحنه مهم و حساس هستم، بخشی از وجودم می گوید: «خدا را شكر كه مجبور نیستم این كار را بكنم.» و این به خاطر این است كه می دانم بازیگری چه كار دشواری است. نصفه شب است. هوا یخبندان است. باید این سكانس را كلید بزنید. باید صبح زود بیدار شوید تا كار پیش برود و تازه به عنوان یك كارگردان هم باید بازیگران را پیش ببرید. در هر دو حال سخت است.
وقتی پدر یا مادرتان را از دست می دهید، واقعاً حس می كنید به پایان خط رسیده اید. همیشه می خواستم تاریخ خانوادگی ام را به تصویر بكشم و با مادرم شروع كنم. او همیشه به این ایده علاقه مند بود. می خواستم چند نفر با مادرم درباره این مسأله صحبت كنند اما او همیشه كمی تردید داشت. می دانم كه بالاخره قبول می كرد. پدرم هم همین طور اما خودم هم زیاد اصرار نكردم و پیگر این مسأله نبودم. از این بابت واقعاً پشیمانم.
وقتی پا به سن می گذارید همه چیز پیچیده تر می شود و انجام دادن كارهای ساده با بچه ها مثل یك فرایند درمانی است. اگر آن را تجربه نكنید هرگز متوجه نخواهید شد.
او راننده تاكسی بوده است، یك خلافكار سابق با آرزوی انتقام گیری، سركرده گنگسترها و حتی یك كوسه كارتونی . رابرت دنیرو نقش های به یادماندنی و درخشان بسیاری بازی كرده است و در زمره كهنه بازیگرانی است كه با دو تجربه فیلمسازی (داستان برونكس در سال ۱۹۹۳ و فیلم جدیدچوپان خوب) پشت دوربین هم قرار گرفته است.
«چوپان خوب» فیلم جدید دنیرو براساس فیلمنامه اریك راث، روایت تاریخ «سیا» در زمان جنگ جهانی دوم تا دست داشتن آن در ماجرای «خلیج خوك ها»ست. این فیلم با وجود اكیپ بازیگران درخشانش (مت دمون، آنجلینا جولی، ویلیام هرت و آلك بالدوین) برای دنیروی ۶۳ساله و شركت تهیه كننده اش «جین رازنتال» هشت سالی وقت گرفت و به عنوان یكی از موفق ترین تجربیات فیلمسازی دنیرو بر سر زبان ها افتاده است. مصاحبه كوتاهی كه در ادامه می خوانید حاصل گفت وگوی صمیمانه گزارشگر نشریه تایم با این چهره معروف سینمایی درباره صنعت سینما، علاقه او به بازی در نقش های كمدی و حس و حال رقابت او در اسكار با دوست قدیمی اش مارتین اسكورسیزی است.
● چه چیزی باعث علاقه شما به تاریخچه سیا و جنگ سرد شده است؟ ماهیت مرموز و سری آنها دلیل اصلی است یا چیز دیگر؟
به نوعی همه این چیزهایی كه به آن اشاره كردید. فیلم هایی كه دیده ام به جز فیلم های «جان لی كار» و در كل دیگر فیلم های جاسوسی هیچ وقت واقعاً همه چیز را پشت پرده نگه نمی دارند. دراین فیلم ها انگار همیشه كسی كشته خواهد شد و این تاوان كلیشه ای شده است. من به دنبال شیوه و راه های جدیدی برای به تصویركشیدن جزای عمل افراد در این گونه فیلم ها بودم. درست مثل بلایی كه چندوقت پیش سر جاسوس روس الكساندر لیتوی ننكو آمد كه مسموم شده بود .
● بازیگرانی كه درمقام كارگردان پشت دوربین قرار می گیرند معمولاً به دنبال فیلم های راحت تر، صمیمانه تر و بازیگر محورتر هستند اما این فیلم جدید شما اكشن زیادی دارد؟ آیا از تجربه كردن چنین فیلم متفاوتی نترسیدید؟
كارگردانی این فیلم سخت و دشوار بود و مسائل دیگر مرتبط با آن سخت تر. واقعاً گام به گام پیش می رفتیم و هر مرحله را با تأنی از پیش می بردیم . حالا كه فیلم ساخته شده واقعاً گاهی تعجب می كنم كه چطور چنین چیزی اتفاق افتاده است.
● تصور من این بود كه وقتی رابرت دنیرو بخواهد و اراده كند كه فیلمی را بسازد این اتفاق در یك چشم به هم زدن خواهد افتاد؟
كار به این راحتی ها نیست، بخصوص در مورد این فیلم. حضور مت دراین فیلم حیاتی بود . او گفته بود:«فیلمنامه را دوست دارم و واقعاً بدون هیچ دستمزدی هم آن را بازی خواهم داد.» و همین طور هم بود. البته نه كاملاً بی اجر و مزد ولی نسبی. غیر از این نمی شد. خیلی های دیگر هم كمتر دستمزد گرفتند. خود فیلم پرهزینه بود.
● آیا بازیگران از كار با مردی كه شخصیت هایی همچون تراویس بیكل (راننده تاكسی) و جیك لاموتا (گاو خشمگین) را جاودانه كرده بود هراسی نداشتند؟
فكر می كنم بازیگران به نوعی به بازیگران دیگر اعتماد دارند چون به ماهیت كار همدیگر واقفند. من نیز به نوعی دراین پروژه دخیل و سهیم بودم این مسأله اعتماد دوطرفه بود.● بازیگری دراین ۳۰ سال یعنی از زمانی كه دراین فیلم ها بازی كرده بودید چه تغییراتی كرده است؟
باید در جواب به این سؤال به بازیگران جوان امروزی اشاره كنم. مت بازیگر جوانی است اما مسئولیت پذیر و متعهد و به كار خود بهای بسیاری می دهد. لئوناردو دی كاپریو هم همین طور است. او در فیلم «گذشته» اسكورسیزی بازی درخشانی ارائه داده است.
بازی مت در چوپان خوب خیلی مینی مالیست است.
ما روی این كار كرده بودیم. برای ما مهم بود كه شخصیت او چندان در دسترس نباشد. من همیشه به آنچه مردم در واقعیت انجام می دهند استناد می كنم. آیا آنها چنین كاری را در شرایط واقعی انجام می دهند؟ بنابراین می گفتم لازم نیست به آن شخص نگاه كنید. لازم نیست در بازی خود غلو كنید. می توانید هیچ كاری نكنید و این تأثیربخش تر از هر كاری است كه می توانید انجام دهید.
● به عنوان یك بازیگر شما همیشه آمادگی كامل دارید. آیا برای این فیلم هم خودتان را در سابقه و كارهای سازمان سیا غرق كرده بودید؟
كتابها و مطالبی خواندم، با مردم حرف زدم و با مأموران سابق سیا دیدار كردم. ما «میلت بردن» را داشتیم كه مشاور فنی مان بود. او ۳۰ سال با سیا بود. او كمك بزرگی برای ما بود. به او می گفتم ما دراین صحنه به جزئیاتی احتیاج داریم كه دقت كارمان را بالا ببرد. نه خیلی موشكافانه باشد و نه خیلی كلی و او راهنمایی های لازم را می داد. وقتی مویی از لای كتاب می افتد [به نشانه این كه كتاب قبلاً باز شده بود] این ایده میلت بود.
● آیا با مارتین اسكورسیزی مشورت می كردید؟
هر از گاهی در مورد مسائلی با مارتین صحبت می كردم [می خندد].
● چرا بین كارگردانی این فیلم و فیلم قبلی شما آنقدر وقفه افتاد؟
هشت سال بر روی «چوپان خوب» كار كردم و دراین فاصله نیز پیشنهاد كارگردانی نداشتم.
● دوست دارید به شما چنین پیشنهادی شود؟
واقعاً نمی دانم. فكر می كنم اگر در كل پنج فیلم در زندگیم كارگردانی كنم ـ یعنی سه فیلم دیگر ـ چیز خوبی است و واقعاً راضی خواهم شد. ساختن همین پنج فیلم هم كار سختی است. كارم را دوست دارم اما می خواهم آن را به نحو احسن انجام دهم و همین كار را سخت می كند.
● آیا خودتان هم متوجه شدید كه در هردو تجربه فیلمسازی تان دغدغه های خیانت به میهن و شرف محوریت اصلی را دارند؟
● جداً؟
بله. چرا این نگاه را برگزیده اید؟
مطمئن نیستم. در مورد فیلم «داستان برونكس» فیلمنامه را چاز «پالمینتری» نوشته بود.
● رابطه پدر و پسری هم در هر دو فیلم بسیار پررنگ بود. آیا این چیزی است كه همیشه ذهن شما را مشغول كرده؟
بله.
● می دانم كه چهار پسر دارید. آیا پدرتان [هنرمند رابرت دنیرو سنیور] در زندگی شما بسیار تأثیرگذار بود؟
همین طور است.
● آیا چوپان خوب یك فیلم سیاسی است؟
نمی دانم ولی فكر نمی كنم.
● نمی دانید یا فكر نمی كنید؟
نمی دانم. فكر می كنم مردم باید این فیلم را آنگونه ببینند كه خود دوست دارند.
● نقش های كمدی را از سر اجباری می پذیرید یا آن كه می خواهید استعدادتان را برای بازی دراین گونه فیلم ها نشان دهید؟
از بازی در فیلم های كمدی لذت می برم بخصوص وقتی كارگردان جی روچ (كارگردان دیدار با والدین) باشد. دو طنز دیگرم كه یكی شان «این را تحلیل كن» نام داشت هم جالب بود.
این بدین معناست كه دیگر از بازی در نقش های جدیدی لذت نمی برید؟
به هیچ وجه این طور نیست. همه چیز بستگی دارد به كارگردان، به فیلمنامه نویس و به ماهیت خود فیلم .
● اماهمه طرفدارانتان را گیج كرده اید؟
امیدوارم آنها را بعداً سرخورده نكنم. امیدوارم پیشنهادهای خوبی به من شود تا هم من و هم آنها راضی باشیم.
● پروژه بعدی تان؟
در حال حاضر بر روی فیلمی كار می كنم كه در حقیقت بازسازی یك فیلم فرانسوی به نام ۳۶ خواهد بود. همچنین در فیلمی كه اقتباسی از یك كتاب نوشته آرت لینسون و به كارگردانی بری لوینسن است نیز حضور دارم. فیلم در باره یك تهیه كننده در هالیوود است. من نقش این تهیه كننده را بازی می كنم. این فیلم در باره تجربیات واقعی خود آرت لینسون است.
● آیا فیلم های قدیمی خودتان را دوباره نگاه می كنید؟
خیر.
● اگر تلویزیون آنها را نشان دهدچطور؟
گاهی این كار را می كنم. وقتی به طور غیرمنتظره ای فیلم خودم را می بینم با نگاهی واقع بینانه تر به قضاوت آن می نشینم.
● فیلم محبوبتان؟
منظورتان فیلم های خودم است؟ هرچقدر مردم ازبرخی فیلم هایی كه در آنها بازی كرده ام تعریف می كنند خودم هم بیشتر به آن فیلم ها علاقه مند می شوم.
● دوست نداشتید در فیلم «Departed»اسكورسیزی بازی كنید؟
چرا دوست داشتم. فقط مشكل مان زمانبندی بود. آن موقع درگیر فیلم «چوپان خوب» بودم.
شما و او (اسكورسیزی) ممكن است امسال هم برای دریافت اسكار رودرروی هم قرار بگیرید . مطمئناً آنقدر در باره او (اسكورسیزی) می دانید كه بتوانید علیه اش تبلیغات منفی راه بیندازید.
[می خندد] به هیچ وجه. امیدوارم اسكار به او برسد. دیگر نوبت اوست.
● كار دیگری هست كه دوست داشته باشید انجام دهید؟
اگر خوش شانس باشم دوست دارم دنباله ای بر این فیلم (چوپان خوب) بسازم. من و اریك راث با هم قراری گذاشته بودیم. اگر «چوپان خوب» را كارگردانی می كردم او هم در عوض قول داد دنباله ای بر این فیلم بسازد تا سرنوشت نهایی شخصیت ها معلوم شود. قول می دهم آخرین فیلمی كه بسازم خودم هم فیلمنامه اش را بنویسم.
ترجمه: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید